در این مقاله نگاهی به زندگی شخصی و کارنامه کاری Robin Williams (رابین ویلیامز) استندآپ کمدین برجسته آمریکایی به بهانه تولد وی خواهیم پرداخت. با سینماگیمفا (سینما فارس) همراه باشید.
از کودکی تا ایفای نقش در اولین اثر سینمایی
رابین ویلیامز در ۲۱ ژوئیهٔ ۱۹۵۱ در شهر شیکاگو آمریکا متولد شد. پدر وی یکی از مدیران ارشد شرکتهای سازنده خودروی فورد بود و مادرش Laurie McLaurin (لوری مکلارین) پیش از تولد او در عرصه مدلینگ در شهر Mississippi (میسیسیپی) فعالیت میکرد. پدر بزرگ وی Anselm J. McLaurin (انسلم جی. مکلورین) یک فرماندار و سناتور میسیسیپی بود. رابین بریتانیایی، فرانسوی، ایرلندی و اسکاتلندی تبار بود. رابین ویلیامز در دوران کودکی به دلیل قد کوتاه و وزن زیادی که داشت مورد آزار و تمسخر همکلاسیهایش قرار میگرفت. وی در دوران کودکی خود، فردی آرام و خجالتی بود و با عضویت در گروههای نمایش دبیرستانی توانست مورد توجه و تحسینهای فراوانی قرار بگیرد.
ویلیامز دوران ابتدایی تحصیلش را در مدرسه لیک فورست و در مدرسهی دولتی گورتون گذراند و دوران دبیرستان خودش را در مدرسه دیر پث سپری کرد. مادر وی یک متخصص در کلیسای Christian Science (کریسچن ساینس) بود. ویلیامز به همراه پدرش در The Episcopal Church (کلیسای اسقفی) پرورش یافت. در سال ۱۹۶۳، وقتی که ویلیامز دوازده ساله بود؛ به خاطر شغل پدرش به شهر Detroit (دیترویت) نقل مکان کردند و در Bloomfield Hills (بلومفیلد) ساکن شدند. بعد از نقل مکان ویلیامز به مدرسه خصوصی Detroit Country Day School (کانتری دی) فرستاده و به یکی از بهترین دانش آموز آن مدرسه تبدیل شد. او در مدرسهاش عضو تیمهای فوتبال و کشتی و علاوه بر آنها به عنوان نماینده کلاس خود در شورای مدرسه انتخاب شد.
پدر ویلیامز به خاطر شغلش بیشتر وقتها در سفر بود و مادر وی بیرون از خانه کار میکرد. ویلیامز در آن دوران بیشتر وقتش در کنار خدمتکار سپری میشد و به دست او بزرگ شد. وقتی که ویلیامز شانزده ساله بود، پدرش بازنشستگی پیش از موعد گرفت و همه خانواده به شهر Tiburon (تیبورون) در California (ایالت کالیفرنیا) نقل مکان کردند. در ادامه این تغییرات، ویلیامز به دبیرستان Redwood High School (ردوود) رفت و در سال ۱۹۶۹، درست در زمان فارقالتحصیلیاش توسط همکلاسیهایش به عنوان “کسی که هیج امیدی برای آینده آن ندارد” و “بامزهترین فرد” انتخاب شد.
ویلیامز پس از فارغالتحصیلی از دبیرستان به کالج کلیرمونت Claremont Men’s College (مککنا) در کالیفرنیا رفت و شروع به خواندن رشته علوم سیاسی کرد. اما پس از مدت کوتاهی از دانشگاه انصراف داد و به دنبال بازیگری رفت. او سه سال درون کالج مارتین در رشته تئاتر فعالیت کرد. ویلیامز با بازی در نقش Fagin (فاگین) در تئاتر موزیکال Oliver (الیور) وارد عرصه بازیگری شد و نظر استاد خود James Dunn (جیمز دان) را جلب کرد، تا جایی که به گفته استادش وی به یکی از برترین شخصهای متفاوت و خاص حرفهاش تبدیل خواهد شد.
ویلیامز در سال ۱۹۷۳ به بورس تحصیلی دست یافت و به مدرسه Juilliard School (جیلیارد) در New York City (نیویورک سیتی) منتقل شد. وی در کنار بیست نفر دیگر همچون کریستوفر ریو، ویلیام هارت و مندی پتینکین برای ورود به این مدرسه پذیرفته شده بود. همچنین ویلیامز یکی از دو نفری بود که توسط John Houseman (جان هاوسمن) برای برنامه پیشرفته مرکز در آن سال انتخاب شده بود. هم اتاقی ویلیامز در جیلیارد، Franklyn Seales (فرانکلین سیلز) بود. در ادامه تحصیل، ویلیامز و ریو در کلاس های نحوهی گویش که توسط Edith Skinner (ادیت اسکینر) که یکی از برترینهای این حرفه در جهان بود، شرکت میکردند. به گفته ریو، ویلیامز یکی از بهترینهای کلاس بود و هیچ نیازی به شرکت در این کلاس نداشت، چون که او به راحتی میتوانست به گویشهای ایرلندی، اسکاتلندی، انگلیسی، روسی و ایتالیایی صحبت کند. Michael Kahn (مایکل کان) معلم بخش بازیگری در مدرسه جیلیارد بود و طبق یادداشتهای ریو، تحت تاثیر کارهای ویلیامز قرار میگیرد. اما مایکل گاهاً از او انتقاد میکرد، برای این که ویلیامز را در سطح یک استندآپ کمدین ساده و معمولی نگه دارد و اجازه ندهد که او به یک بازیگر تبدیل شود. کمی بعد، ویلیامز منتقدان خودش را با بازی متقاعد کنندهاش در نمایش شب ایگوانا (The Night of the Iguana) اثر Tennessee Williams (تنسی ویلیامز) خاموش کرد. ریو پس از اتمام اعلام کرد که از کار ویلیامز هیجانزده شده و خوشحال است که سرنوشت آنها را به هم رساند.
ویلیامز و ریو تا سال ۲۰۰۴ و زمان مرگ ریو بهترین دوستان یکدیگر بودند. ریو بعد از یک حادثه در سوارکاریاش به شدت برای بهبودیاش تلاش کرده بود اما سر انجام نتوانست بر دردش غلبه کند و جان خودش را از دست داد. زک ویلایمز پسر رابین ویلیامز رابطه دوستانهی آنها را اینگونه توصیف و بیان میکرد که آنها همانند دو برادر که از دو مادر مختلف متولد شدهاند به یکدیگر نزدیکاند. ویلیامز تا زمان مرگ ریو، بسیاری از هزینههای درمانی او را پرداخت کرده بود و به خانواده وی کمکهای مالی میکرد. ویلیامز مدرسه جیلیارد را در سال ۱۹۷۶ با مشورت با جان هاوسمن ترک کرد. به گفته جان، جیلیارد دیگر چیزی برای آموزش به ویلیامز نداشت و بهتر بود که وی این مدرسه را ترک کند. جرالد فریدمن به ویلیامز گفت که وی یک نابغه است و سبک تدریس محافظه کارانه جیلیارد مناسب او نبوده و بهتر است که این مدرسه را ترک کند و سر انجام هیچکس از خروج ویلیامز از مدرسه شگفت زده نشد.
ویلیامز پس از این که با خانواده خودش به Marin County (مارین کانتی) نقل مکان کرد و در اواسط دهه ۱۹۷۰ نمایش استندآپ کمدی خود را در کلوبهای شبانه منطقه خلیج سانفرانسیسکو آغاز کرد. او اولین استندآپ کمدیاش را در مکانی به اسم Holy City Zoo (باغ مقدس شهر) در سانفرانسیسکو آغاز کرد. در دهه ۱۹۶۰، سان فرانسیسکو به یک مرکز رنسانس موسیقی راک، هیپی، دارو، تبدیل شده بود. اما ویلیامز با تلاش خود سان فرانسیسکو را به مرکز “رنسانس کمدی” مبدل کرد. سپس به لس انجلس نقل مکان کرد و همچنان به کار نمایش در کلوبهای مختلف پرداخت. در همان دوران بود که George Schlatter (جورج اشلاتر) ویلیامز را درون یکی از نمایشهایش دید و او را برای اجرا درون نمایش تلوزیونی The Great American Laugh-Off انتخاب کرد. این نمایش در اواخر سال ۱۹۷۷ پخش شد و اولین نمایش تلوزیونی وی بود. متاسفانه این نمایش در ادامه راه با شکست مواجه شد، اما راه ویلیامز را برای ورود به برنامههای تلوزیونی دیگر و همچنین اجرا در کلوبهای معروف لس انجلس از جمله Roxy (راکسی) باز کرد.
ویلیامز در طراحیهای صحنه خویش از کسانی همچون جاناتان وینترز، پیتر سلرز، نیکولز و می، و لنی بروس الهام میگرفته است. وی از اجراهایشان الهام گرفته و آنها را با مقدار بیشتری از شوخ طبعی مخلوط میکرده است که یکی از فنون وی برای جذب مخاطب به شمار میرفته. Jonathan Winters (جاناتان وینترز) در ابتدای قدمهای او، برایش به یک بت تبدیل شده بود. اولین دیدار ویلیامز با جاناتان در هشت سالگی بود که ویلیامز را درون تلوزیون دیده بود. ویلیامز در ادامه راه خود، در مصاحبههای خودش برای جاناتان احترام خاصی قائل بود. ویلیامز در سال ۲۰۰۲ طی یک مصاحبه با Michael Parkinson (مایکل پارکینسون) عنوان کرد که به کمک Peter Sellers (پیتر کالرز) آموخت که چگونه خود جای چند شخصیت مختلف جا بزند. بخصوص بعد از تماشای فیلم Dr. Strangelove (دکتر استرنجلاو) ویلیامز به شدت تحت تاثیر قرار گرفت. همچنین ویلیامز تحت تاثیر اجراهای Richard Pryor’s (ریچارد پریور) قرار گرفت که چگونه درون اجراهای خود مسائلی همچون اعتیاد به مواد مخدر و الکل خودش را بیپروا عنوان میکرد. در ادامه ویلیامز مشکلات خودش را با طنز و کمدی مخلوط کرد و گفت که صحبت درباره مشکلات آسانتر از درمان کردن آنها است.
ویلیامز در ادامه راه خود، با اجرای نمایش Reality…What a Concept در کلوب Copacabana (کاپاکابانا) یک جایزه گرمی دریافت کرد. حتی بعد از این که ویلیامز به یک ستاره تلوزیونی تبدیل شد، دست از نمایشهای کمدی خودش برنداشت و به راه خودش در این زمینه ادامه داد. او به نمایش An Evening With Robin Williams در سال ۱۹۸۲، Robin Williams: At The Met در سال ۱۹۸۶ و Robin Williams: Live on Broadway در سال ۲۰۰۲ پرداخت که نمایش آخر رکورد طولانیترین مدت زمان یک نمایش کمدی را شکست. محبوبیت ویلیامز به حدی رسیده بود که گاهی بعد از گذشت سی دقیقه پس از زمان شروع فروش بلیطها تمام بلیطهای نمایش او به فروش میرسید.
ویلیامز در اوایل دوره کاری خودش، به دلیل استرسی که پیش از اجرای خود داشت، به استفاده از مواد مخدر و الکل روی آورد. همچنین وی گفته بود که هیچ وقت مواد مخدر و الکل را در روز اجرایش مصرف نمیکرده و فقط گاهی آثار آنها از روز قبل همراه وی باقی میمانده. ویلیامز مدتی به کوکائین روی آورده بود که موجب شد در هنگام اجراهایش دچار پارانویا (این بیماری یکی از گونههای روانگسیختگی است. روان گسیختگی پارانوئید یک بیماری جدی و مزمن است که فرد گرفتار تماس با واقعیت را از دست داده و شاید شخص را به سوی بسیاری از حالتهای خطرناک، مانند کنشهای خودکشی، هدایت کند) و توهمهای دیداری شود. در این هنگام برخی از منتقدان از جمله Vincent Canby (وینسنت کانبیا) نگران حال او و شوخیهایش میشدند تا این که استندآپ کمدیاش تبدیل به یک نمایش مضحک نشود. همچنین ویلیامز گاهی متهم به دزدی از ایدههای کمدینهای دیگر شد؛ اما وی همیشه این موضوعها را رد میکرد و خودش را تبرئه میکرد. در سال ۱۹۹۲ از ویلیامز در یک مصاحبه پرسیده شد که آیا نمیترسد که تعادل بین زندگی شخصیاش و کارش بهم بخورد؟ رابین پاسخ داد که بله از این میترسم که تعادل بین زندگی شخصی و کارم برهم بخورد. اما در ادامه اضافه کرد، تا زمانی که کار میکنم و استندآپ کمدی اجرا میکنم، این ترس به سراغم نخواهد آمد و هر وقت هم این ترس به سراغم میآید، به یاد نصیحت پدرم میافتم که میگفت هیچ وقت از صحبت کردن درباره مسائلی که اهمیت دارند ترسی نداشته باشم.
پس از نمایشهای ویلیامز درون شبکه NBC (انبیسی)، Garry Marshall (گری مارشال) در سال ۱۹۸۷ به سراغ ویلیامز آمد و وی را به عنوان بازیگر مهمان سریال خودش با نام Happy Days (روزهای شاد) انتخاب کرد و به او پیشنهاد همکاری داد. ویلیامز درون آن سریال با نام مونک که موجودی فضایی است، ایفای نقش کرد و به سرعت در میان تماشاگران به یک شخصیت دوست داشتنی و بامزه تبدیل شد. وقتی کارگردان موفقیت ویلیامز را در این زمینه مشاهده کرد، به سرعت سریالی با نام مونک و میندی (Mork & Mindy) راهاندازی کرد. زمان این سریال بر خلاف سریال روزهای شاد که در دهه ۵۰ میلادی درون میلواکی روایت میشد، درون زمان حال و در کلرادو اتفاق میافتاد. این سریال با ۴ فصل از شبکه ABC پخش شد و به محبوبیت فراوانی رسید، تا جایی که هر قسمت از این سریال در هنگام پخش چیزی حدود شصت میلیون بیننده را از آن خود میکرد. سریال مونک و میندی ویلیامز را به یک “ستاره” تبدیل کرد و محبوبیتش را نزد مردم چند برابر کرد. مونک و میندی با ویلیامز کاری کرد که تصویر او بر روی کتابهای رنگ آمیزی، جعبههای ناهار و دیگر کالاهای برجسته آن زمان برود و در ماههای اوت و مارس، روزنامههایی همچون تایم و رولینگ استون صفحه اول خودشان را در اختیار عکسهای ویلیامز بگذارند.
اولین فیلمی که ویلیامز در آن ایفای نقش کرد در فیلم کمدی Can I Do It… ‘Til I Need Glasses? بود. اما اولین حضور جدی وی به عنوان شخصیت اصلی در فیلمی موزیکال به نام Popeye بوده که در سال ۱۹۸۰ تولید شده است. در آن فیلم ویلیامز تمامی تکنیکهایی که در نمایشهای تلوزیونی آموخته بود را به نمایش گذاشت و توانست موفقیت بزرگی را از خود برجای بگذارد. در آن دوران شکست در عرصه بازیگری درون فیلم برای او معنی نداشت. پروژه بعدی ویلیامز برای ایفای نقش، فیلم The World According to Garp بود. پس از این فیلم، ویلیامز در آثاری همچون، بازماندگان (The Survivors) و کلوب پارادایس (Club Paradise) ایفای نقش کرد. هرچند به گفته او این نقشها کمکی به کارنامه کاری او نکرده است. اما با این حال باز هم زمینه ساز آثار بعدی بود که ویلیامز در آنها ایفای نقش کرده بود.
زندگی شخصی
ویلیامز اولین دیدارش را با همسر خود در زمانی انجام داد که یک متصدی بار در سانفرانسیسکو (در سال ۱۹۷۶) بود. او و Valerie Velardi (والری ولاردی) در سال ۱۹۷۸ ازدواج کردند و این اولین ازدواج ویلیامز در زندگیاش بود. نتیجهی یک دهه ازدواج، پسری پنج ساله به نام زک بود، کمی بعد درست در سال ۱۹۸۸ ویلیامز و والری از یک دیگر جدا شدند. در ۳۰ آوریل ۱۹۸۹ ویلیامز با Marsha Garces (مارشا گارسس) که در آن زمان پرستار زک بوده است ازدواج کرد و حاصل آن، یک دختر و پسر با نامهای زلدا (این نام به دلیل علاقه شدید ویلیامز به بازی The Legend of Zelda انتخاب شده و برگرفته از نام یکی از شخصیتهای دختر این بازی است) و کدی بود. در مارس سال ۲۰۰۸ مارشا درخواست طلاق از ویلیامز با موضوع عدم تفاهم را انجام داد؛ اما مراحل این طلاق ویلیامز تا سال ۲۰۱۰ به طول انجامید. ازدواج سوم ویلیامز با گرافیستی به نام Susan Schneider (سوزان اشنایدر) در اکتبر سال ۲۰۱۱ بود. در اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰، ویلیامز معتاد به کوکائین شد. او با دوستش John Belushi (جان بلوشی) این کار را انجام میداد تا این که سر انجام جان یک شب بر اثر مصرف بیش از حد مواد مخدر جان خود را از دست داد. پس از مرگ جان، ویلیامز به افسردگی شدیدی گرفتار شد؛ اما تولد پسرش زک باعث شد که وی اعتیاد را کنار بگذارد و به یادگیری ورزشهایی همچون دوچرخه سواری روی بیآورد، تا جایی که به مدیر یک فروشگاه دوچرخه گفت: دوچرخه سواری زندگی من را نجات داد. در سال ۲۰۰۳، ویلیامز هنگام کار بر روی یک فیلم در آلاسکا دوباره به مصرف مواد مخدر روی آورد. اما سه سال بعد یعنی در سال ۲۰۰۶، او خود را به یک مرکز ترک اعتیاد در نیویورک معرفی کرد و به سلامتی کامل بازگشت. سالها بعد ویلیامز در مصاحبهای اعلام کرد که هرگز به مصرف دوباره کوکائین روی نیاورده بوده است.
کوکائین-پارانوئید و ناتوان، چه جالب. کمی فکر کردم، خیلی ممنون، بیایید به آن برگردیم. مکالمههای بیفایده تا نیمه شب، بیدار شدن از خواب در طلوع خورشید احساس یک خون آشام در گذر روز. دیگر نه!
در سال ۲۰۰۹ او به علت مشکلات قلبی در بیمارستان بستری شد و متخصصین ناچار به پیوند دریچه آئورت وی شدند. در اواسط سال ۲۰۱۴ ویلیامز خود را به یک مرکز ترک اعتیاد معرفی کرد تا بتواند الکل را برای همیشه کنار بگذارد. Mara Buxbaum (ماره بوکسباوم) یکی از مترجمان وی اظهار داشته که ویلیامز پیش از مرگ خود از افسردگی شدیدی رنج میبرده است. سرانجام در ۱۱ اوت ۲۰۱۴ ویلیامز در خانه شخصیاش، خودش را با کمربند به دار آویخت. پس از خودکشی ویلیامز در اثر کالبدشکافی و آزمایشهایی که بر روی مغز آن انجام شده بود، مشخص شد که وی دچار جسم لویی بوده است که به اشتباه پارکینسون تشخیص داده شده بود. گزارش نهایی کالبدشکافی در نوامبر ۲۰۱۴ منتشر شد که نشان که خودکشی ویلیامز به دلیل اعتیاد به کوکائین و الکل نبوده است و حتی تمامی داروهای درون خون وی در حد تجویز بوده است. پس از مرگ ویلیامز بدن وی سوزانده شد و خاکسترش در ۲۱ اوت ۲۰۱۴ در خلیج سانفرانسیکو پراکنده شد. ویلیامز دیروز ۶۷ ساله شد.
فهرست تمامی نقش آفرینیهای رابین ویلیامز:
زمینه | کارگردان | نام | سال |
فیلم سینمایی | رابرت لوی | Can I Do It ‘Till I Need Glasses | ۱۹۷۷ |
نمایش تلویزیونی | جان مافیت | The Richard Pryor Show | ۱۹۷۷ |
نمایش تلویزیونی | دان میشر | Laugh-In | ۱۹۷۷ |
سریال تلویزیونی | ری مارش | Eight Is Enough | ۱۹۷۷ |
فیلم تلویزیونی | تونی سیکی | Sorority ’62 | ۱۹۷۸ |
نمایش تلویزیونی | – | America 2-Night | ۱۹۷۸ |
سریال تلویزیونی | جری پاریس | Happy Days | ۱۹۷۸ |
سریال تلویزیونی | هاوارد استورم | Mork & Mindy | ۱۹۷۸ |
سریال تلویزیونی | – | Out of the Blue | ۱۹۷۹ |
فیلم سینمایی | رابرت آلتمن | Popeye | ۱۹۸۰ |
فیلم سینمایی | جورج روی هیل | The World According to Garp | ۱۹۸۲ |
سریال تلویزیونی | اریک ایدل | Faerie Tale Theatre | ۱۹۸۲ |
نمایش تلویزیونی | جان بلانکارد | SCTV Network | ۱۹۸۲ |
سریال انیمیشن | – | Mork & Mindy/Laverne & Shirley/Fonz Hour | ۱۹۸۲ |
فیلم سینمایی | مایکل ریچی | The Survivors | ۱۹۸۳ |
فیلم سینمایی | پل مازورسکی | Moscow on the Hudson | ۱۹۸۴ |
سریال تلویزیونی | – | Pryor’s Place | ۱۹۸۴ |
فیلم سینمایی | راجر اسپاتیسوود | The Best of Times | ۱۹۸۶ |
فیلم سینمایی | هارولد رمیس | Club Paradise | ۱۹۸۶ |
فیلم سینمایی | فیلدر کوک | Seize the Day | ۱۹۸۶ |
مستند تلویزیونی | بیل کوتوریه | Dear America: Letters Home from Vietnam | ۱۹۸۷ |
فیلم سینمایی | بری لوینسون | Good Morning, Vietnam | ۱۹۸۷ |
فیلم تلویزیونی | پیتر فرارا | Jonathan Winters: On the Ledge | ۱۹۸۷ |
فیلم سینمایی | تری گیلیام | The Adventures of Baron Munchausen | ۱۹۸۸ |
فیلم کوتاه | جری ریس | Back to Neverland | ۱۹۸۹ |
فیلم سینمایی | پیتر ویر | Dead Poets Society | ۱۹۸۹ |
فیلم سینمایی | راجر دونالدسون | Cadillac Man | ۱۹۹۰ |
فیلم سینمایی | پنی مارشال | Awakenings | ۱۹۹۰ |
فیلم سینمایی | بوکات گلتویت | Shakes the Clown | ۱۹۹۱ |
فیلم سینمایی | کنت برانا | Dead Again | ۱۹۹۱ |
فیلم سینمایی | تری گیلیام | The Fisher King | ۱۹۹۱ |
فیلم سینمایی | استیون اسپیلبرگ | Hook | ۱۹۹۱ |
انیمیشن تلویزیونی | اسکیپ جونز | A Wish for Wings That Work | ۱۹۹۱ |
انیمیشن ویدئویی | – | Rabbit Ears: The Fool and the Flying Ship | ۱۹۹۱ |
انیمیشن سینمایی | بیل کرویر | FernGully: The Last Rainforest | ۱۹۹۱ |
انیمیشن کوتاه | جف بلیث | The Timekeeper | ۱۹۹۲ |
فیلم سینمایی | ران کلمنتس، جان ماسکر | Aladdin | ۱۹۹۲ |
فیلم سینمایی | بری لوینسون | Toys | ۱۹۹۲ |
فیلم سینمایی | کریس کلمبوس | Mrs. Doubtfire | ۱۹۹۳ |
فیلم سینمایی | استیون جیلنهال | Homicide: Life on the Street | ۱۹۹۴ |
فیلم سینمایی | بیل فورسیت | Being Human | ۱۹۹۴ |
نمایش تلویزیونی | – | The Larry Sanders Show | ۱۹۹۴ |
فیلم تلویزیونی | وینسنت پترسون | In Search of Dr. Seuss | ۱۹۹۴ |
فیلم سینمایی | کریس کلمبوس | Nine Months | ۱۹۹۵ |
انیمیشن تلویزیونی | استیو بیندر | Aladdin on Ice | ۱۹۹۵ |
فیلم سینمایی | جو جانستون | Jumanji | ۱۹۹۵ |
فیلم سینمایی | مایک نیکولز | The Birdcage | ۱۹۹۶ |
فیلم سینمایی | فرانسیس فورد کوپولا | Jack | ۱۹۹۶ |
انیمیشن ویدئویی | تد استونز | Aladdin and the King of Thieves | ۱۹۹۶ |
فیلم سینمایی | کنت برانا | Hamlet | ۱۹۹۶ |
فیلم سینمایی | رابی بنسون | Friends | ۱۹۹۶ |
فیلم سینمایی | ایوان رایتمن | Fathers’ Day | ۱۹۹۷ |
فیلم سینمایی | وودی آلن | Deconstructing Harry | ۱۹۹۷ |
فیلم سینمایی | لس میفیلد | Flubber | ۱۹۹۷ |
فیلم سینمایی | گاس ون سنت | Good Will Hunting | ۱۹۹۷ |
فیلم سینمایی | وینسنت وارد | What Dreams May Come | ۱۹۹۸ |
فیلم سینمایی | تام شادیاک | Patch Adams | ۱۹۹۸ |
بازی ویدئویی | – | Disney’s Math Quest with Aladdin | ۱۹۹۸ |
فیلم سینمایی | جو ناپولیتانو | L.A. Doctors | ۱۹۹۹ |
فیلم سینمایی | پیتر کاسویتز | Jakob the Liar | ۱۹۹۹ |
فیلم سینمایی | کریس کلمبوس | Bicentennial Man | ۱۹۹۹ |
فیلم سینمایی | استیون اسپیلبرگ | A.I. Artificial Intelligence | ۲۰۰۱ |
فیلم سینمایی | مارک رومانک | One Hour Photo | ۲۰۰۲ |
فیلم سینمایی | دنی دویتو | Death to Smoochy | ۲۰۰۲ |
فیلم سینمایی | کریستوفر نولان | Insomnia | ۲۰۰۲ |
سریال مستند | – | Freedom: A History of Us | ۲۰۰۳ |
سریال تلویزیونی | بونی هانت | Life with Bonnie | ۲۰۰۳ |
فیلم سینمایی | عمر نعیم | The Final Cut | ۲۰۰۴ |
فیلم سینمایی | دیوید دوکاونی | House of D | ۲۰۰۴ |
فیلم سینمایی | چاز پالمینتری | Noel | ۲۰۰۴ |
انیمیشن سینمایی | کریس وج، کارلوس سالدانا | Robots | ۲۰۰۵ |
فیلم سینمایی | مارک میلود | The Big White | ۲۰۰۵ |
فیلم سینمایی | پاتریک استتنر | The Night Listener | ۲۰۰۶ |
فیلم سینمایی | بری ساننفیلد | RV | ۲۰۰۶ |
انیمیشن سینمایی | کریستوفر ریو، کابن بردی | Everyone’s Hero | ۲۰۰۶ |
فیلم سینمایی | بری لوینسون | Man of the Year | ۲۰۰۶ |
انیمیشن سینمایی | جورج میلر | Happy Feet | ۲۰۰۶ |
فیلم سینمایی | شاون لوی | Night at the Museum | ۲۰۰۶ |
فیلم سینمایی | کن کواپیس | License to Wed | ۲۰۰۷ |
فیلم سینمایی | کریستن شریدان | August Rush | ۲۰۰۷ |
سریال تلویزیونی | دیوید پلت | Law & Order: Special Victims Unit | ۲۰۰۸ |
فیلم سینمایی | بوکات گلتویت | World’s Greatest Dad | ۲۰۰۸ |
فیلم سینمایی | جوناس پیت | Shrink | ۲۰۰۸ |
فیلم سینمایی | شاون لوی | Night at the Museum: Battle of the Smithsonian | ۲۰۰۹ |
فیلم سینمایی | وینسنت والر، مارک آزبورن | SpongeBob SquarePants | ۲۰۰۹ |
فیلم سینمایی | والت بکر | Old Dogs | ۲۰۰۹ |
انیمیشن سینمایی | جورج میلر | Happy Feet Two | ۲۰۱۱ |
سریال تلویزیونی | رندال اینهورن | Wilfred | ۲۰۱۲ |
سریال تلویزیونی | لویی سی. کی | Louie | ۲۰۱۲ |
فیلم سینمایی | جاستین زکهام | The Big Wedding | ۲۰۱۳ |
فیلم سینمایی | لی دنیل | Lee Daniels’ The Butler | ۲۰۱۳ |
فیلم سینمایی | آری پوسین | The Face of Love | ۲۰۱۳ |
فیلم سینمایی | – | The Crazy Ones | ۲۰۱۳ |
فیلم سینمایی | دیتو مونتیل | Boulevard | ۲۰۱۴ |
فیلم سینمایی | فیل آلندن رابینسون | The Angriest Man in Brooklyn | ۲۰۱۴ |
فیلم سینمایی | تریستیرن شاپیرو | A Merry Friggin’ Christmas | ۲۰۱۴ |
فیلم سینمایی | شاون لوی | Night at the Museum: Secret of the Tomb | ۲۰۱۴ |
فیلم سینمایی | تری جونز | Absolutely Anything | ۲۰۱۵ |
منابع: IMDB و Wikipedia
نظرات