نقد فیلم Ma Rainey’s Black Bottom | خودزنی سیاه

8 June 2021 - 18:00

«ریشه سیاه ما رینی» یکی دیگر از فیلم­‌های میان‌­مایه در سال کم فروغ گذشته می‌­باشد که بیش از لیاقتش مورد ستایش واقع شد. فیلمی با مضمون حمایت از سیاهان آمریکایی که یکی از مضامین مورد علاقه فصل جوایز در سال­‌های اخیر است و فیلم‌­هایی مثل «دوازده سال بردگی»، «مونلایت»، «سلما» و … بر همین مبنا بیش از حد شناخته و مورد تشویق واقع شدند.

«ریشه سیاه ما رینی» اقتباسی است از نمایشنامه‌­ای به همین نام از آگوست ویلسون که دنزل واشنگتن حق ساخت این اثر و هشت نمایشنامه دیگر با مضمون مشابه از همین نویسنده را خرید و «حصارها» نخستین عنوان از این سری فیلم­‌های اقتباسی بود و «ریشه سیاه ما رینی» دومین فیلم در این جرگه است. ویژگی حائز اهمیت دیگر درباره «ریشه سیاه ما رینی» این است که متاسفانه چادویک بوزمن، بازیگر مرد نقش اصلی فیلم، کمی بعد از ساخت فیلم در جوانی و نقطه عطف کارنامه‌­اش فوت کرد و اقبال طرفدارانش به این فیلم چند برابر شد.

«ریشه سیاه ما رینی» مثل خیلی از آثار اقتباس شده از نمایشنامه، سبک تئاتری دارد و به میزان زیادی به عنصر دیالوگ برای جلو بردن داستان و بنا کردن شخصیت­‌هایش متکی است. لوکیشن‌­ها و تنوع صحنه‌­های فیلم محدود است و بیشتر کنش‌­های داستان نیز بر مبنای گفتگو و مجادله شخصیت­‌ها انجام می‌­شود. یکی از ضعف‌­های «ریشه سیاه ما رینی»، کافی نبودن بار دراماتیک این فیلمنامه اقتباسی در مدیوم سینماست. فیلمساز هم بدون نشان دادن ابتکار و خلاقیتی، تمام تخم مرغ­‌هایش را در سبد مهارت بازیگران قرار داده تا شاید آن‌­ها بتوانند ضعف این فیلمنامه کم ملات را جبران کنند.

آفتی که این سال‌­ها زیاد می‌­بینیم این است که فیلمسازان آمریکایی گمان می­‌کنند تنها رسالتی که از بازسازی تئاترهای برجسته و فیلم­‌های خارجی زبان موفق بر دوش دارند، کپی کردن نعل به نعل از مرجع اقتباس است و همین که آن اثر را شناخته شده‌­تر کنند، کفایت می‌­کند. در حالی که قاعدتا باید یک برگ برنده یا نکته جدید رو کنند تا بازسازی یا اقتباس محلی از اعراب داشته باشد. حداقل فیلم «حصارها» به خاطر کشمکش‌­های درونی داستانش که از طریق دیالوگ‌­های شلاقی و درگیرکننده روایت می‌­شد، پختگی یک فیلم سینمایی موفق را داشت ولی «ریشه سیاه ما رینی» کشمکش­‌هایی مصنوعی و عقیم دارد که دیالوگ‌‌­های زیاد موجب غنای درامش نشده‌اند.

ضعف دیگر «ریشه سیاه ما رینی» به تعارض شخصیت پردازی و درون‌مایه فیلم برمی­‌گردد. می‌­دانیم که فیلمساز قرار است مصائب سیاه پوستان در دوران اوج تبعیض نژادی آمریکا را به تصویر بکشد و همدلی مخاطب با کاراکترهای سیاه پوست فیلم را برانگیزد. در غیر این صورت، داستانک پررنگ پدر و مادر لیوی که مظلومانه مورد ستم سفید پوستان واقع شدند بی­‌معنا می­‌شود زیرا پایه عصیان، طمع و خشم سرشار در لیوی همین بک گراند خانوادگی است که زخم روحی آن، همچون زخم چاقوی روی سینه‌­اش همچنان برجسته و تازه است. در مصداقی دیگر، نگاه کنید به پایان بندی معنادار فیلم که جایگاه دراماتیک ممتازی در هندسه روایت دارد. در پایان می‌­بینیم که سفید پوستان جای سیاهان را در ضبط آهنگ بلوز گرفته‌­اند و به نوعی سبک موسیقی بومی سیاهان را مصادره کرده‌­اند.

از طرف دیگر، دو شخصیت اصلی که نمایندگان جامعه زخم خورده سیاه پوستان در فیلم هستند، تا حد زیادی دافعه دارند و رفتارهایی غیر منطقی نشان می‌­دهند. از قضا لیوی (یکی از این دو شخصیت اصلی) همان کسی است قرار است پازل درون‌مایه فیلم را نیز تکمیل کند و مهم‌ترین کسی است که دغدغه فیلمساز درباره تبعیض نژادی را در فیلم پشتیبانی می‌­کند. با این حال خصلت‌­های منفی او مثل طمع، خشونت، شهوت، از کوره در رفتن و حماقت انقدر برجسته است که سمپاتی مخاطب را نسبت به او سلب می­‌کند و از همین طریق به درون‌مایه فیلم لطمه می‌زند. نگاه کنید که لیوی چه قدر مسخره و بی‌دلیل به پیرمرد پیانیست حمله می‌­کند و به خاطر یک اشتباه سهوی ساده، با چاقو او را می‌­کشد! جالب است که فیلمساز تصویر همدلی برانگیزی از پیرمرد پیانیست ساده­‌دل و مهربان ارائه داده و این کنش پایانی لیوی، ضد سمپاتی مخاطب از آب در می­‌آید و وجهه لیوی در فیلم را خراب می‌­کند.

درباره شخصیت ما رینی هم شرایط مشابهی می‌­بینیم. ما رینی به طرز اعصاب خردکنی، قُد، بی‌­منطق، یک دنده، از خود راضی و بی­مروت است! از قضا اروین، مدیر برنامه سفید پوست او شخصیتی صبور، مودب، مهربان و جنتلمن دارد که اخلاق او در هیچ کجای فیلم، با توضیحی که ما رینی درباره بی­‌ارزش بودن خودش در نظر آن مدیر برنامه سفید پوست ارائه می­‌دهد، جور در نمی­‌آید. نگاه کنید که چه قدر رفتار ما رینی در سکانسی که با لجبازی، کل تیم را معطل می­‌کند تا پسرک دارای لکنت، مقدمه ترانه را بخواند، دافعه برانگیز است. یا نگاه کنید که اصرار ما رینی برای نوشیدن کوکاکولا پیش از ضبط و عاصی کردن دیگران برای این خواسته‌­های کودکانه چه قدر نچسب و زننده است. انگار فیلمساز بیش از آنکه ظلم سفید پوستان به سیاهان را برجسته کند، بر خصلت­‌های منفی سیاهان تاکید می­‌کند! به طوری که برآیند فیلم تبدیل به نقض غرض شده و گافی ماهوی دارد.

جالب است که عمده تنش‌­های فیلم را نیز، درگیری سیاهان با خودشان تشکیل می‌­دهد. لیوی طمع دارد تا روزی به جایگاه فعلی ما رینی برسد، کاتلر با لیوی بر سر ایمان به مسیح درگیر می­‌شود، لیوی درباره استفاده از مقدمه آهنگ با ما رینی مشاجره می‌­کند، لیوی عاشق خواهرزاده ما رینی می‌­شود و به همین دلیل با ما رینی به مشکل می‌خورد، تولدو کفش لیوی را سهوا لگد م­ی‌کند، لیوی بدون هیچ منطقی، تولدو را می‌­کشد! اصلا انگار نه انگار که تنش و کشمکش اصلی باید بین سفید پوستان و سیاهان شکل بگیرد. مخلص کلام آنکه «ریشه سیاه ما رینی» بیشتر به خودزنی حامیان حقوق سیاهان شباهت دارد تا فیلمی درباره تبعیض نژادی.

[poll id=”169″]

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.

  • ال says:

    منتقد احیانا عضو کوکلاکس کلن هست ؟

    • مهران زارعیان says:

      درود دوست عزیز
      در متن تاکید شده که خود فیلمساز طوری عمل کرده که مضمون ضد نژادپرستی به نقض غرض تبدیل شده. نگارنده به آنچه که در خود فیلم وجود داره، پرداختم.