با تماشای فیلم گل (Flower)، ناخودآگاه یاد فیلم لیدی برد (Lady Bird) افتادم. فیلمی که سال گذشته موردتوجه اهالی زیادی از منتقدان و مطبوعات قرار گرفت و حتی موفق شد نامزد ۵ رشته در مراسم جوایز آکادمی اسکار شود. مقایسهی فیلم گل و لیدی برد از اینجهت است که هر دو قهرمان نوجوان مؤنث دارند که سعی در رسیدن به تحقق رؤیا خود دارند اما عواملی مانع رسیدن به رویای خود در طول داستان میشوند و در این مقایسه، گل نسبت به لیدی برد از دید من فیلم بهتری به نظر میآید. نه آنچنان مثل لیدی برد بیش از حد ساده است و نه از سناریو تکراری رنج میبرد. گل روایتی دارد که در لابلای زندگی قهرمان داستان، به موضوعی میپردازد که هیجان فیلم را چند برابر میکند. در ادامه با سینماگیمفا همراه باشید.
اریکا (با بازی خوب زویی دویچ) سعی دارد از طریق اخاذی کردن از عدهای، پول آزادی پدرش از زندان را بهدست بیاورد. اریکا همراه با مادرش زندگی معمولی را می گذرانند تا اینکه مادر اریکا، با مردی به نام باب آشنا میشود و قصد آغاز زندگی عاشقانه با وی دارد. اما مشکل اینجاست که اریکا باید با برادر ناتنیاش– لوک- روبرو شود. لوک که از کمپ ترک اعتیاد بیرون آمده و آدمی خجالتی است و از بازگو کردن اتفاقی که درگذشته برایش افتاده، جلوگیری میکند تا اینکه آن اتفاق را بالاخره برای اریکا بیان میکند. اتفاقی که باعث میشود که اریکا به همراه دوستانش نقشهای را برنامهریزی کنند تا انتقام خود را از کسی که به لوک آزار و اذیت جنسی وارد کرده، بگیرند.
گل زندگی طبقه فقیرنشین و معمولی جامعه آمریکا بهخصوص در ایالت سانفرانسیسکو را به تصویر میکشاند. دختر نوجوانی که برای رسیدن به رؤیای خود یعنی رفتن به کالج برای ادامه تحصیل و آزاد کردن پدر خود از زندان و ملاقات دوباره با وی، او را وادار میکند که از راههای غیرمشروعی، از دیگران بهخصوص افراد میانسال و مردهای جذاب اخاذی کند. با تماشای مقدمهای از زندگی معمولی اریکا، نقطهی اوج داستان از جایی شروع میشود که اریکا با برادر نانتی اش لوک آشنا میشود. رفتار سرد و عجیبوغریب لوک، مانع نزدیک شدن آنها به هم میشوند تا اینکه لوک بالاخره اتفاق دردناکی برایش درگذشته رخ داده را بیان میکند. از این لحظه، حادثه انگیزنده داستان آغاز میشود که در نوع جالب و مهیج و عناصر کمدی هم در آن ترکیب میشود. از آنجایی که حادثه محرک به معنای تحریک و تهییج کننده است بنابراین کاراکتر اصلی داستان را وادار میکند که کاری انجام دهد یا حرکتی بکند. باعث میشود پروتاگونیست از روزمرگی بیرون آید. جرقهای به انبار باروت داستان بزند و این حادثه باید سؤال اساسی و بزرگی را به وجود بیاورد.
در حادثه محرک گل، اریکا با فردی که به لوک آسیب رسانده ملاقات میکند. آن فرد که نامش ویل است (با بازی بازیگر نامآشنا آدام اسکات) که اریکا سعی دارد از طریق ایجاد یک رابطه نامشروع عاشقانه، خود را به وی نزدیک کند و تا حدودی موفق میشود اما نقطهی مهیج و دلهرهآور داستان از آن جاست که ویل درحالیکه به دلیل مصرف مواد خوابآور، اقرار میکند که اشتباهاً مرتکب به چنین عمل زشتی شده است. اریکا از نحوهای که او بیان میکند، باور میکند که او چنین کاری را نکرده است و سعی بر متوقف کردن وی از نوشیدن آبجو میکند که درگیری بین ویل و اریکا آغاز میشود که با دخالت لوک به پایان میرسد. دخالتی که ویل را به هوش میکند. ترس و دلهرهای که در دل همه به وجود میآید که آیا ویل زنده یا مرده است؟ این دلهره که در دل مخاطب هم رخنه کرده، تا فردای آن روز هم ادامه مییابد که در نهایت آن اتفاق وحشتناک به وجود میآید که شخصیت لوک و اریکا را به خطر میاندازد و در تکاپوی پیدا کردن راهحلی برای خلاصی از آن هستند. فیلم نامه نویسان این اثر موفق شدند که این حس مهیج و دلهره را در حتی در پایان فیلم برای مخاطب به وجود بیاورند که از این جهت نمره قابل قبولی میگیرند.
نکتهی برجسته دیگر فیلم گل، بازی بسیار خوب زویی دویچ است. بازیگر جوانی که نقش یک دختر نوجوان زبل و شیطون و کمی وراج را به خوبی بازی کرده است. بار کمدی فیلم را در سکانسهای کمیک فیلم چند برابر میکند به خصوص سکانس ملاقات با ویل و جر و بحثی که درباره موسیقی با وی میکند و حتی سکانسهایی که باشخصیت لوک است که سعی میکند که از هر طریق و شگردهای بامزه، با او ارتباط برقرار کند. اوج بازی زویی در تک سکانسی است که با مادرش جر و بحث اساسی در مورد اتفاقات ناگوار دیشب میکند که وی از آن بیخبر است. بحثی که طوری تمام میشود که دل اریکا را میشکند و نمیداند به خاطر برهم خوردن رابطه با مادرش اشک بریزد و یا طبق معمول به این نوع جروبحثها، لبخندی بزند.
یکی دیگر از نکات خوب داستان، رابطهی اریکا با لوک است که هرچه جلوتر میرود، جالبتر و زیباتر میشود. بهخصوص در قسمتهای پایانی فیلم که اریکا و لوک برای خلاصی از دردسری که در آن افتادند، سر به بیابان میگذارند که شباهت ملموسی به فیلم کلاسیک بانی و کلاید دارد و در پایان، آن جرقهی عاشقانه بین اریکا و لوک به وجود میآید. عنصر عشق را هم در میان این همه دلهره و طنز سیاه، به وجود میآورد.
گل در عین سادگی، اثری بامزه، مهیج و سرگرمکننده است که قهرمانی دارد که مخاطب سریع با آن ارتباط برقرار میکند و به موضوعی میپردازد که جامعهی مدرن آمریکا گریبان گیر آن شده است و تماشای چنین داستانی از زاویه متفاوت، به بینندگان پیشنهاد داده میشود.
نظرات