نگاهی به زندگی پیر پائولو پازولینی و بررسی فیلم آکاتونه

28 November 2017 - 15:28

“شهادت” واژه مقدسی است. در هر دین، فرهنگ و یا کشوری باشید همواره “شهید” از جایگاه رفیع و والایی برخوردار است. شهید یعنی کسی که در راستای تحقق اهداف راستین خود از هیچ چیز دریغ نکند و در نهایت جان خود را نیز در این راه فدا کند. به مانند جوانان فداکار سرزمین ما که در ۸ سال دفاع مقدس با رشادت از میهنمان دفاع کردند و در این راه به شهادت رسیدند. اما مفهوم شهادت فقط برای میدان جنگ نیست. مدیوم مورد بحث ما سینماست. مدیومی که گاهی شباهت زیادی به جنگ پیدا می کند و طبعا به دلیل این شباهت شهید هم می دهد. در ادامه نگاهی خواهیم داشت به زندگی تک شهید راه سینما و بررسی اولین فیلم او. با سینماگیمفا همراه باشید.

در بین اهالی جدی‌تر سینما “پیر پائولو پازولینی” نامی مقدس است. کارگردان شاعر فیلمنامه نویس نظریه‌پرداز و نویسنده مطرحی که همیشه به عنوان یک اندیشمند مبارز از او یاد می شود. دقیقا زمانی که نئورئالیسم به پایان دوره خود نزدیک شده بود و دیگر خبری از شور و شوق ابتدایی آن نبود، اولین میوه‌های درخت نئورئالیسم به بار نشستند. نسل دوم سینمای بعد از جنگ ایتالیا به سردمداری پازولینی از راه رسیدند و جانی تازه در کالبد سینمای ایتالیا دمیدند. پازولینی در سال ۱۹۲۲ در بولونیا ایتالیا متولد شد. خانواده ای متوسط رو به پایین داشت و شاید درگیری همیشگی او با قشر بورژوا نیز از همین جا نشئت می گیرد. پدرش گرایشات فاشیستی داشت و همین دست مایه ای شد برای نفرت و درگیری همیشگی پیر پائولو با او. از سوی دیگر اما عاشق مادرش بود. عشقی که بعد ها دغدغه ای شد برای کنکاش او در نظریات فروید و ساختن فیلم ادیپ شهریار با همین مضمون. از همان دوران کودکی شعر می نوشت و قریحه ادبی داشت. به گفته خودش از ۴ سالگی طراحی را شروع کرد و پس از آن که در ۷ سالگی یاد گرفت چطور بنویسد به نوشتن شعر مشغول شد. در بیست سالگی رمان بچه های اهل حال را منتشر کرد که در ایتالیا همواره به عنوان رمانی با سبک ادبی نوآورانه و خلاقانه شناخته می شود و مورد احترام است. بعد از اتمام تحصیلاتش و ارائه پایان‌نامه تحصیلی که درباره نقاشی معاصر ایتالیا بود به رم نقل مکان کرد. در رم به دلیل بی پولی فیلمنامه‌های بسیاری برای کارگردانان مطرحی از جمله فدریکو فلینی نوشت مانند فیلم شب‌های کابیریا که تبدیل به یکی از کارهای موفق فلینی شد. پازولینی فیلمنامه نویس بسیار قدرتمندی بود به طوری که در اکثر آثار قبل از دهه شصت ردپایی از او به چشم می‌خورد. سال ۱۹۶۱ بود که تصمیم گرفت خود به کارگردانی روی بیاورد زیرا فیلم را اثری مولف گونه می‌دانست نه گروهی. با ساخت آکاتونه این مهم را انجام داد که دست مایه‌ای شد برای ۴۱ فیلم بلند و کوتاه بعدی‌اش. ماماروما، مده آ، خوکدانی، انجیل به روایت متی، تئورما و پرنده های بزرگ و کوچک تنها تعدادی از فیلم‌های موفق او قبل از ساختن سه‌گانه معروف زندگی ‌اش بودند. سال ۱۹۷۰ بود که با ساختن شاهکار دکامرون استارت این سه‌گانه را زد. دکامرون فیلمی بود اپیزودیک برگرفته از چند داستان کتاب مطرح دکامرون اثر بوکاچیو. پس از آن حکایت‌های کانتربری را ساخت و بعد به سراغ داستان‌های عشقی هزار‌ و‌ یک شب رفت که به عنوان حسن ختام سه‌گانه‌اش تبدیل به فیلم مطرحی شد. برای ساخت این فیلم پازولینی به ایران سفر کرد و بخش عظیمی از فیلم خود را در لوکیشن مسجد جامع اصفهان فیلمبرداری کرد. بعد از ساخت این سه‌گانه به سراغ خطیرترین اثر زندگی خود و یکی از مهم‌ترین آثار تاریخ سینما در همه ادوار رفت. فشار فاشیسم بر دوش پازولینی به حدی سنگینی می‌کرد که او را وادار به ساخت سالو یا ۱۲۰ روز در سودوم کرد. فیلمی وحشتناک با تصاویری به شدت سادیستی برگرفته از کتاب “مارکی دو ساد” که یک بیانیه تمام عیار علیه فاشیسم بود. فیلم به حدی تصاویر مشمئز کننده داشت که نمایشش از سوی کلیساها ممنوع اعلام شد. پازولینی قصد داشت این فیلم را به عنوان اولین قسمت از سه‌گانه جدیدش یعنی سه‌گانه مرگ معرفی کند. اتفاقی که مرگ دردناکش اجازه این کار را از او گرفت. چندی پس از ساخت این فیلم بود که پازولینی به قتل رسید. جسد متلاشی شده‌اش در ساحل پیدا شده بود و با ماشین چندین بار از روی آن رد شده بودند به طوری که شناسایی آن حتی برای نینتو داوولی دوست و همراه همیشگی پازولینی نیز سخت بود. پلیس، جوانی به نام چوزپه پلوسی را به جرم قتل او دستگیر کرد. جوانی نحیف که می گفت پازولینی قصد تجاوز به او را داشته است. اما باور این که جوانی مثل او پازولینی که ورزشکار بود را کشته است بسیار عجیب می‌نمود. سی سال بعد در سال ۲۰۰۵ بود که پلوسی ادعاهای خود را پس گرفت و اعلام کرد سه نفر که پازولینی را کمونیست کثیف خطاب کردند او را به قتل رساندند. بعدها مشخص شد قاتلین حلقه‌های فیلم سالو را دزدیده بودند و با پازولینی قرار گذاشتند. در همین قرار پازولینی به دست این افراد کشته شد. افرادی که طاقت شنیدن حق و حقیقت را نداشتند و انگار با دیدن سالو آستانه تحملشان به سر رسیده بود. دیدن جنایات خود روی پرده سینما را برنتافته بودند و تصمیم به قتل یکی از بزرگ‌ترین اندیشمندان تاریخ گرفتند. به هر روی ۴۳ سال از رفتن پازولینی بزرگ می‌گذرد. او از این دنیا رفت و پاسخ سوال‌های بی جواب بسیاری را نیز با خود به گور برد. اما میراث بزرگی شامل ۴۲ فیلم کوتاه و بلند، تعداد زیادی مقاله نظری، کتاب و دفتر شعر از او برای علاقه‌مندانش به یادگار مانده است. ما نیز تصمیم داریم در ادامه این مقاله نگاهی کوتاه داشته باشیم به اثر اول او یعنی آکاتونه.

پازولینی همواره طرفدار له شدگان اجتماع بود. از کف کوچه پس کوچه های ایتالیا بود و دوستانش نیز از همان مناطق بودند. کوچه پس کوچه‌هایی که زندگی در آن‌ها شکل دیگری داشت و به گفته خودش ” اینجا نه ناهار و شامی است و نه خوشی‌ای. در پرسه گردی‌های بی پایان در کوچه‌های فقر باید مثل سگ قوی باشی”. آکاتونه به عنوان اولین اثر پازولینی فیلمی است در باب همین موضوع، همین فضا و همین پرسه گردی‌های بی پایان در کوچه‌های فقر. شخصیت اصلی فیلم که به آکاتونه معروف است از طریق پا اندازی روزگار خود را می‌گذارند. پس از آن که دختر خیابانی تحت حمایت او یعنی مادالنا به زندان می افتد، آکاتونه از لحاظ مالی در تنگنای شدیدی قرار می گیرد. کار تا جایی پیش می‌رود که روز‌های بسیاری را گرسنه می‌گذارند و از صبح تا شب در خیابان‌ها بی هدف پرسه می‌زند. خانواده همسرش نیز او را طرد می‌کنند و آکاتونه عملا از اجتماع مطرود می‌شود. او حتی طاقت کار کردن را هم ندارد و پس از یک روز کار فیزیکی و کارگری به این نتیجه می‌رسد که طاقت انجام آن را ندارد. آکاتونه تصویری کامل از جوان ‌های بیغوله‌ها و حومه‌های ایتالیای دهه شصت است. یعنی زمانی که ایتالیا در حال صنعتی شدن بود و سعی می‌کرد با این موضوع کنار بیاید. فقر موجود در حلبی‌های اطراف رم به بهترین شکل در آکاتونه به تصویر کشیده است. در این فیلم دو ساعته دوربین پازولینی به عنوان یک همراه یا بهتر بگوییم ناظر، شاهد تمام پرسه زنی‌های آکاتونه و دست و پنجه نرم کردن او با فقر است. فقری که به حدی به او فشار می‌آورد که برای یک لقمه غذا حتی حاضر است سر رفقای خود را نیز کلاه بگذارد. در همین روز‌های فقر است که آکاتونه با دختری به نام استلا آشنا می‌شود. آکاتونه سعی می‌کند از او به عنوان دختر خیابانی جدیدش سود ببرد و با حمایت از او برای خود پول در بیاورد. اما از سویی دیگر زیبایی و سادگی دختر دل او را می‌برد و به نظر می‌رسد آکاتونه دل باخته او می‌شود. کم کم بین این دو رابطه‌ای شکل می‌گیرد. رابطه‌ای که البته به خوبی در نمی‌آید و در سطح می‌ماند. به هر حال فیلم، فیلم اول پازولینی است و طبیعی است کارگردانی که فیلم اول خود را تجربه می‌کند، کمی خامی پشت دوربینش موج بزند. حتی نابغه‌ای مثل پازولینی که از هر حیث جزو مهمترین هنرمندان تاریخ ایتالیا است.

آکاتونه در موقعیت تاریخی خاصی در ایتالیا پدید آمد. یعنی در زمانی که نئورئالیسم ایتالیا مرده بود. مکتبی که هنوز از آن به عنوان یکی از مهمترین موج‌های تاریخ سینمای اروپا یاد می‌شود. همیشه در طول تاریخ فیلم‌هایی که پس از مرگ یک مکتب ساخته می‌شوند مهم و جریان ساز هستند. آکاتونه هم از این قائده مستثنی نیست. شخصیت‌های آکاتونه همگی بدون استثنا ساده هستند. در شخصیت‌های پازولینی (حداقل شخصیت‌هایی که فیلمساز طرف آن ها را می‌گیرد) هیچ گاه روشن فکر یا انتلکت نمی‌بینیم. دلیل این نکته را نیز باید در زندگی شخصی پازولینی جویا شویم. پازولینی ذاتا روستاییان، دهقان‌ها و اهالی دهات را دوست داشت. معتقد بود که بهترین مردم آن‌ها هستند. مردمانی ساده که شاید تا چند کلاس بیشتر سواد ندارند اما سادگی‌شان سبب می‌شود تا قلبشان پاک باشد. شخصیت‌هایی که قطعا سفید نیستند و مثل هر شخص دیگری در واقعیت خاکستری‌اند اما خوبیشان به بدی‌هایشان می‌چربد. در آکاتونه نیز اوضاع به همین منوال است ولی افراطی تر. آکاتونه دزد لات بی سر و پا و شخصیتی کاملا منفی است. اما دوربین فیلمساز طرف اوست و با او همذات پنداری می‌کند. مسئله‌ای که از همان فیلم اول پازولینی او را با کلیسایی‌ها و اخلاق گرا‌ها در انداخت. تفکر شخصیت‌های فیلم حول مسائل ساده می‌چرخد. وقتی نوبت تفکر راجع به مسائلی مثل مرگ می‌شود “رویا” وارد می‌شود. آکاتونه در رویای خود می‌بیند که مراسم ختم مذهبی برپاست. او نیز با کت و شلوار و لباسی آراسته (بر عکس تمام طول فیلم) در این مراسم حاضر است. وقتی که در مورد شخصی که فوت شده سوال می‌پرسد به او می‌گویند آکاتونه مرده! در واقع آکاتونه رویای مرگ خود را می‌بیند یا به بیانی بهتر آکاتونه رویای مرگ دارد. پازولینی بر عکس آثار دیگرش و حتی اثر بعد از آکاتونه (ماماروما) به اخلاق بورژوایی و آرمان‌های آن‌ها نمی‌پردازد. بلکه تصویر ساده‌ای از مردم بیغوله‌های رم را به نمایش‌ می‌گذارد و تلاش‌ آن ها برای زندگی و گذران آن. مردمی که تقدیر همه آن‌ها مرگ است. مانند خود آکاتونه. آکاتونه سر‌انجام پس از این‌ که دزدی می‌کند از سوی پلیس تحت تعقیب قرار می‌گیرد و در یک تصادف با موتور غرق در خون روی زمین می‌افتد و پس از گفتن جمله “حالا خوبم”‌ می‌میرد. مرگی که تاثر بر می‌انگیزد.

نقش آکاتونه را فرانکو چیتی بازی می‌کند. بازیگری که بین طرفداران سینمای کلاسیک ایتالیا شخصیتی بسیار دوست داشتنی و محبوب است. فرانکو چیتی برادر سرجو چیتی دوست صمیمی پازولینی بود که پازولینی بعد از دیدنش ترجیح می‌دهد نقش را به او بدهد. این اتفاق سبب شد تا آن دوره به عنوان یک نابازیگر به عنوان شخصیت اصلی فیلم پازولینی به ایفای نقش بپردازد. موفقیت‌های پیاپی او در آثار پازولینی (از ادیپ شهریار در نقش ادیپ گرفته تا نقش شیطان در داستان‌های عشقی هزار و یک شب و نقش فوق‌العاده به یاد‌ماندی‌اش در شاهکار دکامرون) سبب شد تا حتی در فیلم‌های بزرگ و عظیمی مثل پدر‌خوانده ۱ و ۳ اثر فرانسیس فورد کاپولا به ایفای نقش بپردازد. فرانکو چیتی آکاتونه را بازی نمی‌کند بلکه خود آکاتونه می‌شود. بی شک تصور هر شخص دیگری برای این نقش جز فرانکو چیتی محال به نظر می‌رسد. از نکات جالب دیگر این فیلم می‌توان به حضور برناردو برتولوچی به عنوان دستیار کارگردان و منشی صحنه در کنار پازولینی اشاره کرد. مردی که با آموزه‌ها و راهنمایی‌هایی که از پازولینی دریافت کرد بعد‌ها خود تبدیل به یکی از مهمترین کارگردانان تاریخ ایتالیا شد.

آکاتونه آغاز یک زبان سینمایی است. آغاز یک فرم که منحصر به پازولینی است و هیچکس دیگر نمی‌تواند آن را تقلید کند. اثری که شاید در بعضی مسائل خام باشد اما به عنوان آغاز یک افسانه اثری مهم تلقی می‌شود.

برچسب‌ها: ،

مطالب مرتبط



مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.