دوم فوریه، تکراری برای تکامل؛ نقد فیلم Groundhog Day

5 February 2021 - 18:00
Groundhog Day

پیش از این در پرونده «بهترین فیلم‌های سینمای آمریکا در دهه نود میلادی» یادداشتی بر فیلم Groundhog Day «روز گراندهاگ» نوشتم و از آن به عنوان یکی از بهترین آثار این دهه یاد کردم. اگر قرار باشد لیستی از امیدبخش‌ترین آثار سینما را تهیه کنیم، این فیلم بی‌شک جزو این دسته قرار می‌گیرد و باز اگر به دنبال لیستی از بهترین کمدی‌‌ها، عاشقانه‌ها و یا در تعمیمی بزرگتر به دنبال لیستی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما باشیم، این فیلم با کمی تسامح در آن لیست‌ هم می‌تواند جای گیرد. اما مسئله مهم‌تر از تکرار نام این فیلم در لیست‌های دیگر، تکراری است که  هارولد رامیس فقید در نوع روایت و اتفاقات داستان، با آن شخصیتش را به چالش می‌کشد؛ که از آن تکرار‌های دلچسبی به شمار می‌رود که به معنای بد آن، یعنی درجا زدن نیست. فیلم به درستی بنای قصه‌اش را می‌سازد و استفاده درستی از زمان برای دراماتیزه کردن قصه می‌کند.

Groundhog Day

فیل کانرز (بیل مورای) گزارشگر هواشناسی  بد اخلاق و ناراضی از وضعیت خود برای تهیه گزارشی از «روز گراندهاگ» به همراه دو همکارش، ریتا (اندی مک داول) و لری (کریس الیوت) راهی منطقه‌ای به نام پانکسوتاونی که در پنسیلوانیا قرار دارد می‌شود. این روز که در دوم فوریه هرسال برگزار می‌شود و اعتقاد بر آن است که اگر موش‌خرمایی از لانه خود بیرون بیاید و سایه‌اش را نبیند به معنای آغاز بهار است و اگر سایه‌اش را ببیند و به لانه برگردد زمستان تا شش هفته ادامه پیدا می‌کند؛ کابوس  فیل شده و او دوست دارد هرچه سریع‌تر گزارشش را تهیه کند تا زودتر آن شهر را ترک کند. مشکل جایی شروع می‌شود که او به‌خاطر یک طوفان غیرقابل پیشبینی محبور می‌شود شب را در پانکسوتاونی بماند. روز بعد دوباره دوم فوریه است و روز پس از آن … و این‌گونه می‌شود که او در یک سیکل مداوم در آن روز گیر می‌افتد. فیل کانرز داستان موش خرمای معروف شهر که اتفاقا نام آن‌ هم فیل است و در یک قرابت جالب، گزارشگر هواشناسی بودنش به پیش‌‌بینی موش‌خرما ربط پیدا می‌کند؛ برایش باورپذیر نیست. او که همواره یک خودشیفتگی و خودخواهی در وجودش دارد، با نگاه از بالا به مردمی که این روز را جشن می‌گیرند، آن‌ها را احمق می‌داند. کانرز از همان ابتدای فیلم که درحال اخبارگویی می‌بینیمش تا زمانی که با ریتا و لری به شهر می‌رسند، به درستی شخصیتش ساخته می‌شود. گیردادن به همه چیز، از پایین آمدن شأن خود به‌خاطر این گزارش تا قبول نکردن هتلی که در گزارش‌های قبلی با آن خاطره خوشی ندارد! و زبان پر نیش و کنایه‌اش همه از یک شخصیت عبوس و غیر اجتماعی خبر می‌دهد. فیل کانرز که داستان آن فیل دیگر (موش‌خرما) را باور نکرده حالا خود وارد ماجرا و داستانی می‌شود که نمی‌تواند به کسی بفهماند و کسی باورش نمی‌کند تا سرنوشتی همچون موش‌خرما را پیدا می‌کند. این تکرار ابتدا کانرز را شوک زده می‌کند و سپس به هیجان‌های زودگذری که پیش از این نمی‌توانست انجام دهد می‌رساند، همچون: رانندگی پرخطر، دزدی از ماشین حمل پول، روابط مختلف با زنان و … در ادامه نمودار روحی او چنان دچار افت می‌شود که شروع به انجام روش‌های مختلف خودکشی می‌کند؛ اما پس از آن که می‌فهمد بی‌فایده است و دوباره روز دوم فوریه تکرار می‌شود و همچنین علاقه‌اش به ریتا که کنجکاوی برای کشف اطلاعاتی از او سبب می‌شود که این موضوع همچون امیدی که در میان تمام گناهان جعبه پاندورا بود! عمل کند و فیل را سرپا نگه‌دارد. درواقع عشق به ریتا که برخلاف فیل شخصیتی به شدت اجتماعی و خون گرم است کانرز را از تاریکی که اسیرش بود نجات می‌دهد.

Groundhog Day

آنتاگونیستی در فیلم وجود ندارد و چالش فیلم فهم کانرز از زندگی درست و جنگیدن با افکار اشتباه و پوچش است. او به مرور از تکرار روزانه و پس از تجربه هرگونه لذت و هیجان زودگذر متوجه می‌شود که باید از آن به عنوان نقطه قوت استفاده کند تا به شادی درونی برسد. فیل شروع به یادگیری موسیقی می‌کند، مشکلات مردم شهر را زیر نظر می‌گیرد، همچون پنچر شدن ماشینی در جای خاص، افتادن بچه‌ای از درخت و فهمیدن زمان مرگ پیرمرد گدایی که هر بار سعی می‌کند که نجاتش دهد اما موفق نمی‌شود. فهم این نکته که شادی در انجام وظیفه و کار درست است، فارغ از هر نتیجه‌ای بدون چشم داشت فیل را به زندگی برمی‌گرداند. در پایان فیلم همین فهم شخصیت است که او را شهره خاص و عام می‌کند تا ریتا او را در جشن پایانی برای خود بخرد! این نتیجه اعمال درست فیل و فهم درست از زندگی برایش به رد شدن از دوم فوریه می‌انجامد تا به آن دیالوگ جذاب: «که امروز فردا است» برسیم.

بازی بیل مورای که چهره‌اش از یک فرد خشک تا یک انسان احساسی که توانسته طیف مختلفی از حس‌ها را پیاده ‌کند درخشان است. مورای به خوبی توانسته انسانی را که از  کوک زندگی خارج شده تا زمانی که می‌تواند خودش را پیدا کند و از نق زدن‌ها رهایی یابد به تصویر بکشد. این تغییر برخلاف نمونه‌ی مشابه‌ای همچون انیمیشن پر سروصدای «روح» که اثری شکست‌خورده برای فهماندن هدف و لذت زندگی است و نتوانسته سیر شخصیت را درست طی کند، در شخصیت کانرز درآمده و آن را باور می‌کنیم. به مانند نمونه‌ی موفقی که در اثر فرانک کاپرا یعنی «چه زندگی شگفت انگیزی» دیده‌ایم و شاید در لحظه‌هایی حتی موفق‌تر از آن با یک اثر خوش ساختار که از پس منطق جهان خودش برامده طرف هستیم و تغییر شخصیت را نه به شکلی اتفاقی یا لحظه‌ای بلکه در طول زمان روایت و چالش‌هایش می‌فهمیم. اما در کنار شخصیت فیل شخصیت بی‌خیال لری بار کمیک فیلم را یدک کشیده و ریتا نیز که محرکی برای فیل است به خوبی بار رمانتیک قصه را شکل داده. موتیف آسمان که در ابتدا شاهدش هستیم و اشاره به تغییر شرایط فیل است تا شوخی با ساعت و رادیوی شش صبح درحالی که قیافه بامزه مورای را که هر بار ضدحال می‌خورد نشان می‌‌دهد از نکات جذاب دیگر است. همچنین سیر اتفاقات مختلف و شخصیت‌های کمیکی چون ند رایرسون (استیون توبولوسکی) یا شوخی با چاله آبی که فیل پایش را هر دفعه در آن می‌گذارد و … در کنار  دوربین آرامی که حرکت اضافی ندارد و همین نقطه‌ی قوتی است که حس را در لحظه نشکند تا با شخصیت‌ فیل همراهی کنیم، ریتم را به درستی حفظ کرده تا شاهد اثری سرگرم‌کننده و جذاب باشیم.

برچسب‌ها: ، ،

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.

  • عارف says:

    درود بر تو محمدجان 🙏
    فیلم بسیار دلنشین و خوش‌ساخت و خوبیه 👍👏
    این فیلم و چه زندگی شگفت‌انگیزی کاپرا کجا و انیمیشن روح کجا! این دو اثر بسیار قوی‌تر هستن و البته من فیلم کاپرا رو بیشتر دوست دارم تا این فیلم.

    • محمد علی مترنم says:

      مخلصم عارف جان
      دقیقا این فیلم و فیلم کاپرا نمونه خوبی از آثار امیدبخش و حال خوب کن هستند که ارزش دیدن چندباره دارن. بنظر خودم هم فیلم کاپرا فیلم بهتری هست اون موردی هم که در متن گفتم در برخی از موارد جزئیه که شاید این فیلم بهتر عمل کنه و شایدهم نه؛ در کل چه زندگی شگفت انگیزی جزو فیلم های عمرم هست و این فیلم هم اثر جذابیه
      ممنون از نظر