تبلور یک تناقض| یادداشتی بر فیلم «مغزهای کوچک زنگ‌زده»

21 October 2018 - 10:00

مغزِ کوچکِ زنگ زده: اصطلاح یا عبارتی است که یک تعریف مختصر و البته همه‌جانبه از مجموعه رفتارها و شخصیتِ یک فرد منفعل، احتمالا کم سواد و به دور از هنجارهای اجتماعی را ارائه می‌دهد/نقطه/ اما “هومنِ سیدی” در آخرین فیلمش، تمامی این واژه‌ها را در کنار یک ابدو یک روز گراییِ غیرقابل انکار، به تصویر کشید.

کاندیدای یازده جایزه از جشنواره‌ی فیلم فجر و برنده‌ی چهار جایزه از جمله سیمرغ بلورینِ بهترین فیلم‌نامه‌ی امسال، همین فیلم «مغزهای کوچک زنگ‌زده» بود که تکانی به حال و هوای این‌روزهای سینمای ایران داد و در هفته‌ی دوم اکران با اختلافی قابل توجه، در صدر جدولِ فروش هفتگی سینما تیکت، کانون بسیاری از توجهات شده است. اما در مورد فیلم باید گفت حسی که در نیم ساعت اول پخش، از «مغزهای کوچک زنگ‌زده» می‌گیرید، به هیچ عنوان با حسی که هنگام خروج از سینما دارید، قابل مقایسه نیست. دیالوگ‌های کوتاه اما تامل‌برانگیز (به معنای واقعی کلمه)، شخصیت‌های کاریزما و پخته، واقع‌گراییِ بی‌پروا و البته تکرار یک ایده‌ی موفق، تجزیه‌ی خشونت در بعد لحن، کلام و سبکِ زندگی و بالاخره چیرگیِ یک فیلم‌نامه‌ی آبرومند بر تمامی اجزاء، نویدِ یک اثر موفق و با اصالت را می‌دهد و البته نویدِ محمدزاده که با هنرنمایی منحصر بفردش، سطح فیلم را به وضوح بالا برد.

«مغزهای کوچک زنگ‌زده» مجموعه‌ی زیادی از احساسات را به سمت بیننده پرت می‌کند. مدام بین شوخی و جدی می‌چرخد و آرام آرام ذهن‌ها را آماده می‌کند تا در انتها، ضربه‌ی نهایی‌اش را به بیننده (مظلوم!) بزند. شاید از معدود آثار سینمایی ایران است که هرگز نمی‌توان آن‌را پیش‌بینی کرد؛ چرا که سرنخی برای سکانس بعدی به شما نمی‌دهد. داستان فیلم در فضایی ملال‌آور دنبال می‌شود؛ در فقر، در خدانشناسی، در عقب‌ماندگی و عقب‌ماندگی. یک صورت مبهم از درستی و نادرستی. در فیلم، فرهاد اصلانی نقش برادر بزرگتری به نام “شکور” را ایفا می‌کند که با بزهکاری، خرج خانواده‌اش را می‌دهد. “شاهین”، با بازی نوید محمدزاده، برادر وسطی است که به نوعی مرکز ثقل فیلم است و شخصیت نااستوار و متغیر او از ویژگی‌های برجسته‌ی نقشش به حساب می‌آید. “شهروز” برادر کوچکتر آنها، نهایت ظهور خامی و در عین حال کم‌خردیِ یک جوان را نشان می‌دهد و خواهرشان “شعله” که به نوعی مسبب چالش ایجاد شده در داستان است. پدری معتاد و بسیار منزجر کننده، مادری خسته و رنج‌کشیده و یک فضای خانوادگی مسموم، فاکتورهای اساسی انحطاط آنها به این سمت و سو است.

در نگاهی ریزبینانه‌تر به «مغزهای کوچک زنگ‌زده»، نوعی دوگانگی و تضاد به چشم می‌خورد. تناقض در رفتار نقش اول فیلم یعنی شاهین، یکی از بارزترین نکته‌هایی است که کارگردان سعی در ابراز آن دارد. سکانس‌هایی مثل تغییر رفتارش بعد از گریه‌کردن شعله، گستاخی در برابر شکور هنگام ملاقاتش در زندان و تظاهر به یک “خشن بودنِ تحمیلی” در حالی‌که ذاتش چنین نیست، همه و همه تداعی این تناقض است که شاید نقطه‌ی اوج آن زمانی بود که متوجه می‌شود شکور برادر واقعیِ او نیست!. “تکرارِ وقیحانه‌ی یک عادت” هم جمله‌ایست که باید به آن سکانس از فیلم بدهیم که پدرشان در مراسم خاکسپاری مادر، مشتی خرما را بی‌رحمانه در جیبش می‌ریزد که نمودی عینی از یک مغزِ کوچکِ زنگ‌زده، در اوج شکوه یک فیلم‌برداریِ تمام عیار از این صحنه است. فیلم پر از صحنه‌های تاثیرگذاری است که فرصت جداشدن از پرده‌ی سینما را به بیننده نمی‌دهد و مسلما یکی از نقاط قوّت «مغزهای کوچک زنگ‌زده» همین حوصله‌سربر نبودن آن است.

ذاتا چوپان یا گوسفند بودن، که در ابتدای فیلم بصورت مونولوگ عنوان شد، و فیلم مسیری را رفت که در پایان بازهم به آن برسد، از اساسی‌ترین جنبه‌های «مغزهای کوچک زنگ‌زده» بود. شکور، چوپان داستان، شاهین را بارها به خشونت تحریک کرد و او را بزدل خطاب کرد اما شاهین هر چه تلاش می‌کند نمی‌تواند مانند او باشد. در عین حال شهروز، با مجوزی از جانب چوپان، خواهرش را خفه می‌کند، در حالی‌که شاهین زیر پتو می‌لرزید. او واقعا ترسیده بود اما همچنان یک گوسفند باقی‌ماند و نتوانست کاری بکند. مجددا در سکانسی که پلیس وارد می‌شود، شهروز اسلحه به دست گرفت و ماند تا بکشد اما شاهین فرار کرد. او حتی پول‌های شکور را هم گم کرد. شاهین نمی‌توانست یک چوپان باشد و هم، نمی‌خواست که یک چوپان باشد.

حضور مجددا موفقِ نوید محمدزاده و یک صلابتِ توام با رنج، از فرهاد اصلانی، باعث شد تا «مغزهای کوچک زنگ‌زده» پررنگ‌تر دیده شود. در بیشتر سکانس‌های فیلم، صرف‌نظر از اینکه چه دیالوگی گفته می‌شود، حالات چهره و زبان بدن تمام شخصیت‌ها و بخصوص شاهین و شکور، به خودیِ خود گویای همه چیز بود. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که بخش زیادی از زمان تولید فیلم، صرفِ پرداختِ یک میمیکِ مناسب برای بازیگران شده است که صد البته محمدزاده و اصلانی آنرا در بالاترین سطح به ظهور رساندند. گفتنی است که استیلای فیلم‌های دیالوگ‎‌محوری مانند این، وابسته به همین شخصیت‌پردازی هاست که البته این موضوع بازیگرِ توانا می‌طلبد!

در نگاه آخر به فیلم باید گفت «مغزهای کوچک زنگ‌زده» یک ایرانی را متاثر و یک خارجی را شگفت‌زده خواهد کرد. نوشتن فیلم‌نامه‌ای استادانه، یک صداگذاری و فیلم‌برداری ستایش برانگیز، ساخت فضایی وحشیانه و خشن، استفاده‌ی موثر از یک تیم بازیگریِ قدرتمند و پرداختن به یک معضل بزرگ جامعه، هومن سیدی را در جایگاه بالاتری از فیلم‌سازی قرار داده و بیننده را حتی پس از ترک سالن سینما، به فکر فرو می‌برد.

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.