ریچارد ویلیامز از انیماتورهای افسانهای است که همچون پرستون بلر، هم در پروژهای بزرگی شرکت داشته و هم دارای کتابهای آموزشی معتبری است. کتاب The Animator’s Survival Kit که در ایران با نام راهنمای جامع انیمیشن ترجمه شده، جزو بهترین مرجعهایی است که هر انیماتوری باید به آن رجوع کند. او که علاقهاش به انیمیشن در دهه چهل با خواندن کتاب «چگونه شخصیتهای کارتونی طراحی کنیم؟» نوشته نت فالک شکل گرفت این حرفه را تا پایان عمر ادامه داد. ساخت انیمیشن جزیرهی کوچک با هزینه شخصی در سال(۱۹۵۸) جوایز بسیاری را برای او به دست آورد. ویلیامز سابقه کار با استودیوی دیزنی و یوپی آ را داشت، همچنین تحت رهبری انیماتورهای بزرگی چون: کن هریس، آرت بابیت، میلت کال و چاک جونز شروع به کار کرد. فیلم سرود کریسمس در (۱۹۷۱) را ساخت که برنده جایزه اسکار بهترین انیمیشن کوتاه شد و سپس کار را با انیمیشن، آن و اندی ژنده پوش: یک ماجرای موزیکال (۱۹۷۷) و تله فیلم هدیه زیگی (۱۹۸۲) ادامه داد. ساخته پروژه دزد و پینه دوز (۱۹۹۳) بر اساس داستانهای هزار و یک شب که حدود بیست سال طول کشید و همچنین کار بر روی برخی از قسمتهای پلنگ صورتی اندکی از سابقه درخشان اوست. اما نقطه عطف کارهای او در رئال انیمیشنی تحت عنوان چه کسی برای راجر رابیت پاپوش دوخت؟ (۱۹۸۸) به کارگردانی رابرت زمکیس و تهیه کنندگی استیون اسپیلبرگ به چشم میآید. ویلیامز که در این اثر کارگردان بخش انیمیشن بود به خوبی توانست تصاویر انیمیشن را با فیلم زنده مچ کند و قدرت خود در خلق و حرکت شخصیتهایش را به رخ بکشد. از این اثر همچنان به عنوان یکی از بهترین فیلمهایی که انیمیشن را با فیلم زنده ترکیب کرده یاد میشود.
یوری بوریسویچ نورشتاین از یکی دیگر از کارگردانان بزرگ انیمیشن است. او در سال ۱۹۶۱ وارد استودیوی سیوزمولت فیلم شد. اولین فیلمی که در آن همکاری کرد انیمیشنی به نام کی گفت میو؟ بود. وی بعد از ۵۰ فیلم که در سمت انیماتور بود، فرصت کارگردانی اولین فیلم خود را پیدا کرد. سال ۱۹۶۸، ۲۵ اکتبر، روز اول را با کارگردانی مشترک آرکادی تیورین ساخت. در این فیلم از آثار هنرمندان شوروی دهه بیست همچون آلتمن و پتروف استفاده شده بود. فیلم بعدی که نورشتاین نقش اصلی را در آن داشت، نبرد کرچنژ (۱۹۷۱) بود. در دهه هفتاد نورشتاین انیماتوری بسیاری از فیلمها را ادامه داد و چندین فیلمهم کارگردانی کرد. با نزدیک شدن به پایان این دهه سبک انیمیشن او پیچیدهتر شد و کمتر به تکنیک کات اوت انیمیشن شبیه بود. آثار او بیشتر شبیه به نقاشیها و طرح مدادی پیچیدهای شده بود که به نرمی حرکت میکردند.
یوری نورشتاین از تکنیک خاصی در انیمیشن استفاده میکرد. تکنیکی که شامل پلانهای چندگانه شیشهای برای بخشیدن جلوه سه بعدی به کار بود. دوربین با قرار گرفتن بالای این پلانها عمقی حدود یک متر پیدا میکرد (هر یک از شیشهها حدود ۲۵-۳۰ سانتی متر فاصله داشتند.) و هر کدام از پلانها میتوانستند به طور جداگانه حرکت کنند و به جلو و عقب بروند. اوایل دهه هشتاد کار او مورد توجه منتقدان و جشنوارهها قرار گرفت و سیلی از جوایز را کسب کرد. برخی فیلم داستان داستانها را هنریترین فیلم اروپای شرقی در دههی هشتاد میدانند. موفقیت این فیلم و سایر فیلمهای او مانند روباه و خرگوش (۱۹۷۳) و ماهیخوار و لک لک (۱۹۷۴) و جوجه تیغی در مه (۱۹۷۵) مرهون سبک منحصر به فرد وی است. نورشتاین شخصیتها و پس زمینههایی چند بعدی خلق میکند که دارای عمق، حجم و سایه روشناند، در نتیجه تصاویر نوعی حالت بصری در خود دارند که به ندرت در سایر فیلمها به چشم میخورند. داستانهای وی انباشه از نکات دقیق و ظریف است و گسترهی وسیعی از احساسات، از خنده و شادی گرفته تا اندوه و نا امیدی را مقابل هم قرار میدهند. نورشتاین علاوه بر اینکه انیماتو است، نقاشی ماهر و تصویرگری ممتاز نیز به شمار میرود. دلیل کیفیت خوب تصاویر پس زمینه و حالت گویای شخصیتهای فیلمهایش نیز همین است. از نظر وی کمال مطلوب آن است که کارگردان فیلم انیمیشن در هنرهای زیبا، به ویژه نقاشی مهارت داشته باشد؛ زیرا فیلم هدفی دوگانه دارد: آفرینش یک مکان و دوم، پیشبرد رویداد در این مکان. به گفته نورشتاین: معمولا هر فیلم را عناصر متنوعی تشکیل میدهد؛ یعنی حاوی اسطوره، فانتزی، تفکر، صدا، واقعگرایی و ناتورالیسم خواهد بود. ترکیب ویژهی این عناصر ارزش فراوانی دارد و به انیمیشن مقامی بالاتر از سایر رسانهها میبخشد. تماشای انیمیشنهای نورشتاین این احساس را در تماشاگر بیدار میکند که اندیشههایش را به طور کامل بر پرده میآورد. یوری نورشتاین تا به حال استفاده از کامپیوتر را در کارش نپذیرفته است. وی برای سالهای متمادی با همسر هنرمندش فرانچسکا یاربوسوا و الکساندر زوکوفسکی ( فیلمبردار) همکاری داشته است.
نظرات