آب، خاک، آتش، باد، سالها پیش این چهار قوم در توازن با یکدیگر زندگی میکردند اما با حملهی ملت آتش همهچیز تغییر کرد…
این اینترو (مقدمه) احتمالاً یکی از بهیادماندنیترینها در تاریخ مجموعههای انیمیشنی است.
شانزده سال پیش دقیقاً در چنین روزی یکی از خاطرهانگیزترین مجموعههای کارتونی تمام دورانها به پخش رسید. Avatar: The Last Airbender که در ایران با نام «آواتار: آخرین بادافزار» شناخته میشد. این مجموعه تمام ویژگیهایی که یک انیمیشن کودکانه باید داشته باشد را دارا بود از لحظات مفرح گرفته تا لحظات آموزنده؛ مجموعه نه تنها برای کودکان ساخته شده بود بلکه در ادامه اشاره خواهیم کرد که لحظاتی در آن وجود داشت که مستقیماً مخاطب بزرگسال را نشانه میگرفت. مجموعه آنقدر مورد استقبال قرار گرفت که کمپانی Paramount (که به همراه کمپانی Nickelodeon از زیر مجموعههای ابر کمپانی Viacom هستند) مجاب شد از روی آن فیلمی به کارگردانی ام. نایت شیامالان (M. Night Shyamalan) بسازد اما بیایید راجع به چیزهای خوب صحبت کنیم، چیزهای مثبت!
حدود نه سال پس از پخش مجموعهی کارتونی آواتار، نیکلودئون این بار به سراغ ساخت دنبالهای برای این مجموعه رفت. اینگونه بود که The Legend Of Korra متولد شد. در این مجموعه ستارگان بزرگی حضور پیدا کردند از بازیگران معروفی که بهطور ثابت صداپیشگی شخصیتها را بر عهده داشتند نظیر جی. کی. سیمونز (J. K. Simmons) تا ستارگانی که به مدتی کوتاه در مجموعه حضور پیدا کردند نظیر رامی ملک (Rami Malek) و آبری پلازا (Aubrey Plaza). موسیقی متن شاهکار، یکی از کوچکترین نقاط مثبت این دو مجموعه با دنیای غنیشان است.
میتوان ساعتها راجع به این دو مجموعه صحبت کرد اما بهتر است آن را کوتاه کرده و به سراغ اصل مطلب برویم.
به مناسب تولد شانزده سالگی این فرانچایز قصد داریم ۲۰ تا از دارکترین لحظات مجموعههای Avatar: The Last Airbender و The Legend Of Korra را برای شما معرفی کنیم. به طبع چون قرار است از لحظات داستانی مهمی یاد کنیم، اگر هنوز این مجموعهها را ندیدهاید !!!هشدار اسپویل!!! را از هماکنون در نظر داشته باشید.
۲۰ – وقتی انگ مورد اصابت صاعقه قرار گرفت
پایان بزرگ کتاب دوم در حالی رقم خورد که انگ و کاتارا در برابر آزولا و زوکو قرار گرفتند و درست در زیر شهر باسینگ سی باهم به مبارزه پرداختند. وقتی سربازان “دای لی” سر رسیدند تا از اعضای خانوادهی سلطنتی ملت آتش پشتیبانی کنند، انگ برای آنکه بتواند درون نبرد به یک برتری دست پیدا کند، وارد حالت آواتاری شد اما قبل از آنکه بتواند حرکتی انجام دهد، توسط آزولا مورد اصابت صاعقه قرار گرفت.
بعدها بهطور ضمنی در سریال به این موضوع اشاره شد که این صاعقه فقط باعث زخمی شدن انگ نشد بلکه برای مدت زمان کوتاهی به زندگی او خاتمه داد خوشبختانه کاتارا در آن لحظه در آنجا حاضر بود تا بتواند درمانش کند.
وقتی لیستمان با مرگ تقریبی قهرمان کم سن و سالمان آغاز شود، منظورمان از دارک بودن را متوجه میشوید.
۱۹ – مرگ شوکهکنندهی مینگ-هووا
پسازآنکه آواتار کورا توسط یک گروه خبیث به اسم “نیلوفر سرخ” زندانی شد، گروهی از قویترین متحدانش برای نجات دادنش سر رسیدند. وقتی کورا مشغول مبارزه با ظهیر بود، ماکو و بولین با دو شخصیت منفی دیگر درگیر شدند؛ ماکو با مینگ-هووا درگیر شد، آبافزاری که برای خودش بازوهای مصنوعی مایع درست کرده بود. اما شیوهی آبافزاری منحصربهفرد مینگ-هووا به نقطهضعفش تبدیل شد. ماکو از خاصیت رسانایی بازوهای مینگ-هووا بهعنوان یک برتری استفاده کرد و با صاعقهای درست کرده بود به دریاچهای که زیر پایشان قرار داشت، شلیک کرد. مینگ-هووا از هیچ طریقی نمیتوانست چنین حملهای را دفع کند یا از آن جان سالم به در ببرد.
بااینکه مخاطب هدف کورا، نوجوانان بودند اما باز هم به این صورت شکست دادن یک شخصیت منفی بیشازحد خشونتآمیز است.
۱۸ – فروپاشی آزولا
درحالیکه ممکن است یک شخصیت منفی خیلی خشن باشد اما باز هم آزولا یک انسان است. در اواخر سریال، دوستان صمیمیاش بر علیهاش شدند، پدرش هم با اعطای لقب “ارباب آتش”، حجم عظیمی از مسئولیت را روی شانههایش قرار داد. در پی این رویدادها، آزولا شروع به از دست دادن عقلش کرد و رفتهرفته دچار پارانویا شد.
حتی دچار توهم شد و درون خیالاتش با مادرش ملاقات کرد. با آنکه دیدن فروپاشی کامل آزولا رضایتبخش است اما باز هم برایش احساس ترحم میکنیم؛ درست است که پرنسس سابق کارهای وحشتناکی انجام داده است اما هیچ کسی دوست نداشت کلنجار رفتنش با مشکلات روانی را جشن بگیرد.
۱۷ – سرنوشت پلی
نیلوفر سرخ از کورا خواست تا خودش را در ازای نجات جان گروهی از بادافزارهای ربوده شده، تحویل دهد. طی مبادله، درگیری به وجود آمد و با آنکه لین و سو یین بیفانگ تلاش کردند تا کورا را نجات دهند اما “پِلی” مانعشان شد؛ او یک انفجار افزار بود که میتوانست از روی خالکوبی چشمی که بر روی پیشانیاش قرار داشت، اشعههای انفجاری شلیک کند.
در ابتدا، حملههای انفجاریاش باعث دردسرهای زیادی برای خواهرهای فلز افزار شد اما در نهایت توانستند راهی ناخوشایند برای شکست دادنش پیدا کنند. درست زمانی که پلی میخواست یک اشعهی دیگر را شلیک کند، سو یین دور سر این شخصیت خبیث را با فلز محصور کرد که باعث جلوگیری از شلیک اشعهاش، انفجار درجا و پایان دادن به زندگیاش شد.
با وجود آنکه فلز جلویمان را از دیدن چیزی گرفت اما حس کلی که این صحنه القا میکرد، به طرز غریبی وحشیانه بود.
۱۶ – راز دریاچهی لائوگای
طی فصل دوم آواتار، انگ و دوستانش به باسینگ سی رفتند، شهری دیوارکشی شده که برای مدتی طولانی درگیر جنگ نشده بود. گروه، متوجه یک دلیل مهم برای آنکه شهروندان این شهر صحبتی از جنگ نمیکنند شد؛ هر کسی که بهطور عمومی در مورد جنگ اظهار نظر میکرد یا باعث مشکلات زیادی میشد، مورد شستوشوی مغزی قرار میگرفت. این فرآیند توسط “دای لی”، نیروی پلیس مخفی باسینگ سی صورت میگرفت. این مأمورها قربانیانشان را به دریاچهی لائوگای میبردند و سپس اُسَرا را هیپنوتیزم میکردند تا دقیقاً همان رفتاری را داشته باشند که مأمورها میخواستند. آیا آواتار حکومتی تمامیتخواه که مخالفانش را سرکوب میکند و سعی دارد با پخش اطلاعات نادرست افکار عمومی را منحرف کند تا در قدرت بماند را به تصویر کشید؟ بله، این سریال قطعاً دوست دارد تا به بچهها چیزهای عجیب غریبی نشان بدهد.
۱۵ – شکسته شدن چرخهی آواتاری
طی فصل دوم کورا، آواتار با عموی شیطانیاش اونولاک روبهرو شد. او خودش را با روح تاریکی “واتو” ترکیب کرد. این در حالی بود که کورا در جناح روح روشنایی “راوا” قرار داشت؛ این روح درون بدن کورا زندگی میکرد و دلیل موجودیت یک “آواتار” بود با آنکه شخصیتهای مثبت داستان، تمام تلاششان را کردند اما درنهایت “واتو” و اونولاک روح روشنایی را از درون بدن کورا بیرون کشیدند و “راوا” را ذرهذره نابود کردند. از بین رفتن ارتباط فیزیکی کورا و این روح باعث شکسته شدن ارتباط میان کورا و تمام آواتارهای قبلی ازجمله انگ شد؛ از بین رفتن “راوا” همچنین به معنای آن بود که بعد از کورا هم دیگر هیچ آواتاری وجود نخواهد داشت.
با وجود آنکه مدتی بعد روح روشنایی دوباره برگشت اما دیدن نابودیاش برای کورا و مخاطبان تکاندهنده بود.
۱۴ – حضور کوی صورت دزد
دنیای ارواح فرانچایز آواتار میتواند محل واقعاً ترسناکی باشد. با آنکه گیر افتادن کایا، تنزین و بومی (فرزندان انگ و کاتارا) در مه ارواح گمشده، رعبانگیز بود اما معرفی یک روح در آواتار خیلی خیلی ترسناکتر بود. کُوی صورت دزد، موجودی که بدن یک هزارپای غولپیکر را داراست و صورتی دارد که دائماً تغییر میکند؛ طی قسمت پایانی فصل یک، انگ باید این روح را پیدا میکرد تا بتواند به اطلاعاتی حیاتی دست پیدا کند اما مطلع شد که “کو” صورت هرکسی که در مواجهه با او کوچکترین احساسی را بروز بدهد، میدزدد. این مسئله باعث به وجود آمدن صحنهای حساس و اضطرابآور شد، جایی که انگ نباید هیچ احساسی را از خودش نشان میداد.
بدن ترسناک “کو”، صورتهای دائماً در حال تغییرش و صدای رعبانگیزش همگی باعث به وجود آمدن روحی میشوند که سوژهای برای کابوسهای شبانه است.
۱۳ – سرباز کوچولو
وقت آماده شدن برای گریه است. آیرو یک روز را درون شهر باسینگ سی به ماجراجویی و جمعآوری چیزهای مختلف گذراند و از بچه تا خفتگیر به همه کمک کرد. در نهایت قصدش از این گشتوگذار مشخص شد. او میخواست به مناسبت تولد پسر از دنیا رفتهاش، “لو تن”، یک مراسم یادبود برایش برگزار کند. “لو تن” وقتی آیرو به مدت ۶۰۰ روز باسینگ سی را محاصره کرده بود، جانش را از دست داد. آنکه آیرو دقیقاً در همان شهری که “لو تن” جانش را ازدستداده بود، برایش سوگواری کند واقعاً ناراحتکننده است ولی وقتی آیرو شروع به خواندن یک آهنگ غمانگیز میکند، آنجاست که دیگر نمیتوانیم جلوی اشکهایمان را بگیریم.
برنامههایی که برای کودکان ساخته میشوند معمولاً شامل مسئلهی از دست دادن والدین یا کسایی که از آنها مراقبت میکنند هست اما آنکه والدین فرزندانشان را از دست بدهند و به این شکل بسیار غمانگیز برایشان سوگواری کنند یک چیز دیگر است.
۱۲ – کاتارا تقریباً مرتکب یک جنایت نابخشودنی شد
کاتارا به همراه زوکو به مأموریتی برای پیدا کردن آتشافزاری رفتند که جان مادرش را گرفته بود. طی سفری که این دو برای گرفتن انتقام درش قدم گذاشتند، مشخص شد که آبافزار معمولاً مهربان داستان ما میتواند به طرز غیرمنتظرهای بیرحم باشد. درنهایت کاتارا هدفش را پیدا کرد، مردی به اسم “یان را”؛ درحالیکه خون جلوی چشمانش را گرفته بود، با آبافزاری بر روی بارانی که در اطرافش در حال باریدن بود تعداد زیادی قندیل نیزهمانند درست کرد و همه را همزمان باهم بهسوی “یان را” پرتاب کرد اما قبل ازآنکه به او برخورد کنند و باعث رخ دادن اتفاقی جبرانناپذیر بشوند، کاتارا متوقفشان کرد.
درست است که مرتکب جنایتی نابخشودنی نشد اما واقعاً به انجامش نزدیک بود. ماجراجویی هولناک کاتارا با زوکو، او را تا مرض پرت شدن به درون تاریکی برد.
۱۱ – سوزن، روکو را رها کرد
قبل از آنکه آواتار روکو و “ارباب آتش” سوزِن با یکدیگر دشمن بشوند، دوستان خیلی نزدیکی بودند. وقتی سوزن تمایلاتش برای گسترش مرزهای ملت آتش را ابراز کرد، بینشان فاصله افتاد. ازآنجاییکه اهداف سوزن با وظایف روکو برای برقرار کردن و حفظ تعادل بین ملتهای مختلف در تناقض بود، مشاجرهی شدیدی بینشان شکل گرفت. وقتی آتشفشان داخل جزیرهی روکو فعال شد، این دو پس از مدتها جدایی با یکدیگر دیدار و همکاری کردند؛ سوزن، اول به دوست قدیمیاش برای جلوگیری از خرابی کمک کرد اما وقتی گازهای سمی بهقدری روکو را ضعیف کردند که بهسختی حتی میتوانست حرکت کند ارباب آتش، دوست سابقش را روی آتشفشان رها کرد تا جان دهد.
سوزن با روشن کردن شعلههای جنگی طولانی و مخرب علیه ملتهای دیگر، خیانتش را کامل کرد.
۱۰ – آزولان به اوزای دستور داد تا سر زوکو را زیر آب بکند
یک زمانی قرار بود تاجوتخت ملت آتش به آیرو برسد اما وقتی پسرش را از دست داد، اوضاع تغییر کرد. درحالیکه آیرو در حال عزاداری برای پسرش بود، برادرش، “اوزای” از ارباب آتش “آزولان” درخواست کرد تا او را وارث تاج تخت قرار بدهد. حاکم ملت آتش به طرز قابل درکی از بیعاطفگی پسرش خشمگین بود اما واکنش آزولان به این درخواست بسیار بدتر بود؛ او به اوزای دستور داد که جان زوکو را بگیرد تا بفهمد از دست دادن فرزند چه شکلی است اما طبق معمول سنت خانوادگی، اوزای تصمیم گرفت تا کار بدتری را انجام دهد و بهجای آنکه به دستور عمل کند، همسرش “اورسا” را مجبور کرد تا با سم جان آزولان را بگیرد.
اوزای میتوانست صرفاً جلوی پدرش بایستد اما بهجای آن از عزیزانش سوءاستفاده کرد تا بهقدرت برسد.
۹ – آخرین ایستادگی جت
“جت” بهطور کلی شخصیت دارکی بود. این مبارز راه آزادی جوان، حاضر بود افراد بیگناه را صرفاً برای گرفتن انتقام از ملت آتش قربانی کند اما دارکترین قسمت داستان زندگیاش، موقع پایان یافتنش بود. پس از آنکه توسط “دای لی” شستوشوی مغزی داده شد، انگ و دوستانش را به داخل تلهای که این نیروی پلیس مخفی برایشان گذاشته بود هدایت کرد؛ انگ به او کمک کرد تا بتواند از هیپنوتیزم خارج شود اما وقتی “جت” تلاش کرد تا با فرماندهی “دای لی” مبارزه کند، ضربهای مرگبار از سوی او دریافت کرد؛ البته خودش ادعا میکرد که حالش خوب خواهد شد اما “تاف” متوجه میشد که اینطور نیست و حرفش حقیقت ندارد. ما هیچوقت دوباره جت را ملاقات نکردیم.
با اینکه داخل سریال نشان داده نشد اما مرگ جت قطعاً یکی از دارکترین لحظات مجموعه بود.
۸ – رفتار بیرحمانهی سیرک با آپا
یکی از قسمتهای سریال که تماشای دوبارهاش دشوار است، آن قسمتی است که بر روی گاومیش پرندهی انگ یعنی “آپا” تمرکز دارد. پس از آنکه توسط یک گروه از ماسهافزارها دزدیده شد، “آپا” باید بهتنهایی یک سری از ناخوشایندترین رویدادها را پشت سر میگذاشت؛ یکی از آزاردهندهترین قسمتهای داستانی که برایش پیش آمد، پس از آن بود که درون یک سیرک متعلق به ملت آتش زندانی شد. مدیر اجراهای سیرک به “آپا” غذا نمیداد و با آتش تهدید و اذیتش میکرد تا از دستوراتش پیروی کند.
برنامههایی که برای کودکان ساخته میشوند، نمیتوانند بهاندازهی کافی به این موضوع بپردازند که انسانها چقدر بعضی وقتها در رفتار با حیوانات میتوانند بیرحم باشند. با وجود گذشت بیش از یک دهه از زمانی که این قسمت به پخش رسید، داستانی که به آن میپرداخت متأسفانه هنوز هم در دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم در حال اتفاق افتادن است.
۷ – داد زدن زوکو بر سر طوفان
همهی ما میدانیم که زوکو یک جوان رنجیده است. با وجود این قضیه، عمویش آیرو همیشه سعی داشت به او کمک کند تا بهتر شود و تعادل را درون خودش پیدا کند. حتی آیرو تصمیم گرفت به او یاد بدهد که چطور یک صاعقه را منحرف کند ولی از آنکه بگذارد برادرزادهاش واقعاً این تکنیک را امتحان کند، اجتناب کرد. زوکو ناامیدانه برای اثبات خودش تصمیم گرفت که جایی دیگر را برای پیدا کردن صاعقه جستوجو کند؛ او تا نوک قلهی یک کوه از آن بالا رفت و مدام سر طوفان برای آنکه به او صاعقه بزند، داد میزد. خوشبختانه هیچ صاعقهای به او برخورد نکرد.
درست است که طوفان هیچ بلایی سرش نیاورد اما سریال در زمینهی نشان دادن درماندگی زوکو از هیچچیزی کم نگذاشت، نوجوان داستان ما آنقدر آزردهخاطر و رنجدیده بود که با آغوش باز پذیرای عواقب دردناک و مرگبار مورد اصابت صاعقه قرار گرفتن بود.
۶ – رنج بردن کورا از اختلال استرس پس از سانحه بعد از مسموم شدنش
قبلاً اشاره کردیم که کورا توسط نیلوفر سرخ دزدیده شد اما هدف نهایی آنها به طرز قابل توجهی فجیعتر بود. درواقع هدف آنها این بود که با مسموم کردن کورا، او را وارد حالت آواتاری بکنند؛ اگر زندگی یک آواتار وقتیکه در قدرتمندترین حالتش که این حالت باشد، گرفته شود، چرخهی آواتار برای همیشه بهپایان میرسد. دیدن مسموم شدن او به طرز شگفتآوری وحشتناک بود اما دیدن عواقب این اتفاق به همان اندازه ترسناک بود. کورا پس از تجربه کردن این اتفاق دردناک در راه رفتن مشکل پیدا کرده بود و از اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) هم رنج میبرد. حتی پس از آنکه یک دورهی ریکاوری فیزیکی فشرده را پشت سر گذاشت، کابوسها و توهمات امانش را بریده بودند. اختلال استرس پس از سانحهی کورا تا بعد از آن قسمتی که درش مسموم شد و فصل بعد هم ادامه پیدا کرد.
سریال به خوبی و با روشی واقعبینانه توانست به این موضوع بپردازد و کلنجار رفتن کورا با این قضیه را نشان بدهد.
۵ – هیچ آیندهای برای نواتاک وجود نخواهد داشت
خانوادههای داغان همیشه پای ثابت فرانچایز آواتار بودهاند. فصل اول کورا شامل یکی از بدترین مثالها برای این قضیه در طول هر دو سریال بود؛ درحالیکه خبیث این فصل “نواتاک” یا بهتر است بگوییم “آمون” مشغول ایجاد کردن رعب و وحشت برای “شهر جمهوری” بود، برادرش “تارلاک” که عضو شورای شهر بود با روش عجیبوغریب خودش مشغول محافظت کردن از آن بود. وقتی هر دوتایشان تحت تعقیب قرار گرفتند، با قایقی از شهر فرار کردند؛ “نواتاک” خوشبینانه میگفت که میتوانند فصل جدیدی را در زندگیشان شروع کنند اما “تارلاک” با آنکه در ظاهر خودش را موافق این تصمیم نشان میداد، درنهایت تصمیم گرفت که به داستانشان یکبار برای همیشه خاتمه دهد؛ او از یکی از سلاحهای “نواتاک” برای منفجر کردن قایق استفاده کرد.
میتوان گفت که هیچکس انتظار نداشت این دو برادر تا به این اندازه ناگهانی و با روشی به این فجیعی از بین بروند.
۴ – نبرد خونافزاری
اگر قسمت “استاد عروسکگردان” را با یک فیلم ترسناک اشتباه بگیرید، به شما حق میدهیم. تاریکترین بخش این داستان وحشتناک وقتی بود که “هاما” و کاتارا مقابل هم قرار گرفتند؛ “هاما” یک خونافزار بود، آبافزاری که قادر به کنترل کردن آب (خون) درون بدن موجودات زنده است و درواقع میتواند آنها را به عروسکهای زنده تبدیل کند. پس از آنکه این تکنیک را روی کاتارا استفاده کرد، روی انگ و ساکا هم اجرایش کرد. “هاما” حرکاتشان را کنترل میکرد و تقریباً باعث شد که به یکدیگر آسیب بزنند. در همین حین بهناچار، کاتارا از خونافزاری استفاده کرد تا به این قضیه پایان دهد. این واقعیت که کاتارا باید تبدیل به چیزی میشد که با آن به مبارزه میپرداخت، تا حد زیادی ناخوشایند بود.
با وجود آنکه او هیچوقت نمیخواست این تکنیک پیچیده را یاد بگیرد اما بعدتر وقتی خشم و تاریکی محاصرهاش کرده بودند، آن را بر روی یک نفر به اجرا درآورد.
۳ – ظهیر جان ملکهی خاک را گرفت
بادافزاری عموماً بهعنوان ملایمترین و مسالمتآمیزترین شیوهی کنترل عناصر شناخته میشد، تا آنکه ظهیر تبدیل به یک بادافزار شد. بهعنوان بخشی از نقشهاش برای گرفتن آواتار، ظهیر معاملهای را با ملکهی خاک انجام داد اما ملکه زیر قولش زد و به افرادش دستور داد تا به او حمله کنند. وقتی ظهیر و متحدانش پیروز از نبرد بیرون آمدند، تصمیم گرفت که از شر ملکهی خاک خلاص شود؛ او از یک تکنیک بادافزاری وحشتناک بر روی ملکه استفاده کرد که آرامآرام باعث زجرکش کردنش میشد. هر وقت که این صحنهی آزاردهنده را تماشا میکنیم، نفسمان بند میآید.
ظهیر و شیوهی بیرحمانهاش در عنصر افزاری، بدون شک یکی از شیطانیترین افراد و خبیثانهترین اعمال انجامگرفته در کل این فرانچایز بهحساب میآیند.
۲ – اوزای باعث زخم زوکو شد
زوکو طی داستان آواتار برخی از تاریکترین لحظات را پشتسر گذاشت اما یکی از بدترین آنها برای قبل از زمانی بود که سریال آغاز میشد. طی طوفان، آیرو داستان اینکه چطوری آن زخم معروف روی صورت زوکو قرار گرفت را تعریف کرد؛ پس از آنکه درون یک جلسهی جنگی بدون اجازه صحبت کرد، زوکو مجبور شد تا با پدرش دوئل آتش (آگنی کای) انجام دهد اما او از مبارزه کردن اجتناب کرد. اوزای برای مجازات اینکه پسرش از مبارزه اجتناب کرده است، از آتشافزاری استفاده کرد تا زخمی دردناک را بر روی صورتش برجای بگذارد. حتی درون یک سریالی که برای افراد بزرگسال ساختهشده هم این عمل ارباب آتش آزاردهنده است.
دیدن آنکه اوزای چقدر نسبت به پسرش بیرحم بود، داستان را به جاهای تاریکی میبرد اما چه چیزی میتواند دارکتر از لحظهای باشد که پدری بر روی صورت پسرش زخمی همیشگی را بر جای میگذارد؟
۱ – بلایی که بر سر بادیهنشینان باد آمد
با وجود آنکه عبارت آخرین بادافزار دقیقاً بر روی عنوان سریال حک شده است، فراموش کردن واقعیت بیرحمانهای که پشت این عبارت قرار دارد، آنقدرها هم سخت نیست. انگ تنها بادافزاری است که وجود خارجی دارد و این به خاطر آن است که بقیهی مردمش در آغاز جنگ صدساله توسط ملت آتش نابود شدهاند؛ اصل ماجرا وقتی به انگ و مخاطبان نشان داده شد که او به معبدی برگشته بود که زمانی آن را خانه صدا میزد و تنها چیزی که پیدا کرد (بهغیراز عالیجناب “مومو”) استخوان بود. واقعاً صحنهی ناراحتکنندهای است. فکر کردن به آنکه این اتفاق چقدر میتوانسته ترسناک باشد باعث انداختن لرزه به تنمان میشود.
هنوز هم از نحوهای که آواتار توانست با این اتفاق کنار بیاید و باقدرت بار سنگین آن را بر دوش بکشد، در شگفتی هستیم.
منبع: WatchMojo
نظرات
اقا. میشه اخبار فصل جدید رو بگذارید. یا بازی شونو بهمون بگید دانلود کنیم
درود،
اینکه فصل جدیدی از هر کدوم از مجموعهها ساخته بشه خیلی بعیده، مخصوصاً برای “کورا” نیکلودئون هیچوقت رسماً اعلام نکرد که سریال کنسل شده ولی همون فصل آخر رو هم آنلاین پخش کرده بود؛ “آخرین بادافزار” هم که الان نتفلیکس داره روی لایو-اکشنش کار میکنه. در مورد بازی هم، من به غیر از Avatar: The Last Airbender – Into the Inferno (که سالها پیش روی ps2 تجربش کردم و به خاطر مشکلات مختلف هیچوقت هم موفق نشدم تمومش کنم ولی به نظرم بازی خوبی بود) بازی دیگهای رو تجربه نکردم ولی در کل تا جایی که میدونم برای “The Last Airbender ” سه بازی منتشر شده که هر بازی به یک فصل اختصاص داره و برای “The Legend of Korra” هم فکر کنم دو تا بازی منتشر شده و اطلاعات بیشتری ندارم.
در کل اگر علاقه دارید به دنیای آواتار توصیه میکنم فعلاً کتابهای مصورشو دنبال کنید که به موضوعات مهمی از جمله سرنوشت مادر زوکو میپردازن. آرک داستانی “قول” فکر کنم به فارسی هم ترجمه شده اگر داخل اینترنت سرچ کنید احتمالاً بتونین راحت پیداش کنین.
با احترام
واقعا ممنون چه متن خوبی بود چه قدر خاطراتم زنده شدن بیشترشون نارحت کننده بود تمام اتفاقات بد سریال رو یه جا باهم یادت بیاد یه کم سخته قبول کردنش مخصوصا سرنوشت زوکو و مادرش و کلا اتفاقات کشور اتش
ایکاش تو کورا یه کم بیشتر به کشور اتش و زوکو پرداخته میشد
میدونی چرا نخواستن زیاد راجب آتش افزاری توی کورا بیارن چون توی آنگ همه فصل ها قوم آتش دشمن اصلی بود پس اونا نمیخواستن دوباره بیارن و درگیرش کننن که بچه ها فکر نکنن که یه قوم فقط همیشه بده واقعا به نظر من این بهترین تصمیم بود……
اگه بخوایم کمیک های مصور اواتار رو پیدا کنیم چه چیزی باید سرچ کنیم؟ م
به ترتیب:
۱) دانلود کمیک قول فارسی
۲) دانلود کمیک جستجو فارسی
۳) دانلود کمیک رخنه (شکاف) فارسی
۴) دانلود کمیک دود و سایه فارسی
۵) دانلود کمیک شمال و جنوب فارسی
واقعا آدم از تصور این صحنه ها قلبش به درد میاد من که اوتار رو بیشتر از افسانه کورو دوست داشتم.