نقد فیلم Fury؛ برادری

9 March 2021 - 21:00

بشر در طول تاریخ با انواع بحران‌های ساختاری و رادیکالی مواجه می‌شود که صفر تا صد آن به دستان خودمان رقم می‌خورد؛ جنگ‌ها یکی از این بحران‌ها هستند که در ذات وحشی‌گری غریزی در کالبد هر انسانی رشد می‌کنند و ناگهان به دنیای بیرون بروز خواهند کرد. «خشم» یا «Fury» همانند بسیاری از فیلم‌هایست که در ژانر جنگ جهانی (از این پس باید جنگ جهانی را جزو ژانرهای آثار سینمایی به حساب آوریم) در سینماها اکران شده است. ساخته‌ی دیوید آیر (کارگردان فیلم) روایتی از افتخارآفرینی سربازان آمریکایی در خاک آلمان نازی در اواخر جنگ جهانی دوم (در سال ۱۹۴۵ میلادی) را روایت می‌کند و بیننده را با آن تانک غیور، نترس، فداکار و پُر از گل و لای همراه می‌کند و سرنشینان آن تانک که نمودی از صفت‌های تانک هستند را از درون داستانی تراژیک می‌گوید. فیلم در بسیاری از مسائل مربوط به جنگ دخالت می‌کند و در تعدادی از آنها، یکی از بهترین‌ها می‌شود و در تعدادی دیگر، فقط ادا و اطوار در می‌آورد و حرف‌هایش را می‌خورد و نمی‌تواند با صلابت سخن بگوید. با نقد و بررسی فیلم «Fury» همراه باشید.

ساخته‌ی دیوید آیر (کارگردان فیلم) روایتی از افتخارآفرینی سربازان آمریکایی در خاک آلمان نازی در اواخر جنگ جهانی دوم (در سال ۱۹۴۵ میلادی) را روایت می‌کند و بیننده را با آن تانک غیور، نترس، فداکار و پُر از گل و لای همراه می‌کند و سرنشینان آن تانک که نمودی از صفت‌های تانک هستند را از درون داستانی تراژیک می‌گوید.

«خشم» کِدر و تاریک است؛ گِل و لای سَرتاپایش را گرفته است و خبری جز لجن‌زارها نیست. همه چیز در بدترین حالت خود قرار دارد و این سربازان خط مقدم متفقین و متحدین هستند که طبق معمول به کار خود مشغولند، کُشتن یکدیگر. چهره‌ی سربازان و فرماندهان همگی پُر از خط و خش و گل و لای می‌باشد که پیری زودرسی را برایشان فراهم کرده است؛ با توجه به موارد گفته شده، خشم نیز همانند اغلب فیلم‌های موجود با این ژانر (جنگ جهانی)، سعی در شناساندن کاراکترهای رزمنده‌‌اش دارد و با کمی طراحی صحنه‌های مترادف با وقایع آن روزها و گریم‌های مربوطه، به چنین اصلی می‌رسد. ولی «خشم» پا را فراتر می‌گذارد و در مسیر درستی که در پیش گرفته است، جلو می‌رود. خاصیت دیگری که «خشم» سعی در اجرای آن دارد، توضیح فرهنگ لغت خود است؛ چرا انتخاب نام «خشم»؟ این فیلم یک روایت جنون‌وار و بی‌اعصابی است که همانند انسانی که به سیم آخر زده است، نه زنده ماندن برایش مهم هست نه افتخار و هر چیز دیگری، او فقط می‌خواهد انجام دهد؛ چه کاری را؟ کشتن نازی‌ها! تقریبا چیزی مشابه با اِکیپ پست‌فطرت‌های لعنتی کوئنتین تارانتینو (که در آن جا نیز برد پیت در نقش فرمانده نقش‌آفرینی می‌کند) با این تفاوت که در پست‌فطرت‌های لعنتی، آن اِکیپ پست مدرنیسم، یک هجو کامل و گزافه‌گویی بیش نمی‌باشد ولی ساخته دیوید آیر، قدم خود را کاملا جدی و سخت‌گیرانه به سمت و سوی چهره تاریک جنگ می‌برد و خبری از روشن‌فکری‌های پست مدرنیسم نیست.

چرا انتخاب نام «خشم»؟ این فیلم یک روایت جنون‌وار و بی‌اعصابی است که همانند انسانی که به سیم آخر زده است، نه زنده ماندن برایش مهم هست نه افتخار و هر چیز دیگری، او فقط می‌خواهد انجام دهد؛ چه کاری را؟ کشتن نازی‌ها! تقریبا چیزی مشابه با اِکیپ پست‌فطرت‌های لعنتی تارانتینو با این تفاوت که آن اِکیپ پست مدرنیسم، یک هجو کامل و گزافه‌گویی بیش نمی‌باشد ولی ساخته دیوید آیر، قدم خود را کاملا جدی و سخت‌گیرانه به سمت و سوی چهره تاریک جنگ می‌برد و خبری از روشن‌فکری‌های پست مدرنیسم نیست.

بعد از نمایش اندک کاراکترها و خلق اتمسفر جنگی در سرتاسر اثر، به شخصیت‌پردازی کاراکترها خواهیم رسید. کاراکترهای اصلی فیلم به پنج نفر منتهی می‌گردند؛ واردَدی (با نقش آفرینی برد پیت)، گریدی ترویس (جان برنتال)، بوید سوان مذهبی (شیا لابوف)، گوردو گارسیا (مایکل پنا) و نورمن اِلیسن (با نقش آفرینی لوگان لرمن). پنج شخصیت، پنج داستان و پنج ویژگی. تا حدودی می‌توان اغلب این کاراکترها را یک بُعدی دانست ولی گل سر سبد آنها، وارددی (برد پیت) و نورمن الیسن (لوگان لرمن) هستند که در به تصویر کشیدن پرسوناژ خود به بهترین نحو عمل می‌کنند. برد پیت در نمایش تمام و کمال کاراکتر واردَدی، کم نمی‌گذارد و در پیچ و تاب شخصیت رهبری که در تانک (اسم تانک نیز «خشم» می‌باشد) خود سلطنت می‌کند، موفق ظاهر می‌شود. وارددی در مقابل دشمنانش کاملا بی‌حس و بی‌رحم جلوه می‌کند و فرقی ندارد که دشمنش پسربچه‌ای سلاح به دست باشد یا زنی مسلح و خطر‌آفرین برای او؛ او (وارددی) هر شخصی که برایش خطرساز باشد را از زیر تیغ خشم خود عبور می‌دهد (اجبار به کشتن نیروی اس‌اس توسط نورمن و تربیت او به عنوان یک قاتل در مقابل نازی‌ها). همچنین پرسوناژ وارددی را می‌توانیم یک انسان با نفوذ و کاریزماتیک بدانیم که با سیاست‌های به‌جا و به‌موقع‌اش، علاوه بر نقش رهبر، همانند یک پدر برای اعضای تیم است. در کنار شخصیت وارددی، کاراکتر نورمن الیسن نیز خودنمایی می‌کند ولی با فروغ کمتر. نورمن یک تایپیست می‌باشد که حتی در کار خود نیز تازه‌کار است (هشت هفته است که خدمت می‌کند) و اکنون به درون تانکی که انسان‌های داخلش، بویی از رحم و مروت نبرده‌اند، قدم می‌گذارد. به نوعی «خشم» داستانِ تغییر و تحول نورمن و تاثیرات او بر روی دیگر اعضای تانک جنگی را موشکافی می‌کند و بدین منظور می‌توان او (نورمن) را کاراکتر اصلی فیلم دانست.

برد پیت در نمایش تمام و کمال کاراکتر واردَدی، کم نمی‌گذارد و در پیچ و تاب شخصیت رهبری که در تانک خود سلطنت می‌کند، موفق ظاهر می‌شود. همچنین پرسوناژ وارددی را می‌توانیم یک انسان با نفوذ و کاریزماتیک بدانیم که با سیاست‌های به‌جا و به‌موقع‌اش، علاوه بر نقش رهبر، همانند یک پدر برای اعضای تیم است.

ضعف اصلی «خشم» در نمایش فشارهای روحی وارده بر سربازان و فرماندهان جنگی است؛ در تعدادی از سکانس‌ها، غم و اندوه و چهره سردرگم وارددی را در پی از دست دادن نیروهایش مشاهده می‌کنیم ولی به تداوم و منطق آنها، بها داده نمی‌شود. جنگ و جدل‌های همیشگی بین سرنشینان تانکِ خشم و عدم بررسی روحی تک‌تک شخصیت‌ها و پرداختن بیش از اندازه به ضربات مهلک مادی، دیوید آیر را برای رسیدگی به بُعد روحانی پرسوناژهایش منحرف می‌کند (به عنوان مثال می‌توانم به فیلم «خط باریک قرمز» ساخته ترنس ملیک اشاره کنم که شامل بهترین کانسپت‌های موشکافی تفکرهای سربازان و چگونگی روحیات آنها می‌باشد)؛ «خشم» همانند بسیاری از دیگر رقبای خود، از دارا بودن سکانس‌هایی ماندگار که به قوه اجرایی فیلم کمک کثیری می‌کنند، بهره می‌برد. به عنوان مثال سکانس دو زن آلمانی و ورود اجباری وارددی و تیمش به خانه نیمه‌ مخروبه آنان، مفاهیم زیبایی در باب وجود اندک جوان‌مردی و لطافت انسانی شرح می‌دهد و عنصر هدف این سکانس‌ها، برد پیت را در مقابل مخاطب عزیز و دلنشین‌تر می‌کند که دقیقا همان خواسته کارگردان برای پایان بندی فیلم نیز می‌باشد؛ ایجاد حس سمپاتیک و احترام قائل شدن به تصمیم وارددی و تیمش؛ (این موارد را می‌توانیم خارج از بحث واقعی بودن اتفاقات حاصله در واقعیت در نظر بگیریم -بلایی که سربازان آمریکایی بر سر آلمانی‌ها آوردند و بلعکس- و صرفا از زاویه سینمایی آن را نظاره کنیم). در سکانس‌های پایانی فیلم، نورمن خطاب به وارددی دیالوگی مبنی بر ترسیدن می‌زند و وارددی نیز او را تایید می‌کند و بار دیگر مخاطب را برای تفکر درست در واکاوی شخصیتی وارددی تشویق می‌کند.

ضعف اصلی «خشم» در نمایش فشارهای روحی وارده بر سربازان و فرماندهان جنگی است؛ در تعدادی از سکانس‌ها، غم و اندوه و چهره سردرگم وارددی را در پی از دست دادن نیروهایش مشاهده می‌کنیم ولی به تداوم و منطق آنها، بها داده نمی‌شود.

اغلب صحنه‌های اکشن فیلم از خشونت زیادی برخوردارند و سعی در نمایش چهره واقعی جنگ دارند. درگیری‌های تانک محور نیز از سطح خوبی برخوردار است و در کنار نقش‌آفرینی با ظرافت کاراکترهای اصلی فیلم (علاوه بر پیت و لرمن، اَکتِ جان برنتال و شیا لابوف نیز از سطح همیشگی خود بهره می‌برد و به لذت دیدن فیلم می‌افزاید)، راضی کننده است. در کنار متعلقات فنی و تکنیکی فیلم، درون‌مایه آن نیز قابل بحث و تامل است؛ نورمن به عنوان یک تازه‌کار، پای خود را به درون جهنم می‌گذارد (تانک فیوری) و با استقبال سرد و نامعمول انسان‌های آن جهنم مواجه می‌شود. اما در کنار نورمن، بیایید به سراغ تانک فیوری برویم که برای هر پنج نفر، همانند خانه ابدی‌شان خودنمایی می‌کند و تک‌تک آهن‌آلات آن، حکم یک پشتوانه و قدرت برتر را برای هر سرنشین دارد و شیمی ایجاد شده بین این ارابه جنگی و انسان‌های جهنمی‌اش لذت‌بخش است. خب لازم است داستان و سکانس‌های مربوط به تانک و سرنشینانش را شروع ‌کنیم و از شیمی یادشده بگوییم؛ وارددی یک جوک‌ در مورد هیتلر می‌گوید و اعضای گروه با همان استایل خاصی که بر روی تانک دارند، می‌خندند و ذهن‌های خود را به آن جوک متمایل می‌کنند؛ دیری نمی‌گذرد و دوباره می‌خندند و این جوک مثل همان اول، برایشان تازگی دارد. دیوید آیر با همین سکانس ساده توانسته است ارتباط گرم میان اعضای تانک با رهبرشان و نمایش پیوستگی و یکدستی آنان را نشان دهد. در کنار پیوستگی بین اعضا، به نقش پدرگونه وارددی (که نامش نیز بر روی آن است، WarDaddy) برای تیمش می‌رسیم که در سکانس‌های خانه دو زن آلمانی، کاراکتر وارددی به تنبیه و حتی توهین به فرزندانش می‌پردازد و فرزندان نیز از او حساب می‌برند. در کنار سکانس‌های آرام و ایمن، به سکانس‌های جنگ محور تانک فیوری با تانک‌های قدرتمند آلمانی‌ها به نام تایگر و مبارزه تا پای مرگ در سکانس‌های پایانی خواهیم رسید که تعلق خاطر اعضای تیم به فیوری (تانک) را نشان می‌دهد که تماشای موفقیت‌های حاصله تیم وارددی در کنار ماشین جنگی‌شان، لذت بخش است.

«خشم» با اتمسفر تاریک و نم گرفته از روزهای آخر جنگ جهانی دوم و سقوط آلمان نازی که با مفاهیم درونی‌اش، سعی در روایت درامی کاملا خاکستری و قابل حس را دارد؛ از غیرت و مردانگی می‌گوید و وفاداری را با فداکاری به اجرا می‌گذارد و احساسات را در حد و اندازه‌های لازم، بها می‌دهد؛ از تلاش برای بقا و کشتن دشمن سخن می‌گوید و دیوانه‌وار به اجرای آن می‌پردازد.

«خشم» در ساحت خشونت کار خود را استارت می‌زند و در امتداد چندین و چند ویژگی‌ انسانی، ادامه می‌یابد. اثری با اتمسفر تاریک و نم گرفته از روزهای آخر جنگ جهانی دوم و سقوط آلمان نازی که با مفاهیم درونی‌اش، سعی در روایت درامی کاملا خاکستری و قابل حس را دارد؛ از غیرت و مردانگی می‌گوید و وفاداری را با فداکاری به اجرا می‌گذارد و احساسات را در حد و اندازه‌های لازم، بها می‌دهد؛ از تلاش برای بقا و کشتن دشمن سخن می‌گوید و دیوانه‌وار به اجرای آن می‌پردازد (خلق سکانس‌هایی با خشونت بالا). «خشم» تعریف درستی از یک درام ماجراجویی در قالب جنگ می‌باشد که از ابتدای فیلم، ما را با تیم زبردست فیوری (خشم) آشنا می‌کند و خاطره بازی شخصیت‌هایش را در ذهنمان ماندگار. ضعف‌های فیلم کم نیستند و اغلب تاثیرات مخرب خود را بر جز به جز فیلم می‌گذارند ولی در دیدِ کلی، فیلم یکدست و قابل احترام است. «خشم» بیشتر از آن که به اسم خود پایبند باشد، به واژه “برادری” روی می‌آورد که در میان اعضای تیم بی‌اعصاب تانک فیوری، شایسته‌تر است.

برچسب‌ها: ، ، ،

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.