سینمای کلاسیک: نگاهی به فیلم The Birds

13 September 2017 - 12:25

با عرض سلام و وقت بخیر خدمت تمام علاقه مندان و دنبال کنندگان بخش کلاسیک وبسایت سینما گیمفا. امیدوارم که در حال سپری کردن اوقات خوبی در این روز‌های پایانی تابستان باشید و فیلم‌های زیادی هم ببینید. در یکی از مقاله‌های قبلی به نقد و بررسی فیلم زیبای “پنجره عقبی” از هیچکاک پرداختیم و امروز هم تصمیم داریم تا به سراغ یکی از منحصر به فردترین و خاص‌ترین فیلم های ساخته شده توسط وی رویم و از زوایای مختلف نگاهی به شاهکار او یعنی پرندگان محصول ۱۹۶۳ داشته باشیم. با ما در ادامه این مقاله همراه باشید.

پرندگان یکی از خاص‌ترین آثار تاریخ سنیماست. هیچ اثر هنری دیگر در هیچ مدیومی مانند پرندگان وجود ندارد. پرندگان روایت‌گر دختر جوان و پولداری به نام ملنی دنیلز (تیپی هدرن) است که با وکیلی به نام میچ برنر (راد تیلور) آشنا می‌شود و به بهانه خرید مرغ عشق برای خواهر کوچک میچ راهی شهر کوچک او می‌شود. همین موضوع ساده دست‌مایه یکی از بهترین آثار هیچکاک با یکی از خاص‌ترین موضوعات در طول دوران کاری او شده است. هسته اصلی فیلم پرندگان بر پایه حمله بی دلیل دسته جمعی پرندگان به مردم است. در پیش‌ زمینه عنوان بندی فیلم تعداد زیادی از پرنده‌ها را می‌بینیم که در حال پرواز کردن هستند و صدایی شبیه به جیغ از خود تولید می‌کنند. از همان سکانس آغازین فیلم نقش مهم پرنده‌ها در فیلم مشخص می‌شود. فیلم با نمایی از ملنی شروع می‌شود که در حال عبور از عرض خیابان است. صدای پرنده‌ها شنیده می‌شود. در همین حین پسری سوت می زند و ملنی بر‌می‌گردد در نتیجه توجهش به سمت آسمان جلب می‌شود. تعداد بسیار زیادی پرنده در آسمان به صورت غیز عادی در آسمان در حال پرواز کردن هستند. همین سکانس آغازین به ظاهر ساده در کمتر از ۲۰ ثانیه تکلیف بیننده را مشخص می‌کند و ما می‌فهمیم که با چه چیزی سر و کار داریم. پس از آن ملنی وارد یک پرنده فروشی می‌شود. در همین سکانس است که ما با خصوصیات اخلاقی ملنی بیشتر و بیشتر آشنا می‌شویم. هیچکاک بسیار آرام و شمرده شمرده شخصیت‌ها را به ما معرفی می‌کند و در پرداخت به هر کدام از کارکتر‌ها فرصت کافی را به مخاطب می‌دهد تا با خصوصیاتشان آشنا شود. ملنی شخصیتی نیست که علاقه‌مند به یک زندگی عادی و ساکت باشد بلکه ماجراجویی را ترجیح می‌دهد و دوست دارد زندگی پرهیجانی داشته باشد. همین خصیصه ماجراجویی باعث می‌شود تا خود را جای پرنده فروش جا بزند و به این ترتیب با میچ آشنا شود. پس از این‌که میچ به سرعت مچ او را می‌گیرد ملنی در صدد بر می‌آید تا با پیدا کردن آدرسش به بهانه خرید مرغ عشق برای خواهر میچ او را ملاقات کند. به همین ترتیب راهی شهر بودگا بی می‌شود تا میچ را غافلگیر کند. به محض ورود او به شهر می‌بینیم که پرنده‌ها نیز به همراه او وارد می‌شود. به نوعی هیچکاک به مخاطب می‌گوید که جنس ملنی با جنس مردم این شهر فرق دارد. انگار او آمده تا همه چیز را به هم بریزد. ملنی پس از ورود به شهر با انی هیروث (سوزان پلشت) آموزگار این شهر آشنا می‌شود که عاشق می است اما به دلیل مخالفت مادر میچ عشق آن‌ها شکست خورده است. پس از این آشنایی‌های ابتدایی فیلم شاهد اولین حمله هستیم. ملنی در قایق نشسته است و به سوی میچ می‌رود. میچ هم در اسکله با خوشحالی منتظر اوست. در همین هنگام پرنده‌ای (که ظاهرا مرغ دریایی است) به سمت ملنی حمله می‌کند و پیشانی او را زخمی می‌کند. این حمله و پس از آن مریض شدن مرغ‌های مادر میچ در واقع اخطاری هستند تا شخصیت‌ها را از وقایع آینده با خبر کنند. پس از آن یک اخطار دیگر هم داریم. ملنی تصمیم می‌گیرد شب را پیش انی همان معلم مدرسه بگذراند. در حین اینکه در حال صحبت کردن هستند صدای برخورد جسمی با در ورودی به گوش می‌رسد. انی در را باز می‌کند و با جسد پرنده‌ای مواجه می‌شود که به نظر می‌رسد پس از برخورد به در ورودی مرده است. پس از دو اخطاری که هیچکاک به مخاطب می‌دهد اولین حمله جدی و دسته جمعی پرندگان در مراسم تولد خواهر میچ شکل می‌گیرد. هیچکاک به شکلی بسیار استادانه حمله پرنده‌ها را به نمایش می‌کشد به طوری که مخاطب واقعا احساس ترس کند. ما پرندگانی را می‌بینیم که به کوچک و بزرگ رحم نمی‌کنند و حتی به کودکان نیز حمله می‌کنند و حتی از کشتن مردم نیز ابایی ندارند. در پرندگان هیچکاک یک ترس قدیمی را بازگو می‌کند یعنی روزی که حیوانات علیه انسان‌ها قیام کنند. فیلم‌های بسیاری در طول سال‌ها راجع به قیام هوش مصنوعی علیه انسان‌ها، قیام ربات‌ها علیه انسان‌ها و هزار و یک چیز دیگر ساخته شد اما هیچکاک در پرداختن به موضوع قیام حیوانات علیه انسان‌ها پیشگام شد. در این بین به نظر می‌رسد ارتباطی عاطفی بین میچ و ملنی در حال برقراری است. پس از صحبت‌های انی در خلال رابطه میچ و ملنی توجه مخاطب به سمت مادر میچ جلب می‌شود. شخصیتی که نمی‌خواهد پسرش را از دست بدهد و گویی بخاطر ترس از تنهایی سعی می‌کند تا روابط پسرش با زنان دیگر را خراب کند. اتفاقی که مخاطب انتظار دارد برای ملنی هم بیفتد و در واقع انی را نمایی از آینده ملنی می‌بیند. اما هیچکاک با وارد کردن داستان حمله پرنده‌ها در طی یک چرخش داستانی ملنی را فردی نشان می‌دهد که توانایی کنترل مناسب رابطه را دارد و به سرنوشت انی دچار نمی‌شود.

یکی از نکات خوب این فیلم مشخص بودن جغرافیای محل وقوع اتفاقات است. یعنی پیش از هر چیزی هیچکاک با یک نمای کلی مکان را به ما نشان می‌دهد. پس از آن تک تک شخصیت‌ها و مکان‌های فیلم برای به ما معرفی و شناسانده می‌شوند. همین موضوع باعث جلوگیری سردرگمی مخاطب در طول فیلم می‌شود. شخصیت‌ها همه ساده‌اند. عمق دارند اما ساده‌اند. اصولا فیلم های هیچکاک ساده‌اند. ساده نه به مفهوم این‌که فاقد محتوا و فرم هستند بلکه بالعکس از این حیث در بالاترین سطح قرار دارند. بلکه فاقد پیچیدگی‌های مفهومی و فلسفی هستند. هیچکاک نماد‌گذاری نمی‌کند، ادا و اطوار اضافی هم ندارد همه چیز را ساده و صریح بیان می‌کند. حتی خود پرنده‌ها نیز نماد نیستند! هیچکاک فقط در پی این است که مخاطب را در تعلیق نگه دارد. تعلیق همیشگی هیچکاک که پایه ثابت فیلم‌هایش هست در اینجا هم نقش ثابتی را بازی می‌کند. سکانس بی نظیری که ملنی روی نیمکتی در نزدیکی مدرسه نشسته است و پشت سر او پرنده‌ها به آرامی آماده حمله می‌شوند خود گواهی بر این موضوع است. یکی از شاهکار‌ترین سکانس‌های فیلم سکانس پایانی آن است. کارگردانی، میزانسن و نوع حرکات دوربین و شخصیت میچ در این صحنه همه دست به دست هم می‌دهند تا سکانسی بسیار شاهکار خلق شود. می می‌خواهد ماشین را راه بیندازد تا بتوانند به همراه خواهر، مادرش و ملنی زخمی از خانه محاصره شده توسط پرنده‌ها فرار کنند. دوربین از بیرون روی در خانه تمرکز می‌کند و ثانیه‌هایی بعد میچ در را باز می‌کند. نگاه خیره او به بیرون میفتد. زمین هوا روی سطوح و همه جا پر از پرنده است. تعداد پرندگان روی زمین به حدی زیاد است که میچ مجبور است به آرامی از میان آن‌ها قدم بردارد. همه جا را سکوت فراگرفته است و به نظر‌ می‌رسد برای مدتی پرندگان حمله را متوقف کرده‌اند. دلیلش چیست؟ نمیدانیم. شاید به خاطر عشق. به خاطر عشق ملنی به میچ. به خاطر دو مرغ عشق داخل خانه. به خاطر خواهر کوچک میچ. میچ دستش را روی نرده می‌گذارد و پرنده گازش می‌گیرد. همین می‌تواند کافی باشد تا آتش بس پرنده‌ها از بین برود و حمله‌ها از سر گرفته شود اما نه انگار فعلا همه چیز در آرامش است. میچ آرام آرام از بین پرنده‌های بی شمار وارد گاراژ می‌شود و رادیوی ماشین را روشن می‌کند. رادیو اعلام می‌کند که اکثر افراد شهر را ترک کرده‌اند و احتمالا ارتش به موضوع ورود کند ولی هنوز دلیل حمله پرنده‌ها مشخص نیست. میچ آرام ماشین را به سمت بیرون هدایت می‌کند و در همین فاصله آتش بس (که احتمالا آرامش قبل از طوفان است این را دیگر ما نمی‌دانیم!) موفق می‌شود به همراه خانواده‌اش فرار کند. صدای پرندگان بلند می‌شود و ماشین به سمت افق می‌رود.

هیچکاک پرندگان را از روی داستانی با همین نام از دافنه دوموریه رمان نویس معروف بریتانیایی ساخت. این فیلم یکی از بهترین و موفق‌ترین نمونه‌های کارگردانی توسط هیچکاک شناخته شد و هنوز که هنوز است از آن به عنوان یکی از تاثیرگذارترین فیلم‌های وی نام برده می‌شود. در برخی صحنه‌ها نماها طوری است که انگار پرنده‌ها به مخاطب حمله‌ می‌کنند. برای درک بهتر می‌توان به سکانسی که دست میچ در پشت پنجره توسط پرنده گزیده می‌شود مراجعه کنید. بازی‌های بازیگران در سطح قابل قبولی است. تیپی هدرن در اولین نقش کاری‌اش موفق شد از عهده نقش ملنی خوب برآید. راد تیلور نیز بازی خوبی در نقش میچ ارائه داد. همچنین فیلم نامزد بهترین جلوه‌های ویژه اسکار نیز بود.

پرندگان را باید دید. باید آن را دید، لذت برد، گزیده شد، غرق شد و ترسید. باید در این سفر با ملنی همراه شد و ترس از پرندگان را درک کرد. شاید اگر از برخی منتقدان بخواهید مهم‌ترین فیلم‌های هیچکاک را نام ببرند پرندگان غایب لیست آن‌ها باشد. اما مطمئن باشید پرندگان یکی از تاثیر‌گذار‌تری، دلهره آورترین و بهترین آثار هیچکاک است.

برچسب‌ها:

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.

  • Prometheus says:

    یادداشتی که نوشتید به نقد نرسیده دوست عزیز. نود درصد متن شما تعریف داستانه نه نقد. ضمنا بهتر بود نظر خودت رو راجع به فیلم می نوشتی و یا حداقل اگر تصمیم داشتی صحبت های آقای فراستی رو در مورد این فیلم مکتوب کنی مرجع رو مشخص می کردی.

    • دانیال هاشمی‌پور says:

      مشخصا نقد نیست دوست عزیز چون در سر تیتر مقاله با فونت درشت نوشته شده نگاهی به فیلم پرندگان. در سر تیتر برخی مقاله های قبلی مثل مثلا پرتقال کوکی نوشته ام نقد و بررسی ولی وقتی از عبارت “نگاهی به” استفاده می شود به معنی معرفی فیلم برای مخاطب است و به همین دلیل بیشتر به بررسی داستان پرداخته می‌شود تا نگاه از دید فنی. لطفا قبل از نظر دادن به این مسائل دقت کنید.
      در مورد قسمت دوم صحبت‌های شما هم همین بس که بالغ بر چندین هزار نقد، یادداشت، نوشته و نظر از این فیلم در کتاب‌های مختلف و فضای مجازی وجود دارد و اگر قسمت‌هایی از مقاله با صحبت‌های هر کس مطابقت داشته باشد طبیعی است.

  • Prometheus says:

    اینکه سینمای هیچکاک فاقد پیچیدگی های فلسفیه، تا حالا فقط از دهن آقای فراستی درومده برادر. یا اینکه سینمای هیچکاک فاقد نماد پردازیه. هردوی این جمله ها شانه خالی کردن از خوانش دقیق متن فیلمه. اتفاقا پرندگان هیچکاک یک موضع گیری سیاسی و فلسفی عمیقه، نه یک اثر درون ماندگار سینمایی.

    • دانیال هاشمی‌پور says:

      سینما یک هنره با علم فرق میکنه. علم صفر و یکه هنر صفر و یک نیست. سینمای هیچکاک فاقد پیچیدگی های فلسفیه اگر مسعود فراستی هم گفته پس درست گفته. این نظر بندس. و یک انتقاد نیست اتفاقا در این مورد خاص یک موهبته. همین که روشن فکر بازی دروغین و ادایی تو سینمای هیچکاک جا نداره (شبه روشن فکر با روشن فکر‌های واقعی مثل پازولینی پاراجانف و برگمان و کوبریک و امثالهم فرق داره) و صرفا قصه محوره یعنی داره به اصل این هنر که سرگرمیه احترام میذاره. حالا اگر شما دنبال بیرون کشیدن مفهوم خاصی که از هر چیزی میشه مفهوم فلسفی بیرون کشید و متاسفانه مرحومم زنده نیست که قضاوت کنه هدفش زدن همچین حرفی بوده یا خیر.

  • DR.STRANGE LOVE says:

    دانیال جان بسیار روان و زیبا نوشتید . ببخشید این سوال رو میکنم :) شما بین آلفرد هیچکاک و کوبریک کودوم رو انتخاب میکنید :)
    من به نظرم آلفرد هیچکاک همانطور که گفتید بسیار استادانه فیلم هایی ساده اما عمیق میسازه
    اما سینمای کوبریک کاملا برعکسه . فیلم هاش از همون اول پر از نماد و سمبله و خوب مثل فیلم ها آلفرد عمیقه .
    میدونی آدم در فیلم های کوبریک محو میشه و در فیلم های آلفرد غرق !

    • دانیال هاشمی‌پور says:

      مرسی از توجهت دوست عزیز . من شخصا و به دلیل علاقه‌های شخصی سبک سینمای کوبریکو دوست دارم و جزو سه کارگردان برتر عمرمه. ولی ربطی به هم ندارن که بخوان با هم مقایسه بشن هر دو از بزرگان این هنرن و خدمات ارزنده‌ای کردن ولی توی دو تا راه جدا. دغدغه این دو نفر با هم فرق میکنه ولی من شخصا به شدت به سینمای کوبریک علاقه مندم.

  • Prometheus says:

    سینما یک سرگرمیه؟ اگر این طوریه برای این “سرگرمی” شما خیلی ها زندان و شکنجه کشیدن، تبعید شدن، و کشته شدن. همین جمله ی شما موضعتون رو نسبت به هنر مشخص می کنه. نیازی به ادامه ی بحث نیست. ضمنا برای درک سینمای هیچکاک پیشنهاد می کنم مقاله ی کریس مارکر درباره ی سرگیجه رو مطالعه کنید. موفق باشید.

  • armanhoseini says:

    :: صرفا قصه محوره یعنی داره به اصل این هنر که سرگرمیه احترام میذاره
    فکر کنید من مثل الان یک فرد بی ارزش و بی حاصل هستم، نه مثل بیشتر هنرمندهای هنرمند نما با ارزش و مفید! (شاید از جمله شما که اینطور راجع به این فیلم و آلفرد حرف می زنید)، اگه با همین وضعیت بی ارزش بودنم موفق بشم یه یک شخص مشهور تبدیل بشم(فرا واقع) ممکنه پس از مرگم یا حتی زمانی که زنده هستم مکتبی شکل بگیره به اسم اراجیف گرایی! و افراد زیادی که به من ارزش نمیدادن شروع کنن به پیرو شدنم! و دیگر گوسفند ها هم پشت سر اونای دیگه من رو فریاد بزنن! اون وقت می تونم یه فیلم بسازم و هزاران نقد از اون خارج کنند واسم که خودمم هم نمی دونستم!!
    به نظر من هم برای سرگرمی و هم برای درک فلسفه ی وجودی افرادی که سینمای هیچکاک رو قبول دارن، برید به یه گله گوسفند ساعت ها خیره بشید تا شباهت های خودمون رو درشون ببینید!
    سینمای هیچکاک شاید اون زمان ارزشمند بود، و الان برای کسایی که سینما می خونن توی اولین واحد های درسیشون می تونه تحت این عنوان که:(چگونه مخاطب را غافلگیر کنیم و به او بفهمانیم که دیدی نفهمیدی هدفم چی بود؟) تدریس بشه، من توی کار های هیچکاک چیزی جز توهین به شعور مخاطب نمی بینم، و از خودم شرمسارم که این فیلم رو دیدم.
    این فیلم هیچ رگه ی ترسی نداره، هیچ پیام خاصی جز توهین به شعور مخاطب نداره، و برای سرگرمی فقط مثل گذران وقت توی توالت می مونه(هرچند که توی توالت به هدفت می رسی). البته مابقی فیلمهای اون هم همین خصوصیات رو دارن.
    اگه منصف هستی و آزاد اندیش کامنت من رو حذف نکن.