یک اجرای نفس‌گیر – بررسی فیلم Hardcore Henry

17 August 2016 - 15:53

بازار هالیوود و فیلم‌های اکشن به قدری دچار ضعف و کمبود فیلم‌های تاپ و بدون نقص شده است که کارگردانان نوپا دست به ایده‌های عجیب و غریبی می‌زنند که بعضا علی‌رقم پیش‌بینی مخاطبان و همچنین خودشان، با شکست روبه‌رو می‌شوند.

برای مثال یکی از فیلم های اکشنی که به تازگی اکران شده و بازخورد های پرفراز و فرودی را هم داشته، فیلم هاردکور هنری بود که با یک وجه تمایز بسیار متفاوت از فیلم های دیگر تولید شده و به انتشار رسیده. آن هم زاویه دوربین اول شخص آن است که از ابتدا تا انتهای فیلم، بیننده را در قالب شخصیت اصلی بازی که یک ماشین کشتار دسته جمعی به نظر می‌رسد قرار می‌دهد.

فیلم های زیادی را دیده بودیم که با توجه به یک بازی کامپیوتری تولید می‌شدند و ریشۀ داستانی مشترک با یک بازی دارند. اما در نهایت در روایت داستان و دیگر بخش های فیلم دچار ضعف می‌شوند و از غافلۀ فیلم های پرفروش و پرمخاطب عقب می‌مانند. اینها را نگفتم که گفته باشم هارکور هنری از روی یک بازی کامپیوتری الگو برداری کرده؛ بلکه بهتر است بگوییم یک ارتباط معنوی عمیق با یک بازی کامپیوتری اول شخص دارد که شما را در دل یک ماموریت قرار می‌دهد و دشمنان را به سویتان سرازیر می‌کند. در پشت این حوادث نیز به دنبال انتقام هستید و همچنین در مرحله آخر بازی با باس آخر بازی مبارزه می‌کنید و بازی را به انتها می‌رسانید. هاردکور هنری دقیقا همین ارکان را در فیلم خود قرار داده است.

۲۴۵۹۲۴jpg-r-1920-1080-f-jpg-q-x-xxyxx_pve4

ابتدای فیلم از جایی آغاز می‌شود که شخصیت اصلی یا همان پروتاگونیست بازی از خواب بیدار می‌شود و متوجه می‌شویم از یک حادثۀ بزرگ جان سالم به در برده اما دیگر یک انسان کامل به حساب نمی‌آید و دارای ویژگی های مکانیکی پیشرفته‌ای شده است. ویژگی هایی که آن را تبدیل به یک ماشین بزرگ کشت و کشتار خون آلود تبدیل کرده اند و کابوس بزرگ دشمنان خود به شمار می‌روند. هارکور هنری با اینکه شخصیت اصلی را هیچوقت به نمایش نمی‌گذارد و همچنین هیچ صدایی هم از آن شنیده نمی‌شود، بازهم شخصیت قابل تجسمی را خلق کرده است که هنری نام دارد و همانند موبایلی است که به تنظیمات کارخانه بازگشته است و مثل یک نوزاد به دنبال هویت خود است.  اما بیش از هنری، شخصیت منفی یا همان آنتاگونیست بازی به چشم می‌آید که زال است و همچنین ویژگی های فرابشری نیز دارد و از هنری نیز وحشی تر به نظر می‌رسد.

هنری در حوادث فیلم با شخصیت های زیادی رو به رو می‌شود که جیمی بخشی از آنان است! شخصیت چندگانۀ جیمی که در ابتدای ملاقات با وی بیننده را دچار سردرگمی می‌کند، یک کمک‌حال برای هنری است که آن را به هدف خود برساند و بخش عظیمی از حوادث انتهای فیلم را به خود اختصاص می‌دهد.

Hardcore-Henry-2

حال به دور از داستان فیلم، به اصلی ترین وجه تمایز آن که باعث شده هارکور هنری حتی با نمرات پایین خود نیز مخاطبان زیادی داشته باشد می‌رسیم؛ یعنی زاویه دوربین فیلم. سعی کنید فیلم را در حالتی که یک نمایشگر بزرگ مقابل چشمانتان قرار گرفته و یک هدفون مرغوب نیز به گوش های خود زده‌اید، تماشا کنید. یک تعقیب و گریز سادۀ داخل بازی که حتی مبارزاتش را هم به نمایش نمی‌گذارد، کافی است تا به موفقیت سازندگان فیلم در رابطه با زاویۀ دوربین بازی در صحنه های اکشن پی ببرید. اما این موفقیت سعی خودش را کرده تا تنها به صحنه های اکشن بازی معطوف شود و گویا دلش می‌خواهد در صحنه های دیگر که آرامش را به همراه دارند، مخاطب را کمی اذیت کند. مثلا دوربین زیاد تکان بخورد یا شخصیت های جانبی هنگام گفتن دیالوگ های خود، مصنوعی به نظر برسند و یک شوق و انگیزۀ کاذب برای روایت دیالوگ ها را نشان بدهند. شاید هم تقصیر زاویۀ دوربین است که زیادی به شخصیت های دیگر نزدیک است. شاید هم سازندگان فیلم و فیلمبرداران آن، ایده های اول شخص خود را فقط در میدان مبارزه دیده بودند و فکر صحنه های آرام و بدون زد و خورد را نکرده بودند.

اما جدا از اینها، هارکور هنری یک نقطۀ قوت عالی دارد که مخاطب را واقعا به وجد می‌آورد. این نقطۀ قوت همان غیرقابل پیش بینی بودن حوادث فیلم است که هاردکور هنری تا حد بسیار زیادی در آن موفق بوده. برای مثال تصور کنید از یک جنگ بسیار بزرگ خارج می‌شوید و هنوز جراحاتتان ترمیم نشده و درحال گفت و گو با همراه خود هستید که ناگهان نمایشگر منفجر می‌شود و همه چیز یک بار دیگر بر هم می‌ریزد. یا اینکه در آرامش‌خاطر کامل در یک ماشین عمومی به سر می‌برید که به یکباره همه جا را آتش فرا می‌گیرد و ادامه‌ای که برای داستان پیش بینی کرده بودید را پر از علامت سوال و نقاط گنگ و وهم آلود می‌کند.

هاردکور هنری را هیچوقت با افراد دل‌رحم و کودکان خردسال تماشا نکنید. مورتال کمبت و آن فینیشر های پرطرفدار و خون آلود و آغشته به خشمش را به خاطر دارید؟ هاردکور هنری تا حد زیادی سعی بر این داشته که صحنه های اکشن در حد مورتال کمبت ظاهر شوند. مطمعن باشید در طول تماشای مبارزات فیلم، صحنه ها و لحظاتی وجود دارند که چشمان خود را برای یک یا دو ثانیه می‌بندید تا دل و روده یا محتوای مغز فرد مقابل از جلوی دوربین کنار برود!

حالا از تمام این موارد که بگذریم هاردکور هنری یک نکته بسیار مثبت دیگر به نام موسیقی متن دارد که آدرنالین را همانگونه که در شخصیت اصلی ترشح می‌شود، به داخل مغز بیننده نیز وارد می‌کند. نوت های موسیقی و حرکت در صحنه های اکشن و مبارزات کاملا با یک دیگر تنظیم شده‌اند و هیجان ناب یک فیلم اکشن را به مخاطب القا می‌کنند.

hardcore2

خلاصه، هاردکور هنری یک ایدۀ بسیار خوب بود که به نظر می‌رسد پس از اینها نیز بیشتر شاهد فیلم های نظیر آن باشیم. فیلم هایی که تماشای آنها در حالت سه بعدی لذت بسیار زیادی دارد و بیننده را بیش از هر فیلم دیگری درگیر حوادث فیلم و صحنه های اکشن می‌کند. اما باید به چند نکتۀ مهم نیز توجه شود. اول از همه اینکه هیچکدام از شخصیت های جانبی برای تاثیرگذارتر به نظر رسیدن اجرای خود، چشم های خود را درشت نکنند و دهان خود را بیش از حد حرکت ندهند! هیچ مخاطبی با این حرکات کلیشه‌ای که نظیرش را در هزاران بازی کامپیوتری تماشا کرده‌ایم به وجد نمی‌آید. دوم اینکه برای شخصیت اصلی یک صدا تعبیه کنند تا بینندگان نبود صدا برای آن را از ناتوانی سازندگان و ضعف کیفیتی نبینند. سوم اینکه به فکر پردازش صحنه های بسیار شلوغ و پر زرق و برقی که قرار است از زاویۀ دوربین اول شخص مقابل چشمان ما قرار بگیرند، در مغز ما باشند تا ما نیز از شلوغی و حرکت بیش از حد دوربین خسته نشویم و مجبور نشویم برای استراحت چشم، فیلم را نگه داریم؛ بلکه صحنه های مناسبی برای استراحت چشم نیز در فیلم قرار بگیرد.

هارکور هنری ساختۀ کارگردان تازه وارد ایلیا نیشلر است که هنرمندان نسبتا مشهوری نظیر شارلوت کپلی و تیم راث نیز در آن هنرنمایی کرده‌اند. البته تیم راث حضور پررنگی در فیلم ندارد اما شاهد نقش آفرینی بسیار خوبی از سوی شارلوت کپلی در قالب شخصیت چندگانۀ جیمی هستیم. شارلوت در این فیلم تنها در یک نقش بازی نکرده؛ بلکه با یک هویت در نقش های گوناگونی حضور پیدا کرده است که مربوط به یکی از پیچیدگی های داستانی فیلم می‌شود که در انتهای فیلم علاقۀ زیادی به کشف راز آن خواهید داشت و برای مدت زیادی برایتان جای سوال باقی می‌ماند.

همانطور که در متن اصلی به آن اشاره شد؛ موسیقی های بازی با تار و پود آن درهم آمیخته شده‌اند و مکمل اکشن های ناب فیلم هستند. کافی است سکانسی را که یکی از دشمنان هنری با شاتگان به مبارزه با وی می‌پردازد را با دقت تماشا کنید و به موسیقی و صداگذاری های آن گوش فرا دهید تا متوجه حساسیت سازندگان در تولید موسیقی متن فیلم شوید. در بحث کیفیت فنی فیلم یک نکته وجود دارد که برای سازندگان باید با رنگ قرمز نوشته شود! آنهم حرکات بعضا بیش از نیاز دوربین فیلمبرداری است گه البته با توجه به سابقۀ بسیار کم فیلمبرداران هالیوود در زمینۀ فیلم های اول شخص، می‌توان کمی از خلافی‌اش را بخشید. به راستی باید حرف نزدن شخصیت اصلی را یک کمبود فنی در نظر گرفت یا یک ایده برای روایت داستان؟!

الگوبرداری فیلم‌نامه نویسان از روی طراحان مراحل بازی های کامپیوتری بسیار واضح و غیرقابل انکار است. درست همانند یک بازی کامپیوتری ناگهان از خواب بیدار می‌شوید و می‌فهمید یک قدرت عظیم دریافت کرده‌اید و سپس به مبارزه با یک قدرت بسیار بزرگ فرا خوانده می‌شوید و… انتهایش هم به کلیشه‌ای ترین شکل ممکن رقم می‌خورد و حتی پیچش های داستانی‌ای که در طول روایت داستان پیش می‌آیند هم تغییری در به اتمام رسیدن فیلم وارد نمی‌کنند و صرفا قصد دارند کمی ذهن مخاطب را درگیر یک داستان نه‌چندان عمیق کنند.

ایلیا با اینکه اولین کار خود در عرصه فیلمسازی را به سرانجام رسانده؛ عملکرد به یادماندنی و باارزشی داشته و به نوعی ممکن است الگوی بسیاری از فیلم سازان آینده‌ای باشد که قصد ساخت فیلم های اول شخص را دارند. صحنه های اکشن فیلم بسیار خوب و نفس گیر طراحی شده‌اند و از نکات مثبت کارگردانی فیلم هم می‌توان غیرقابل پیش‌بینی بودنش را یادآور شد.

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.

  • Hanna says:

    ممنون بابت مطلب. خیلى مشکوک بودم تماشا کنم یا نه. حالا به نظرم باید دیدش.

  • Edi says:

    همونطور که گفته شد اولین فیلم اول شخص و کلی ایرادات کارگردانی داره انگاره یه بازی ساز بخواد فیلم بسازه :دی نمیشه زیاد سخت گرفت حرکت دهان شخص فلان بودو بهمان اینا شاید نقص باشن اما اجتناب نان مگر اینکه تو همه صحنه ها و لوکیشن ها کاراکترا فاصله زیادی از هم داشته باشن بعدشم بازیگرای خوبی نداشت زیادم تقصیر کارگردان نیس اجرای این دختره تو صحنه اخرو ی بار ببینید هیچ کارگردانی نمیتونه اونو درستش کنه بازیگر بد بازی میکنه بد حرف میزنه و دیالوگهاشو بیان میکنه :| شاید اگه بازیگرای خوبی داشت اینطوری نمیشد ،جدای همه اینها صدای شخصیت اول اذیتم کرد خیلی اینو که دیگه میتونستن خوب عمل کنن اصلا فرضرو براین میزاریم بدلکاره لاله با اینهمه بازم میتونستن روش صدا بزارن دهنش که دیده نمیشد هاهاهاها هههه
    فیلم خوبی مخصوصا برا ادرنالینو هیجان و کشت و کشتار انتظاراتو پایین نگه دارین تا لذت ببرین همینقدر میدونم خخخخخ