نقد فیلم Charlie and the Chocolate Factory؛ گردشگری شکلاتی

16 January 2021 - 22:00

تیم برتون فیلم‌ساز عمدتاً پرکاریست اما سال‌ ۲۰۰۵ -در کنار سال ۲۰۱۲- تنها سالی بود که در پروژه‌ی کاری خود بیش از یک کارِ بلندِ سینمایی را برای کارگردانی می‌دید؛ در آن سال او دو اثر بلند و مهم را کارگردانی کرده و در کارنامه‌ی فیلم‌سازی خود به ثبت رسانده بود؛ یکی اولین انیمیشن بلند خود به نام «عروس مُرده» و دیگری اقتباسی از یکی از کتاب‌های نویسنده‌ شهیر بریتانیایی «رولد دال» به نام «چارلی و کارخانه شکلات‌سازی».

کتابِ «رولد دال» با درون‌مایه‌ی فانتزی خود که البته بیشتر مختص به جهانِ کودکان و نوجوانان نیز است، دست‌مایه‌‌ای مناسب برای شم و سبک فیلمسازی تیم برتون به حساب می‌آمد زیرا که هم مولفه‌های فانتزی منحصر به فرد برتون پیش‌تر در آثاری چون «ادوارد دست‌قیچی» و «اسلیپی هالو» برای مخاطب به اثبات رسیده و هم از طرفی رگه‌هایی از توجه به دنیای کودکان در قالبی طنزآمیز در فیلم‌هایی از او همچون «ماجراجویی بزرگ پی‌وی» و «بتمن» قابل مشاهده و بررسی بود.

از طرفی در فیلم‌ «چارلی و کارخانه شکلات‌سازی» باز هم شاهد همکاری سه یار تقریباً همیشگی و ثابت آثارِ مهم تیم برتون هستیم؛ ابتدا و نفر اول «جان اوت» مجری و نویسنده‌ی فیلمنامه‌ی فیلم که با تحریرِ بن‌مایه‌ی نسبتاً خوبِ پیرنگ -خصوصاً در پرده‌ی اول- شالوده‌ یک سینمای سرگرم‌کننده را در «چارلی و کارخانه شکلات‌سازی» موجب شده است. سپس و نفر دوم «دنی الفمن» موسیقی‌دان و موزیسین کارکشته‌‌ای که تقریباً همزمان با خود تیم برتون فعالیت در سینما را آغاز کرد و در همان ابتدا از اولین فیلم بلندِ برتون (ماجراجویی بزرگ پی‌وی) با وی همکاری داشت. ملودیِ الفمن در همان اولین قاب‌ها و تیتراژ فیلم، نوایی گوش‌نواز را به سمع مخاطب می‌رساند و هر چه جلوتر می‌رویم یک آمیختگی و همپوشانیِ محسوس میان این موسیقی برخاسته از تمِ و‌ محیط فانتزی با جهان خوش رنگ و لعاب و شکلاتیِ فیلم را نظاره‌گر هستیم؛ و‌ در آخر یار سوم و همیشگی تیم برتون، «جانی دپ» که همچون همیشه بار اصلی اجرا و بازی بر روی دوش او قرار گرفته است و این بار هم شاهد یک بازی بدیع و ظرافت‌مندانه همراه با یک طنازی قابل‌توجه در تمپوی بازی او در پوستین کاراکترِ «ویلی وونکا» هستیم.

Charlie

چارلی باکت و بلیت طلایی برای ورود به کارخانه‌ی آرزوها یعنی کارخانه‌ی شکلات سازی ویلی وونکا

حال در مقدمه‌ی فیلم که تقریباً پرده‌ی اول فیلمنامه را شامل می‌شود، می‌بینیم که یک راوی سوم شخص، داستانِ پسر بچه‌ای فقیر به نام «چارلی باکت» را روایت می‌کند، البته نوع راوی سوم شخص از نوع دانای کلِ محدود است و بخش اندکی از روایت را در حد معارفه یا نوید‌ دهنده‌ی آینده‌ای خوش برای مخاطب بازگو می‌کند. با این‌حال شیوه‌ای که سریعاً چشمان مخاطب را در فیلم به خود مجذوب می‌کند و سریعاً به یک نوع موتیفِ محیطی تبدیل می‌شود، لوکیشن‌ها و طراحی صحنه‌های خیالین، گیرا و برجسته‌ی فیلم است که در نماهای اکستریم لانگ یا لانگ‌شات به خوبی توسط برتون نقشه‌کشی می‌شوند؛ کارخانه‌ی شکلات‌سازیِ ویلی وونکا در مرکز شهر که جاده‌ی مستقیمِ دربِ آن منتهی می‌شود به خانه‌ی کوچک، درویشانه و کم‌بضاعتِ خانواده‌ی «چارلی باکت» که به طور مورب و شکست طراحی شده است. در ادامه ما به سرعت و البته به خوبی با خانواده‌ی «چارلی» آشنا می‌شویم و اعضای خانواده‌ی او به خصوص پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایش در شمایلی تیپیکال برای مخاطب ساخته می‌شوند.

در ادامه شخص ویلی‌ وونکا و کارخانه‌‌ی شکلات‌سازی‌اش در قالبِ ضمیر غایب برای چارلی و البته مایِ مخاطب بیگانه‌زدایی می‌شود، راوی فرعی این کار، یکی از پدربزرگ‌های چارلی به نام پدربزرگ جو (دیوید کلی) می‌باشد که پیش‌تر یکی از کارگران کارخانه‌ی وونکا بوده است؛ البته محوریت این روایت بیشتر در حد یک معارفه‌ی جلب توجه کننده و اصطلاحاً در جذابیتِ شکلاتی آن است و ما شاهد برقراری یک نسبیت شخصیت‌پردازانه از جانب کاراکتری با وونکا یا کارخانه‌اش نیستیم. با این‌حال همین معارفه‌ی جذاب هم کافی‌ست تا چارلی و خانواده‌اش به دنبال بلیت‌های طلایی ویلی وونکا برای بازدید از کارخانه‌اش باشند.

Charlie

لحظه‌ی تحقق آرزوها و آمالِ چارلی باکت

حال در مقدمه‌ای که برای انتخاب ‌شدن پنج کودک برای ورود و بازدید از کارخانه‌ی ویلی‌ وونکا در فیلمنامه تعبیه شده است، شاهد پردازشی پیش‌رونده برای کاراکترهای بچه‌ها هستیم؛ ابتدا کودک اصلی، چارلی که خانواده‌دوستی‌اش به خوبی‌ شکل می‌گیرد و در سکانس تقسیمِ شکلات میان اعضای خانواده‌اش‌ به تبیین بصری در می‌آید و سپس چهار کودک دیگر که در تک ‌تک پلان‌های حضورشان ابعادی از زاویه‌ی تیپیکشان برای مخاطب با لحنی کمیک به نمایش در می‌آید، از شکم‌پرستی یکی‌شان (آگوستوس) گرفته تا یک غرور افراطی (وایولت) و از لوس‌بودن (وروکا) تا بی‌میلی دیگری‌شان (مایک) که هر کدام با توجه به خصوصیت کاراکترهای خودشان با کارخانه‌ی شکلات‌سازیِ وونکا آن‌هم در مرحله و بخش‌ها جداگانه ارتباط می‌گیرند.

در ادامه و پس از گذشت از یک سوم ابتدایی فیلم (پرده‌ی اول فیلمنامه) و با ورود به کارخانه‌ حال نوبت به کاراکترِ ویلی وونکا می‌رسد که پیش از این در ضمیر غایب برای مخاطب معرفی شده بود؛ در اینجا اولین نمودهای پرسونایِ کاراکتر او توسط موتیفِ اصلی فیلم برای مخاطب ساخته می‌شود و آن‌هم لوکیشن‌ها و طراحی‌هاست که به کمک بازی دیدنی جانی دپ شمایلی کمیک و البته کودکانه از او می‌سازند به گونه‌ای که وونکا را تنها با کارخانه‌اش بتوان شناخت و نه سوای آن و این را فیلمنامه نیز تایید می‌کند در جایی که مشاهده می‌کنیم تنها خودِ ویلی وونکا بیش از سایرین و حتی بعضاً به تنهایی از اجزا و ابعاد کارخانه‌ی شکلات‌سازیِ خود به وجد و ‌شوق آمده است.

Charlie

ویلی وونکا (جانی دپ) مالک و صاحب کارخانه‌ی شکلات سازی

از طرفی رابطه‌ی ویلی وونکا با پدرش به طرز صحیحی توسط پیرنگِ درست فیلمنامه در بصری‌کردن انگیزه‌ی احساسی‌ -و نه حسّی- از طریق فلش‌بک‌ها تبیین می‌شود و البته نیز هرچند که در چارچوب داستان به خوبی گنجانده شده است اما این رابطه فرمی به خود نمی‌گیرد زیرا که شاه‌راهی از زمان گذشته به زمان حال برای آن تعبیه نشده است؛ در واقعا داستان حولِ طنازی و کمیک درون‌متنی جهانِ فانتزی‌ می‌گردد یعنی چارلی و کارخانه‌ی شکلات‌سازیِ آقای ویلی وونکا [هرچند که چارلی در درون آن به مرور کمرنگ می‌شود‌].

حال می‌بایست در اینجا نقبی بزنیم به چارلیِ قصه‌مان که متاسفانه در اولین ضعف اساسی فیلم شدیداً کاراکتر او به چشم می‌آید و این مورد آنجایی‌ست که متوجه می‌شویم از بدو ورود به کارخانه دیگر از نمودهای شخصیتیِ چارلی خبری نیست و چارلی باکت تبدیل می‌شود به یک بازدید‌کننده‌ و توریستِ صرف، راکد و منفعل که تنها کورسوی حضور و فعالیتش در استارت‌زدنِ فلش‌بک‌های ویلی وونکا به چگونگی حضور ″اومپا لومپا″هایش یا قصه‌ی درگیری با پدرش هست؛ و این در حالیست که سایر آن چهار کودک حتی در کارخانه و هر بخش و مرحله‌ای که منجر به حذفشان می‌شود در شمایلی تیپیکال از کاراکترِ خود نمود (کنش و واکنش) پیدا می‌کنند و به تبع موجبات سرگرمی درست فیلم را باعث می‌شوند.

تفرّج و گردشگری شکلاتیِ چارلی و پدربزرگش و همچنین چهار کودک خوش‌شانس دیگر همراه والدینشان از کارخانه شکلات سازی ویلی وونکا

در آخر بازدید مفرحانه برای بازدیدکنندگان و مخاطب به اتمام می‌رسد و در پرده‌ی سوم فیلمنامه شاهد تکمیل رابطه‌ی نه چندانِ مهم وونکا با پدرش هستیم، البته نیز اصالت خانوادگی و مهربانی چارلی در پایان بار دیگر به معرض دید می‌آید و یک ″انتخاب″ محوری را شامل می‌شود؛ خانواده یا کارخانه که خب پاسخ مشخص است تنها افسوس که این دوراهی‌ها و انتخاب‌ها در فیلم «چارلی و کارخانه شکلات‌سازی» فرم و عمقی به خود نمی‌گیرند و تنها مدخلگاهِ یک تفرج و گردشگری بصری و نهایتاً سرگرم‌کننده‌ی سینمایی هستند. دیدنی و متوسط اما نه زیستنی و خوب.

 

[poll id=”119″]

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.