سینما در گذر زمان، قسمت هشتم:‌ سینمای صامت اسکاندیناوی و آغاز سینمای ناطق

25 August 2018 - 22:00

یکی از نکاتی که عموم سینماگران جوان و اشخاص علاقه‌مند به هنر از آن غافل می‌شوند آشنایی با تاریخچه مدیوم مورد علاقه‌شان است. آفتی که در هنرمندان تازه‌کار بسیار شایع است و می‌تواند سبب بروز مشکلات بزرگ‌تری در آینده شود. چگونه یک فیلمساز جوان می‌تواند بدون دیدن هیچکاک، تعلیق را درک کرده و از آن در فیلم خود استفاده کند؟ چگونه یک سینماگر تازه‌کار بدون دیدن مورنائو و شوستروم می‌تواند فرم بفهمد و در نتیجه اثری بسازد که فرم داشته باشد؟ از سویی دیگر تفکری خطرناک از سوی بسیاری از هنرمندان -خصوصا دوستان آلترناتیو و آوانگارد- در حال تزریق به جامعه جوان هنر ایران و مسموم کردن آن است، مبنی بر اینکه چه کسی گفته ما نیاز به خواندن تئوری و دانستن تاریخ سینما داریم؟ قوانین را به دور بریزید و الله بختکی فیلم بسازید. نتیجه این تفکر هم می‌شود خروار خروار فیلم تجربی که با کج و راست کردن بی دلیل دوربین و ادا درآوردن با آن به دنبال پوشاندن ضعف خود در فهم و درک اصول اولیه سینما و تاریخ این مدیوم عظیم هستند و فیلمسازانی که هنوز دوربین ساده و مستحکم جان فورد را درک نکرده، می‌خواهند با تکان دادن بی‌خود دوربین روی دست صحنه دلهره‌آور خلق کنند. در سری مقالات تاریخ سینما سعی من بر این خواهد بود که نگاهی کلی و نسبتا مختصر به تاریخچه عظیم سینما داشته باشم تا خوانندگان و علاقه‌مندانی که زمان یا حوصله خواندن کتاب های قطور تاریخی مانند تاریخ سینمای دیوید بوردول و یا تاریخ سینمای کوک را ندارند با خواندن این مقالات آشنایی نسبی با تاریخ سینما پیدا کنند. امید است که شما خوانندگان عزیز با نظرات خود مرا هر چه بیشتر در نگارش این مقالات یاری فرمایید.

تصویری به قدمت تمام تاریخ!

در قسمت پیشین سری مقالات سینما در گذر زمان به بحث در مورد دو مکتب آوانگاردِ سورئالیسم و دادائیسم پرداختیم و خصوصا در بحث سورئالیسم، بر روی کارنامه کاری لوئیس بونوئل، به عنوان مهمترین فیلمساز این مکتب، متمرکز شدیم. در این قسمت از مقاله به دو مبحث جدا از هم می پردازیم. در بخش اول به سینمای صامت منطقه اسکاندیناوی و فیلمسازان مهم آن پرداخته و سپس ورود صدا به سینما و ناطق شدن آن را بررسی خواهیم کرد. در دوران سینمای صامت سینمای منطقه اسکاندیناوی و خصوصا سوئد و دانمارک جزو سینما های مهم به حساب می آمدند و همواره فیلم‌ های بزرگ و ارزشمندی در این کشورها ساخته می شد. کارل تئودور درایر، سینماگر بزرگ دانمارکی که به “زاهد اسکاندیناوی” شهرت دارد، بزرگترین فیلمساز بین المللی واپسین دوره سینمای صامت بود. درایر را فیلمسازی مذهبی می دانند که همواره مذهب و دین بخش مهمی از آثار سینمایی او را تشکیل می دهد. او کارگردان بسیار کم کاری بود و در طول عمر هنری خود تنها ۱۴ فیلم بلند ساخت، اما هر کدام از آن ها تاثیر زیادی بر فیلمسازان نسل بعدی گذاشتند. رییس جهمور (۱۹۱۹) نخستین فیلم درایر در مقام کارگردان بود که از عناصر سنتی اسکاندیناویایی مانند دکور های عریان و نورپردازی دراماتیک استفاده می کرد. اثر بعدی او، برگ هایی از دفتر شیطان (۱۹۲۰)، فیلم بزرگتری بود. فیلم مثل تعصب گریفیث چهار اپیزود داشت که در زمان های مختلفی مثل فلسطین زمان عیسی مسیح، اسپانیای قرون وسطی، انقلاب فرانسه و جنگ روسیه و فنلاند سال ۱۹۱۸ می گذشتند. داستان های فیلم درباره مسائلی مثل ایمان و رنج بودند و به موازات هم پیش می رفتند. پس از آن درایر مدتی به ساخت آثاری کمدی مثل بیوه کشیش (۱۹۲۰) و ارباب خانه (۱۹۲۵) که کمدی ای مجلسی بود مشغول شد. سپس مهمترین فیلم کارنامه هنری اش، مصائب ژان دارک (۱۹۲۸) را جلوی دوربین برد. این فیلم که رنه فالکونتی نقش ژان دارک را بازی می کند تبدیل به یکی از مهمترین و بحث برانگیزترین آثار سینمای صامت شد. درایر روایت محاکمه و اعدام ژان دارک را با تمهیدات خاص خودش مثل کلوزآپ های افراطی به تصویر کشید و تا جایی پیش رفت که به فیلم لقب “فیلم کلوزآپ” را دادند. او برای بازیگرانش از گریم استفاده نکرد و همین مسئله به علاوه نماهای درشت فیلم باعث می شود توجه بیننده به ریزترین حرکات چهره نیز جلب شود. اقتباس‌های زیادی از سوی فیلمسازانی بزرگی در طول تاریخ در مورد ژان دارک شده است. از ژرژ مه لیس و ویکتور فلمینگ گرفته تا روبر برسون، روبرتو روسلینی و لوک بسون همه و همه فیلمی در رابطه با ژان دارک ساخته اند. اما مسئله ای که ژان دارکِ درایر را از تمام ژان دارک های دیگر متمایز و مهمتر می کند، نوع پرداخت خاص و به شدت تکنیکی درایر به روایت محاکمه است. او برای طراحی صحنه فیلم از هرمان وارم (طراح صحنه فیلم اکسپرسیونیستی مطب دکتر کالیگاری) استفاده کرد و در نتیجه دکورهای فیلم و میزانسن، ته مایه های مشخص اکسپرسیونیستی داشتند. ژان کوکتو درباره اهمیت مصائب ژان دارک چنین اظهار نظر کرده است :

رزمناو پوتمکین با تقلید از سینمای مستند ما را گیج کرد، اما مصائب ژان دارک همچون سندی تاریخی از دورانی است که سینما وجود نداشت.

پس از تجربه موفق مصائب ژان دارک، درایر به سراغ ساخت اولین اثر ناطق خود با حال و هوای سینمای وحشت رفت. حاصل کار، خون آشام (۱۹۳۲) بود که به قدری با فیلم‌ های زمان خود متفاوت بود که با نوعی بدفهمی مواجه شد. در خون آشام بر عکس آثار وحشت دیگر هالیوودی در آن روزها دوربین همیشه با پن و ترکینگ پیاپی خود، از نمایش مستقیم حادثه به ما پرهیز می کند و بیننده همواره تصور می کند حادثه ای بیرون قاب در جریان است. درایر پس از آن چند فیلم دیگر ساخت. روز خشم (۱۹۴۳) فیلم ابهام‌آمیز و شاهکاری بود که جایگاه درایر را بیش از پیش تثبیت کرد. سپس او اردت یا کلام (۱۹۵۵) را ساخت که سکانس پایانی اش – سکانس رستاخیز – از جمله مهمترین پایان بندی های تاریخ سینماست. واپسین فیلم درایر، گرترود (۱۹۶۴) نام داشت که به خاطر برداشت های بلند و بدون کاتش معروف شد. درایر با وجود تعداد کم آثارش، به دلیل سبک خاص و نگرش خاص به مذهب و مهمتر از همه کیفیت بالای آثارش به یکی از موفق ترین فیلمسازان تاریخ دانمارک و البته جهان تبدیل شد. فریتز لانگ، فیلمساز بزرگ آلمانی، یک بار درباره او این طور اظهار نظر کرده بود: “او دایناسور سینماست!”

کارل تئودور درایر، دایناسور سینما!

اما منطقه اسکاندیناوی فقط از درایر بهره نمی برد. سال ها پیش از آن که سینمای سوئد با اینگمار برگمان مطرح شود، ویکتور شوستروم مرد اول سینمای صامت در این کشور بود. آثار شوستروم همچنان پس از گذشت نزدیک به یک قرن از ساخت بعضی از آن ها با بیننده کار می کنند و هنوز بسیار تازه به نظر می رسند. گرد و غبار کهنگی و گذر زمان بر هیچ یک از آثار او ننشسته و هنوز بهترین نمونه برای درک فرم هستند. شوستروم علاقه بسیاری به فرهنگ کشورش داشت و همین سبب شد تا سینماگری طبیعت گرا باشد و در بسیاری از آثارش از مسائل فولکلوریک کشورش استفاده کند. یکی از نخستین شاهکارهای شوستروم اینگبورگ هولم (۱۹۱۳) نام دارد که با وجود زمان کوتاه (نزدیک به ۷۰ دقیقه) از ریتمی آرام برخوردار است. شوستروم سپس ترجه ویگن (۱۹۱۶) را ساخت که اوج استادی او در گرفتن نماهای زیبا از چشم اندازهای طبیعی مانند دریاست. این چشم اندازهای طبیعی در یاغی و زنش (۱۹۱۷) نیز تاثیر مهمی داشتند. صحنه پایانی فیلم که زن و مرد در آغوش هم در کوهستان میان برف و بوران جان می دهند جزو تاثیرگذار ترین سکانس های پایانی تاریخ است. لویی دلوک به شدت فیلم را ستود. پیش از رفتن به هالیوود شوستروم ارابه ران مرگ را نیز ساخت که به فیلمی موفق تبدیل شد. در این فیلم او در بسیاری از صحنه ها از نورپردازی مضاعف استفاده کرد که بر تاثیرگذاری آن افزوده بود. چند سال بعد شوستروم به هالیوود رفت و زیر نام سی استروم به ساخت فیلم مشغول شد. مهمترین فیلم آمریکایی او که از قضا آخرینش هم بود باد (۱۹۲۸) نام داشت. باد در کنار طلوع (مورنائو) دو شاهکار مطلق سینمای صامت هستند. شوستروم این فیلم را با بازی لیلیان گیش و لارس هانسن، ستاره های بیشتر آثار آن زمانش ساخت و نتیجه فیلمی بود که از هر نظر از زمان خود جلوتر بود. پدیده باد در فیلم تبدیل به یک عنصر اساسی شد یعنی پدیده ای که دروغ ها را کنار می زند و حقیقت ها را نمایان می کند. باد یکی از فرم گرفته ترین آثار کارنامه هنری شوستروم است. شوستروم بعدها پیش از مرگش در فیلم معروف توت فرنگی های وحشی اثر اینگمار برگمان در نقش اصلی به ایفای نقش پرداخت و کارنامه هنری خود را هر چه بیشتر سنگین کرد. موریس استیلر نیز فیلمساز هموطن و هم دوره شوستروم بود که اقتباس‌های زیادی از آثار رمان نویس سوئدی، سلما لاگرلیوف کرد. یکی از مهمترین این اقتباس‌ها گنج های سر آرنه (۱۹۱۹) بود. آثار استیلر معمولا درون خود طنز خاصی دارند. مشهور ترین اثر استیلر اروتیکون (۱۹۲۰) نام دارد که بر ارنست لوبیچ تاثیر زیادی گذاشت و آن را نخستین کمدی جنسی پیچیده می دانند. اروتیکون از دوربین پیچیده و متحرک، مونتاژ ایجازی و انعکاس چندباره یک واقعه بهره می برد.

ویکتور شوستروم

در اواخر دهه ۲۰ آثار سینمایی به اوج شکوه خود رسیده بودند. سینمای صامت در شکوهمندترین وضعیت خود بود و اکثر نظریه‌پردازان متفق القول بودند که هنر سینما به درجه ای رسیده که بتوان از آن به عنوان یکی از ناب ترین اشکال هنری دفاع کرد. فیلم‌های شاهکار این دوران از فرمی بسیار غنی بهره مند بودند و عناصر سینمایی در بالاترین حد هماهنگی خود در یک فیلم صامت ظاهر می شدند. یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین اتفاقات تاریخ سینما ورود صدا به این صنعت بود. علاوه بر این، ورود صدا به سینما را می توان یکی از چالش برانگیزترین اتفاقات تاریخ سینما نیز قلمداد کرد. طرفداران مکتب مونتاژ شوروی یعنی آیزنشتین، پودوفکین و الکساندروف که از مخالفین اصلی ورود صدا به سینما به حساب می آمدند، مقاله مشترکی نوشتند و در آن تاکید کردند که صدا باعث نابودی مونتاژ خواهد شد. رنه کلر و ژرمن دولاک نیز معتقد بودند سینما هنری صامت است و به هر قیمتی باید تصویری باقی بماند. البته رنه کلر و روس ها صدای ناهمزمان را جایز می شمردند. برای مثال نظریه پردازان مکتب مونتاژ صدای همزمان را ناتورالیستی می دانستند اما از مونتاژ صدا به شکل کنترپوان که مفهوم خاصی را در تقابل با تصویر به ذهن متبادر کند، حمایت می کردند. از سوی دیگر برخی امپرسیونیست ها خصوصا ابل گانس و ژان اپستاین با ورود صدا به سینما موافق بودند. اپستاین در همین دوره اینطور می نویسد: “فتوژنی صدا می توانست به طور بالقوه مکمل فتوژنی تصویر باشد.” نخستین فیلم سخنگو در اکتبر سال ۱۹۲۷ در برادوی به نمایش در آمد. این فیلم که خواننده جاز نام داشت از محصولات کمپانی برادران وارنر بود و آلن کراسلند آن را کارگردانی کرده بود. خواننده جاز اثری تمام ناطق نبود و به اصطلاح آن را فیلمی نیمه سخنگو می دانند. در واقع نخستین فیلم کاملا ناطق در تاریخ سینما چراغ‌های نیویورک (۱۹۲۸) نام دارد. این اثر که یکی از نخستین فیلم های گنگستری نیز هست، از کارگردانی برایان فوی بهره می برد. در اوایل دوران ناطق شدن سینما، ترس مخالفان سینما به حقیقت پیوست. بدین صورت که درصد بالایی از نخستین آثار ناطق فیلم های بدی بودند که فقط بر اساس ذوق زدگی نسبت به تکنولوژی جدید الورود صدا تهیه می شدند و از دیگر عناصر سینمایی غافل بودند. این دسته از فیلم ها به شدت دیالوگ محور بودند و دچار فقر میزانسن شدید می شدند. البته در این میان آثار مهمی نیز ساخته شد. هاله لویا (۱۹۲۹) اثر کینگ ویدور تجربه ای درخشان از فن صدا بود. در این فیلم از صدای همزمان استفاده شد و به شکلی هنری آن را با تصاویر فیلم مچ کردند. روبن مامولیان نیز در بحث صدای فیلم دست به تجربیات درخشانی زد. برای مثال در فیلم هلهله (۱۹۲۹) از دو میکروفون استفاده کرد یا در فیلم خیابان های شهر (۱۹۳۱) برای نخستین بار از صدای “بازگشت به گذشته” بهره برد. فناوری صدا آرام آرام به سینمای دیگر کشور‌ها نیز رسید. بدین ترتیب فیلم‌های “زن من و زن همسایه من” نخستین فیلم سخن گوی ژاپن، “سرزمین بدون زن” نخستین فیلم سخن گوی آلمان و “سه نقاب” نخستین فیلم سخن گوی فرانسه بودند.

نمایی از فیلم خواننده جاز، نخستین فیلم سخن گوی تاریخ!

نوشتار فوق مختصری بود نخست بر سینمای صامت اسکاندیناوی و سپس در مورد ناطق شدن سینما و ورود صدا به آن. امیدوارم از خواندن این قسمت از سری مقالات سینما در گذر زمان لذت برده باشید.

________________________________________________________

نویسنده : دانیال هاشمی پور
منابع : تاریخ سینمای بوردول‌
تاریخ سینمای دیوید کوک
تئوری های اساسی فیلم دادلی اندرو
مقدمه ای بر نظریه فیلم رابرت استم
بررسی و نقد آثار سینمایی تالیف دکتر امیررضا نوری پرتو

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.