*هشدار اسپویل*
فرد زینهمان از کارگردانان خوش قریحهی تاریخ سینما است و آثارش را میتوان در ردهی بهترین فیلمهای کلاسیک تاریخ سینمای آمریکا قرار داد. اشراف استادانهی زینهمان به تکنیک سینمایی و خلاقیت هوشمندانهاش باعث شده که هر فیلمش فرمی منسجم و شایستهی ستایش داشته باشد. هر فیلم فرد زینهمان را میتوان به نوعی، کلاس درسی برای دانشجویان سینما دانست. تقریبا هیچ پلان اضافهای در فیلمهای زینهمان دیده نمیشود. نکتهی قابل توجهی که دربارهی آثار او وجود دارد این است که قهرمانان آثار او، افرادی هستند که حتی در بدترین شرایط هم به اصول اخلاقی منحصر بهفرد خودشان پایبند میمانند. حفظ شرافت انسانی، از مهمترین تمهای آثار او است که به طور اخص در فیلمهای «ماجرای نیمروز» و «مردی برای تمام فصول» مشهود است.
مردی برای تمام فصول، یکی از درخشانترین آثار کارنامهی زینهمان و یکی از بهترین فیلمهای تاریخیِ تاریخ سینما است. فیلمی بر اساس واقعیت که به زندگی سر تامس مور، سیاستمدار و نویسندهی قرن ۱۶اُم انگلستان میپردازد.
«مردی برای تمام فصول» ابتدا نمایشنامهای بود به قلم رابرت بولت، که بعد از مدتی به دست نویسندهاش، فیلمنامهای از آن اقتباس شد، فیلمنامهای که جایزهی اسکار را برنده شد. فیلمنامهی دقیق این فیلم، یکی از مهمترین دلایل موفقیت زینهمان در کارگردانی فیلم است، زیرا هر چه فیلمنامه منسجمتر باشد، کارگردان هم امکانات بیشتری برای خلاقیتهای کارگردانی در دست خواهد داشت.
در فیلمنامهی این اثر، عناصر دراماتیک به بهترین شکل ممکن خود را نشان میدهند. شخصیتی را داریم که مسئلهای فردی که به وجدانش مربوط میشود، او را در مقابل جامعهای که در آن زندگی میکند قرار میدهد.
فردیتِ قهرمان در مقابل خواست دولتشهر: روح تنش دراماتیک!
درام، یعنی کنشی انسانی که عواقبی فردی و جمعی دارد. بهترین نمونهای که میتوان برای کنش دراماتیک مثال زد، نمایشنامهی ادیپ شهریار است. ادیپ، آگاه است که اگر به سوی پادشاهی سفر کند، پدر خویش را خواهد کشت و مادرش را به گناه آلوده خواهد کرد، اما میل شدید او به آگاهی، باعث میشود که دولتشهری که در آن زندگی میکند، دچار عذاب شود. در واقع ادیپ، برای خواست و میلی فردی، جامعهی خویش را دچار عذاب میکند و تنشی و عواقبی که این عمل ادیپ به ارمغان میآورد، در نمایشنامهی ادیپ شهریار تصویر میشود. ارسطو در فن شعر خود، با مطالعه و تحلیل این اثر، درام را برای ما تعریف میکند، تعریفی که بالغ بر ۲۴ قرن است که همچنان معتبر و پا برجا است.
حال در فیلم مردی برای تمام فصول، سر تامس مور را داریم که قلبا با طلاق و ازدواج دوبارهی پادشاه مخالف است. زیرا این عمل او، با قوانین کلیسای کاتولیک در تضاد است. سر تامس یک مسیحی کاتولیک است و در فیلم به صراحت با پروتستانیسم لوتری مخالفت میکند. او نیز همانند داماد خود از فسادهای آباء کلیسای کاتولیک آگاه است اما به دلیل اینکه چارچوبهای کلیسای کاتولیک، چارچوبهای جامعه را در کنار یکدیگر نگه میدارد و از آشوب و اغتشاش جلوگیری میکند، از مخالفت و طغیانگری علیه کلیسا امتناع میورزد.
از سر تامس درخواست میشود که برای ازدواج دوبارهی پادشاه و طلاق دوباره، نزد پاپ پا در میانی کند. زیرا در دین مسیحیت اجازهی طلاق تنها با رضایت پاپ یا کشیشی رده بالا صادر خواهد شد.
سر تامس که همیشه به دنبال منافع جمعی است و تمامی سیاستها را در جهت حفظ امنیت جامعه پیش میبرد، حال وجدان خود را در مقابل امنیت جامعه میبیند. او مردی است محبوب و معتبر که هر حرف او میتواند در جامعه جریانساز شود و اگر با قوانین شاهنشاهی مغایرت داشته باشد، چه بسا که آشوب به پا کند. همچنین علاوه بر جامعه، خانوادهی او نیز در خطر خواهند بود. این تنش درونی، سوخت بار دراماتیک فیلمنامه را برای رابرت بولت تأمین میکند. در واقع رابرت بولت برای نوشتن این نمایشنامه نیازی نداشته که اتفاقات خاصی را بسازد، زیرا سر تامس و اعمالش، در تاریخ ثبت شدهاند: او در مقابل تمامیِ فشارها سکوت میکند و در آخر به جرم خیانتی که تنها دلیلش سکوت بوده، اعدام میشود. چیزی که خلاقیت رابرت بولت را در نوشتن نمایشنامه نشان میدهد، نحوهی پرداخت او به این وقایع تاریخی است. او به خوبی موقعیت سر تامس را در جامعه، خانواده، دوستان و وجدان خودش تصویر میکند.
ارزشهای اخلاقی سر تامس، دلیل مرگ و سعادت او هستند. صداقتی که او در رابطه با وجدان خودش دارد، باعث میشود که به خودش اجازهی به دروغ سوگند خوردن را ندهد، زیرا با سکوت او در مقابل درخواست پادشاه از پاپ و تاسیس کلیسای انگلیکان، پادشاه سرانجام به خواست خودش میرسد و با معشوقهی پنهانی خود، ازدواج میکند. اما از او درخواست میشود که در جهت تأیید کلیسای انگلیکان و اینکه سیاست میتواند در دین دخالت کند، سوگند بخورد تا در این صورت جانشینی فرزند پادشاه از همسر جدیدش را هم تایید کرده باشد. اما سر تامس در اینجا نیز با اینکه مخالف چنین امری است، اما باز هم سکوت میکند و هیچ نمیگوید. سوگندی دروغ خوردن به راحتی میتواند جاه و مقام او و امنیت جامعه را نگاه دارد اما وجدانش در مقابل چنین کاری راضی نیست. در واقع، عالیترین شکل یک تنش دراماتیک را در این داستان شاهدیم، عقاید شخصی یک فرد در تضاد با جامعهی خود قرار میگیرد.
فردیت سر تامس در مقابل جامعه قرار گرفته است، اما او با میانهروی و دوری از طغیانگری، نه مخالفت میکند و نه موافقت، تنها سکوت میکند. او در برابر پادشاه، خانواده، جامعه، خداوند و وجدان خودش احساس وظیفه میکند و نمیخواهد که در مقابل هیچکدام از این جوانب، سرافکنده باشد. اما تنش درونی زمانی رخ میدهد که مجبور میشود میان یکی از این وجوه دست به انتخاب بزند. در طول فیلم و با مشاهدهی بیانات سر تامس، متوجه میشویم که او قبل از هرچیزی، خودش را در برابر خداوند مسئول میداند. به همین دلیل، حاضر میشود که وجههی خویش را نزد پادشاه خراب کرده و از مقام صدراعظمی استعفا دهد، خانوادهاش را دچار فقر کند، نزد دوستان طرد شود، اما در مقابل خدای خود شرمنده نباشد. ولی در عین حال، با سکوتش، از مخدوش کردن امنیت جامعه امتناع میورزد.
حال سوال این است که دین، چارچوبهای اخلاقی و قانون برای سر تامس چه جایگاهی دارند؟
سر تامس یک اومانیست و روشنفکرِ دوران رنسانس بود اما برخی عقایدش کاملا با انقلابهای فکریای که در پی انقلاب کوپرنیکی رخ میداد، نبود. در عصر رنسانس، انسان بیش از هر زمان دیگری به فردیت خویش تکیه کرد. در همین عصر بود که با مقالهی «در پاسخ به سوالِ روشنگری چیست؟» از امانوئل کانت، شرافت انسانی در شناخت جهان به وسیلهی عقل خویشتن معنا شد.
انسان عصر رنسانس، به مرور در حال طغیان در مقابل ساختارها و حقایق ابژکتیوی نظیر سنت و دین بود و به دنبال آن، به حقایق سوبژکتیو و درونی روی میآورد. انسان این دوران به دنبال کشفیات علمی بزرگ، پاسخی مغایر با پاسخهای دین و سنت برای پدیدههای طبیعی یافته بود و فساد آباء کلیسا و مخالفتشان با کشفیات جدید، باعث شده بود که مردم بیش از هر زمان دیگری از این ارگانها متنفر باشند. سر تامس، از متفکرانی بود که عقلانیت بشری را وسیله و هدیهای از طرف خداوند برای درک جهان میدانست، اما بر خلاف دیگر اومانیستها، به نظر او عقلانیت برای سعادتمندی انسان در این جهان کافی نبود. برای سرتامس، سعادتمندی در این دنیا، در جامعه تعریف میشود. انسان زمانی در جهان فانی سعادتمند است که جامعه سعادتمند باشد. در واقع دید او، انسان را به مثابهی یک موجود اجتماعی نگاه میکند. پس برای نگه داشتن افراد مختلف این جامعه در کنار هم، بایستی میان آنها وحدت ایجاد کرد.
بهترین چیزی که میتواند میان تمامی افراد یک جامعه وحدت ایجاد کند، ساختار یا قانونی ابژکتیو است. ساختاری که همگی افراد به آن پایبند باشند و پایبند بودن افراد بر این ساختار، نظم جامعه را تأمین کند. از نظر سر تامس، چنین ساختاری میتواند به وسیلهی یک انسان تعیین بشود. به همین دلیل است که او به کلیسای کاتولیک، پاپ و پادشاه معتقد است. در واقع، از منظر دیدگاه سر تامس، نه کلیسا و نه پادشاه جای وحیانیت الهی را نمیگیرند، رابطهی سر تامس با خدایش تنها چیزی است مربوط به او؛ و پایبند بودنش به اصول کلیسای کاتولیک به این دلیل نیست که او دستورات پاپ و قوانین کلیسا را، دستورات خدا میداند. به هیچ وجه، بلکه کلیسا و قوانینی که مجلس تعیین میکند، همان ساختار ابژکتیوی است که به جامعه نظم میدهد. سکوت سر تامس نه در جهت مخالفت با این ارگانها، بلکه در جهت حفظ وحدت جامعه است. او در جهت حفظ این وحدت، تن به اعدام هم میدهد. اینکه پادشاه و کلیسا به او ظلم میکنند مسلم است و سر تامس به راحتی با یک بیانیه میتواند آشوب به پا کند و از آنها انتقام بگیرد اما در جهت حفظ منافع جمعی این کار را نمیکند. در واقع، قهرمانی که در فیلم مردی برای تمام فصول برای ما تصویر میشود، فردی است که حاضر است برای جامعهی خود، از فردیتش بگذرد و طعم مرگی مظلومانه را بچشد. به همین دلیل است که نام اثر، «مردی برای تمام فصول» است. چنین افرادی که با خردمندی و ایثارگریشان، خود را در مقابل جامعه، وجدان و خدایشان سربلند نگاه میدارند، افرادی هستند که در هر برههی زمانی و در هر جامعهای، میتوانند افرادی مفید و قهرمان باشند. کسانی که بیآزار فکر میکنند، بیآزار سخن میگویند و بیآزار عمل میکنند.
فیلمنامهی این اثر، حماسهای است درونی در باب اخلاقیات و قانون. برای بیان یک ارزش اخلاقی، بهترین روش، تمرکز بر یک شخصیت است، شخصیتی که دچار تنشی درونی و اخلاقی میشود و کنشی که در مقابل آن تنش انجام میدهد، جهانبینی خالق اثر را بیان میکند. پیرنگهای درونی شخصیت، بهترین وسیله هستند برای بیان اعتقادات فلسفی و اخلاقی. با نشان دادن درگیریهای ذهنی یک شخص و از خلال دیالکتیکی که دیدگاه میان دیگر دیدگاههای موجود در اثر برقرار میکند، میتوان به این مهم دست یافت. در فیلم مردی برای تمام فصول نیز، نویسنده تمامی مسائل خود را با تمرکز بر درونیات شخصیت سرتامس مور بیان میکند.
در باب کارگردانی اثر
فیلمنامهی «مردی برای تمام فصول» یک اثر کلاسیکِ منسجم است که جزء به جزء آن با دقتی مثال زدنی تدوین شده است. کارگردانی آن هم به دنبال کلاسیک بودن فیلمنامه، کلاسیک است. فیلمنامه دارای روایتی خطی است که هیچ چیز را در ابهام نمیگذارد و پاسخ تمام سوالات بیننده را میدهد. کارگردانی اثر هم به خوبی از پس معرفی مکان و زمان بر میآید. فیلم چه از لحاظ معرفی مکان و زمان و چه از لحاظ معرفی شخصیتها، موفق ظاهر میشود. بازی بازیگرها در این فیلم، درخشان است؛ فیلم با نشان دادن پلانهایی از محیط در قبل و بعد از هر سکانس، به خوبی میتواند بیننده را از لحاظ حسی درگیر زمان و مکان فیلم کند. تمامی نقشها با پرداخت خوبی که در فیلمنامه داشتهاند، امکان هر چه دقیقتر اجرا شدن را به بازیگران فیلم دادهاند، پاول اسکافیلد در نقش خود میدرخشد و با چهره و نگاه عمیقش، به خوبی از پس نشان دادن عواطف و درگیریهای اخلاقیِ شخصیت سر تامس بر میآید.
نکتهی جالب توجهی که در کارگردانی این اثر به چشم میخورد این است که بر طبق اصول کلاسیک، صحنههای اوج یک فیلم با موسیقی و هیجان زیاد همراه هستند تا بتوانند بیننده را بیشتر سرگرم کنند. البته، صحنههای اوج معمولا با کنشهای فیزیکی همراه هستند اما این فیلم با توجه به درونی بودن کنش دراماتیکش، با تنش فیزیکیِ زیادی همراه نیست. به همین دلیل در کارگردانی فیلم هیچ تمرکزی بر درگیریهای فیزیکی دیده نمیشود، در نتیجه، تعداد پلانهای کلوزآپ و مدیومشات فیلم در نسبت با لانگشاتها افزایش مییابد، زیرا پلانهایی در این اندازه بهترین گزینه هستند برای نشان دادن درگیریهای ذهنی افراد، زیرا بر حالات چهرهی آنها تمرکز بیشتری دارند. به همین دلیل است که صحنههای اوج فیلم، با سکوت همراهاند. زیرا اتفاقاتِ مهمِ درونی، در سکوت رخ میدهند و اصلا، قهرمانانهترین کنش فیلم، سکوت است. تنها صحنههای محدودی هستند که با موسیقی همراهاند و نقش آن صحنهها نیز در اکثر اوقات، معرفی دار و دستهی شاهنشاهی یا حال و هوای کاخ و … است. صحنههای مهمی همچون جدال سر تامس با دادگاه، خداحافظی با خانواده و …، با سکوت همراهاند. این سکوت، سنگینی صحنههای اوج را نزد بیننده بیشتر میکند و از احساساتگرایی جلوگیری میکند. چنین تصمیمی باعث شده که بار تاثیرگذاری فیلم بیشتر شود و تا حدودی، رگ و ریشههای مدرنیستی به خود بگیرد. چنین تاکیدی به سکوت بیشتر از اینکه در سینمای کلاسیک دیده شود، در سینمای مدرن اروپایی قابل مشاهده است.
در خصوص پایان فیلم نیز، در فیلمهای کلاسیک رسم است که ابتدا داستان پایان یابد، سپس با چند پلان لانگشات از شهر و مردم و …، فیلم نیز به اتمام برسد. در واقع، ایدهآل فیلمهای کلاسیک این است که بیننده را در اوج رها نکنند و به آرامی او را به مدد پلانهایی باز که با موسیقی همراهاند، به حال و هوای ابتدای فیلم بازگردانند، بیش از ۹۰درصد فیلمهای کلاسیک اینگونه پایان مییابند. اما در این فیلم با چنین چیزی مواجه نیستیم، آخرین پلان فیلم، راوی اعدام شدن سر تامس است، آن هم در سکوت. سر تامس شخصیتی است که در طول فیلم به خوبی میتواند به مدد شخصیتپردازی عالیِ فیلمنامه و بازیگری شاهکار پاول اسکافیلد، همذات پنداری بیننده را برانگیزاند. پس صحنهای که اعدام شدن چنین شخصیتی را نشان میدهد، بدون شک تکاندهنده است و بار احساسی بالایی دارد؛ و رها کردن بیننده در چنین بار احساسیای آن هم در پایان فیلم، مساعد قواعد کارگردانی کلاسیک هالیوود نیست، اما فرد زینهمان با توجه به پیام مهم و اثرگذاری که در فیلمنامه نهفته است، با رها کردن بیننده در اوج، او را به تفکر وا میدارد. آن تبری که در آخرین پلان فیلم به گردن سر تامس اصابت میکند، ذهن بینندگان متفکر را هم هدف خود قرار میدهد.
مردی برای تمام فصول، فیلمی است که چه از لحاظ فرم و چه از لحاظ محتوا، درخشان و تاثیرگذار ظاهر میشود. فرم منسجم و مثال زدنی این فیلم، کلاس درسی است برای سینما و نویسندگی؛ و محتوای عمیق و عقلانی این اثر، کلاس درسی است برای زندگیِ معنوی ما انسانها.
نظرات