نقد فیلم The Strangers: Prey at Night – نقابهای مستقل

2 October 2018 - 10:00

در تاریخ سینما و بخصوص چرخه‌ی سینمای آمریکا آثار کوچک با کارگردانان و بازیگران گمنام گاهی چنان خوب و اثر گذار از کار در می‌آیند که آن فیلم را یا به اوج فروش می‌برد و یا تبدیل به پدیده‌ای کالت می‌کند تا اینکه سالها بعد مورد بازبینی قرار می‌گیرد. فیلمهایی اعم از: “کری” ، “کشتار با اره برقی در تگزاس” ، “مرده‌ی شیطانی” ، “مهمانپذیر” ، “حلقه” ، “جیغ” و…… این آثار با این اینکه اغلب با بودجه‌ی کمی ساخته می‌شوند اما بعضا بدلیل فیلمنامه‌ی خوب و ایده‌‌ی ناب بسیار مطلوب واقع می‌گردند. این ساختار بیشتر در بدنه ی سینمای مستقل و درجه دوم رخ می‌دهد. قالبی که در میان فیلمهای عظیم کمپانی‌های هالیوودی زیاد دیده نشده اما به صورت گذرا و اتفاقی توسط منتقدان کشف می‌شوند. همانطور که در بالا مثال زدیم، فیلم “کری” اثر برایان دیپالما یکی از شاخص‌ترین این آثار نیمه مستقل با سرمایه‌ی اندک است که توسط منتقدانزمانه‌اش مورد بارخورد قرار گرفت.

“غریبه‌ها: شکار در شب” اثری از فیلمساز گمنام یوهانس رابرتس که در سال ۲۰۱۸ فقط با بودجه‌ی محدود ۵ میلیون دلار ساخته شد، فیلمی مهیج و هیجان‌انگیز در ژانر وحشت است. فیلم بر اساس یک داستان واقعی به یک ماجرای هولناک که توسط یک گروه ناشناس در شهرکی کانتینر نشین رخ داده، می‌پردازد. در “غریبه ها ….” خبری از زامبی‌ها و موجودات اهریمنی آخرالزمانی نیست که در این سالها بشدت تبدیل به یک ایده‌ی تکراری گشته و از ترس‌های آنی مخاطب برای خود طَرفْ ترسناک می‌بندند. در پلان نخست، گروه شرور به ما معرفی شده و با آن گریم صورت و ماسک‌های دلقک فرمشان، تکلیف مخاطب را مشخص می‌کنند. سپس یک خانواده‌ی چهار نفره برای دیدن دو فامیل سالخورده.شان به شهرک مرموز و خالی از سکنه آمده که در نهایت طعمه‌ی شکار گروه، تامین می‌گردد. نوع نمایش آناتاگونیست‌ها به صورت کاملا عریان و ایجابی است که در همان لحظه‌ی نخست در پیرنگ با موتیف آشناپنداری به ما معرفی شده و از نوع میمیک و نقاب و طرز اکت‌هایشان، فضا را به نوعی مقدمه‌پردازی می‌کنند.


در این اثر کوچک و جمع و جور، با درامی نسبتا منسجم طرفیم که با ضعف‌های ساختاری و لکنت‌های شخصیت پردازی‌اش، به صورت اثر گذاری در ژانر وحشت قصه‌ی خود را نقل کرده و مخاطب را جذب می‌کند. فیلمساز با روایت داستان ساده و بدون پیچشش به دنبال نمایش تصاویر اگزجره و ترسناک قلابی نیست بلکه در جاهایی حتی با قاب بندی‌های منظم و سینمایی، بلدی فیلمسازش را به تصویر می‌کشد. برای نمونه پلان آتش گرفتن وانت فرد شرور و قرار گرفتن کاراکتر دختر در گوشه‌ی کادر و ماشین از کار افتاده که سوژه‌ی تهاجمی است، در بک گراند، درام را به نقطه‌ی هیجان می‌رساند. این روش منظم فیلمساز که از کلیشه‌های جاری فاصله گرفته و به سمت درام پردازی می‌رود را می توان نقطه‌ی قوت فیلم دانست. یا پیشبرد ضرباهنگ و ریتم بالای فیلم با نمایش توازی پلان‌ها و به تصویر کشیدن لحظه‌ی تعلیق کاراکترها، مخاطب در هسته‌ی تقابلات کنش‌، بحران کاراکترها را که در مخمصه‌ای هولناک گرفتار شده‌اند درک می‌کند.

نکته‌ی مثمر ثمر دیگر در “غریبه ها…” استفاده‌ی آن از موتیف‌ها و مولفه‌های آثار موفق این ژانر است. برای نمونه تیپ‌سازی پروتاگونیست‌های شریر که با اعمالشان آدمی را به یاد شکنجه گران روانی فیلم “بازی های مسخره” (میشائیل هانکه) می‌اندازد که با خونسردی تمام با تیپی همچون کاراکتر فیلم “جیغ” دست به شکار می‌زنند. نکته‌ی دیگر ساختن اتمسفر یک‌ مخمصه‌ی تنگ و تاریک و بدون سکنه که هم از شهر دور است و هم فریادرسی در آن یافت نمی‌شود. این فضا با نیروی کنش‌گر شر در مقابل یک نیروی از هم پاشیده‌ی نیمه خیر – نیمه خاکستری، ریتم تماتیک را بالا می‌برد. اعمال سایکولوژیک و نیمه آنارشیستی این گروه گویی به بن بست‌های اخلاقی امروز پرداخته که انسان‌ها برای تفریح به جان یکدیگر می‌افتند و همچون حیوان، همنوعان خود را شکار می‌کنند. به تصویر کشیدن چنین مکانیسم و فرآیندی در این سالها در آثار پسا آخرالزمانی و فوتوریستی‌ای مانند «پاک‌سازی» تبدیل به تم اصلی شده است. در پرده‌ی پایانی فیلم در جایی که یکی از اعضای گروه توسط دختر خانواده‌ی مزبور زخمی می‌شود، بدون ماسک و با هویت اصلی.اش در مقابل سئوال کینسی که می‌پرسد: “چرا این کار را انجام می‌دهید؟” با اعتماد بنفس پاسخ می‌دهد: “چرا انجام ندهیم” وجود ماسک ها گویی هویت واقعی را از آنها می.گیرد و با برگذاری بازی با مرگ، خشونت و عقده‌های سرکوب شده‌ی روانی‌شان را بر سر مردم بی‌پناه خالی می‌کنند. این روند در دل یک درام سینمایی بیشتر طعم جامعه‌شناسی گرفته که با ارائه‌ی داستان در فرمی دست و پا شکسته باعث اثر گذاری و انتقال حس برای مخاطبش می‌گردد.

اما یک لکنت متزلزل در هسته‌ی فیلمنامه هم دیده می‌شود. بخصوص در بیان برخی کاراکترها، مانند باز شناسایی شخصیت مادر و پدر که خیلی مصنوعی عمل می‌کنند. این دو در همان پرولوگ فیلم با انفعال برای ما معرفی شده و سببیت پرسناژی در بطن درام ندارند، مستقل از اینکه بازی‌ها بد و خام ارائه می‌شود. ‌‌اما در نقطه‌ی مقابل به طور عکس، خواهر و برادر این فضای خلاء را پر کرده و اساسا درام در قسمت نقش آفرینی‌شان بر روی محور تصاعدی می‌افتد. گنگی و ابهام دیگر در کلیت آن مکان است که برای به درستی از زیستش صحبتی به میان نمی‌آید و همه چیز مفروض پنداشته می‌شود. از پدربزرگ گرفته تا حتی حضور آن جوانان خشونت طلب که برای بازی سراغ این خانواده آمده‌اند. فیلمساز در کلیت الگوریتم ساختاری پیرنگ‌اش با بهره گرفتن از موتیف تعلیق، مخاطبش را تا پایان نگه داشته و اساسا نبض درام در همین مولفه مستتر است. مخاطب از همان ابتدا می‌داند که چه اتفاقی می‌خواهد برای این خانواده بیافتد و همین دانستن او، تعلیق را می‌سازد. تعلیقی آگاهانه که از پس آن مخاطب با مخمصن‌ی این خانواده حس سمپاتیک برقرار کرده و اساسا کنش‌ها در پس واکنش‌هایی ایجابی در بستر درام به توازن می‌رسند.


در پایان فیلمساز با پایانی باز و دو گانه، اثرش را با تزریق یک دلهره‌ی دیگر می‌بندد و این کنجکاوی را برای مخاطبش ایجاد می‌کند که واقعا این افراد دیوانه چه کسانی بودند؟ این سئوالی است که از ابتدا ذهن بیننده را درگیر خود کرده اما نقطه‌ی اتکای فیلمنامه بسته به آن جمله‌ی اختصاری پایلنی است که بر روی تصویر نوشته می‌شود. جمله‌ای که وضعیت را بغرنج تر خواهد کرد و آن این است که همه چیز بر اساس یک داستان واقعی در یکی از ایالت‌های آمریکا در شهرکی کوچک اتفاق افتاد و هنوز مسببین آن دستگیر نشده‌اند و هدف اصلی‌شان مشخص نیست.

مطالب مرتبط



مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.