تنهاترین مرد؛ نقد و بررسی فیلم The Samourai

19 April 2021 - 18:00

«سامورایی» به کارگردانی «ژان پیر ملویل» از فیلم‌های ماندگار تاریخ سینما است که با سبک و سیاق و حال و هوای منحصر به‌فرد خود، همواره جایگاه حائز اهمیتی نزد مخاطبان و منتقدان داشته. ملویل کارگردانی است که هم‌عصر دوران طلایی سینمای فرانسه و گرد و خاک موج‌نویی‌ها در سینمای اروپا فیلم می‌ساخت و با این‌که هیچ‌وقت به‌طور واضح تفکراتش را به یک گروه یا ایدئولوژی خاص نسبت نمی‌داد، اما در هر فیلمش می‌توان رد تاثیرپذیری‌اش از جنبش‌های مختلف، علی‌الخصوص موج نو را مشاهده کرد. اما این تاثیرپذیری‌ها دلیل کافی‌ای نیست که بتوان او را همراه آن‌ها در یک دسته‌بندی قرار داد. اساسا او فیلم‌سازی است که هم از برخی قواعد و دستور زبان‌های هالیوودی در فیلم‌هایش بهره می‌برد و هم به سنت  فیلم‌سازی ضد استودیویی اروپایی پایبند بود. در واقع اغلب فیلم‌های ملویل را می‌توان حدفاصل میان سینمای اروپا و سینمای هالیوودی آن عصر قلمداد کرد؛ که البته گرایش بیشتر او به الگوهای نوین اروپایی به خوبی مشهود است.

فیلم «سامورایی» نیز به همین‌گونه است. فیلمی که برخی کلیشه‌های پرتکرار و دوست‌داشتنی هالیوودی را به خدمت خود می‌گیرد و علاوه بر ادای دین به آن‌ها، با آشنایی‌زدایی کردن از مفاهیم‌شان، هم غزل خداحافظی برایشان می‌خواند و هم در مسیر جدیدی از آن‌ها استفاده می‌کند. فیلم درباره‌ی یک آدمکش با ظاهری جذاب و آشنا (تیپ قاتل‌های مرموز همیشگی که یک بارانی بلند، کلاه شاپو، هفت‌تیر و ظاهری جذاب دارند) است که درگیر ماجرایی پیچیده و سخت می‌شود.

تنهاترین مرد؛ نقد و بررسی فیلم the samourai

فیلم راوی یک ماجرای پر از تنش فیزیکی و تعقیب و گریز و معما است و اگر داستانش به دست یک کارگردان هالیوودی می‌افتاد، فیلمی مملو از صدای شلیک و مشت و لگد و به طور خلاصه، پر از تمرکز بر اتفاقات فیزیکی از آن ساخته می‌شد. اما ملویل تمرکزش نه بر تنش‌های فیزیکی، بلکه بر تنش‌های درونی و ذهنی شخصیت اصلی‌ است. این قرارداد را ملویل با همان اولین پلان فیلم با مخاطب تنظیم می‌کند: جف کاستلو، روی تخت‌خواب اتاقش که حاشیه‌ی امن او است دراز کشیده و در فضای تاریک و سرد اتاق سیگار می‌کشد، با شروع موسیقی وهم‌‌آلود، به ناگه فضای اتاق و فاصله‌ی اشیاء دچار دگردیسی و تغییری نامتعارف می‌شود (که حاصل تکنیک دالی‌زوم است)، این گذاره به معنای اتفاقی‌ است شوم که انتظار جف کاستلو را می‌کشد، اتفاقی که گویای یک پیام تلخ و مهم است: دوره‌ی آدم‌هایی از همانند او، به اتمام رسیده. حال جف کاستلو چگونه آدمی است؟

او مردی است تنها و پایبند به اصولی معین و دقیق که این خصلت در تمامی رفتارهای او مشهود است. از کلاه به سر کردن تا راه رفتن و ارتباطش با دیگران بگیرید تا قوانینی که در شغلش برای خود تنظیم کرده. هر عمل شبه آیینی او نظیر مراقبتش از پرنده و دست بردن به لبه‌ی کلاه بعد از به سر کردن آن، نشان دهنده‌ی گذشته‌ای است که پشت سر گذاشته اما بارش هم‌چنان روی دوشش قرار دارد و به شکل اینگونه رفتارها نمود پیدا میکند. کشیدن انگشت دست به لبه‌‌ی کلاه به خودی خود کاری عجیب و مهم نیست، اما تاکیدی که کارگردان روی این عمل نشان می‌دهد و تکرار آن توسط شخصیت در طول فیلم به اهمیت آن می‌افزاید.

تنهاترین مرد؛ نقد و بررسی فیلم the samourai

او قاتلی است که برای کشتن هر کسی پولش را می‌گیرد. در یک سوم ابتدایی فیلم، با یک برنامه‌ریزی دقیق قتلی که به او سفارش شده را انجام می‌دهد، اما توسط شاهدی سر صحنه‌ی قتل دیده می‌شود. چرا جف او را نمی‌کشد و صحنه را ترک می‌کند؟ آیا اصول شخصی‌اش مانع از او می‌شود یا قلبش به رحم می‌آید؟ احتمال گزاره‌ی دوم کم است اما غیر ممکن نیست، زیرا شخصیت جف کاستلو آدمی تک بعدی و سنگ‌دل تصویر نمی‌شود، او از یک پرنده با مهربانی مراقبت می‌کند و به معشوقه‌اش ابراز علاقه می‌کند، اما برای شغلش نیز قواعدی دارد: «کسی را بکش که پول کشته شدنش به تو پرداخت شده»! او صحنه را بدون از بین بردن شاهدی که چهره‌اش را هنگام قتل دیده ترک می‌کند و هر محرکی باعث این‌کار شده باشد، محرکی است درونی و حاصل از اعتقادات او.

همین پایبند بودن به اصول معین در آخر کار دست او می‌دهد، زیرا او علاوه بر پایبند بودن بر اصولش، به بارانی و کلاه شاپوی خودش نیز پایبند است و پوشیدن همان لباس‌ها سر صحنه‌ی قتل و بعد از ترک آنجا، باعث می‌شود که پلیس به او مظنون شده و او را دستگیر کند و در بازجویی‌ها، به شدت به او مشکوک شود.

علاوه بر اداره‌‌ی پلیس که حالا بر ضد جف شده است، همان جبهه‌ای که حامی جف بوده و او را برای کشتن یک نفر استخدام کرده نیز در پی دستگیر شدنش تصمیم می‌گیرند که او را از میان بردارند تا مبادا جف آن‌ها را لو بدهد. این‌جا است که دو جبهه‌ی مخالف با هم، در مبارزه با جف با هم متحد می‌شوند. هم‌مسیر شدن این دو جبهه در جهت مغلوب کردن جف، به شکلی دقیق و ظریف، تنها با یک کات بسیار استادانه نشان داده می‌شود. جایی که رئیس خلاف‌کارها در حال صحبت کردن درباره‌ی جف است، سپس با یک کات، ادامه‌ی مسیر راه رفتن و حرف زدنش را رئیس پلیس دنبال می‌کند.

تنهاترین مرد؛ نقد و بررسی فیلم the samourai

تنهاترین مرد؛ نقد و بررسی فیلم the samourai

با این کات، هم‌سو بودن خلاف‌کارها و پلیس‌ها در جهت از میان برداشتن جف کاستلو با ظرافتی استادانه نشان داده می‌شود.

حال جف، به تنهایی در مقابل یک سیستم قرار گرفته، اما هم‌چنان اصول خودش را حفظ می‌کند و سعی بر مبارزه دارد. او تا آخرین لحظه تسلیم نمی‌شود و حسابش را با خلاف‌کارهایی که به او نارو زدند نیز تسویه می‌کند. اما در انتهای فیلم که می‌بیند چاره‌ای جز فرار کردن ندارد زیرا به طور کامل گیر افتاده، از فرار کردن امتناع می‌ورزد و به شکلی شرافتمندانه، به صحنه‌ی قتل بازمی‌گردد و با فراهم کردن مقدماتی، خود را به کام مرگ می‌کشاند. مرگی که نشان از ضعف او نیست، بلکه نشان از قدرت خودش و اصولی است که همواره به آن‌ها پایبند بوده و هست. اصولی که در بدترین شرایط هم آن‌ها را کنار نگذاشت. جف یک آدم سنتی است که حتی در ریزترین رفتارهایش اصولی معین دارد، اما در جامعه‌ای زندگی می‌کند که از هیچ اصلی پیروی نمی‌کند. جامعه‌ای سرد، ساکن و خیس خورده که هیچ نشانی از شور و اشتیاق در آن دیده نمی‌شود. در تمام پلان‌های فیلم، شهر یا غرق در تاریکی شب است یا تمام روز هوا ابری است و گاهی اوقات باران هم می‌بارد. دوران آدم‌های اخلاقی‌ای همچون جف در چنین جامعه‌ای به اتمام رسیده و چاره‌ای جز مرگ ندارند؛ و فیلم نیز راوی این حقیقت تلخ است.

نکته‌ی حائز اهمیت در خصوص فیلم این است که با وجود اینکه ما با پروتاگونیست داستان هم‌ذات پنداری می‌کنیم، اما این به معنای بی منطق بودن و «شر» بودن جبهه‌ی آنتاگونیست داستان نیست. در واقع هر دو قطب فیلم که مخاطب شاهد تنش میان آن دو است، از استدلال‌های منطقی و نظام فکری معین و قابل درکی پیروی می‌کنند که به راحتی نمی‌توان آن‌ها را به دو دسته‌ی «خوب» و «بد» تقسیم کرد. در فیلم به هیچ عنوان جبهه‌ی «خیر» و «شر» نداریم، هر دو جبهه در حال انجام وظایف خود هستند و به یک اندازه خودشان را خوب یا بد نشان می‌دهند. فیلم از هیچ‌کدام جانب‌داری نمی‌کند (که این نشان از پختگی و عمیق بودن فیلم است) بلکه تنش میان آن دو را با محوریت ذهنیات جف کاستلو برای ما روایت می‌کند.

تنهاترین مرد؛ نقد و بررسی فیلم the samourai

این فیلم گذاره‌های اصلی برای قرار گرفتن در رده‌ی فیلم‌های ژانر نوآر را در خود دارد و نکته‌ی قابل توجه این است که به عنوان یک فیلم نوآر، کاملا با نورپردازی طبیعی و خارج از استودیو فیلم‌برداری شده. ایجاز این فیلم در تمامی ساحاتش، نظیر دیالوگ و طراحی صحنه و لباس و … باعث شده که با یک فیلم پرگو و وراج مواجه نباشیم، بلکه فیلمی را می‌بینیم که بیشتر از این‌که «بگوید»، «نشان می‌دهد» و به جای جانب‌داری کلیشه‌وار از یک تفکر، تنش و موقعیتی که میان آن و جبهه‌ی متضادش به وجود می‌آید را روایت می‌کند. تنشی با محوریت یک شخصیت که ابتدا به صورت تیپ ظاهر می‌شود اما رفته رفته عمق پیدا می‌کند و در آخر نیز هم‌چون یک ساموراییِ واقعی و تنها، به مرگی خود خواسته و شرافتمندانه روی می‌آورد.

مطالب مرتبط



مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.

  • bornxtoxkill says:

    سلام. نقد بسیار جمع و جور و زیبایی بود متشکرم.
    بنظرم دلیل اصلی اینکه جف در سکانس آخر، خود را به آن شکل نمادین در تله می اندازد این است که وی می خواسته عشق خود را به معشوقه ی حقیقی اش یعنی آن زن پیانیست ثابت کند. لیکن برداشت های مختلفی از انگیزه های این کارکتر بسیار عمیق می توان داشت که هر کدام نیز می توانند درست باشند.