تحلیل و نقد فیلم Extraction؛ اکشن با مخلّفات

23 January 2021 - 18:00

**هشدار اسپویل برای خواندن متن**

فیلم «استخراج» از اکشن‌های مرسوم هالیوودیست که هرساله برای فتح گیشه و کسب درامد توسط ایجاد هیجان برای مخاطب ساخته می‌شوند که الزاما این مسئله چیز بدی نیست. اما همیشه نقد جایگاه خودش را دارد و باید به آثار سینمایی بپردازد؛ چون در بین فیلم‌های اکشن هم ما رده‌بندی‌ای براساس کیفیت این آثار داریم. اینکه یک فیلم صرفا به این خاطر که ادعای عجیبی ندارد و قصد کرده تا تماشاچی را با نمایش‌های اکشن سرگرم کند، درست است که بد نیست اما می‌تواند باعث شود فیلم‌ها به یک ول‌انگاریِ تمام عیار نسبت به سینما برسند و در نهایت شاهد آثاری باشیم که حتی یک بار هم نمی‌شود آن‌ها را تحمل کرد. به همین دلیل به نظرم نقد باید به این آثار نیز بپردازد تا کمی حسمان نسبت به این هیجانات و نمایش‌های پرشور و حرکت تیزتر گردد.

استخراج یک اکشنِ سرگرم‌کننده است با یک خط قصه‌ی بسیار ساده: پسر یکی از مافیای مواد مخدرِ هند، توسط یکی از رقبا دزدیده شده و در این بین مزدوری به نام «تایلر» مأمور می‌شود تا پسر را بازگرداند. قبل از مسائل مهم‌تر در بررسی این فیلم، ابتدا می‌خواهم نگاهی به توانایی فیلم در شکل دادنِ یک درگیری و کشمکش که منجر به نمایش‌های اکشنِ فیلم می‌شود داشته‌ باشم. به نظرم فیلم در شکل دادن به دو جبهه‌ی (و حتی گاهی سه جبهه) درگیر در این نزاع، بسیار تیپیک عمل کرده و البته در آثار این‌چنینی شاید انتظار بیشتر از این هم نرود. یعنی پروتاگونیست فیلم (نقش اول یعنی تایلر) یک مزدور کاملا تیپیک است با یک بازی نچندان قابل قبول که مخلفات افزوده شده به او از طرف فیلم‌ساز دیگر برای این فیلم اضافیست و مخاطب جدی را کمی اذیت می‌کند. به این مخلفات که بخش عمده‌ فیلم را تشکیل می‌دهند بیشتر در ادامه خواهم ‌پرداخت. از طرف دیگر، آنتاگونیست فیلم نیز با وجود تمام مکث‌هایی که فیلم‌ساز روی او می‌کند (به طور مثال آن سکانس معرفیِ طولانی که چیز خاصی نیز از او به ما نمی‌دهد)، به چیزی فراتر از یک تیپِ خلافکار بدل نمی‌شود. اصولا درگیری دو جبهه‌ خیر و شر در این فیلم، قراردادیست و بیشتر از آنکه این دو جبهه به چشم بیایند، درگیری و تیر و تفنگ دیده می‌شود. اما باید گفت که با این وجود، به نظر من صحنه‌های اکشن تا حد قابل‌توجهی خوب برگزار شده‌اند و دوربین چندان شلوغ‌بازی نمی‌کند. در بعضی لحظات حتی با نزدیک شدن بیش از حد به درگیری‌ها، گویی ما را نیز وسط این مهلکه رها می‌کند که این شاید نکته‌ی قابل توجهی در کارگردانی و تکنیک فیلم باشد. هرچند که بعضی صحنه‌ها (مثل درگیری تایلر و «ساجو») بیش از حد کش می‌آیند. اما راستش تمام این‌ها باعث نمی‌شود که بنده به عنوان مخاطب یک فیلم اکشن از آن راضی باشم. به نظرم تمام این مسائل به پیشرفت‌های تکنولوژیک سینما برمی‌گردد و توانایی‌هایی که چندان برآمده از انسان و تخیلِ سینماییِ واقعی نیستند.

اصولا در هر سینمایی (حتی اکشن) عامل ارتقا و قدرت یک فیلم، انسان‌های معینی هستند که هر چیزی از پسِ آن‌ها معنی پیدا می‌کند. حتی یک فیلم اکشن و حادثه‌ای خوب نیز بر انسان‌هایی معین و باورپذیر باید استوار باشد تا زد‌ و خورد‌ها با معنی جلوه کنند. مثالی که می‌توانم ارائه کنم، دو فیلم خوب «جیمز کامرون» به عنوان یک اکشن و سرگرمی‌سازِ جدیِ سینمای معاصر است که در آن‌جا اکشن و حادثه به خودیِ خود صاحب ارزش سینمایی و ارمغان‌آورنده لذت برای تماشاچی نیست؛ دو فیلمِ خوب «ترمیناتور ۲» و «بیگانگان». این دو فیلم نیز اکشن اند و شاید ادعاهای عجیب نداشته و تا به انتها تماشاچی را میخکوب کنند، اما فرقشان با آثار امروزِ سینمای اکشن هالیوود این است که بازی را به تکنولوژی، تیر و تفنگ و نمایش نباخته‌اند، بلکه انسان‌هایی خلق کرده‌اند که یادمان می‌ماند و درگیری‌هایی شکل داده‌اند که می‌توانیم درک کنیم از دل این انسان‌ها بیرون می‌آید و در نهایت نیز به همین انسان‌ها باز می‌گردد. اما استخراج، از آن دسته فیلم‌ها نیست و فقط به دنبال این است که با نمایش‌های زد و خورد و تیراندازی، هیجانی را به تماشاچی تحمیل کند که البته این هم نوعی استفاده از سینماست، اما نه استفاده‌ای واقعی و رو به سطح مطلوب. در این آثار اصلا فرقی نمی‌کند ما آدم‌ها را بشناسیم یا نه، بلکه فقط تیراندازی و حادثه مهم است. طبیعتا این‌چنین آثاری نمی‌توانند تاثیر حداقلی اما عمیق بر تماشاچی بگذارند. از این‌جاست که فیلم‌سازان متوجه موضوع می‌شوند که باید به انسان بهایِ بیشتری در آثارشان بدهند تا به نوعی اکشنشان غنی‌تر و متعالی‌تر شود. اینجا هم قسمت سخت ماجراست؛ یعنی تلاش برای خلق قصه‌ی قابل قبول و کاراکتر‌های باورپذیر در یک فیلم حادثه‌ای که کار هر فیلم‌سازی نیست.

از طرف دیگر، چیزی که در استخراج مثل هر فیلم اکشن دیگری شاهدیم یک نیاز جدی به وقفه‌هایی بین لحظات پر تنش و پر زد و خورد فیلم است. اگر فیلمی تماما زد و خورد و حادثه باشد، چندان دلچسب نخواهد‌ بود و اگر این صحنه‌ها به لحاظ مقدار بسیار کم باشند نیز همین‌طور. پس اینجا نیاز به یک تعادل‌بخشی بین سکون و حرکت، بین آرامش و طوفان و بین استراحت و تلاش مطرح می‌شود. اثری که بخواهد فقط حادثه نشان دهد و برای دقایقی تماشاچیِ خود را سرگرم کند باید فکری برای این تعادل داشته‌ باشد و وقفه‌های بین صحنه‌های اکشن را طوری برگزار کند که لطمه‌ی جدی به لحن و ریتم فیلم وارد نشود. شاید بزرگترین مشکل فیلم مورد بحث ما در همین مسئله باشد؛ یعنی در تصمیمات غلطی که برای نحوه‌ی برگزاری صحنه‌های غیراکشن اتخاذ شده‌ است. فیلم شاید اگر به شکلی این تعادل را حفظ می‌کرد و به سمتِ عمق دادن و بُعد دادن به آدم‌هایش نمی‌رفت، هم لحن فیلم یکدست‌تر می‌ماند و هم با اینکه قطعا فیلم خوبی نمی‌شد، اما به این اندازه هم سقوط نمی‌کرد؛ چون پا گذاشتن در میدانِ شخصیت‌پردازی و خلق کاراکتر و رابطه، خطری برای این‌گونه آثار است که فیلم‌سازان جدی هم ممکن است از آن سربلند بیرون نیایند. سعی می‌کنم با چند مثالی که از این لحظات می‌زنم، بهتر مشکلات فیلم را عیان کنم تا نگاهی کلی‌تر به این‌گونه تلاش‌ها و این‌گونه فیلم‌ها داشته‌باشیم.

فیلم از ابتدا با سکانس انتهایی و آخرین درگیری «تایلر» آغاز می‌شود؛ تایلری که تیر خورده و اکنون تصاویرِ مبهمی از دید او می‌بینیم. در ادامه متوجه می‌شویم که این تصاویر، قصه‌ی این کاراکتر و پسر کوچکِ وفات‌یافته‌ی اوست. فیلم‌ساز در واقع با این قصه هیچ کاری نمی‌تواند بکند تا به کاراکترش جان ببخشد. اینکه خود را سرزنش کرده و یا بخاطر ترس از مواجهه با مرگ فرزندش به جنگ افغانستان اعزام شده، به چه درد این قصه می‌خورد و بناست چه کارکردی داشته ‌باشد؟ اگر به طور مثال تمامی این قصه و آن نماهای مبهم –که در آخرین بار شفاف می‌شوند– وجود نداشتند چه تفاوتی در فیلم ایجاد می‌شد؟ جالب اینجاست که اگر این تلاش فیلم‌ساز برای جذاب‌تر کردن کاراکترش وجود نمی‌داشت، هم فیلم ناگهان وسط درگیری و اکشن، سانتی‌مانتال و ملودرام نمی‌شد تا بخواهد اشک مخاطب را دربیاورد و هم با یک تیپ ساده طرف بودیم که کمی با جذابیت تیپیکش سرگرممان می‌کرد. یعنی این تصمیم و این قصه چیزی را که به اندوخته فیلم اضافه نمی‌کند هیچ، از ارزشش نیز می‌کاهد. درباره‌ لحظاتی که تایلر زیر آب سپری می‌کند نیز همین‌طور است و فیلم‌ساز با این مسائل تلاش‌های به شدت کوجکی انجام می‌دهد که منجر به خلق کاراکتر نمی‌‌شود. بدتر زمانیست که در یک انتقال بامزه، این شیرجه درون آب و نشستن به پسربچه‌ی فیلم، «اُوی»، منتقل می‌شود. گویی با این کار فیلم‌ساز قصد دارد میراثی را نشان دهد که در طی رابطه بین تایلر و اوی به او منتقل شده و انگار تایلر در اوی ادامه می‌یابد. این هم مطمئنا با چند لحظه‌ی دم‌دستی از دیالوگ با آدم‌هایی که هیچ‌کدام از حد تیپ بالاتر نمی‌روند میسر نمی‌شود.

برای مثال دیگر از امور جانبی و مخلفات این فیلم اکشن می‌توان به آن دختری اشاره کرد که پیشنهاد کار را برای تایلر می‌آورد. فیلم‌ساز با دوربین، مکث‌ها و دیالوگ‌هایش قصد دارد نوعی علاقه از طرف این دختر نسبت به تایلر نشان دهد که تا انتها نیز به هیچ وجه جدی نمی‌شود. فقط کمی عاشقانگیِ هندی به یک اکشن اضافه می‌کند که موجب تعدیل نمی‌شود. این هم نمونه‌ای دیگر از مخلفاتیست که باید به زور به این اکشن کوچک اضافه کرد.

صحنه‌ جالبی در فیلم وجود دارد که به نظرم حتی کارکرد تجاری هم نمی‌تواند داشته‌ باشد؛ یعنی گاهی در بعضی از آثار سینمایی امروز، ما صحنه‌هایی را می‌بینیم که مطلقا کارکرد دراماتیک در فیلم ندارند و فقط در حکم چنگ انداختن به زمین و آسمان برای فتح گیشه هستند. اما جالب این‌جاست که در این فیلم بعضی از لحظات نه کارکرد دراماتیک دارند و نه دارای خصوصیات و مولفه‌هایی هستند که تماشاچی را به سینما بکشاند. از این جهت، فیلم‌ساز بسیار آماتور به نظر می‌آید. مثلا بعد از درگیری طولانی و خونین تایلر با یکی از دستیاران پدر اوی به نام ساجو، فیلم به سکانس آرامش بعد از درگیری می‌رسد. از ابتدا هم عرض کردم که این وقفه‌ها باید بین صحنه‌های درگیری وجود داشته‌ باشند تا هم فضا تعدیل شود و هم تماشاچی نسبت به اکشن، سِر نشود. اما مشکل دقیقا در همین وقفه‌ها و کارهاییست که فیلم‌ساز در این صحنه‌ها انجام می‌دهد. ساجو وارد خانه‌ای شده و دوربین به دقت کارهایش را نشانمان می‌دهد. به خانواده‌اش زنگ زده و با پسر کوچکش صحبت می‌کند. طبیعتا این لحظات مطلقا کارکردی در فیلم ندارد؛ چون نه خود این آدم برایمان اهمیتی پیدا کرده، نه فرزند و خانواده‌اش و نه زنده ماندن یا نماندش. وقتی این‌ها از قبل برای مخاطب اهمیتی پیدا نکرده، هرچقدر هم فیلم‌ساز از بازیگرش به اجبار اشک بگیرد و او را در نمای درشت نشان دهد باز هم حسی از طرف ما برانگیخته نمی‌شود. اما از کارکردِ نداشته این لحظه که بگذریم، نکته مهم‌تر این است که اگر این صحنه بنا بود عاملی برای جذب مخاطب باشد، باز شاید می‌شد کمی هوش غیرسینمایی فیلم‌ساز را تحسین کرد. اینکه می‌بینیم در فیلم‌های امروز، ناگهان لحظات بامزه یا درگیری‌های نمایشی یا غافل‌گیری‌های مداوم و یا جذابیت‌های جنسی در لحظاتی به فیلم اضافه می‌شوند طبیعیست؛ چون بناست فروش فیلم را تضمین کنند. اما در این مثال در فیلم مورد بحث، این سانتی‌مانتالیزمِ هندی و تمرکز روی اشک‌هایی که سرازیر می‌شود حتی آن مولفه‌های جذب تماشاچی را هم ندارد. از این بالاتر اینکه آدمی را که در سکانس‌های قبل تماما به عنوان نیرویی دربرابر شخصیت مثبت فیلم می‌دیدیم و طبیعتا از او به عنوان آنتاگونیست فاصله می‌گرفتیم، اینجا باید دوست داشته‌ باشیم. یعنی کاملا مشخص است که فیلم‌ساز الفبای یک درام حداقلی را هم بلد نیست.

تمام لحظاتی که از آن نوجوان درشت‌هیکل فیلم که دستیار آنتاگونیست اصلی فیلم است –و در نهایت تایلر را می‌کُشد– می‌بینیم اضافیست. اصلا نمی‌فهمیم این مقدار کِش دادن صحنه‌های مربوط به او چه معنایی و اصلا چه جذابیتی دارد؟ تمام لحظات و بده-بستان‌های ناقصی که بین اوی و تایلر انجام می‌شود نیز همین‌طور است. ناخوداگاه با این رابطه، ممکن است به یاد رابطه‌ بین «جان» و «ترمیناتور» در فیلم جیمز کامرون بیفتیم. آن هم یک اکشن سرپا و جدیست که توصیه می‌کنم ببینیدش و آن رابطه را با این رابطه مقایسه کنید. اینجا هیچ اتفاق جدی و شیمیِ جدی‌ای بین این پسربچه و این مزدور رقم نمی‌خورد. در یکی از صحنه‌ها اوی از این می‌گوید که همیشه مثل یک ابزار بوده و اکنون نیز در این مهلکه بازیچه است. مشخص است که این‌ها تلاش‌هاییست برای عمق دادن به این رابطه و رسیدن به یک رفاقت مردانه. اما وقتی شجاعت، قدرت، سرسخت‌بودن و سکوت تایلر بر طبق منطق فیلم‌های اکشن تجاری، تیپیکال است و چیزی را در ذهنمان باقی نمی‌گذارد، دیگر نمی‌شود از قواعد این نوع فیلم‌ها پا فراتر گذاشت و تلاش کرد تا او به عنوان یک مزدور دوست‌داشتنی در ذهن ما و اوی باقی بماند. این باقی ماندن نیاز به شخصیت‌پردازی و خلق یک رابطه‌ی عمیق دارد که از توان این فیلم و این فیلم‌ساز مطمئنا فراتر است.

فیلم استخراج پدیده جدیدی در سینمای تجاری امروز هالیوود نیست؛ یک اکشن خوش‌ساخت و تکنیک‌زده که ردپایی از حداقل‌های خیال انسانی و سینمایی در آن دیده نمی‌شود. شاید هم این مسئله از این سینما که فیلم‌های مدعی‌اش، خود از همین اکشن‌ها هم بعضا ضعیف‌تر‌اند توقع بی‎جایی باشد. فیلم مورد بحث ما می‌توانست بدون اضافه‌گویی و چاشنی‌زدن به قصه‌ی درگیری و حادثه، یک فیلم ساده باشد که در طیف ارزش‎گذاری، نمره‌ای بیشتر از این فیلمِ پیش روی ما کسب کند. اما این مخلّفات، دیگر برای این نوع از آثار اضافیست و از توانشان خارج.

[poll id=”125″]

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

پاسخ به دیدگاه The Last Knight لغو

Your email address will not be published.