همیشه پای یک زن در میان است!| یادداشتی بر فیلم Terminal

24 May 2018 - 10:00

با دیدن میانگین نمرات پایین فیلم ترمینال در سایت‌های معتبری چون راتن تومیتوز و متاکریتیک شگفت‌زده شدم، چون فیلم ترمینال از دید من آن‌قدرها هم بد نیست که منتقدان به‌شدت آن را کوبیده‌اندترمینال یک اثر قابل‌قبول نوآر با رگه طنز سیاه است. داستان عشق، انتقام، خیانت را گونه‌ای روایت می‌کند که در آن پای یک زن مرموز و جذاب در میان است. با سینماگیمفا همراه باشید.

فیلم داستان یک ترمینال متروکه و مخوف را شرح می‌دهد که فقط یک خدمتکار وراج (با بازی مایک مایرز)، دو دزد احمق (که چندان در خط داستانی اصلی نقشی ندارند!) و دختری مرموز و جذاب که در کافه ترمینال مشغول به کار است، در آن جا به صورت شبانه روز حضور دارند. تا اینکه فردی به نام بیل (با بازی سایمون پگ) به این ترمینال می‌آید تا با آمدن قطار، به مقصد نامعلومی برود. خدمتکار وراج که سریعاً سردرگمی و حیران بودن بیل را تشخیص می‌دهد، او را راهنمایی می‌کند که به کافه ترمینال سری بزند و اوقات خود را در آنجا بگذراند. بیل به کافه می‌رود و با دختر مرموز ماجرا با نام آنی (با بازی خوب مارگوت رابی) آشنا می‌شود. با گپ و گفت صمیمانه آنی با بیل، بیل اعتراف می‌کند که به بیماری مبتلا شده است (اظهار می‌کند که سرطان نیست!) که هرلحظه ممکن است جانش را بگیرد. آنی راه‌های خودکشی برای رهایی از این بیماری به بیل پیشنهاد می‌دهد. در میان گپ و گفت بین آن دو، یک خط داستانی دیگری باز می‌شود که مربوط به سه هفته پیش است. دو آدمکش به نام‌های وینس و مکس از طرف آقای فرانکلین مأموریتی دریافت می‌کنند که فردی را به قتل برسانند و پول زیادی را به جیب بزنند. آن‌ها با پرس‌وجوهای فراوان، به کلابی می‌روند که دختری به نام بانی که همان دختر موبلوند و جذاب کافه است، در آنجا کار می‌کند و خود را دستیار آقای فرانکلین معرفی می‌کند و نقشه‌ی کشتن فرد را برای آن دو بازگو می‌کند. مکس و وینس در خانه‌ای اجاره‌ای در نزدیک ترمینال مستقر می‌شوند تا در زمان مناسب، شخص موردنظر را نیز بکشند و پول را از آقای فرانکلین دریافت بکنند در حالی که هردو در طی این مأموریت، به هم اعتماد ندارند.

Related image

اولین چیزی که در فیلم شما را جذب می‌کند، فضا و اتمسفر عجیب و طراحی صحنه خاص که فیلم را به اثری نوآر تبدیل کرده است. اگر به تعریف ژانر نوآر نگاه بیندازیم می‌بینیم که به فیلم‌های درام جنایی سبک پردازی شده و بدبینانه هالیوودی گفته می‌شود که اغلب فیلم‌برداری های سیاه‌وسفید (در سینمای کلاسیک) ونورپردازی‌های پر سایه‌روشن در آن دیده می‌شوند. نمونه دومی به‌شدت در فیلم به چشم می‌خورد. رنگ قرمز اصلی‌ترین رنگی است که کارگردان در توصیف صحنه‌ها از آن به‌کار برده است. به‌خصوص در سکانس قدم زدن آنی در راهرو آپارتمان متروکه و سالن کلاب که بیشتر شما را به یاد فیلم‌های هنری و گاه گزنده گاسپر نوئه (به‌خصوص در فیلم‌های برگشت‌ناپذیر و به خلأ وارد شو!) می‌اندازد. در سکانس پایانی رنگ سفید، در اتاق عجیب هدایت قطار جایگزین می‌شود که بیشتر به قسمت‌های زمان آینده فیلم علمی تخیلی ادیسه فضایی شبیه می‌شود. پس کارگردان در طراحی صحنه عالی و اتمسفر خاص و غیرمتعارف اش، نمره قابل قبولی می‌گیرد.

همیشه تدوین، نقش مهمی در انسجام روایت غیرخطی داشته است. به‌عنوان مثال اگر تدوین فیلم ممنتو (کریستوفر نولان) بد بود، هیچ‌وقت مخاطب داستان پر و پیچ خم نولان را متوجه نمی‌شد. در ترمینال، تدوین در نیمه اول فیلم بد و در نیمه دوم به اوج خود می‌رسداین‌که در وسط صحبت‌های بیل و آنی، ناگهان یک دفعه قطع و وارد سکانسی با مکان و زمان متفاوتی می‌شود که برای مخاطب گنگ و نامفهوم است و هم چنان نمی‌داند داستان از چه قرار است و با شخصیت‌های ابتدایی داستان یعنی بیل و آنی، ارتباط برقرار نکرده است. تدوین به‌مراتب بهتر می‌شود و در قسمت‌های پایانی فیلم به اوج می‌رسد.

Related image

طنز ظریف و جذابی در طول داستان دیده می‌شود که رنگ و بوی تازه‌ای به فیلم می‌دهد. بیشتر بخش طنز فیلم را شخصیت‌های بیل و وینس را بر عهده دارند. این‌که در میان، فلش بک‌های کوتاهی از شخصیت بیل می‌بینیم که توسط دکتری خونسرد، از وضعیت وخیم سلامتی‌اش باخبر می شود و یا در جوانی که مدیر بداخلاق و منحرفی بوده است و یا پلان‌هایی از راه‌های خودکشی که آنی برای بیل شرح می‌دهد را می‌بینیم که در نوع خود جالب و بامزه است. شخصیت وینس هم با تکیه‌کلام و دشنام‌هایش، بار کمیک فیلم را پررنگ کرده است. حتی بی اعصاب بودن آن‌ هم بامزه است به‌خصوص زمانی که پلان‌هایی از بی اعصاب بودن وینس در بازی‌های شطرنج، ورق و پازل می‌بینیم که از دستیارش می‌بازد و خونش به جوش می‌آید. چنین نوع طنزی قبل‌تر در فیلم دزدی گای ریچی (Snatch) دیده‌شده است. بازی سایمون پگ به آن قدرتمندی فیلم‌های سابقش نیست اما کل فیلم بر روی انگشت مارگوت رابی می‌چرخد، فیلم هرچقدر هم از دید منتقدان بد باشد، از بازی مارگوت رابی تعریف کرده‌اند. بازیگری که نشان داد که از پس هر نقشی برمی‌آید. از دختر جذاب موبلوند در فیلم گرگ وال استریت گرفته تا دختر بد فیلم جوخه انتحار (تنها نکته مثبت فیلم هم هست) و تا بازی دختر بدشانس و یک دنده در فیلم من تونیا هستم. بازی مارگوت رابی در ترمینال، ترکیبی از تمام نقش‌های پیشین او است. در این فیلم او هم جذاب، بدجنس، طناز و نفرت‌انگیز است که مخاطب عناصرچندگانه‌ای از هنرنمایی مارگوت رابی را در فیلم می‌بیند که در نوع خود عالی است.

ترمینال از دید من اثر قابل‌تحملی است که قطعاً ارزش یک بار دیدن را دارد. ایراداتی از جمله تدوین و روایت شلخته و گنگ نیمه اول فیلم وجود دارد اما آن‌قدر هم ایرادات گل‌درشتی نبوده است که منتقدان به‌شدت آن را اثری سخیف و بد توصیف کرده‌اند. ترمینال قطعاً با هنرنمایی مارگوت رابی و روایت غیرخطی مرموزانه‌اش و اتمسفر عجیب،شما را جذب خواهد کرد.

برچسب‌ها: ،

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.