سی و نهمین جشنواره فیلم فجر از نگاه منتقدین

14 March 2021 - 15:50

جواد طوسی، سیدعبدالجواد موسوی و خسرو نقیبی با حضور در کافه خبر، شیوه برگزاری سی و نهمین جشنواره فیلم را بررسی کردند و به نقد آثار به نمایش درآمده در آن نشستند.

جشنواره فیلم فجر اگرچه در دل بحرانِ جنگ ایران و عراق زاده شد و بالید و رشد کرد، ولی شاید تا امسال، هیچ‌گاه با چالشی چنین سنگین در برگزاری روبه‌رو نشده بود. سال ۹۹، به طور کامل زیر سایه سنگین همه‌گیری کرونا قرار داشت و اگر چند جشنواره سینمایی، به‌صورت آنلاین برگزار شدند، ولی جشنواره فجر، راهی دیگر را انتخاب و تلاش کرد چون دوره‌های گذشته، هر چند در ابعاد کوچک‌تر، میزبان هنرمندان، اهالی رسانه و تماشاگران باشد.

قبل از برگزاری سی‌ونهمین دوره از جشنواره فیلم‌فجر، حواشی زیادی برسر برگزار شدن و یا نشدن این جشنواره مطرح شد، عده‌ای موافق برگزاری این دوره و عده‌ای مخالف بودند، نظر شما درباره برگزاری جشنواره فیلم‌فجر در این شرایط چیست؟

جواد طوسی: اگر بخواهیم جشنواره فیلم‌فجر را یک آسیب‌شناسی به موقع کنیم، به نظر من  این دوره زمان مناسبی بود تا این بازنگری شکل می‌گرفت و می‌توانستیم از این شرایطی که ناگزیر پیش آمده به ارزیابی واقع بینانه‌ای نسبت به کلیت جشنواره وسیاست‌ها و اهداف و خط مشی آتی‌اش برسیم. به هرحال، منصفانه باید بپذیریم که جشنواره‌ در سال‌های اخیر، بیش از حد، محافظه‌کار شده بود. این محافظه‌کاری را می‌توان در همین شیوه سیاست‌گذاری و تصمیم‌گیری در شرایط اضطراری موجود به وضوح دید. به همین خاطر من موافق این بودم که برگزاری جشنواره یک سال متوقف می‌شد و یا حداقل همزمان با جشنواره جهانی فیلم فجر سال آتی (استثنائا)  برگزار می‌شد.

شکل برگزاری این دوره نشان می‌دهد که اگر قرار بود جشنواره‌ با این وضعیت برگزار شود، همان بهتر که امسال از خیرش می‌گذشتند،که متاسفانه این اتفاق نیفتاد. در همین دوره اتفاقات منفی زیادی رخ داد؛ از جمله تقلیل فیلم‌های بخش مسابقه به شانزده فیلم، توجیه کارشناسانه انتخاب این فیلم‌ها و مواردیگر. مثلاوقتی جایزه بهترین فیلم و کارگردانی جشنواره سی و نهم به «یدو» می‌رسد، آدم باید خیلی تعجب کند.

در واقع شما می‌فرمایید برگزاری این دوره از جشنواره با توجه به بدعت‌هایی که انجام شده به خود این رویداد سینمایی نیز ضربه زده است.

طوسی: یکی شدن هیات انتخاب با هیات داوران و چینش هیات داوری مشکل داشت. جوان‌گرایی در هیات داوران، یک تعریفی دارد؛ اگر بنا براین باشد که شمابه هر دلیلی سه کارگردان تقریبا هم نسل را انتخاب کنید، خب یک فیلمساز هم مانند کیانوش عیاری یا مسعود جعفری جوزانی انتخاب می‌کردید که کنار این افراد نگاه متفاوت‌تری را نسبت به فیلم‌ها ارائه می‌دادند. نوعِ خروجی و داوری این دوره نشان می‌دهد که اساسا نگاه کارشناسانه، تحت‌الشعاع نگاه مضمونی قرار گرفته است.

یعنی شما می‌فرمایید بخشی از این مشکلات به علت برگزاری جشنواره در این شرایط است؟

طوسی: نه لزوما، من معتقدم که جشنواره امسال نباید برگزار می‌شد ولی حالا که برگزار شده است، در حوزه تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری مشکلات اساسی داشته است.

برخی از این بدعت‌ها به‌خاطر کرونا رخ داد.

طوسی: نوع چینش هیات داوری که ارتباطی به کرونا ندارد.

نظر شما چیست آقای موسوی؟

سیدعبدالجواد موسوی: با نفس برگزاری جشنواره امسال موافقم، یعنی فکر می‌کنم که اتفاق خوبی رخ داد. برخی از ما، مقداری با زندگی قهریم، مسافرت هم که می‌رویم فکر می‌کنیم همه امکانات باید فراهم باشد اما افراد دیگر با یک رنو به مسافرت می‌روند و یک چادر برپا می‌کنند و بهشان خوش می‌گذرد.

 من فکر می‌کنم جشنواره‌ای که در شرایط سخت‌تر مثل دوران جنگ برگزار شده بود، نباید تعطیل می‌شد که نشد. به هر حال باید نشان بدهیم که زنده‌ایم و نفس می‌کشیم. برای همین با نفس برگزاری جشنواره در این شرایط موافق هستم اما در شکل اجرایی جشنواره فکر می‌کنم که ما چندین و چند سال است که با مشکلاتی دست و پنجه نرم می‌کنیم.

و شما چطور آقای نقیبی؟

خسرو نقیبی: ما یک سینما با تولید سالانه ۱۰۰ تا ۱۲۰ فیلم داریم که در سالی که کرونا هم وجود دارد، خیلی خللی در این رقم تولید ایجاد نشده است. امسال تولیدی بالای ۱۰۰ فیلم داشتیم و اگر قرار باشد از بهمن امسال تا سال بعد، ۸۰ فیلم دیگر هم تولید شود، ما سال بعد با یک جشنواره‌ای روبه‌رو می‌شدیم که بالای ۱۸۰ فیلم متقاضی داشت که بیشتر از ۱۰۰تای آن‌ها مقررات حضور در جشنواره را رعایت کرده بودند.

با توجه به این‌که هدف جشنواره فیلم‌فجر در این سال‌ها این بوده است که آینه سینمای ایران باشد و توانایی آن را نشان دهد، تلنبار شدن آن تعداد فیلم در یک جشنواره فیلم، دوره چهلم را به یک جشنواره بسیار عجیب تبدیل می‌کرد.

برای همین معتقدم برگزار کردن جشنواره امسال، کار درستی بود، اما چیزی که باعث وارد شدن ضربه به جشنواره شد، بلاتکلیفی تا روزهای آخر برای برگزاری آن بود؛ یعنی دوستان به این جمع‌بندی نرسیده بودند که می‌خواهند این جشنواره را برگزار کنند یا آن را به جشنواره جهانی برسانند و این بلاتکلیفی باعث شد آمادگی و برنامه‌ریزی، دیرتر رخ دهد.

پس شما هم با اصل برگزاری جشنواره موافق هستید.

نقیبی: بله، ولی نظر شخصی من درباره برگزاری جشنواره این بود که هیچ لزومی نداشت مردم عادی در این شرایط خطرناک، به سالن‌ها بیایند، اگر قرار بود فیلم‌ها بررسی و نقد شوند و نمایش این فیلم‌ها به جشنواره بعدی موکول نشود، کافی بود که آثار صرفا برای داوران به نمایش گذاشته شود، ضمن این‌که ما سی یا چهل منتقد در این سینما داریم که چه جشنواره برای آن‌ها اکران فیلم بگذارد و چه این کار را انجام ندهد، صاحبان آثار، آن‌ها را به تماشای فیلم‌های‌شان دعوت می‌کنند. برای حضور رسانه‌ها در جشنواره هم باید گفت که امکان‌هایی برای برگزاری جشنواره برای معدودی از اهالی رسانه به صورت آنلاین وجود داشت. این را در نظر بگیرید که بخش زیادی از افرادی که اهل سینما هستند، امسال در جشنواره شرکت نکردند. در یک کلام، به نظرم، جشنواره در بخش نمایش عمومی فیلم‌ها برای مردم شکست خورد.

اگر می‌خواستیم به شیوه کاخ جشنواره‌های خارجی نیز فیلم‌ها را به نمایش عمومی در بیاوریم، در سال گذشته تجربه موفق سینما ماشین را داشتیم، اگر قرار بود فیلمی هم برای عموم نمایش دهیم، به راحتی می‌توانستیم از این روش استفاده کنیم و یک فضایی را تعبیه می‌کردیم که مثلا صد خانواده با ماشین‌های خود در آن‌جا حضور پیدا می‌کردند و فیلم‌ها برای آن‌ها به نمایش در می‌آمد، اما این شکلی که الان پیش آمد، شتر، گاو، پلنگ شد، نه همه سینماروهای واقعی فیلم‌ها را تماشا کردند و نه آن شور و شوق جمعی برای جشنواره وجود داشت.

آقای موسوی، شما درباره شکل برگزاری جشنواره، چه نظری دارید؟

موسوی: من فی‌نفسه با آن ماراتن دیوانه‌وار فیلم دیدن در سال‌های قبل موافق نبودم، پیش‌تر هم، این معضل بسیار بیشتر بود. فیلم دیدن از ۹ صبح شروع می‌شد و تا یک شب ادامه داشت. اما هرچه غربال فیلم‌ها بیشتر باشد و سخت گیرانه‌تر پیش برود، بهتر است. امسال که تعداد فیلم‌ها به ۱۶ رسیده بود، خیلی خوشحال بودم و در عین حال پس از دیدن فیلم‌ها به این نتیجه رسیدم که هفت تا از آن‌ها واقعا بی‌دلیل به جشنواره راه پیدا کرده بود.

ما هر سال با این بحث مواجه بودیم که فلان فیلم حقش بود که به جشنواره راه پیدا کند، اما این بحث امسال شدیدتر بود.

آیا واقعا می‌شود کاری کرد این بحث‌ها در پایان هر دوره جشنواره پیش نیاید؟ 

نقیبی: مشکل اساسی جشنواره فیلم فجر در قیاس با جشنواره‌های مهم جهانی، نداشتن رئیس جشنواره است، یعنی به طور مثال در جشنواره کن، سال‌ها کسی به نام ژیل ژاکوب در آن‌جا بود و تو سلیقه رئیس جشنواره را می‌دانستی و اگر یک فیلم در آن انتخاب نمی‌شد، شما دلیل آن را متوجه می‌شدی، جشنواره برلین هم همین‌طور. روندی داشت و سیاسی‌تر بود و یک طیف خاصی از کار را می‌پذیرفت.

طوسی: خب دوستان می‌فرمایند، دبیر همان کار رئیس را انجام می‌دهد.

نقیبی: نه اتفاقا ادعای‌شان بر سر این است که دبیر دخالتی انجام نمی‌دهد و هیئت انتخاب برای فیلم‌ها آزاد بوده است. منظورم شبیه چیزی است که مرحوم علی معلم در سینمای ایران پایه‌ریزی کرد و این کار را در جشن خودش انجام می‌داد. در حال حاضر در سینمای ایران، یکی از افرادی که جامع‌الشرایط است و همه او را دوست دارند، اصغر فرهادی است. در یک جایگاه دیگر هم مجید مجیدی می‌تواند باشد که البته او هم به جناح دولتی بیشتر تمایل دارد و باز جامع‌الشرایط نیست. شاید رییس هیات داوران هم بتواند سلیقه مشخص کند. مثلاً در سی‌امین جشنواره فیلم فجر که علی معلم عضو هیات داوران بود، در جایگاه رئیس داوران نشست و جشنواره و جوایز را خودش هدایت کرد. من معتقدم جشنواره فیلم فجر، به دلیل همین باری‌به‌هرجهت بودن هیچگاه صاحب سلیقه مشخص نمی‌شود.

موسوی: البته علیرضا رضاداد شش سال پشت سر هم در جشنواره حضور داشت.

طوسی: رضا داد نسبت به دیگران اتوریته بیشتری داشت.

نقیبی: بله، ولی رضاداد از کجای خود سینما اهمیت خود را کسب کرده؟ یک مدیر دولتی‌ست که در تمام این سال‌ها هرگاه بوده، دیکتاتوری خاص خودش را داشته است. سالی که آن اتفاقات برای فیلم «عصبانی نیستم» رخ داد، زیرنظر رضا داد بود. ماجرا این است که کسانی باشند که مدیران سانسورچی دولتی نباشند.

ماجرا در حال حاضر این‌گونه است که هر سال اعضای هیات داوران و اعضای هیات انتخاب به هر سمتی که گرایش داشته باشن، آن فیلم‌ها انتخاب می‌شوند. برای جشنواره فیلم فجر هم یک‌بار این ماجرا باید تعریف شود، ما نمی‌توانیم یک‌سال بگوییم که به فیلم‌های هنری توجه می‌کنیم، سال دیگر بگوییم به فیلم‌های انقلابی توجه می‌کنیم و …

این نقصان که می‌گویید، در جشنواره امسال تاثیری داشت؟ می‌خواهم مصداقی صحبت کنیم.

نقیبی: من فیلمی سراغ دارم با نام «روز ششم» اثر حجت قاسم‌زاده‌اصل، که در جشنواره حضور پیدا نکرد، اما اگر در جشنواره می‌بود، بعد از «بی همه چیز» که فیلم محبوب من است، دومین فیلم مهم جشنواره به حساب می‌آمد، ولی نتوانست جزو ۱۶ فیلم باشد.

ملاک این دوستان این بود که فیلم‌هایی که می‌توانند حتی یک نامزدی داشته باشند، می‌توانند در جشنواره حضور پیدا کنند، فیلمنامه «روز ششم» یکی از بهترین فیلمنامه‌های چند سال اخیر سینمای ایران بود، چگونه نتوانسته نامزد شود. نامزد کردن بین سه تا شش نامزد در هر بخش معمولا نشان اختلاف نظر زیاد در شوراهای داوری است، یعنی نتوانسته‌اند در هر بخش به طور مشخص به خروجی پنج نفر برسند و زمانی که این اتفاق بیفتد، یعنی سلیقه مشخصی در هیات انتخاب و داوری وجود نداشته است و به نظر می‌رسد که لیست نامزدها حاصل گروکشی است.

این موضوع به ترکیب هیات داوران باز می‌گردد یا به مسئله دیگری ارتباط دارد؟

طوسی: من معتقدم انتخاب هم غلط بوده است. علی رغم احترامی که برای خانم ساره بیات قائل هستم، ولی می‌شد بازیگر حرفه‌ای‌تر و با تجربه‌تری را در این ترکیب قرار داد. یا چرا امسال یک منتقد در هیات انتخاب و داوری نبود؟ آقای ساداتیان گفته‌اند که سعی شده بود تا امسال در زمینه‌های مختلف به جوان‌گرایی بیشتر بها داده شود. خُب، با همین سیاست می‌توانستند یک منتقد از دهه ۵۰ یا ۶۰ انتخاب کنند. ولی این نادیده گرفتن جامعه منتقدین نشان می‌دهد که یک نگاه به شدت محافظه‌کارانه ودر عین حال ناعادلانه وغیر کارشناسانه از جانب آقای طباطبایی‌نژاد در این دوره شکل گرفت.

نقیبی: تنوع طیف وجود دارد، من انتخاب ساره بیات را درک می‌کنم اما با متر و معیاری که در فستیوال کن وجود دارد، مثلا ال فانینگ یا حتی آیشواریا رای در هیات داوران حضور پیدا می‌کنند ولی این برای زمانی است که ما یک رئیس هیات داوری داریم که آدم تاثیرگذاری است و هر رای او برابر سه رای است.

طوسی: با توجه به تعلق چند جایزه اصلی به فیلم«یدو»، شما  با یک نگاه کارشناسانه به این فیلم متوجه می‌شوید که ایرادات اساسی دارد.

نقیبی: «یدو» جایزه کلاسیک جشنواره فجر است و این فیلم گزینه درستی است ولی از این هیات انتخاب بعید است.

خب سخن از «یدو» به میان آمد و برویم سراغ بررسی فیلم‌های جشنواره ۳۹.

طوسی: در یک نگاه منصفانه معتقدم که «بیست و سه نفر» به مراتب فیلم سَرپا تَری نسبت به «یدو» بوده است. در این‌جا با یک کلاژ ناموفق از سینمای امیر نادری، عباس کیارستمی و بهرام بیضایی روبه‌رو هستیم. فیلم مشکل قصه و روایت دارد و دوربین سرگردان و بلا تکلیف است. اگر مثلا کارگردانی فیلم «یدو» را با فیلم «بی همه چیز» محسن قرائی مقایسه کنیم، متوجه تفاوت‌های آشکار می‌شویم.

«بی همه چیز» با آن تعداد لوکیشن و موقعیت صحنه و نیروی انسانی، وام‌دار یک اقتباس ادبی از متنی خارجی است که موفق شده آن را به یک ورژن ایرانی تبدیل کند.

فیلم «روشن» ساخته روح‌الله حجازی هم به مراتب قوی‌تر از «یدو» بود، اما متاسفانه ما پس از چهل و دو سال هنوز به فیلم‌ها نگاه مضمونی داریم. یعنی می‌گوییم چون این فیلم با خودکشی (خود سوزی) شخصیت اصلی پایان می‌یابد، باید مهارت‌های کارگردانی‌اش را نادیده بگیریم.

همین‌طور  «تی تیِ» آیدا پناهنده به عقیده من یکی از بهترین فیلم‌های جشنواره بوده است که متاسفانه نه بازی پارسا پیروزفر و نه کارگردانی‌اش دیده نشد.

اما یکی از انتخاب‌های درست به عنوان اولین تجربه بلند کارگردانی که پیشنهادی متفاوت برای سینمای کلیشه‌ شده ما بوده، فیلم «زالاوا» اثر ارسلان امیری است که  یک تجربه‌ نو در ژانر وحشت به شمار می‌آید. البته نمی‌خواهم بگویم خیلی فیلم موفقی است، اما همین که ارسلان امیری این جسارت را داشته که سراغ چنین مضمونی برود، ارزشمند است. «گیجگاه» عادل تبریزی هم نگاه متفاوتی نسبت به موضوع قهرمان و قهرمانی دارد و در عین حال به الگوها ونشانه‌های سینمای دهه شصت و هفتاد می‌پردازد و نوعی ادای دین به سینمای آن دوران دارد و از این جهات، فیلمی کمابیش قابل قبول است.

یک ایراد اساسی به بعضی از فیلم‌های جشنواره امسال وارد است و آن هم این است که بیش از حد کاسه‌کوزه‌ها را برسر مردم شکسته‌اند؛ آن هم درجامعه به شدت سیاست‌زده‌ای که روشنفکران ما سعی دارند کم کاری‌های خودشان را به گردن مردم بیندازند.

به هر حال، در فیلم‌های امسال مردم بی‌رحمانه مورد قضاوت قرار گرفته‌ بودند. فیلم «شیشلیک» نمونه عینی این ماجراست که شرایط به شدت تحقیرآمیزی را از طبقه کارگر به نمایش می‌گذارد. فقدان تحلیل درست اجتماعی، در وجه غالب فیلم‌های این دوره جشنواره کاملا به چشم می‌آید.

مثلا در عین حالی که  نرگس آبیار در «ابلق» از آن سینمای پروپاگاندای «شبی که ماه کامل شد» فاصله گرفته و به یک سینمای مستقل‌تر سوق پیدا کرده است، اما تحلیل نهایی‌اش آن عمق لازم را ندارد و به اقشار حاشیه نشین و فرو دست که دچار فقر فرهنگی هستند نگاه رو بنایی دارد و در کلیت این فیلم یک رابطه علت و معلولی را نمی‌بینیم. روی همین اصل، خانم آبیار ترجیح داده است شخصیت محوری زن فیلم را بیشتر در معرض قربانی شدن قرار بدهد و همه اشکالات را گردن جامعه‌ای مرد سالار بیندازد که این منصفانه‌ نیست. هرچند که من «ابلق» را از نظر کارگردانی وهمه آن اِلمان‌های تصویری، فیلم خوش ساخت وفکر شده‌ای می‌دانم.

فیلم «بی‌ همه چیز» محسن قرائی هم با وجود ارزش‌های تکنیکی و ساختاری‌اش، در نگاه مضمونی از این ایراد برخور دار است. با آن‌که، فیلم را جزو دو اثر برتر جشنواره می‌دانم، اما در نگاه  فیلمنامه نویسانش، مردم و قشرفرودست بیش از اندازه در معرض نگاه بدبینانه قرار گرفته‌اند.

یعنی می‌فرمایید فیلم‌ها، تحلیل اجتماعی درستی از جامعه نداشتند و با رویکردی منفی به طبقات فرو دست نگاه کرده‌اند؟

طوسی: بله، یک نگاه همراه با خشم نسبت به این قشر وجود دارد. اگر بر فرض، این قشر انتخاب درستی ندارد، تو در مقام روشنفکر چه جهت‌دهی و ارائه طریق درست نسبت به این گونه اقشار داشته‌ای تا آن‌ها بتوانند به تعقل و آگاهی و رشد و پویایی برسند؟ در این شرایط حساس تاریخی که به قدر کافی مردم در شرایط بد اقتصادی قرار دارند، ما با این نوع قضاوت و شیوه  برخورد به آن‌ها، جفا می‌کنیم.

ولی هم خود دورنمارت و هم کسی مثل ایبسن یا آرتور میلر، همین نگاه را نسبت به جامعه و مردم فرو دست دارند، دورنمات هم در نمایشنامه «ملاقات با بانوی سالخورده» همین نگاه منفی را دارد.

نقیبی: من مخالف نظر آقای طوسی هستم، با تحلیل‌شان موافقم اما با این‌که فیلمسازها دوربین‌شان را در جای اشتباهی قرار داده‌اند، کاملا مخالفم و به نظر فیلمسازها درباره این ماجراها دوربین‌شان را در جای درستی قرار داده‌اند.

ما اساسا با جامعه‌ای مواجهیم که خود آدم‌ها به یکدیگر رحم نمی‌کنند، زمانی که چیزی گران می‌شود و بعد مقداری ارزان می‌شود، مردم طمع می‌کنند و خرید نمی‌کنند تا ارزان شود، اما به محض این‌که گران‌تر شود، هجوم می‌آورند و خرید می‌کنند.

طوسی: یعنی شما معتقدید که چنین قضاوتی، حق این مردم است؟

نقیبی: بله، دقیقا. به نظر من وظیفه فیلمساز اجتماعی، نشان دادن وضعیت جامعه است و فیلم‌هایی مانند «شیشلیک» و «بی همه چیز» واقعیت جامعه‌ امروز را به نمایش می‌گذارند. به همین دلیل معتقدم اولین سالی است که فیلمسازها، موضع صریحی نسبت به اجتماع خود پیش گرفته‌اند. فیلمنامه امیرمهدی ژوله برای «شیشلیک» در جزئیات‌سازی مشکل دارد اما جهانی که خلق می‌کند به لحاظ دراماتیک، جهان خوبی است. در شوخی نویسی‌ها، سطح آن جهانی را که تعریف کرده نشان نمی‌دهد، ولی جهانی که انتخاب و آن را خلق می‌کند، مصداق بارز جامعه کنونی است.

طوسی: آیا درست است که من در چنین نگاهی که حساسیت‌های خاص خودش را دارد، با یک جامپ کات دقیقه نودی، شخصیت خودم را در یک موقعیت خلق‌الساعه کُنشمند قرار بدهم؟

مثلامسعود کیمیایی در فیلم «خاک» یک نگاه ناظر و کاملا بدبینانه به توده مردم دارد، اما رفته رفته در «گوزن‌ها» و «سفر سنگ» این نگاه تغییر پیدا می‌کند. من معتقدم در یک داوری واقع بینانه و با در نظر گرفتن بحران اقتصادی و گستردگی خط فقر در لایه‌های اصلی جامعه، منشا مشکلاتی که گریبان‌گیر عامه مردم است، مشخص می‌شود.

موسوی: به نظر من این شکل نگاه کردن که کاملا ناجوانمردانه است.

نقیبی: طبقه فرو دست چون در ذهن ما طبقه‌ای است که چیزی برای خوردن ندارد، وارد این بازی می‌شود، به نظر من موضع تمام این فیلم‌ها به توده‌ مردم است.

موسوی: اگر توده باشد که بدتر است. در میان همه این فیلم‌ها، «بی همه چیز» را بیشتر از همه دوست داشتم، اما بازهم در شخصیت‌پردازی‌ها ایراداتی داشت، مثلا چندین جای فیلم مشخص می‌شد که دهدار آدم آب زیر کاهی است. از همه چیز خبر دارد، اما قرار بود من این موضوع را در انتهای فیلم متوجه شوم و به نظر من از باران کوثری هم می‌توانست بهتر استفاده کند، کما این‌که آن صحنه اعتراضی که کنار هدیه تهرانی آمد، گمان زده می‌شد که از این به بعد قرار است یک مواجهه خاص با او داشته باشیم. چرا که ما این موضوع را داریم که حرف حق را یا باید از کودک شنید یا از دیوانه و در این فیلم کودک همه جا حضور دارد و شاهد است و مانند آن کودک شاهدی است که در کاریکاتورهای ناجی‌العلی، کاریکاتوریست فلسطینی، که همیشه در صحنه حضور داشت. یکی دیگر از افرادی که دیوانه بود و همیشه در صحنه حضور داشت و باید حرف حق را از او می‌شنیدیم، باران کوثری بود که از یک جایی به بعد این اتفاق نیفتاد. چند مورد ایراد شخصیتی دیدم اما به نظرم به لحاظ کارگردانی خیلی فیلم خوبی بود. نگاهش به مردم نیز نگاه قابل تاملی است و یک تذکری به ما می‌دهد و خودمان را با خودمان مواجه می‌کند.

در مورد «شیشلیک» اما ماجرا فرق می‌کند، به نظر من مشکل «شیشلیک»، امیر مهدی ژوله است چون فکر می‌کنم به شدت طنزپرداز بی‌مزه‌ای است و این حرف‌ها و شعارهای سیاسی‌اش هم به دل نمی‌نشیند و اصلا مشکل دیگری ندارد، ژوله یک‌سری مسائل را موضوع فیلمنامه کرده است که در اصل ماجرا، به مراتب بامزه‌تر از چیزی است که در «شیشلیک» می‌بینیم. بیننده دائم منتظر است که یک شوخی به شوخی‌های اصلی اضافه شود، اما نه تنها از آن شوخی‌ها بالاتر نمی‌رود، بلکه یک پله هم از آن‌ها پایین‌تر است و فیلم بی‌مزه است و طنز آن به درستی در نیامده است و نکته دیگر این‌که من نمی‌توانم این حرف‌ها را از محمدحسین مهدویان بپذیرم؛ این‌که مهدویان یک‌دفعه بشود یک معترض آنارشیست که بخواهد همه چیز را به سخره بگیرد و بنیان‌ها را به هم بریزد.

این بلا را دوستان روزنامه‌نویس ما سر فیلمسازها می‌آورند، اگر بپرسند بدترین فیلم کمال تبریزی چیست، می‌گویم «مارموز»، مشکل آن فیلم هم فیلمنامه‌اش بود که آیدین سیار سریع نوشته بود، بچه بسیار خوبی است و خوب هم طنز می‌نویسد اما فیلمنامه‌نویس نبود، می‌خواستند احمدی‌نژاد را دست بیندازند که خودش بسیار بامزه‌تر از چیزی است که در فیلم می‌دیدیم، یعنی اگر از کارهای احمدی‌نژاد مستند می‌ساخت، بسیار بامزه‌تر بود.

نمی‌توانم بگویم امسال فیلمی دیدم که شش دانگ توجه مرا به خودش جلب کرد، همچین اتفاقی رخ نداد و هر چیزی که می‌دیدم یک مشکلی داشت. به طور مثال فیلم «ابلق» با این‌که به سمت سینمای مستقل حرکت کرده بود، اما متاسفانه قصه در چهل دقیقه آخر شروع می‌شود، اما نرگس آبیار به لحاظ بازیگری و کارگردانی خیلی خوب وارد قصه شده بود.

طوسی: فیلم های«تی تی»، «بی همه چیز» و «ابلق» هرکدام از جنبه‌ای مورد توجه من بودند.

فکر نمی‌کنید که «تی تی» مانند دو فیلم سابق خانم پناهنده، یک خط روایی یک‌نواختی را دارد و نو آوری خاصی در آن دیده نمی‌شود؟

طوسی: اتفاقا من معتقدم که نوآوری دارد و نسبت به فیلم «اسرافیل» منسجم‌تر است. «اسرافیل» یک فیلم دو قسمتی است و قسمت دوم که درجامعه شهری می‌گذرد، خیلی با فضای آن شهر کوچک شمالی در قسمت اول همخوانی ندارد. اما در «تی تی»، با لحن و اجرایی یک‌دست‌تر از مرگ و نیستی به زایش و زندگی کردن می‌رسیم. در اوایل فیلم که پزشک یک طرحی را برای آخر دنیا ارائه می‌دهد، شما فورا می‌گویید از این فیلم‌های عصا قورت داده است که سعی دارد یک ادای دینی به تارکوفسکی داشته باشد، اما هرچه قدر جلوتر می‌رویم، می‌بینیم که آیدا پناهنده راحت‌تر با اِلمان‌ها روبرو می‌شود و به یک سادگی کودکانه می‌رسد. با آن‌که فیلم حالتی تاویل پذیر پیدا می‌کند، اما بسترسازی مناسبی برای نمایش آن صورت گرفته است. منتها یک نقطه ایراد «تی تی» این است که آن کاغذ بیش از اندازه دست به دست می‌شود و فیلمساز نمی‌تواند برای آن یک منطق روایی پیدا کند.

نقیبی: اساسا به نظر من خانم پناهنده، فیلمساز خوبی نیست و «ناهید» و «اسرافیل» از بدترین فیلم‌های تحویل‌گرفته‌شده‌ سینمای معاصر ایران هستند، چرا که همیشه یک سری زنِ بی‌دلیل طلبکار در فیلم‌هایش وجود دارد که من هیچ وقت آن‌ها را درک نکرده‌ام. «تی تی» از این لحاظ یک قدم رو به جلوست اما مشکل اساسی‌اش این است که بیش از حد خودش را جدی می‌گیرد. این فیلمنامه در ساختار یک فیلم کلاسیک آمریکایی، یک فیلم رومنس جذاب می‌تواند باشد، قصه عشق یک دختر خل مشنگ و یک دکتر همه چیز تمام که به دلیلی به یکدیگر وصل می‌شوند؛ یک زوج ناجور کامل از جنس «بانوی زیبای من». اما فیلم، درگیر المان‌های روشنفکرانه می‌شود و فیلمساز تا یک جایی جلو می‌رود و دوباره به عقب باز می‌گردد.

معتقدم سردرگمی فیلم از همین جا ناشی می‌شود. این‌که فیلم از تارکوفسکی شروع می‌کند و به یک رومنس روتین هالیوودی می‌رسد، اما در انتها باز هم می‌خواهد به همان تارکوفسکی برسد. سکانسی که پارسا پیروزفر نامه را از هوتن شکیبا نمی‌گیرد و شیشه را بالا می‌کشد و می‌گذرد، سکانس به وصال رسیدن است در حالی که ته ذهن خود فیلمساز این است که این دکتر و این خل مشنگ نمی‌توانند به یکدیگر برسند و تمام جادوی رومنس کلاسیک این است که این‌ها به یکدیگر برسند و با یک وصال پرشور فیلم به پایان برسد.

دوباره برگردم به فیلم محبوبم که «بی همه چیز» است، من هیچ یک از فیلم‌های قبلی محسن قرائی را دوست نداشتم و با انتظار صفر به تماشای این فیلم نشستم، اما به نظرم ابعاد اجرایی این فیلم به لحاظ کارگردانی و انتخاب مضمون ناب است. این‌که اصلا سراغ چنین داستان و اقتباسی رفته است، یعنی می‌خواهد از قضاوت متن اصلی نسبت به جامعه استفاده کند. اصلا انتخاب کرده که این باشد.

من معتقدم انتخاب این نمایشنامه، ایرانی کردن آن، اجرای نمایشنامه به این شکل، مواردی که در اقتباس به آن اضافه می‌کند، کار سختی است که مهم‌ترین آن کاراکتر دختر پرویز پرستویی به حساب می‌آید که از آن یک لی‌لی دوم می‌سازد.

موسوی: دقیقا این موضوع با باور ایرانی هماهنگی دارد که هرکاری انجام دهی سر خودت می‌آید.

نقیبی: برای مثال، انتخاب هادی حجازی‌فر به جای شهاب حسینی، خیلی انتخاب درست‌تری برای این فیلم بود.

بعد از «بی همه چیز» که کامل‌ترین فیلم جشنواره است، فیلم «ستاره بازی» اثر هاتف علیمردانی بود، به نظرم فیلم مهم و خوش ساختی بود که در یک توافق جمعی به طرز عجیبی نادیده گرفته شد. در یک توافق جمعی قدیمی‌تر، وقتی صحبت از هاتف علیمردانی می‌شود، همه می‌گویند «کوچه بی نام» در حالی که به نظر من بهترین فیلم هاتف علیمردانی، «به خاطر پونه» است، که با آن دیده و چهره شد، در «به خاطر پونه» با یک فیلمساز اجتماعی سر و کار داشتیم که درباره یک معضل نگو و تابو صحبت می‌کرد و در پس و پیش کردن داستان روایت خوبی داشت.

بعد از کوچه «بی نام» در فضای یک‌سری از فیلم‌های جنوب شهری و کمدی مانور داد و این روند تا «کلمبوس» ادامه داشت. هیچ کدام از آن‌ها مورد علاقه من نبودند، به همین دلیل «ستاره بازی» را هم خیلی بی‌انگیزه تماشا کردم، اما چیزی که روی پرده دیدم دو ویژگی داشت، یکی این‌که خیلی شبیه فیلم‌های مستقل سینمای آمریکا بود و به نظر من در فیلم‌های امسال سینمای جهان کاملا هم‌پای مثلا فیلم «دستیار» است و ویژگی دوم این است که قصه بر اساس یک ماجرای واقعی رخ داده است، قصه یک دختر ایرانی که بر اثر استفاده از مواد مخدر خودکشی کرده است و پیشینه او را پیدا کرده‌اند و آن را به تصویر کشیده‌اند. به‌هرحال می‌دانیم که هاتف علیمردانی مدتی است که از ایران خارج شده و اصل زندگی‌اش را در جای دیگری قرار داده است و حالا فیلمسازی که وقتی این‌جا بود، دغدغه اجتماعی داشت و «به خاطر پونه» را می‌ساخت، آن‌جا با موضوعی شبیه آن مواجه شده است. این یکی مانند «کلمبوس» یک فیلم شعاری درباره مهاجرت نیست و اتفاقا هم تاثیرگذار است.

بازی ملیسا ذاکری هم یک از جان فشانانه‌ترین ایفای نقش‌هایی است که من تاکنون در سینمای ایران دیده‌ام. یکی از نقش‌هایی که اعتیاد را با سیستم کج‌وکوله شدن نشان نداده و آن را در صورت و بی روح بازی کردن ماجرا نمایش داده است و مجموعه همه این‌ها باعث می‌شود که آن چیزی که در ایران از سینمای اجتماعی سراغ داریم، «ستاره بازی» مهیا کند.

نظر من درباره «ابلق» هم همان تیتر زمان جشنواره‌ام است: «نهنگ در استخر». خانم آبیار به لحاظ قدرت کارگردانی، نهنگی است که در یک استخر افتاده و استخر داستانش به او فضا نمی‌دهد تا در آن شنا کند، آن حجم از تسلطش در کارگردانی، بازی گرفتن از بازیگرها و فضاسازی نمی‌تواند در ظرف این قصه اتفاق بیفتد.

«شیشلیک» هم به لحاظ کارگردانی و اجرا بسیار فیلم تمیزی است، من برخلاف آقای موسوی فکر می‌کنم که فیلمنامه امیر مهدی ژوله در پلات، فیلمنامه محکمی است، اما در شوخی‌نویسی ضعیف است و همین باعث می‌شود فیلم کاملی از آب در نیاید.

یکی دیگر از فیلم‌ها هم «روشن» اثر روح‌الله حجازی است که به یک محدوده‌ای از خط قرمزها پا می‌گذارد که به هر حال در سینمای ایران، پتانسیل ساخته شدن را ندارد و هر جایی که باید نشان دهد، مجبور است دوربین را بچرخاند که به کار ضربه می‌زند، اما در کارگردانی درست پیش رفته و جزو بهترین کارهای روح‌الله حجازی است.

در نهایت درباره فیلم «یدو» باید گفت که من نظر سخت‌گیرانه دوستان را نسبت به آن ندارم. فیلم در خلق جهانی که از آن صحبت می‌کند، موفق عمل می‌کند و به نسبت «بیست و سه نفر» تجربه کارگردانی موفق‌تری دارد. به نظرم مشکل اساسی فیلم یک چیز است؛ داستان اصلی قصه، رفتن است که در فیلم، پایان را تغییر داده‌اند و قابل حدس هم هست که چرا این اتفاق رخ داده، اما در طول فیلمنامه، اصل داستان تغییر پیدا نکرده است، یعنی ما قصه یک پسر بچه‌ای را می‌بینیم که تمام اِلمان‌های رفتن از آبادان را در طول قصه دارد، اما در پایان نمی‌رود، بنابراین عمل پایانی آن، عمل قهرمانانه‌ای نیست، بلکه احمقانه است و بازگشتش برای ما باور پذیر نیست، در طول قصه من یاد رمان «زمستان ۶۲» اسماعیل فصیح می‌افتادم، پرسه زدن در آن شهر از دست رفته و آن فضا سازی‌ها، پلان بی نظیر یک دشت پر از وسایل به جا مانده در کنار لنج خیلی تاثیرگذار است.

در «یدو» یک درگیری عاطفی با فیلم دارم و تمام دلم با این خانواده است که از این شهر بروند و اتفاقا اشتباه‌شان این است که خود رفتن و نجات مادر از شهر را عمل قهرمانانه‌ای برای آن پسربچه ندیده‌اند.

موسوی: یک المان‌هایی گذاشته است که آن را نشان دهد.

نقیبی: بله، اما کافی نیست ولی به نظرم برای مهدی جعفری، قدم رو به جلویی است. بنابراین فیلم بی ارزشی نیست که بگوییم چرا به آن توجه شد، به نظرم در حد این‌که یکی از پنج فیلم برتر جایزه دیده شود، بود ولی قطعا بهترین فیلم و یا بهترین کارگردانی جشنواره نیست.

یک چیزی را در باره «مصلحت» هم بگویم، این‌که دوستان پس از گذشت سی، چهل سال تازه به این نتیجه رسیده‌اند که فیلم مبتنی بر ارزش‌های انقلاب را با فرمول ایرج قادری بسازند، یعنی این‌که تازه می‌خواهند «تاراج» یا «می‌خواهم زنده بمانم» را بسازند، خیلی موضوع عجیبی است، این‌که همه این آدم‌ها با همین ارزش‌ها از سینما حذف شدند و گفتند این افراد نباید کار کنند، همه این اتفاقات در همین سال‌های موردنظر «مصلحت» رخ داد، اما دوستان ارزشی به این نتیجه رسیده‌اند که دوباره فیلم‌های همان آدم‌ها را باز آفرینی کنند، به نظرم اقبالی که به فیلم‌هایی مانند «ماجرای نیمروز» شد، باعث شد که آدرس اشتباه به دوستان ارزش‌مدار ما داده شود، «ماجرای نیمروز» بازخوانی تازه‌ای از ماجرا برای نسل جدید بود.

چرا آدرس اشتباه داده است؟

نقیبی: می‌بینیم در سال‌های بعد، آقای رضا زهتابچیان فیلمی مانند «دیدن این فیلم جرم است» را می‌سازد و فکر می‌کند با برداشتن عوامل فیلم محمدحسین مهدویان، می‌تواند همان نتیجه را داشته باشد. یا «لباس شخصی» یا همین فیلم. فیلم‌های مهدویان بازخوانی و گاه نقد دوران است با اجرای درست سینمایی، نه این‌که مردم دوباره تشنه‌ دیدن فیلم‌های انقلابی ‌و ساواکی و آثار پروپاگاندای دهه ۶۰ شده باشند.

طوسی: در مورد «ستاره بازی» هاتف علیمردانی با نظر آقای نقیبی تا حدودی موافقم و فراموش کردم به آن اشاره کنم. البته لحن فیلم در جاهایی (به ویژه یک سوم میانی) تغییر و اجرایی اپیزودیک پیدا می‌کند، ولی نمی‌توان قابلیت‌های حرفه‌ای‌اش را نادیده گرفت.

اشاره دوباره‌ای به فیلم «روشن» داشته باشم که خودزنی طبقه متوسط را نشان می‌دهد، در صورتی که در موقعیت به هم ریخته کنونی، طبقه مذکور برای عبور از بحران نیاز به این نوع خودزنی‌ها ندارد. با آن‌که روح الله حجازی خیلی خوب توانسته این فضای استیلیزه شده را با شرایط فعلی انطباق دهد، ولی پیشنهادی که با خودسوزی ارائه می‌دهد باعث می‌شود مستمسکی  به دست افرادی بدهد که دلِ خوشی از طبقه متوسط ندارند و این طبقه را یک نیروی مزاحم می‌دانند. این نمی‌تواند نسخه مناسبی برای این طبقه باشد. آیا رسالت فیلمساز اجتماعی‌نگری که سعی دارد به طبقه متوسط نزدیک شود و برایش دل بسوزاند، همین است؟

یعنی باید چه کاری انجام می‌داد؟ مشکل کجاست؟

طوسی: می‌بینیم که این طبقه نمی‌تواند برای خود افق دید بهتر و روشن بینانه‌ای رقم بزند. از طرفی، در خط داستان هم پارادوکسی وجود دارد. «روشن» در شرایطی که می‌خواهد آن دختر را نجات دهد، در نهایت خودش را در اوج استیصال از بین می‌برد. به هر حال، دولت‌مردان و سیاست‌ گذاران ما که این جامعه سیاست‌زده را گسترش داده‌اند، از چنین دورنمایی برای طبقه متوسط بدشان نمی‌آید.

شاید وضعیت حال حاضر طبقه متوسط همین است.

طوسی: طبقه متوسط یکی از طبقات مطرح و قابل توجه جامعه کنونی ماست. من و شما مگر جدای از این جامعه هستیم؟ اگر قرار باشد چنین تصویری از این طبقه و در ادامه آن نگاه مأیوسانه و بدبینانه اصغر فرهادی ارائه داده شود، توجیه جامعه‌شناختی در یک خط منطقی و دلخواه آرمان خواهانه ندارد.

منبع: خبرآنلاین

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.