یادداشتی بر فیلم You Were Really Never Here؛ قهرمان یا ضد‌قهرمان ؟

قهرمان یا ضد‌قهرمان؟ در دنیای کلاسیک همیشه مرزی بین قهرمان و ضدقهرمان، شخصیت مثبت و شخصیت منفی، درستی و غلط و اخلاقیات و ضداخلاقیات وجود دارد. ولی در سینمای مدرن و پست‌مدرن چیزی به عنوان قطعیت وجود ندارد و برعکس کلاسیک از اسطوره‌سازی فرار می‌کند و با در‌هم آمیختن سیاهی و سفیدی، شخصیت‌های متناقض و خاکستری را خلق می‌کند و در واقع باورپذیری را ایجاد می‌کند. از قهرمانان کلاسیک می‌توان جان وین در جویندگان، همفوری بوگارت زبل و باهوش دنیای نوآر و جیمز استوارتِ ملودرام‌های فرانک کاپرا را مثال زد. در این مثال‌ها خیر و شر کاملا از هم جدا شده و در واقع هیچ تناقضی وجود ندارد. ولی سینمای مدرن و پست‌مدرن همیشه خود را با تناقضات شکل می‌دهند ، فرار از اسطوره و ایجاد دیالکتیک در پرداخت شخصیت‌های فیلم باعث شد تا با ضدقهرمان‌هایی که به قهرمان و نماد تبدیل شدند مواجه شویم. شخصیت‌هایی چون جف کاستلو (آلن دلون) و تراویس بیکل (راننده تاکسی) که با وجود داشتن شاخصه‌های یک ضدقهرمان، به قهرمان و یک تیپ و ژست محبوب در میان مخاطبان سینما تبدیل شدند. با سینماگیمفا همراه باشید.

“تو واقعا هیچوقت اینجا نبودی” جدیدترین فیلم لین رمزی، کارگردان زن اهل ایرلند، از فیلم‌های متفاوت سال است. لین رمزی با لانتیموس مشترکا جایزه‌ی بهترین فیلمنامه را از جشنواره کن دریافت کرد و خواکین فینیکس برای بازی دشوار و منحصربفرد خود در نقش یک قاتلِ کم‌حرف،  مبتلا به شیزوفرنی، سادومازوخیست، تنها، افسرده و مبتلا به انواع بیماری‌های روحی جایزه بهترین بازیگر مرد را در کن بدست آورد.

لین رمزی قبل از “تو واقعا هیچوقت اینجا نبودی”، با فیلم‌هایی چون “تله‌ی موش” و “باید در مورد کوین حرف بزنیم” نگاه و قدرت داستان‌گویی و تسلط خود بر تکنیک‌های سینمایی کاملا ثابت کرده است. جدیدترین فیلم رمزی از نقطه نظر روایت و بازی با رنگ و استفاده‌های متفاوت از فیلترهای رنگی، فلش‌بک و استفاده از قاب‌های انعکاس در آینه، شباهت بیشتری به “باید در مورد کوین حرف بزنیم” دارد.

“جو” با (بازی خواکین فینیکس) یک ضد قهرمانِ کم‌حرف، دچار استیصال و مشکلات روحی و روانی، با زخم‌های متعدد بر بدن و صورت، موهای بلند با ریش خاکستری است که با مادر خود زندگی می‌کند و برای کشتن پول دریافت می‌کند.

فیلم با یک نمای بسته از “جو” که در حال خفه کردن خود با کیسه پلاستیک است شروع می‌شود و با مونتاژ متقاطع، به اتفاقات ناخوشایند کودکی “جو” و تجربه‌ای که شبیه به خفگی است اشاره می‌کند و به تاثیرات روانی متاثر از گذشته اشاره می‌شود. “جو” یک قاتل است که پول می‌گیرد تا بکشد، دقیقا مانند “جک کاستلو” در فیلم سامورایی، “جو” به‌غیر از شغلش شباهت‌های دیگری هم به جف کاستلو دارد : مثلا کاستلو همیشه موقع بیرون رفتن کت‌شلوار، پالتو و کلاه (hat) به تن داشت و “جو” نسخه‌ای عاصی‌تر و معمولی‌تر از جف کاستلو، همیشه سوئیت‌شرت، شلوار کتان، کتونی و کلاه (cap) به تن دارد. “جو” ساکت است، مانند جف کاستلو ولی تفاوت این دو آن است که کاستلو تنها زندگی می‌کرد و از تمام دنیا تنها یک پرنده داشت، “جو” ولی با مادر پیرش زندگی می‌کند و موتیف سیگار کشیدن هم مانند جف نیست. پس می‌توان گفت “جو” بر خلاف کاستلو تنهایی را انتخاب نمی‌کند و وابستگی‌هایی در زندگی دارد و دیگر تفاوت این دو این است که جف کاستلو تنها موقع نیاز ماشین می‌دزدد و باقی راه را پیاده‌روی میکند، ولی “جو” همیشه سوار بر ماشین است که شبیه به تراویس بیکل در راننده تاکسی می‌شود. در تمام فیلم “جو” مانند تراویس نمی‌خوابد. “جو” نوع نگاهش را به زندگی هیچوقت عنوان نمی‌کند و در واقع اصلا به‌غیر از لحطاتی که باید حرف بزند، سخنی نمی‌گوید. این نقطه تمایز اصلی “جو” با تراویس است که باعث می‌شود شخصیت فیلم رمزی با وجود داشتن شاخصه‌هایی از شخصیت‌های جف کاستلو و تراویس بیکل، یک شخصیت جدید و متفاوت باشد.

داستان فیلم در مورد “جو” است که دختری را از چنگ قاچاقچیان و فروشندگان نجات می‌دهد ولی با اتفاقات عجیبی که رخ می‌دهد دختر را دوباره می‌ربایند و “جو” نه تنها باید با این آدم ها بجنگد تا دختر را نجات دهد باید با گذشته و بیماری‌های روانی‌ِ خود نیز مقابله کند.

لین رمزی فیلم را به شدت با حوصله و سلیقه دکوپاژ و کارگردانی کرده است. ریتم آرام و در واقع بازی با ژانر اکشن، که هیجان حرف اصلی را می‌زند نه شخصیت ولی لین رمزی اکشن را به کمترین حد خود می‌رساند و به جای آن فیلم را بر محوریت پرداخت دنیای ساکت، سیاه و ملانکولیک شخصیت قاتل خود قرار می‌دهد.

جزئیات در فیلم‌های لین رمزی حرف اول را می‌زند. به عنوان مثال صحنه‌ای که جو برای نجات دختر اقدام می‌کند، جو به آنجا می‌رود و با چکش خود همه را سلاخی می‌کند ولی رمزی اینجا با دکوپاژ دقیق خود، تمام این صحنه‌های اکشن را از دید دوربین مخفی نشان می‌دهد و در هنگام آزاد کردن دختر می‌بینیم که باران شروع به باریدن می‌کند. (باران در اینجا تمثیلی از پاک شدن کثافت‌های روی زمین است. شما را هم یاد دیالوگ تراویس بیکل انداخت؟)

فلش بک در فیلم رمزی کاربردی دقیق و بجا دارد و لحطاتی که نیاز است به کار گرفته می‌شود. ما قرار نیست اتفاقی که هر بار قسمتی از آن را می‌بینیم بفهمیم، بلکه این فلش بک‌ها قرار است ما را با زمان “حال” شخصیت بیشتر آشنا کند و درگیری‌های ذهنی که دارد.

موسیقی جانی گرینوود با تصویر یک ضرب‌آهنگ را شکل داده است که واقعا باید هماهنگی بین موسیقی و تصویر مثال زدنی است.

فیلم رمزی فوق العاده شاعرانه و نامتعارف است، از دراز کشیدن “جو” در کنار قاتل مادرش و هم‌خوانی کردن آهنگِ در حال پخش با او و یا صحنه‌ای که با جنایزه‌ی مادرش به زیر آب می‌رود و زمان برای لحظه‌ای می‌ایستد، فیلم را بسیار شاعرانه و عمیق کرده است. “تو واقعا هیچوقت اینجا نبودی” از آثار برتر و دیدنی سال است که تا مدت زیادی در ذهن مخاطب می‌ماند.

برچسب‌ها:

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.