فیلم تابستان سال ۸۴، درام رازآلود بهغایت خوشساخت، مالیخولیایی و مُستهلککنندهای است که در ثانیهها و دقایقی هرچند اندک و کوتاه، مؤلفههای وحشت روانشناختی و دلهرهآوری بر روایت پُرفرازونشیب و مورمورکنندهی آن، مُسلّط و غالب میشود اما در بیشتر صحنهها و سکانسها، یادآور همان شور و حال نوستالژیک و فراموششدهی کنجکاویهای خیالپردازانه و بازیگوشیهای مذبوحانهی دوران نوجوانی است و فُرم محتوایی ـ ساختاری آن، ازلحاظ فضاسازی، شخصیتپردازی و داستانپردازی در نیمهی نخست فیلم، هرچند ممکن است صرفاً تقلید و کُپیبرداری شلخته، ناشیانه و اعصابخُردکنی از آثار شاخص کلاسیک نمای امروزی نظیر Stranger Things و It به نظر برسد اما با پیشروی هدفمند و نظاممند روایت، کمکم خلاقیّت و نوآوری سازندگان این کمبود و خلأ بافتاری را جبران کرده و امضای خاص آنان، فروغ و درخشش بیشتری نسبت به منابع الهامپذیری و الگوبرداری ـ و یا بیرودربایستی بگویم تقلیدها ـ پیدا میکند و همین امر سبب میگردد که در ادامهی پرداخت داستان، فیلم تابستان ۸۴ به اثر مُستقلِ جذّاب و درعینحال ساختارمند و هُنرمندانهای تبدیل شود که روایت واقعگرایانه و درعینحال هیجانانگیز و ساختارشکن آن، دستکمی از آثار تحسینبرانگیز و جذّاب تاریخ سینما نداشته باشد.
اجازه بدهید در ابتدای همین نوشتار مُختصر، مات و مبهوت و شگفتزده به شما متذکر شوم که فُرم ساختاری ـ محتوایی تابستان ۸۴، به شکل اعجابانگیز و احتمالاً باورنکردنی و غیرقابلبخششی از ترکیب دیوانهوار و تلفیق معجونوار دو اثر Stranger Things و It بهدستآمده است و درواقع، تابستان ۸۴، بیش از آنکه نمایانگر یک اثر مُستقل هدفمند باشد، بیشتر به چکیدهای شُستهورُفته و درعینحال نامأنوس از این دو اثر یادشده شباهت دارد و بخش عُمدهای از مؤلفههای محتوایی و عناصر ساختاری این دو اثر نمایشی موفق و ساختارمند به شکل بیرحمانه و احتمالاً نامُنصفانهای، در تکتک برداشتها، صحنهها و سکانسهای تابستان ۸۴، به عاریه گرفتهشده و یا بهتر است بیپرده و صریحتر بگویم که به شکل خجالتآوری کُپیبرداری شده است. چند نوجوان حرّاف در آستانهی بلوغ که از قضای روزگار همگی دوچرخهسوار هم هستند، دغدغهها و رؤیاپردازیهای اروتیک آنان، وجود یک کاراکتر دختر جذاّب و باقی قضایای کسلکننده، ارتباط بیسیمی این نوجوانها، وقوع یک ماجرای هولناک در بافتار یک محیط شهری، کنجکاویهای خیالپردازانهی این نوجوانها منباب برخی نظریات توطئه، برخی ارجاعات به عناصر فرهنگی ـ نمایشی دههی ۱۹۸۰ میلادی و درنهایت همکاری پُرفرازونشیب این نوجوانهای مشنگ برای رمزگشایی از یک ماجرای شوم، مؤلفههای کلیشهای گاه خستهکنندهای است که کمابیش همگی با آن آشنا هستیم و از این چشمانداز مفهومی، فیلم تابستان ۸۴، غافلگیری و سورپرایز چندان شورانگیزی برای تماشاگر کنجکاو به همراه ندارد. حتّی موسیقی و فُرم روایت بصری فیلم، شباهت انکارناپذیری با فُرم ساختاری سریال چیزهای عجیب و فیلم آن دارد و اصولاً این حجم از شباهت و همانندی ـ شما بخوانید تقلید ناجوانمردانه ـ میتواند بهعنوان یک رکورد ابلهانه در تاریخ سینما ثبت گردد. شاید تا به الآن و درنتیجهی این صحبتهای تُندوتیز من نسبت به شالودهی فیلم تابستان ۸۴، نااُمید و مأیوس شده باشید اما اندکی صبور و شکیبا باشید؛ شاید پایانبندی این نوشتار بهظاهر سیاه و غمافزا، خاکستری و حتّی سفید باشد!
تابستان ۸۴، ازلحاظ انتخاب مضمون بُنیادین برای روایت داستان، اندکی مُحتاطانه، دستوپابسته و تنگنظرانه عمل کرده است و این شلختگی مُفرط برای وامگیری از عناصر ساختاری و تنبلی مُزمن برای آفرینش مضامین بدیع و مفهومپردازی یک روایت بکر، مُنجر به این شده است که نویسندگان به سمتوسوی الگوبرداری از آثار شاخص امروزی ـ که فرآیندی کمخطرتر ازلحاظ مالی و بازگشت سرمایه است ـ بروند و نتیجه نیز پیشاپیش کاملاً مشخص و مُبرهن است. الهامپذیریهای افراطی از آثار صاحب سبک امروزی ـ که پیشتر سبب ارضای روانشناختی کنجکاویهای تماشاگر شده ـ باعث شده است که در جریان پیشپااُفتاده و نخنما شدهی روایت تابستان ۸۴، نوعی احساس دلزدگی، کسالت و نارضایتی در تماشاگر ایجاد شود و این اتفاق ناگوار در مورد نحوهی شخصیتپردازی و همچنین فضاسازی فیلم نیز کاملاً صادق است اما به گمانم این دلمُردگی و حس غریب دژاووگونه ـ آشناپنداری ـ نهایتاً میتواند تا نیمهی نخست فیلم دوام بیاورد و نیمهی دوم تابستان ۸۴، درنتیجهی برخی تغییرات خلاقانهی محسوس در نحوهی پیشرفت روایت و فاصلهگیری این اثر از کلیشههای سطحی و مؤلفههای تقلیدی کمعُمق، آرامآرام بیننده مُشتاق و کنجکاو تماشای ادامهی فیلم میشود و این پرسش اساسی برای او مطرح میگردد که حقیقتاً این کلاف سردرگم و درهمتنیدهی داستان قرار است به چه معنا و غایتی ختم شود و دستپُخت فرانسوا سیمارد، آنوک ویسل و یونن-کارل ویسل چه آش شلهقلمکاری ازکاردرآمده است.
«این پاراگراف حاوی اسپویل بخشی از روایت داستان است»
جریان روایت فیلم تابستان ۸۴، در ابتدا اندکی کُند، خستهکننده و خوابآور به نظر میآید و گاهی اوقات در لابهلای صحنهها و سکانسهای رنگورورفتهی فیلم چنین احساس میگردد که کارگردانان فقط خواستهاند مؤلفههای وامگرفته و عناصر گرتهبرداری شده را بهزوروضرب در شالودهی داستانپردازی وارد کنند تا میزان غلظت آشناپنداری و شور نوستالژیک فیلم حسابی سر به کوی و بیابان بگذارد ولی در بیشتر لحظات و ثانیهها، این مؤلفهها درنهایت نچسب و شلخته جلوه میکنند و قُدرت و پُتانسیل چندانی در اغواگری روانشناختی تماشاگر ندارند اما این رویداد فرساینده، فقط تا حدودی در مورد نیمهی نخست فیلم صادق است و در نیمهی دوم فیلم و پس از یک سکتهی خفیف داستانی و همچنین یک سری تغییرات ساختاری و بهخصوص مُحتوایی، به ناگاه مسیر روایتی فیلم دوباره اُوج گرفته اما این بار نهتنها این پرداخت روایی، خستهکننده و کسالتبار نیست بلکه بسیار هیجانانگیز، سرگرمکننده و درعینحال خوشآهنگ جلوه مینماید. در مورد نمایشهای بازیگران باید بگویم که مُتعادل و واقعبینانه ازکاردرآمده است ولی مفهومپردازی شخصیت کاراکترها، همچنان ناموزون، ازهمگسسته و عقیم است و کاراکترها بیش از آنکه به یک شخصیت پُرپیچوخم و چندلایه به معنای واقعی کلمه شباهت داشته باشند، عموماً به تیپ شباهت دارند اما بااینوجود درزمینهی شخصیتپردازی، با مشکل بُغرنج و غیرقابلتحمّلی روبهرو نیستیم و نمایش ملموس و باورپذیر کاراکترها همراه با برخی مفهومپردازیها در نیمهی دوم داستان، شرایط را بهتر و مناسبتر کرده است. برای مثال شخصیتپردازی وین مکی، بیشازحد ابهامآلود، کمعُمق و تیرهوتار است و هیچگونه مفهومپردازی ژرف در مورد ماهیّت شخصیت، شالودهی شناخت و سمتوسوی عواطف و هیجانات او صورت نپذیرفته است و دقیقاً نمیدانیم که هدف او از این قتلهای شوم و ترسناک چه بوده است؟ هرچند با توجه نحوهی پایانبندی فیلم، احتمالاً قسمت خونین دیگری درراه خواهد بود و در این قسمت، احتمالاً بسیاری از ناگفتههای قسمت اول روشن خواهد شد.
درنهایت اینکه فیلم تابستان ۸۴، اثر ساختارمند، بیشیلهوپیله و درعینحال مُنسجم و قابلاحترامی است که هرچند نواقص ساختاری و ایرادات محتوایی آن، ممکن است سبب دلآزردگی و نااُمیدی سینما دوستان مُشتاق شود اما در ادامهی روند روایت، آنقدری موفّق، ساختارشکن و درعینحال غافلگیرکننده ظاهر میشود که میتواند نظر تماشاگر مغموم و مأیوس را دوباره به خود جلب نماید. باید اعتراف نمایم که حقیقتاً قضاوت و داوری در مورد تابستان ۸۴، امری دشوار و بهغایت طاقتفرسا است. مُشکلات متعدّد این فیلم در روایت داستان، شخصیتپردازی و الگوبرداریهای افسارگسیخته و بیدروپیکر آن از سایر آثار نمایشی شاخص، بهخودیخود گناه و خطای بزرگ و نابخشودنی است که میتواند هر مُنتقد یا نویسندهای را عمیقاً قانع سازد که با پُتک آهنین و سلاح ویرانگری به نام قلم به سراغ لگدمالی و نابودی ددمنشانهی آن برود اما من مُعتقدم که تابستان ۸۴، هرچند شاید به فُرصت تباهشده و پُتانسیل ازدسترفتهای بیشتر شباهت داشته باشد اما پایانبندی میخکوبکننده و تراژیک آن، همان نُقطه و چشمانداز ولو کمفُروغ و پُژمردهای است که میتواند سبب دگرگونی دیدگاه احتمالاً منفی تماشاگر نسبت به آن شود زیرا ماهیّت ساختارشکن و ضدکلیشهای این پایانبندی، حقیقتاً نمایانگر یک مفهومپردازی غافلگیرکننده و درعینحال مُتفکّرانه و مالیخولیایی است و این شیوهی نظاممند و هوشمندانهی جمعبندی، خبر از خلاقیّت ژرف و استعداد شکوفا نشدهی سازندگان آن میدهد که احتمالاً دیر یا زود با فیلمهای بهتر و قویتری، شکوفا خواهد شد؛ بنابراین تابستان ۸۴، فیلم تحسینبرانگیزی است که شاید به خاطر مشکلات ریزودرشت و احتمالاً ابلهانهاش، اندکی نچسب و نتراشیده جلوه کند اما درعینحال فیلم سرگرمکننده و هیجانانگیزی است که انسان را در یک باتلاق شوم دوسوگرایی و در یک وضعیت بلاتکلیفی آزاردهنده و مشمئزکنندهای قرار میدهد؛ از یکسو نه میتوان تماماً از آن مُتنفّر و مُنزجر بود و از دیگر سو، نه میتوان کاملاً عاشق و دلدادهی آن شد! بله این فیلم لعنتی، اینگونه با اعصاب مُضمحل تماشاگر بختبرگشته بازی میکند.
نظرات