این تام‌کروزِ ناموفق | نقد و بررسی فیلم Jack Reacher: Never Go Back

8 February 2017 - 18:00

جک ریچر: هرگز برنگرد، ایستگاه دوم هنرنمایی‌های تام کروز در نقش یک بازنشستۀ نظامی است که دفعۀ پیش در سال ٢٠١٢ یک بار شاهد آن بودیم. سری فیلم‌های جک ریچر یک اقتباس ناکام از سری کتاب‌هایی با همین نام با نویسندگی آقای لی چایلد است. ماجراهای شمارۀ قبلی فیلم مربوط به شمارۀ نهم سری کتاب‌های داستانی جک ریچر بود و هم اکنون نیز آقای ادواردز زوئیک در جایگاه کارگردانی ناموفق، ماجراهای هجدهمین شماره از این سری کتاب ها را به تصویر کشیده است. بازخوردها نسبت به Jack Reacher: Never Go Back نسبتا منفی و نا امید کننده‌اند و بیشتر – یا بهتر است بگوییم تمامِ – منتقدانی که قلم نقادی به سوی آن گرفته اند، آن را فیلمی ضعیف و بد خطاب کرده‌اند که سابقۀ نسبتا خوب کارگردان آن را خدشه دار کرده است. در ادامۀ مطلب نگاهی خواهیم داشت به دومین ماجراجویی جک ریچر در دنیای سینما و می پردازیم به بررسی چگونگی بد بودن این فیلم. با سینماگیمفا همراه باشید.

jackreacher2-tomcruise-carwindow-gunpoint

هرگز برنگرد، روایتی غیر حرفه‌ای را با ترکیباتی از اکشن‌های منسوخ شده و شخصیت‌های مکمل کلیشه‌ای ارائه می‌دهد و به بدترین شکل ممکن از تبدیل کردن تام کروز به چهره‌ای دوست داشتنی و محبوب در قالب یک بزن بهادر حرفه‌ای و مردم طلب باز می‌ماند. کارگردانیِ ضعیف و فیلمنامه‌ای پر از نقص را می‌توان از اصلی‌ترین و تاثیرگذارترین ایرادات این فیلم به حساب آورد. پس از اکران شمارۀ پیشین فیلم جک ریچر، به هیچ وجه انتظار نمی‌رفت که سازندگانش به سراغ فیلم دوم بروند زیرا فیلمی که در سال ۲۰۱۲ به اکران رسید واقعا پر از ایرادات غیرقابل تحملی بود که حتی در مبحث فروش فیلم نیز تاثیرات منفی بسیار زیادی از خود به جای گذاشته بود. اما به هرحال پس از فروش کلی فیلم، سازندگان نگاهی به جیب خود انداخته‌اند و به سراغ ساخت فیلم دوم رفته‌اند. فیلمی که همچنان ادامه دهندۀ راه فیلم قبلی است و قصد بهتر شدن ندارد. ادواردز زوئیک، کارگردان ضعیفی به حساب نمی‌آید و همگان انتظار داشتند در فیلم دوم بتواند رنگ و لعابی تازه به فیلم ببخشد و آن را بالا بکشد. اما این اتفاق نیفتاد و جک ریچر: هرگز برنگرد به واقع، یک فیلم ضعیف و از خیلی از جهات تکراری به شمار می‌آید که با ندیدنش، چیزی از دست نداده‌اید!

از کارگردان فیلم که بگذریم؛ بازیگر نقش اصلی فیلم یعنی تام کروز هم به هیچ وجه آن کروز همیشگی نیست و اصلا دل به کار نداده است! از ضعفش در ابراز احساسات عاطفی به دیگر شخصیت‌های مکمل فیلم در سکانس های احساسی و آرام گرفته، تا بازی نه چندان دل چسبش در دیگر سکانس های اکشن و – مثلا – هیجان انگیز فیلم. فیلم جداً شروع جذابی دارد و شخصیتی مرموز، حرفه‌ای و صد البته خطرناک از ریچر را به تصویر می‌کشد که بهترین شکل ممکن قدرت بسیار زیادش را به بیننده ثابت می‌کند. بیشتر دیالوگ‌هایی که برای ریچر در نظر گرفته شده‌اند، وظیفۀ ثابت کردن هوش سرشار این شخصیت به بیننده و همچنین افراد اطراف ریچر را دارند و از حق نگذریم واقعا برای بیننده جذاب به نظر می‌رسند. اما به عنوان فیلمی اکشن که حول محور موضوعات جاسوسی و پلیسی می‌چرخد، جذابیت و دوست داشتنی بودن شخصیت اصلی‌اش واقعا باید در حد و اندازۀ چند دیالوگ جذاب و گیرا باشد؟

maxresdefault

دانیکا یاروش و کوبی اسمالدرز نیز به عنوان شخصیت های مکمل در این فیلم ایفای نقش کرده‌اند. دانیکا نقش دختر ۱۵ ساله و غیر منتظرۀ ریچر را بازی می‌کند و کوبی اسمالدرز نیز با یک سابقۀ نسبتا درخشان، یار و یاور ریچر شده است و در مبارزات و حوادث مختلفی که پیش رویشان قرار می‌گیرد، به آن کمک می‌کند. آنطور که از بازی شخصیت اصلی فیلم با هنرمندی تام کروز پیدا بود؛ چه انتظاری باید از شخصیت های مکمل و فرعی فیلم داشته باشیم؟ اینطور که به نظر می‌رسد، فیلمنامۀ فیلم باعث شده تا شاهد شخصیت های بی‌روحی باشیم که عمق کافی ندارند و زود از آنها خسته می‌شوید. شخصیت‌های فرعی و غیر اصلی در یک فیلم نسبتا خوب، باید در جایگاهی باشند که هنگام عدم حضور شخصیت اصلی در تصویر، بتوان از تماشای آن‌ها لذت برد. اما شخصیت‌های غیر اصلی در جک ریچر: هرگز برنگرد انتظارات را حتی در حداقل‌ها نیز برآورده نمی‌کنند و جای کار زیادی دارند. حتی اگر پرتره‌ای بسیار جذاب و دوست داشتنی را از خود به نمایش بگذارند.

در نقطۀ مقابل ریچر، شاهد آنتاگونیستی با بازیگری پاتریک هویزینگر هستیم که به کلیشه‌ای ترین شکل ممکن توسط کارگردان در چارچوب فیلمنامه کار خود را انجام می‌دهد و همانند دیگر بازیگران، وجه تمایزی برای جلب توجه ندارد. همانند صدها فیلم اکشن دیگرِ این شکلی، دیده‌ایم که یک شخصیت منفی با ویژگی های فیزیکی برابر با شخصیت اصلی در فیلم حضور دارد که در انتهای فیلم با وی به مبارزه بپردازد و سرنوشت نهایی و پایانی فیلم را رقم بزند. چه بسا در بسیاری از این فیلم ها، این نبرد پایانی به صورت تن به تن رخ می‌دهد و هر دو سوی مبارزه را واقعا به چالش می‌کشد. اتفاقاتی همانند گروگان گیری، تعقیب و گریز، مبارزات تن به تن، جاسوسی و دیگر مواردِ از این قبیل؛ در جک ریچر: هرگز برنگرد به تکراری‌ترین شکل خود درآمده‌اند و خالی از هرگونه نوآوری‌اند. ایراد دیگری که از فیلم می‌توان گرفت این است که عوامل سازنده در آن بیش از اندازه از بیننده انتظارِ سر در آوردن از جا و سمت های پلیسی و اداری را دارند و در برخی مواقع که شخصیت ها می‌خواهند اتفاقات و حوادثی را تعریف کنند، مخاطب به قدری درگیر پیچیدگی حرفی که شنیده‌ است می‌شود که بعضی از حوادث درون فیلم را فراموش می‌کند و از بعضی دیگر اصلا سر در نمی‌آورد. شاید این مشکل را باید بزنیم به حساب ناتوانی نویسندگان در تعریف حوادث اتفاق افتاده در فیلم که باز هم باید به سراغ فیلمنامۀ پر از ایراد آن برویم.

cobie-smulders-jack-reacher-never-go-back

داستان در اینگونه فیلم‌ها، شاید مورد اصلی برای موفقیت آن نباشد اما باید به بهترین شکل ممکن، زمینه‌ساز حوادثی باشد که صحنه‌های اکشن را رقم بزند و شخصیت‌های فیلم را در موقعیت‌های چالش برانگیز قرار بدهد. هرگز برنگرد تا حدودی در این زمینه موفق بوده، اما به هیچ وجه شاهد صحنه‌های اکشنی نیستیم که واقعا از آنها لذت ببریم. از طرفی دیگر نیز شخصیت‌ها و همچنین اتفاقاتی که در اطرافشان رخ می‌دهند، به هیچ وجه عمق کافی را برای موفقیت در زمینۀ داستانی ندارند. داستان فیلم در رابطه با پاپوش ها و توطئه‌ هایی است که پیش روی ریچر و همراهش به نام ترنر، قرار می‌گیرند و آن ها را به چالش می‌کشند. در این میان نیز مراقبت از دختری که مادرش ادعا می‌کند ریچر پدر آن است، به گردن آن دو می‌افتد و به یکی از نقاط ضعف ریچر تبدیل می‌شود. ریچری که به دروغ به قتل متهم شده و ترنری که به دلیل اتهاماتی که به او وارد شده درحال برکنار شدن از شغلش است؛ برای به دست آوردن حقوق خود در تلاش‌اند و هم‌زمان نیز باید از یک دختر ۱۵ ساله که از سوی دشمنان ریچر مورد تهدید قرار گرفته، محافظت کنند.

به طور کلی جک ریچر: هرگز برنگرد، برای ستاره‌ای پرطرفدار و محبوب نظیر تام کروز واقعا یک پسرفت به حساب می‌آید. کروزی که در فیلم های قبلی‌اش به همه ثابت کرده است که یک تهدید بزرگ برای دشمنانش به حساب می‌آید و همچنین پرتره‌ای قهرمانانه و قدرتمند را از خود بر جای گذاشته است. ایرادات و کم‌کاری‌های سازندگان و حتی خود تام کروز در این فیلم تمامی ندارند و بیشتر از اینها می‌توان در ابعاد جزئی‌تر در رابطه با آنها حرف زد. اگر از فیلم‌های جاسوسی و اکشن لذت می‌برید و همچنین تام کروز را دوست دارید؛ تجربۀ این فیلم را از دست ندهید. اگر ریزبینانه به این فیلم نگاه نکنیم و کمی مهربان‌تر نسبت به آن قضاوت کنیم، می‌توانیم به عنوان یک تجربۀ یک ساعت و نیمی آن را مشاهده کنیم و از تماشای آن حداقل لذت ها را ببریم. این‌ها را گفتم تا به هیچ وجه انتظار یک فیلم بلاک باسترِ اکشن که بیننده را از فرط هیجان سر جای خود میخکوب می‌کند نداشته باشید. جک ریچر: هرگز برنگرد با شخصیت اصلی و کارگردانی که دارد باید خیلی بهتر از اینها ساخته می‌شد اما متاسفانه در جهت کم کاری هایی که صورت گرفته، شاهد یک فیلم واقعا ضعیف هستیم که شاید برای خیلی ها حتی یک بار هم ارزش تماشا را نداشته باشد. شاید اینطور که از عنوان فیلم پیداست، جک ریچر هیچگاه نباید بر می‌گشت!

برچسب‌ها:

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.