سینما در گذر زمان، قسمت ششم:‌ امپرسیونیسم فرانسه

9 August 2018 - 21:00

یکی از نکاتی که عموم سینماگران جوان و اشخاص علاقه‌مند به هنر از آن غافل می‌شوند آشنایی با تاریخچه مدیوم مورد علاقه‌شان است. آفتی که در هنرمندان تازه‌کار بسیار شایع است و می‌تواند سبب بروز مشکلات بزرگ‌تری در آینده شود. چگونه یک فیلمساز جوان می‌تواند بدون دیدن هیچکاک، تعلیق را درک کرده و از آن در فیلم خود استفاده کند؟ چگونه یک سینماگر تازه‌کار بدون دیدن مورنائو و شوستروم می‌تواند فرم بفهمد و در نتیجه اثری بسازد که فرم داشته باشد؟ از سویی دیگر تفکری خطرناک از سوی بسیاری از هنرمندان -خصوصا دوستان آلترناتیو و آوانگارد- در حال تزریق به جامعه جوان هنر ایران و مسموم کردن آن است، مبنی بر اینکه چه کسی گفته ما نیاز به خواندن تئوری و دانستن تاریخ سینما داریم؟ قوانین را به دور بریزید و الله بختکی فیلم بسازید. نتیجه این تفکر هم می‌شود خروار خروار فیلم تجربی که با کج و راست کردن بی دلیل دوربین و ادا درآوردن با آن به دنبال پوشاندن ضعف خود در فهم و درک اصول اولیه سینما و تاریخ این مدیوم عظیم هستند و فیلمسازانی که هنوز دوربین ساده و مستحکم جان فورد را درک نکرده، می‌خواهند با تکان دادن بی‌خود دوربین روی دست صحنه دلهره‌آور خلق کنند. در سری مقالات تاریخ سینما سعی من بر این خواهد بود که نگاهی کلی و نسبتا مختصر به تاریخچه عظیم سینما داشته باشم تا خوانندگان و علاقه‌مندانی که زمان یا حوصله خواندن کتاب های قطور تاریخی مانند تاریخ سینمای دیوید بوردول و یا تاریخ سینمای کوک را ندارند با خواندن این مقالات آشنایی نسبی با تاریخ سینما پیدا کنند. امید است که شما خوانندگان عزیز با نظرات خود مرا هر چه بیشتر در نگارش این مقالات یاری فرمایید.

تصویری به قدمت تمام تاریخ!

در قسمت قبلی سری مقالات سینما در گذر زمان به بحث کمدی کلاسیک پرداختیم و با آثار و تفکرات فیلمسازان مهمی چون چارلی چاپلین، باستر کیتون، مک سنت و ماکس لیندر آشنا شدیم. قسمت ششم از سری مقالات سینما در گذر زمان به جنبش امپرسیونیستی و سینمای دهه بیست فرانسه اختصاص دارد. با رخ دادن جنگ جهانی اول سینمای فرانسه نیز مثل بسیاری از صنعت های دیگر ضربات چبران ناپذیری را بر پیکره خود وارد دید. بسیاری از افراد به جنگ اعزام شدند و سینما جز برای مقاصد جنگی استفاده ای نداشت. در نتیجه این اتفاق شرکت‌ های سینمایی شروع به وارد کردن آثار هالیوودی آن دوران کردند. از آثار چاپلین گرفته تا دومیل و پرل وایت همه و همه هر روزه بر روی پرده نقره ای سینمای فرانسه اکران می شد. با پایان جنگ جهانی اول بود که گروهی فیلمساز جوان به مخالفت با این سبک و شیوه پرداختند و در ادامه نیز با مبارزه با سیستم رایج و بازاری سینمای فرانسه آثار آوانگارد خود را تولید کردند. این آثار به آثار امپرسیونیستی – یا آوانگارد های روایت گر – معروف شدند. در قدم اول این فیلمسازان با تکیه بر دانش نظری خود به نوشتن نظریه های سینمایی پرداختند و با دفاع از سینمای ناب با تئاتر فیلم شده یا فیلم های وامدار ادبیات مخالفت کردند. در آثار این فیلمسازان بی علاقگی به شیوه داستانی و روایت موج می زند به طوری که سینمای امپرسیونیستی را بدیلی در مقابل شیوه روایت کلاسیک هالیوودی دانسته اند. آن‌ ها معتقد بودند قبل از هر چیز سینما نیز مانند موسیقی باید فرصتی در اختیار هنرمند قرار دهد تا بتواند احساسات خود را بیان کند و به همین دلیل در آثارشان تاثیرپذیری شدیدی از تقاشی‌ های امپرسیونیستی با تصاویر شاعرانه و غم انگیز داشتند. این افراد در فیلم های خود از بازی های ناتورالیستی بهره می گرفتند و معمولا لوکیشن آثار خود را به مکان های روستایی و خاطره انگیز انتقال می دادند. در آثار امپرسیونیستی معمولا کارکرد تکنیک بیشتر در رابطه با انتقال ذهن شخصیت‌ هاست. از سوی دیگر در زمان طرح و توطئه‌ی این آثار تا حد زیادی دخل و تصرف می شد. همچنین معمولا فیلمسازان امپرسیونیستی به کرّات از تکنیک فلاش بک برای نمایش خاطرات در آثارشان استفاده می‌ کردند تا جایی که این رویاها و خاطرات تمام زمان فیلمی مثل خانم بوده خندان (۱۹۲۳) اثر ژرمن دولاک را در بر می‌گیرد. لئون موسیناک منتقد چپ گرا، ویژگی‌ های اساسی و جامع سینمای امپرسیونیستی را در کتاب خود به نام تولد سینما جمع آوری کرد. کتابی که برای مطالعه بیشتر در مورد ویژگی های سینمای امپرسیونیستی می توان به آن مراجعه کرد.

ریچوتیو کانودو نخستین نظریه پرداز جریان امپرسیونیستی

ریچیوتو کانودو را اولین نظریه پرداز جدی سینما می خوانند. این نظریه پرداز ایتالیایی در سال ۱۹۰۲ به پاریس رفت و خود را به عنوان یکی از چهره های برجسته بین روشنفکران فرانسوی مطرح کرد. در سال ۱۹۱۱ با انتشار مانیفست معروفش – مانیفست هنر هفتم – سینما را به نام هنر هفتم به عنوان هنری که از جمع شش هنر قبلی یعنی ادبیات، نقاشی، مجسمه سازی، موسیقی،‌ رقص و معماری به دست آمده، معرفی کرد. در ادامه او نخستین انجمن سینمایی را با نام انجمن دوستداران هنر هفتم و همچنین نخستین مجله سینمایی – نشریه هنر هفتم – را تاسیس کرد. کانودو اسطوره شکل هنری کامل را مدنظر داشت و بعدها نیز آندره بازن منتقد و نظریه پرداز مطرح فرانسوی بحث اسطوره سینمای کامل را مطرح ساخت. مجموع نظریات مهم ریچیوتو کانودو را پس از مرگش در کتابی با عنوان “کارخانه تصاویر” در سال ۱۹۲۷ منتشر کردند. لویی دلوک، فیلمساز و نظریه پرداز، که از نظریه های کانودو تاثیر بسیاری گرفته بود، نیز در کنار او به رهبری انجمن دوستداران هنر هفتم می پرداخت. کار تا جایی پیش رفت که امروزه او را به عنوان رهبر جنبش آوانگاردها و حتی نخستین نظریه پرداز زیبایی شناسی فیلم می شناسند. دلوک تلاش داشت تصور خود را از سینما در واژه عرفانی فتوژنی خلاصه کند. فتوژنی کیفیتی ویژه سینماست که به تنهایی جهان و بشریت را در حرکتی ساده دگرگون می کند. لویی دلوک همواره سینما را به عنوان تنها هنر به واقع مدرن می شناخت و در کتاب خود به نام فتوژنی که در سال ۱۹۲۰ منتشر کرد، فتوژنی را قاعده سینما معرفی کرد. لویی دلوک در کنار نظریه های خود آثار بسیاری نیز ساخت. مهم ترین اثر او را تب (۱۹۲۱) دانسته اند که در مورد دختری است که در آرزوی رسیدن به گلی که از دور می بیند زمانش را می گذراند. لویی دلوک یک سال بعد از آن نیز خانم هیچستان (۱۹۲۲) را جلوی دوربین برد و در سال ۱۹۲۴ نیز در اثر سل درگذشت.

لویی دلوک تئوریسین و فیلمساز مهم امپرسیونیستی

اما شاید مهم ترین کارگردان دهه بیست فرانسه ابل گانس باشد. ابل گانس را شخصی می دانند که دوربین را از بی تحرکی رهایی بخشید. او پس از کارگردانی فیلم جنون دکتر توب (۱۹۱۴) که فانتزی ملی یس گونه ای بود به سراغ ساخت سمفونی دهم (۱۹۱۸) رفت که تبدیل به اولین فیلم امپرسیونیستی شد. گانس در این فیلم متاثر از فیلم تعصب اثر گریفیث بود و توانست با مونتاژ تصویری به کنترپوان تصویری نزدیک شود. اوج تمهیدات سینمایی سریع و زاویه ها و برش های غیر عادی دوربین گانس را در فیلم من متهم می کنم (۱۹۱۹) می بینیم. برش متناوب و استعاری این فیلم تا جایی محبوب شد پس از ساخت آن به ابل گانس لقب گریفیث اروپا را دادند. چرخ (۱۹۲۳) چکیده نظریات، افکار و عقاید گانس است. در این فیلم ۵ ساعته اساسا بر روابط نفسانی بین ۴ نفر پرداخته می شود و کارگردان پیگیری جز به جز تحولات احساسی کارکترها را دستور کار خود قرار داده است. تدوین تند شونده و به شدت ریتمیک این فیلم خصوصا در سکانس تصادف قطار جز مهم ترین صحنه های تدوین در تاریخ سینماست. چرخ را شاهکار همه شاهکار های شکست خورده دانسته اند. اما مهم ترین فیلم در کارنامه کاری ابل گانس ناپلئون (۱۹۲۷) است. این فیلم را عظیم ترین اثر تولیدی در سینمای صامت فرانسه دانسته اند که در آن گانس دست به جسورانه ترین ابداعات زد. در این فیلم حماسی علاوه بر استفاده از عدسی های جدید و نسبت های پرده عریض گانس برای نخستین بار از تکنیک پلی ویژن یا تصویر چند قابه استفاده کرد. یعنی سه تصویر از سه زاویه گوناگون که به طور همزمان روی پرده بیاید. آخرین فیلم ابل گانس برج نل (۱۹۵۷) بود که مثل واپسین آثار بسیاری از هم قطارانش فیلمی شکست خورده و بد از کار در آمد. ابل گانس همواره سینما را به موسیقی نور تشبیه می کرد. او در اثر خود هنر سینماتوگرافی (۱۹۲۷) نوشت “زمانه تصویر از راه رسیده است. تماشاگران با چشم هایشان خواهند شنید!”

ابل گانس، گریفیثِ اروپا!

ژان اپستاین نیز از چهره های مهم امپرسیونیستی بوده است. او که نظریه پرداز و فیلمساز مهم در سینمای صامت دهه بیست فرانسه به حساب می آید با انشتار کتاب سلام سینما (۱۹۲۱) اشعار و نوشته های خود در مورد فتوژنی را منتشر کرد. اپستاین فتوژنی را ناب ترین شکل سنیما دانسته است و اینطور می نویسد :”با مفهوم فتوژنی ایدهٔ هنر سینما زاده شد. برای مفهوم تعریف ناپذیر فتوژنی چه تعریفی بهتر از این که نسبتش با سینما مانند نسبت رنگ است به نقاشی و حجم است به مجسمه‌سازی. فتوژنی جز منحصربه‌فرد این هنر است.” او فیلم قلب وفادار (۱۹۲۳) را جلوی دوربین برد. در این اثر مهم امپرسیونیستی سکانس های قابل توجه بسیاری وجود دارد. برای مثال قهرمان زن فیلم از پنجره به بیرون نگاه می کند و سوپرایمپوز آشغال های بارانداز روی تصویر او دلمردگی او را از تن دادن به کار خدمتکاری در میخانه بندر القا می کند. یا با استفاده از تدوین تند شونده که در فیلم چرخ ابل گانس از آن یاد کردیم سکانس معروف چرخ و فلک را می سازد. آینه سه بر (۱۹۲۸) یک فیلم روانکاوانه با تصویرهای درون نگرانه است. اپستاین تکنیک اسلوموشن را در این فیلم که یکی از متهورانه ترین آثار امپرسیونیستی است به کار برد. داستان این فیلم درباره سه زن بسیار متفاوت است که روابط خود را با مرد واحدی توصیف می کنند و قصه های آن‌ها تصویر متناقضی از این مرد توصیف می کند. در این فیلم مانند راشومون کوروساوا ما یک اتفاق را از دید چند نفر مشاهده می کنیم و دیدن مستقیم خود مرد در سکانس آخر چیز مهمی را برای ما آشکار نمی کند. در همان سال اپستاین به سراغ ساخت سقوط خاندان آشر (۱۹۲۸) می رود که باز هم از تکنیک اسلوموشن بهره می گیرد. او با ساخت دکورهای کالیگراف تلاش کرد که رویاهای وهمناک ادگار الن پو را بر پرده سینما زنده کند.سپس پایان زمین (۱۹۲۹) را می سازد که مورخان در کنار پول مارسل لربیه واپسین آثار امپرسیونیستی می دانند و بعد از ساخت این دو اثر جنبش امپرسیونیست از بین رفت. پایان زمین را “پیشاهنگ نئورئالیسم ایتالیایی نزد آوانگاردها”‌ خوانده اند. اپستاین درباره قصه در سینما نظر جالبی دارد. او می نویسد‌:” قصه در سینما یک دروغ است. هیچ قصه ای وجود ندارد. هرگز هیچ قصه ای وجود نداشته است. فقط موقعیت هایی وجود دارند بدون آغاز، بدون میانه و بدون انجام.”

ژان اپستاین

مارسل لربیه دیگر فیلمساز بزرگ این زمان بود. او ابتدا به روزنامه نگاری و نقد ادبی می پرداخت. بعد از خدمت در ارتش نخستین فیلم خود را به نام خیالات (۱۹۱۷) می سازد. لربیه بعد از ساخت چند فیلم دیگر مرد بزرگ (۱۹۲۰) که اقتباسی از یکی از داستان های کوتاه بالزاک بود را جلوی دوربین می برد. او به عنوان وفادارترین پیرو لویی دلوک با انتزاع و افکت بصری حالات درونی شخصیت فیلمش را در مکان واقعی به شیوه امپرسیونیستی می سازد. الدورادو (۱۹۲۲) ملودرامی در مورد طبقات پایین است که مخاطب را به یاد نقاشی های کلود مونه می اندازد. فیلم داستان عشقی سوزناک میان یک رقاصه اسپانیایی و نقاشی نجیب زاده اهل اسکاندیناوی است. ژان میتری درباره الدورادو گفته است:” کارگردانان آن زمان، رمان پاورقی به شیوه مارسل پروست می نوشتند.” لربیه به کمک فرنان لژه، هنرمند دادائیست فیلم وحشی (۱۹۲۳) را ساخت. فیلم بعدی او پول (۱۹۲۸) نام داشت که تبدیل به یکی از مهم‌ترین آثار امپرسیونیستی شد. پول سکانس بی نظیر و معروفی دارد که طی آن دوربین در اتاق‌ های بزرگ به پرواز در می آید و از بالای گنبد سهام به درون جمعیت شیرجه می زند تا هیجان جنون‌ آسای معامله کنندگان را القا کند. لربیه بعد از این فیلم و پایان جنبش امپرسیونیستی نیز آثار بی شماری ساخت که هیچ کدام موفقیت آثار نامبرده را نداشتند. در همان زمان ژرمن دولاک نیز به عنوان نخستین کارگردان هنری و نظریه پرداز زن جدی سینما به ساخت آثار مهمی دست زد. او فیلمنامه لویی دلوک را تبدیل به فیلم جشن اسپانیایی (۱۹۱۹) کرد. صدف و مرد روحانی (۱۹۲۸) را نخستین فیلم سورئال تاریخ – پیش از سگ آندلسی بونوئل – نامیده اند. درباره اینکه ژرمن دولاک امپرسیونیست بوده یا سورئالیست بحث و جدل بسیار است. منتقدانی مانند آپرام کتز این فیلمساز را بیشتر امپرسیونیست دانسته اند تا سورئالیست. درباره فیلم سورئال او یعنی صدف و مرد روحانی در قسمت بعدی مقاله که به سورئالیست ها اختصاص دارد بیشتر توضیح خواهیم داد. دولاک نیز مانند اپستاین و دیگر فیلمسازان دهه بیست فرانسه به قصه اعتقاد ندارد و می گوید :” در این که سینما هنری قصه پرداز است باید تردید کرد.” او سینما را همواره به سمفونی دیداری تشبیه می کرد. آلبرتو کاوالکانتی نیز فیلمسازی با اصلیت برزیلی بود که در اروپا و با پیروی از فیلمسازان آوانگارد فرانسوی مستند می ساخت. مستند فقط ساعت ها (۱۹۲۶) اثری نامتعارف درباره یک روز در پاریس است که شباهت زیادی به مستند برلین، سمفونی شهری بزرگ اثر والتر روتمان دارد. به نظر می رسد سینمای امپرسیونیستی در سال ۱۹۲۹ و بعد از اکران پول مارسل لربیه و پایان زمین اپستاین به آخر خط خود رسید. اما تاثیرات فرم امپرسیونیستی مانند روایت روانشناختی، فیلمبرداری و تدوین ذهنی تا سال های طولانی به حیات خود ادامه دادند.

مارسل لربیه

از امپرسیونیست ها همیشه به عنوان نخستین و مهم ترین فیلمسازان و نظریه پردازان تاریخ یاد می شود. اهمیت آن ها به حدی بالاست که ژرژ سادول درباره آن ها می نویسد:

این مردان نخستین اروپایی ها بودند که فیلم را جایگاهی هنری بخشیدند و چیزی هم تراز موسیقی و ادبیات و تئاتر و تشخص نویی را برای سنیما فراهم کردند. آن ها برای تاسیس نقد مستقل فیلم طبعا ابزار و رهیافت در خور آن را یافتند. بدین سان سینما نیز همچون رمان یا نمایش نامه نقل مجلس ها و موضوع بحث روزانه شد و گروهی از روشنفکران و برگزیدگان، سینما را به عنوان یکی از دل مشغولی های خود اختیار کردند.”

نوشتار فوق مختصری بود از مکتب امپرسیونیسم فرانسه دهه ۲۰. در قسمت بعدی مقاله به مکتب سورئالیسم و دادائیسم می پردازیم و سعی می کنیم با فیلمسازان مهم این جریان ها و در صدر آن ها لوییس بونوئل بیشتر آشنا شویم.

__________________________________________________

نویسنده : دانیال هاشمی پور
منابع : تاریخ سینمای بوردول‌
تاریخ سینمای دیوید کوک
تئوری های اساسی فیلم دادلی اندرو
مقدمه ای بر نظریه فیلم رابرت استم
بررسی و نقد آثار سینمایی تالیف دکتر امیررضا نوری پرتو
بررسی و نقد آثار سینمایی تالیف عباس ملک محمدی

برچسب‌ها: ،

مطالب مرتبط



مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.