شهیر و نه شاهکار، احساس و نه حس؛ نقد فیلم Schindler’s List

16 February 2021 - 18:00
لیست شیندلر

جنگ جهانی دوم به‌عنوان سهمگین‌ترین و ننگین‌ترین رخداد تاریخ جنایت‌های بشر به‌طور مستقیم بر تمام وقایع هنگام و پس از خود تأثیر گذاشته و انکارناپذیر است. «سینما» نیز به‌عنوان هنر هفتم از این قاعده مستثنا نیست. چه در سال‌های جنگ جهانی و چه پس از اتمام آن در سال ۱۹۴۵ با اشغال برلین توسط اتحاد جماهیر شوروی، با نگاهی به تاریخ سینما و فیلم‌های آن دوره، می‌توان به‌وضوح تأثیرات جنگ را بر آن‌ها دید. این تأثیرات بر سینمای هر دو قطب اصلی جنگ یعنی جبهه متحدین یا نیروهای محور (آلمان، ایتالیا، ژاپن) و جبهه متفقین (بریتانیا، فرانسه، آمریکا، شوروی) قابل رؤیت است. این تأثیرات آن‌قدر عظیم بود که پس از دوران جنگ در کشور ایتالیا که جزو تیم شکست‌خورده بود، شاهد تبدیل‌شدن سینما به آینه تمام نمای وضع فقیر و سخت حاکم بر این کشور هستیم که سینمای این بازه زمانی ایتالیا، به سینمای «نئوکلاسیک» معروف است. حال از زمان پایان جنگ جهانی قریب به هفتاد و پنج سال می‌گذرد و با فاصله گرفتن بیش ‌از پیش نسبت به این رخداد شوم، می‌توان انتظار داشت تا کمتر شاهد جهت‌گیری رایج در باب دو جبهه باشیم. انتظاری که نمی‌توان از فیلم‌های نزدیک به جنگ جهانی داشت چراکه سازنده‌های آن آثار قبل از فیلم‌ساز بودن، عضوی از جامعه آن زمان اروپا بودند و بلاشک جنگ جهانی، تأثیر شدید و مستقیمی بر کشور، مردم و جامعه‌شان داشته و نمی‌توان از فیلمی در سال ۱۹۴۵ انتظار داشت تا کاملاً و بدون نگاهی افراطی، درباره این واقعه سخن بگوید. «لیست شیندلر» اما در سال ۱۹۹۳، یعنی چهل ‌و هشت سال پس از پایان جنگ، ساخته شده و درنتیجه می‌توان از آن انتظار داشت تا در بیان جزئیات و واقعیات، صادق باشد و اتفاقاً از این حیث فیلم مقبولی است و در رخدادهای آن شاهد دروغ یا افراط نیستیم، البته که برخی سکانس‌ها جهت افزایش تأثیرگذاری در فیلم قرار داده شده‌اند که ممکن است به این شدت نبوده باشند اما به‌طورکلی وقایع نشان داده شده توسط فیلم‌ساز، ازنظر تاریخی مستند هستند. البته قابل‌ذکر است که مضمون انتخابی توسط یک کارگردان در فیلمش جزو مسائل مربوط به نقد و منتقد نیست و تنها چیزی که باید نقد شود نحوه اجرا و پرداخت نهایی است، حال با هر تصمیم و ایدئولوژی که در پشت آن نهفته است. در این مطلب بناست تا به نقد یک اثر سینمایی بپردازیم که در ژانر جنگی و بیوگرافی است. درنتیجه فیلم نخست یک اثر سینمایی است و پس‌ازآن در ژانر جنگی، تاریخی و بیوگرافی قرار می‌گیرد که قسمت دوم، یعنی واقعیت سنجی رویدادهای جنگی آن، در رویکرد این مطلب نمی‌باشد و قصد بر بررسی فیلم «لیست شیندلر» را ازنظر مؤلفه‌ها و عناصر سینمایی است و این مطلب تهی از هرگونه اعتقاد و جهت‌گیری سیاسی می‌باشد.

لیست شیندلر

رنگی کردن لباس دخترک، در تاثیرگذاری حسی و حتی وجهه نمادین فیلم نیز اثری سطحی و گذرا دارد

این فیلم در بسیاری از نظرسنجی‌های مردمی به‌عنوان یک شاهکار سینمایی عنوان می‌شود که اما این‌طور نیست. «لیست شیندلر» بیش از آنکه بخواد شاهکار باشد، که نیست، شهیر است و به‌یادماندنی. این «به‌یادماندنی بودن» اما به خاطر کیفیت اثر نیست بلکه به خاطر روایت آن از یک رویداد تلخ است که حتی خواندن و شنیدن راجع به آن نیز باعث ایجاد احساسی تاریک در انسان می‌شود. وظیفه فیلم‌ساز و به‌طور عام‌تر، سینما، در ساخت یک اثر که مضمون آن به‌تنهایی باعث ایجاد «احساس» تلخ در مخاطب می‌شود، آن است که این «احساس» را از طریق فرم تبدیل به «حس» کند. «لیست شیندلر» یک فیلم «مستند» نیست و درنتیجه مخاطبی که به‌پای تماشای آن می‌نشیند قرار نیست فقط و فقط طالب اخذ اطلاعات راجع به جنگ جهانی دوم باشد، البته این فیلم نیز درصدد ارائه صرف اطلاعات نیست و در مسیر داستان‌سرایی قرار می‌گیرد و چه خوب! اما نکته اینجاست که داستان ارائه‌شده توسط فیلم نقاط ضعف و حفرات بسیاری دارد که به آن خواهیم پرداخت. «لیست شیندلر» فیلمی است ابتر؛ بدان معنا که پلات و پی‌رنگ ضعیف آن در بیان ناقص و دم‌بریده است. سناریو در بیان کردن و کشش روایت، مبتلا به یک نازایی سوژگی است و از هر سویی به انفعال و سکته زنی می‌رسد. یک روایت از هم گسیخته که نه انسجام دارد و نه توانایی آن را که در لحظات فرعیِ روایتِ اصلی، موقعیت، فضا و فرم ساخته و از دل آن عصاره‌ای به ناخودآگاه تماشاگر تزریق کند. فیلم اسپیلبرگ، در لایه سطحی خود توانایی ایجاد احساسی سطحی را دارد. اما مهم‌ترین کارکرد هنر اساساً «برانگیختگی حس» است که در این باب، فیلم موفق نیست و دلیل آن نیز نبودن فرم است. جدای میزانسن مشکل اساسی که منجر به نبود فرم می‌شود، فیلم‌برداری این فیلم است. اسپیلبرگ در رسیدن به فرم از طریق تکنیک ناتوان است. انواع مختلفی از پلان در فیلم مشهود است اما هیچ‌کدام نمی‌دهند فرم. اکثر کلوز های فیلم از کاراکترها جدای فرم حتی به شخصیت‌پردازی یا بیان حس نیز کمک نمی‌کنند. بدون تبدیل تکنیک به فرم نمی‌توان به جایگاهی رسید که چیزی در مخاطب برانگیخته شود و بتوان نام آن را «حس» گذاشت. همان‌طور که پیش‌تر عرض شد، احساس تلخ به شکل خودکار از شکل (و نه فرم) فیلم ایجاد می‌شود اما حسی «برانگیخته» نمی‌شود. فیلم و کارگردان باید بتوانند از شکل و سطح به فرم، عمق و حس برسند که در این فیلم اثری از این امر مشاهده نمی‌شود.

مهم‌ترین ایراد لیست شیندلر در فیلمنامه است که از پس آن مشکلات جدی فیلم مانند شخصیت‌پردازی ضعیف پدید می‌آیند. در سناریو شاهد اتفاقات خُرد زیادی هستیم که فی‌مابین داستان به آن تحمیل (و نه تزریق) می‌شوند. پی‌رنگ اصلی گوشه‌کنار زیادی دارد که هر یک از آنها جزو اضافات و حفرات فیلم‌اند و نه تعلقات آن. چراکه اگر این خرده لحظه‌ها از دل فیلمنامه و پی‌رنگ بیرون می‌آمدند می‌توانستیم آنها را «متعلق» به فیلم بدانیم. اما حاصل مشهود این‌گونه نیست. بزرگ‌ترین قسمت از داستان که فی‌الواقع جزوی از داستان نبوده و تماماً قابل‌حذف است، داستان «هلن»، «آمون» و سپس بسط ارتباط این دو به خود شینلدر است. حضور شخص هلن به‌جز برای ایجاد چند سکانس که مثلاً هدفشان نشان دادن ذات پلید «آمون» هستند، کارکرد دیگری ندارد که البته همین سکانس‌ها نیز چیزی به‌جز یک تصویر از آمون ارائه نمی‌کنند. نه علت علاقه آمون به هلن مشخص است و نه تعلق‌خاطر شینلدر به او. تمام تلاش‌هایی که کارگردان در امر شخصیت‌پردازی می‌کند، درواقع به‌مانند یک آینه عمل می‌کنند و نه یک آینه تمام‌نما بدان معنا که جز یک تصویر سطحی و بی پرداخت چیزی دیده نمی‌شود و درنتیجه هیچ‌یک از کاراکترها قابل‌لمس نمی‌شوند. از آمون و هلن که تکلیف آنها در پیشبرد درام مشخص نیست تا خود شیندلر که ابداً به خاکستری بودن نمی‌رسد و کاملاً روی هواست. کاراکتر اصلی یعنی «اسکار شیندلر» را می‌توان به‌راحتی با یک فرد دیگر جایگزین کرد بدون آنکه تفاوتی در فیلم صورت بگیرد. این ایراد مستقیماً به امر شخصیت‌پردازی بازمی‌گردد. در طول فیلم نمی‌توان شخصیت شیندلر را لمس کرد و این ابداً به معنای موفقیت در ارائه یک کاراکتر خاکستری نیست. با بی‌حسی، ارائه اعمال و میمیک بی‌حالت و قاب‌های کلوز برای تأکید مکرر روی این تکرارها، نمی‌توان پرسوناژ خاکستری درآورد. نتیجه تمام اعمال کارگردان و سناریو روی کاراکتر این است که هیچ تصوری از ذات شینلدر به ما نمی‌دهد و این موجب می‌شود تا اقداماتی که شیندلر در طول فیلم انجام می‌دهد نیز تهی و جدای از کاراکتر پرداخت‌نشده‌اش باشد. دلیل کمک وی به «هلن» و ارتباط این دو نفر تماماً پوچ کار شده و قابل‌باور و پذیرش نیست. فیلم جدای روابط باسمه‌ای و بیهوده، یک سری لحظات پوچ نیز دارد مانند: یک، پیانو زدن سرباز نازی و دیالوگ مربوط به موتزارت، دو، گیرکردن اسلحه آمون و ناموفق بودن در اعدام کارگر کارخانه، سه، اعدام معمار یهودی به دلیل نظر وی در باب ایراد زیربنای ساختمان، کمک کودک همکار با نازی‌ها به آشنایان، چهار، پاشیدن آب توسط شیندلر به اسرا. بزرگ‌ترین لحظات پوچ فیلم، دو تا از سکانس‌های معروف آن است. اول، لحظه‌ای که آمون از بالکن خانه‌اش ناگهان اسلحه را برداشته و به یک شخص شلیک می‌کند. نمی‌توان گفت مخاطب با دیدن این سکانس ناراحت نمی‌شود، خیر اما این «احساس» ناراحتی بسیار گذرا است و کارگردان توانایی بیرون کشیدن حس و حل کردن آن در فرم را ندارد. لحظات طویلی از فیلم در تأکید به روی شخصیت آمون می‌گذرد (بخوانید تلف می‌شود) که درنهایت عصاره‌ای از کاراکتر (ولو خاکستری، گنگ، پوچ، مجنون، خون‌خوار و…) مشهود نیست. دوم قرمز کردن لباس دخترک که به شمایلی از فیلم نیز مبدل شده. این امر نیز به‌مانند اکثر لحظات فیلم به‌شدت گذرا است و حتی از منظر نمادین نیز کارکردی ندارد.

لیست شیندلر

نمایی از اسکار شیندلر با بازی لیام نیسون

تنها کاراکتری که می‌توان ذره‌ای آن را لمس کرد و با آن ارتباط گرفت، «ایزاک اشترن» با بازی خوب «بن کینگزلی» است. اعمال او متناسب با چیزی است که از او می‌بینیم. اما فیلمنامه با کار نکردن روی رابطه او و شیندلر، اعمال بین این دو را نیز باسمه‌ای می‌کند. دلواپسی شیندلر درباره ایزاک از دل‌مشغولی و دلدادگی او بر نمی‌آید بلکه صرفاً از یک ارتباط باسمه‌ای و جهت منفعت برمی‌آید. چیزی که کلیت فیلم قرار است برخلاف آن تمام شود.البته لازم به ذکر است که کاراکتر ایزاک اگر ذره‌ای باورپذیر است و قابل‌لمس، به‌واسطه فیلم‌نامه یا حتی کارگردان نیست بلکه تماماً مدیون بازی کینگزلی است. او با میمیک صورت، حرکات بدن و گاها استفاده معقول از چشم به خلق این کاراکتر کمک می‌کند. اما یک بازیگر هرچقدر هم بخواهد درجه‌یک ایفای نقش کند، بازهم تا حدی خواهد توانست یک کاراکتر ول شده در فیلم‌نامه را قوت بخشد و او را برای مخاطب سمپاتیک‌تر کند و کینگزلی نیز تا حد خود توانسته این کار را بکند اما به‌واسطه ابتر بودن سناریو در روایت و شخصیت‌پردازی، تلاش او نیز از حدی فراتر نمی‌رود. پایان فیلم تافته جدا بافته‌ای در آن است. پایانی که به‌تنهایی به‌شدت خوب است اما وقتی با یک عقبه ضعیف، در آخر فیلم نمایان می‌شود از ارزش آن نیز کاسته می‌شود. می‌توان گفت تنها لحظه‌ای که فیلم به‌سوی «حس»، حتی قدم بر می‌دارد، پایان فیلم است و تنها جایی که «لیام نیسون» نیز خوب است همین لحظه است. بازی خوب، میزانسن خوب، دیالوگ پردازی خوب و تلاش و موفقیت مقبولی در برانگیختگی حسی در این سکانس مشهود است. اما دلیل آنکه پایان نمی‌تواند تمام کار خود را بکند و به‌نوعی دستش بسته می‌شود، عقبه آن است. در طول فیلم هیچ دلیل و اشاره‌ای از خیرخواهی شیندلر دیده نمی‌شود. ابداً دیده نمی‌شود که شیندلر بتواند به فردی مبدل شود که از نفروختن حتی سینه‌ریز خود، اشک بریزد. تمام اعمال شیندلر جهت منفعت مالی بود حتی قسمت پایانی که برای آدم‌ها پول می‌پرداخت نیز جهت جان آنها نبود و در راستای مال خویش قدم برمی‌داشت. پایان به‌تنهایی خوب است اما در کنار فیلم، به‌شدت دکوراتیو و مجعول جلوه می‌کند.  از معدود نکات مثبت فیلم موسیقی آن است که باز هم به‌واسطه نقاط منفی از تأثیرگذاری آن کم می‌شود. اثر درخشان «جان ویلیامز» موسیقی است با سوز ویولن که مخاطب را ناگاه به یاد دوران تلخ جنگ جهانی دوم می‌اندازد. کارکرد این موسیقی در فیلم، بسیاری لحظات خنثی آن را قوت می‌بخشد اما باز هم به‌مانند پایان فیلم، به‌واسطه روایت پرحفره و پرداخت ضعیف در فیلمنامه و اجرا، از حدی فراتر پا نمی‌گذارد.

لیست شیندلر

نمایی از سکانس پایانی فیلم

«لیست شیندلر» به‌عنوان یک اثر «سینمایی»، توفیر فرمیک و حسی‌ای نسبت به خواندن چند پاراگراف راجع به وقایع مذکور در فیلم، نداشته و پا فراتر از آنان نمی‌گذارد. با دیدن فیلم می‌توان یک سری اتفاقات تاریخی را فهمید اما نمی‌توان آن‌ها درک و لمس کرد. پرداخت ضعیف در کاراکترها باعث شده تا به‌جای تعلق به فیلم، به آن تحمیل شوند و درنتیجه روابط انسانی مابین آنها نیز دچار تزلزل شده است. در ادامه این روند با نبود شخصیت‌پردازی و ارتباط تضعیف‌شده کاراکترها، اعمال آنها نیز در فیلم دچار کمبود باورپذیری و سمپاتیک نبودن می‌شود و همین امر معدود نکات مثبت فیلم مانند، کاراکتر ایزاک، پایان فیلم و موسیقی آن را نیز به افول می‌کشاند. سکانس‌های تک موقعیتی فیلم، فضا نمی‌دهند و در با نبود فرم در آنها، کاملاً بی‌اثر می‌شوند. علاوه بر تمام نکات، فیلم اسپیلبرگ در تکنیک نیز بسیار مبتدیانه کار می‌کند و قاب‌ها و ترکیب‌بندی بالکل کارکرد دراماتیک ندارند و طبیعتاً شکل را به فرم و احساس را به حس نیز تبدیل نمی‌کنند. «لیست شیندلر» یک تراژدی دکوراتیو است که انسان‌ها، روابط، وقایع و لحظات را در نمی‌آورد، به‌جای شاهکار بودن شهیر است و به‌جای برانگیختن حس، احساس سطحی و گذرا ایجاد (و نه خلق) می‌کند.

[poll id=”138″]

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

پاسخ به دیدگاه ابراهیم لغو

Your email address will not be published.

  • ابراهیم says:

    نمونه ی متعالی یک اثر سفارشی…

  • عارف says:

    عرشیا جان خسته نباشی
    در تمام سالهایی که فیلم میبینم هیچ فیلمی به اندازه این فیلم منو عصبانی نکرد چه هنگام تماشا و چه با مشاهده امتیازها و تعریفها و ستایش ها …
    تا حالا بر سر هیچ فیلمی اندازه این فیلم با افراد مختلف بحث نکردم و خیلی خوشحال شدم از اینکه در باب این فیلم الکی بزرگ و کاملا توخالی نوشتی و حس کردم که سعی کردی که خیلی هم تند نقدش نکنی
    به عقیده من اسپیلبرگ با این فیلمش، به شخصیت اسکار شیندلر توهین میکنه اصلا چون ما هیچ نشانه و پرداختی از تبدیل شدن یک انسان منفعت طلب به یک آدم فداکار در طول قصه نمیبینیم در نتیجه اون احساساتگرایی آخر فیلم کاملا بیرون میزنه و تقلبی جلوه میکنه
    فیلم در طول زمان طولانی خودش اصلا یادش میره که باید درام بسازه و کاملا مشغول ثبت صرف سیاهی ها و بدبختی ها میشه مثل یک فیلم مستند و همه اینها رو با تکرار بیش از حد بدون ذره ای دراماتیزه شدن و ذره ای شخصیت پردازی، همش میکوبونه تو صورت مخاطب تا تحت تاثیر قرار بدتش و در پایان هم که مظلوم نمایی غیرسینمایی خودش رو کامل میکنه و با تاکید روی ایمکه نه به شرق میتونیم برگردیم نه سمت غرب میتونیم بریم، اهداف سیاسی خودش رو توجیه میکنه

    • عرشیا برجعلی says:

      سلام عارف عزیز، ممنون از توجه همیشگیت
      فیلم بالکل ابتره و حقیقتا چیزی برای ارائه نداره.با نظراتی که دادی هم کاملا موافقم. سلامت باشی عزیز.

  • اریا جوان says:

    فیلم اسپیلبرگ در تکنیک نیز بسیار مبتدیانه کار می‌کند و قاب‌ها و ترکیب‌بندی بالکل کارکرد دراماتیک ندارند و طبیعتاً شکل را به فرم و احساس را به حس نیز تبدیل نمی‌کنند. «لیست شیندلر» یک تراژدی دکوراتیو است که انسان‌ها، روابط، وقایع و لحظات را در نمی‌آورد، به‌جای شاهکار بودن شهیر است و به‌جای برانگیختن حس، احساس سطحی و گذرا ایجاد (و نه خلق) می‌کند.
    اسپیلبرگ در رسیدن به فرم از طریق تکنیک ناتوان است. انواع مختلفی از پلان در فیلم مشهود است اما هیچ‌کدام نمی‌دهند فرم. اکثر کلوز های فیلم از کاراکترها جدای فرم حتی به شخصیت‌پردازی یا بیان حس نیز کمک نمی‌کنند. بدون تبدیل تکنیک به فرم نمی‌توان به جایگاهی رسید که چیزی در مخاطب برانگیخته شود و بتوان نام آن را «حس» گذاشت. همان‌طور که پیش‌تر عرض شد، احساس تلخ به شکل خودکار از شکل (و نه فرم) فیلم ایجاد می‌شود اما حسی «برانگیخته» نمی‌شود. فیلم و کارگردان باید بتوانند از شکل و سطح به فرم، عمق و حس برسند که در این فیلم اثری از این امر مشاهده نمی‌شود.مهم‌ترین ایراد لیست شیندلر در فیلمنامه است که از پس آن مشکلات جدی فیلم مانند شخصیت‌پردازی ضعیف پدید می‌آیند. پس شما به فیلمنامه ای که استیون زیلیان نوشته میگین بد و همین طور از کارگردانی اسپیلبرگ ایراد میگیرین ؟ واقعا دمتون گرم ، یه مدت بود انقدر نخندیده بودم . هر سه چهار خط یه بار واژه ی فرم رو به کار میبردین که بگی مثلا خیلی شاخی . اول نقد گفتین همه این فیلم رو شاهکار میدونن اما این طور نیست .باید بگم همه درست فکر میکنن جز شما . بعدشم دارین میگین این فیلم بزرگ نمایی میکنه ، خوب شما از کجا میدونین ؟ شما تو حادثه ی هلوکاست حضور داشتین ؟ شما بهتر از اسپیلبرگ در مورد هلوکاست میدونین ؟ حالا چند تا ماله خوندین دلیل نمیشه بگین که این فیلم بزرگ نمایی هستش . بعدشم شما گفتین این فیلم توانایی ایجاد احساسی سطحی دارد . خوب پس من و خیلی هایه دیگه که سر این فیلم گریه کردن چی بوده ؟ خلاصه اینکه وقتی خیلی این به یاد ماندنی شده فقط به خاطر شاهکار بودنشه و بس . هزاران فیلم در مورد هلوکاست ساخته شده ولی فقط فیلمایی مثل فهرست شیندلر و پیانیست در یاد ها موندن .

    • عرشیا برجعلی says:

      سلامت خدمت شما.
      اول اینکه؛ اول مطلب عرض کردم که وقایع فیلم مستند هستند و از نظر واقعیت سنجی کاملا درست. بعدش هم نوشتم که اصلا این مسائل مد نظر من نیست هر چند درست آورده شدند و نگفتم بزرگ نمایی هست. تفاوت بین حس و احساس در سینما هم چیزی نیست که بتونم تو یه کامنت براتون بگم، پیشنهاد میکنم در این باره مطالعه بفرمایید و گریه کردن هم لزوما معنای حس نمی ده. در آخر هم باید بگم هر فیلمی که مثلا اسپیلبرگ ساخته باشه که لزوما خوب نیست. دیگه هیچکاک و فورد و وایلدر و برگمان هم فیلم بد دارند. سلامت باشید

  • Walter white says:

    چجوری تونستین انقدر بد این این شاهکارو نقد کنین ؟ کاری به اینکه بزرگ نمایی داره یا نه ندارم ، ولی چرا شما بزرگ نمایی رو دلیلی بر بد بودن میبینین ؟ 😐
    تازه اکثر منتقدایه جهان قبول دارن این فیلم از لحاظ کارگردانی ، بازیگری و فیلمنامه جزوه بهترین ها حساب میشه ، اما همه ی اینارو بد میدونین بدون دلیل درست حسابی .
    از همه چیه این فیلم ایراد گرفتین . شما تو نقد فیلم جدید تام هنکس از اون فیلم تعریف کردین اما اینجا فقط ایراد گرفتین .
    خوب شما اون فیلم رو از فهرست شیندلر بهتر میدونین ؟؟ 😐
    حرفی نمی‌مونه ، فقط نیاز نیست وقتی چند عدد فیلم دیدین بیایین نقد کنین .
    با سپاس

    • عرشیا برجعلی says:

      سلام دوست عزیز
      اول مطلب عرض کردم که وقایع فیلم کاملا درست و مستند هستند و ابدا نگفتم بزرگنمایی هست. و ذکر کردم که اگر بزرگنمایی باشه که نیست، باز هم نباید در نقد یک فیلم مهم باشه و دلیل من مبنی بر بد بودن فیلم ابدا این جنبه نیست. سلامت باشید

  • Kolajehonar says:

    دقیقا .آفرین بر تو بسیار سفارشی.سفارشی که کارگردان حتی ذره ای بهش اعتقاد نداره .جا های دوربینو ببینین

  • شیلن says:

    چه نقد خوبی بود، خدا قوت