نقد و بررسی سریال The Americans؛ بیگانگانی میان ما

29 October 2018 - 10:00

وقایع سریال The Americans در دوران جنگ سرد می‌گذرد. دورانی که بعد از جنگ جهانی دوم و مشخصا از سال ۱۹۴۷ تا سال ۱۹۹۱ و فروپاشی شوروی ادامه داشت. در طول این دوره بین اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده امریکا کشمکش‌های سیاسی و رقابتی در زمینه‌های نظامی، ایدئولوژیکی، جاسوسی، تجهیزات نظامی و دیگر زمینه‌ها شکل گرفت. ونبرد و رقابت اساسی آنها در این زمینه برای در دست گرفتن جهان و چگونگی دوباره‌سازی جهان پس از جنگ بود، ودر نتیجه مرام کمونیستی در مقابل گرایشهای کاپیتالیستی و لیبرال قرار گرفت.

سریال The Americans در وهله‌ی نخست ممکن است یک سریال کاملا جاسوسی به نظر بیاید که در دوران جنگ سرد، و حوادث و حواشی این دوره می‌گذرد، که این بستر را دست مایه‌ای برای داستان‌گویی و خلق شخصیت‌هایش قرار داده است. اما با پیشرفت داستان و عبور از فصل اول سریال، می‌بینیم که با یک درام خانوادگی قوی، با شخصیت‌های پرداخت شده مواجه هستیم، و سازندگان اثر، بنا را فقط بر خلق یک فضای جاسوسی و تعلیق ناشی از حوادث بین جاسوسان و جاسوسه‌های دو طرف قرار نداده‌اند. عنوان‌بندی سریال یکی از بهترین و مرتبط‌ترین عنوان‌بندی‌هایی است که تا به حال دیده‌ام، عنوان‌بندی که رابطه‌ی مستقیم و درخوری با محتوای سیاسی،‌ فرهنگی، اقتصادی و داستان سریال دارد. عنوان‌بندی اثر تلفیقی از تقابل‌ها و معرفی جهت‌گیری‌ها‌ی هر دو کشور در یک برهه‌ی تاریخی حساس است. پرچم‌های دو کشور در دو کادر مجزا، دستی دوگانه با دوربینی در حال پاییدن، دختر بچه‌ای با حلقه‌ای دور کمر در حال رقصیدن و بازی، که در مقابلش پسر بچه‌ای روس قرار دارد که با داس دراز توسط مادرش آموزش داده می‌شود، تفریح در برابر کار. تصویر یک دوربین مینوکسی، مخصوص جاسوسی در آن زمان، که از اسنادی محرمانه عکس می‌گیرد، و در پایان عنوان سریال بر صفحه نقش می‌بندد که به جای حرف k در میان کلمه‌ی امریکنز یک داس و چکش نفوذ کرده است، که با ظرافت اشاره‌ای غیرمستقیم به نفوذ جاسوسها و عوامل روسی در کشور امریکا دارد. بر روی این عنوان‌بندی آغازین و تیتراژ پایانی سریال یک موسیقی متن بسیار زیبا شنیده می‌شود که تلفیقی از سازها و نغمات روسی است که با عود و بالالایکا نواخته می‌شود، که هم حسی از فراق و دوری از وطن را یادآوری می‌کند و هم تاکیدی بر موسیقی فولک روسی دارد، که بسیار ریتمیک و ملودیک است و ضرب آهنگی دعوت کننده و هیجان‌انگیز برای ادامه و دنبال کردن سریال به بیننده می‌دهد. فصل اول سریال در واقع حکم یک جور معارفه ما با زوج جاسوس فیلیپ و الیزابت است، که زیر پوست شهر و فرهنگ آمریکایی، در حال خراب کاری و دسیسه‌اند. زوجی باهوش و خوددار که توازنی ماهرانه بین زندگی خانوادگی و حرفه‌ی جاسوسی‌شان ایجاد کرده‌اند، طوری که هیچ کس شک نکند و اگر آن دو را جلوی پارکینگ خانه‌شان ببینی به آمریکایی بودنشان شک نمی‌کنی و مثل یک همسایه خوب برایشان دست تکان می‌دهی و لبخند میزنی.

سریال با یک پیش درآمد کوتاه شروع می‌شود، درست مثل سری فیلم‌های جیمز باند، که فیلیپ و الیزابت در حین یک ماموریت و جابجایی از کشتی که به روسیه می‌رود جا می‌مانند. و ما بعد از این سکانس افتتاحیه وارد زندگی خانوادگی و کاری این دو مامور روسی می‌شویم. مشکل این دو زوج از جایی شروع می‌شود که مامور «استیو بیمن» افسر اف بی آی به همسایگی زوج داستان ما می‌آید و همین باعث می‌شود که الیزابت و فیلیپ بسیار محتاطانه عمل کنند. فصل اول ودوم سریال به رابطه‌ی سرد و قراردادی زوج جاسوس اختصاص داده شده، زوجی که با یک ازدواج قراردادی و پوششی در کنار هم زندگی می‌کنند ولی علاقه و احساس چندانی بینشان نیست. و به خوبی لایه‌های پنهان روابط زن و شوهری و بده بستانهای بین این دو را به ظرافت نشان می‌دهد.

اتمسفر و حال و هوای سریال، و حتی فضای بصری و بافت آن تا حدودی یادآور فیلمهای کلاسیک جاسوسی و فضای سرد بین افراد و شخصیت‌های این‌گونه آثار است. فیلمهایی همچون جاسوسی که از سردسیر آمد، مجموعه‌ی جنگ سرد، چوپان خوب، یادداشت‌های کوییلر، رونین و دونده‌ی ماراتن. آدمها و شخصیت‌هایی که بیشتر از آن که مقید به اصول انسانی باشند، تمام و کمال سر سپرده حرفه‌ی خود و بازی در حال جریان هستند. مرزهای روابط اینقدر باریک و تارمویی است، که تشخیص خودی از غیر خودی و دوست از دشمن دشوار است. بافت بصری سریال به گونه‌ایست که آسمان همیشه ابری و هوا بارانیست، و شهر چشم‌اندازی خاکستری دارد و آدم‌ها انگار فقط در پاییز و زمستان زندگی می‌کنند و فقدان فصل تابستان در سریال خیلی به چشم می‌آید. محل‌ها و لوکیشن‌هایی که ماجرا و داستان فیلم در آن می‌گذرد اغلب خلوت و خالی از جماعت انسانی است و چند نفر زن یا مردی که در پارکها، ایستگاهای قطار و مکان‌های داخلی حاضرند، یا جاسوس‌اند، یا مامورهای اف.بی.آی هستند. نورهای به کار رفته در سریال اغلب مات و رنگ پریده‌اند، و تلویحا همه چیز تحت شعاع جنگ سرد و روابط بین دو کشور قرار گرفته است. کادرها اغلب ایستا هستند و از حرکت‌های چرخشی و سیار دوربین به ندرت استفاده می‌شود.

نکته خوشایندی که حین تماشای سریال مخاطب حرفه‌ای و خوره‌ی فیلم را جذب می‌کند، طیف حقه‌های بصری و تغییر قیافه دادن‌های مداوم شخصیت‌های فیلیپ و الیزابت است. مدل کلاه گیس‌هایی که این دو در طول شش فصل سریال بر سر می‌گذارند، پس از بارها تکرار و تغییر قیافه دادن برای مخاطب جالب و خوشایند می‌شود و تبدیل به یکی از موتیف‌های بصری و داستانی مجموعه می‌شود. الیزابت در بیشتر ماموریت‌هایش در هیئت یک فم فاتال کلاسیک ظاهر می‌شود، بلوندی لوند که تواما هم می‌تواند معصوم باشد و هم مرگبار، گاه در قامت یک زن بزن بهادر است و گاه در لباس زنی که به او جفا شده، فیلپ هم طی زندگی دوگانه و حتی می‌توان گفت چند گانه‌ای که دارد، کلکسیونی از کلاه گیس‌ها و سبیل‌های قلابی و بامزه دارد، ودر هزار رنگ بودن و اغواگری کم از الیزابت ندارد. زمانی با سر و شکل یک هیپی ظاهر می‌شود و گاهی هم قیافه یک روشنفکر و ژورنالیست به خود می‌گیرد، اما در زندگی دومش با مارتا، او همیشه با سر و شکل کلارک ظاهر می‌شود، مردی خوش اخلاق و خوش مشرب که زنان را خوب می‌فهمد. ماشین و پارکینگ خانه‌ی این زوج تنها مکانی است که آنها در نهایت به شکل و قیافه‌ی واقعی خود بر می‌گردند. حتی پسر و دختر نوجوانشان از وجود هویت‌های دیگری که پدر و مادرشان دارند بی‌خبر هستند.

اکشن سریال به اندازه و حساب شده است. زوج جاسوس سریال تا زمانی که مجبور به اعمال خشونت و کشتار نشده‌اند، مسائل و درگیری‌ها را با ملایمت، چاره اندیشی، گروکشی و آتو گرفتن از دیگران حل می‌کنند. سریال مملو از جاسوسه‌های مکار و فتان است که روس‌ها برای رخنه در سیستم جاسوسی و امنیتی اف.بی.آی و دیگر شهروندان وابسته تربیت کرده‌اند،(ارجاع شود به فیلم گنجشک سرخ، و فیلم هوس و احتیاط ) که می‌توانند به هر قیمتی که شده شخص را به زانو درآورند و اطلاعات مربوط به او را به دست بیاورند و یا اشخاص را مجبور به همکاری کنند.

سریال تا فصل چهارم در رابطه با زندگی دوگانه و مخفی فیلیپ و مارتاست. مارتا منشی مخصوص اداره‌ی اف.بی.آی است؛ و فلیپ با حیله‌گری در کسوت یک خبرنگار و بعدها مامور مخفی از او خبر و اطلاعات جمع می‌کند. و در نهایت برای نفوذ کامل به سیستم امنیتی و بایگانی اف.بی.آی رسما مجبور به ازدواج با او می‌شود. و در فصل چهارم رابطه‌ی آنها به حساس‌ترین جای خود می‌رسد. اداره‌ی اف.بی.آی بر خلاف روس‌ها فاقد جاسوسه‌های کار کشته و تربیت شده است، بلکه جمعی ازمردان را در یک اداره رسمی نشان می‌دهد که همچون کارمندها و ماموران قانون رفتار می‌کنند. در فصلهای نخستین ما بیشتر شاهد اختلاف عقیده بین فیلیپ و الیزابت هستیم که جهت‌گیری‌های عاطفی و نگاه آن دو را به مفاهیمی چون، زندگی مشترک، تعهد به عقیده، مرام حزبی و وطن را نشان می‌دهد، که در ادامه در بررسی مجزای هر شخصیت، درباره‌ی آن توضیح خواهم داد.

فصل سوم و چهارم تا ششم سریال، شخصیت «پیج» وارد داستان می‌شود و به پنهان کاری‌های والدینش کنجکاو و متعاقبا مشکوک می‌شود، وبین پیج و والدینش اختلاف نظر و دیدگاه شکل می‌گیرد. پیج در این فصلها بیشتر حکم یک جور محرک برای نشان دادن و تقابل دراماتیک شخصیت گذشته فیلیپ و الیزابت و زندگی آنها در روسیه دوران جنگ و کودکی است. همچنین ورود پیج به زندگی خصوصی و جاسوسی پدر و مادرش نشانگر خلاقیت سناریست‌های مجموعه است که سریال را صرفا محدود به ژانر جاسوسی و تریلر نمی‌کنند و از دل این ژانر به یک دارم خانوادگی با همه‌ی جزئیاتش می‌رسند؛ که شامل جدایی فکری و بدبینی پیج از والدینش، تلاش برای یافتن دوست و نجات از تنهایی تحمیل شده، و روی آوردن به کلیسا و کشیش استیونس است. در مجموع پیج فقدان رابطه‌ی خانوادگی و نبود فامیل و قوم و خویش معمول را با جبهه گرفتن علیه پدر و مادرش جبران می‌کند. و در ادامه به دریافتی تازه از کار و شخصیت پدر و مادرش می‌رسد. و با مرور شخصیت پدر و مادرش و اتفاقاتی که در ادامه‌ی سریال اتفاق می‌افتند به یک بلوغ عاطفی و عقلی می‌رسد. در حین تماشای این فصول در آغاز ممکن است که از شخصیت پیچ و موضعی که در قبال والدینش در پیش می‌گیرد متنفر شوید. ولی سازندگان مجموعه با ایجاد این تنش عاطفی و خلاهای درونی و شخصیتی پیج، سریال را بسیار دیدنی و جذاب می‌کنند. چرا که برای آنها سر و کله زدن با پیج و کنجکاوی‌هایش بسیار سخت‌تر از خواندن ذهن و دست جاسوس‌های دیگر و اف.بی.‌آی است.

به موازات داستان اصلی، همزمان داستان کم رنگ‌تر و فرعی‌تر مامور بیمن با همسرش و نینا جاسوسه‌ی روس هم وجود دارد. استن یک مامور قانون‌مند است که همه‌ی وقتش را صرف کار و تعقیب جاسوس‌ها کرده، و از زندگی خانوادگی و زناشویی خود غافل مانده. و به جایی رسیده است که نمی‌داند چرا حالا در این سن، زندگیش به اینجا رسیده است. و یک جور سرخوردگی و تقلا برای شروع یک زندگی جدید در او دیده می‌شود، بحران میانسالی که خیلی دیر برای استن شروع شده است. خرده پیرنگ داستان فرعی سریال، مربوط به رابطه‌ی او و همسرش و در ادامه نینا است. اما شخصیت‌هایی مثل استن و مارتا دیر می‌فهمند که نباید دل به یک جاسوس بست. چونکه در نگاه و عملکرد شخصیت‌ها، یک جور استفاده ابزاری وجود دارد و هر یک برای خبرگیری و اطلاعات جمع کردن، ممکن است هر لحظه به تو خیانت کنند.
بررسی شخصیت‌ها

فیلیپ: در فلاش بک‌هایی که در فصل‌های بعدی زده می‌شود، فیلپ را می‌بینیم که برای آخرین بار، با نامزدش به اجبار وداع می‌کند و او را برای همیشه ترک می‌کند، تا تن به یک ازدواج اجباری و پوششی با الیزاب بدهد. فلیپ شخصیتی منظم و احساساتی است. قدر لحظه‌های زندگی را می‌داند، و گاهی پیش الیزابت اعتراف می‌کند که زندگی در رفاه و آمریکا را دوست دارد؛ و خیلی نمی‌شود به مرام حزبی، و وطنپرستی‌اش اعتماد کرد. کودکی و زندگی فیلیپ در سختی و تنگدستی گذشته، خانواده برایش اهمیت بسیاری دارد. در موقعیت‌های حساس و عملیات‌ها، بسیار حرفه‌ای و خونسرد عمل می‌کند. مهمترین نکته‌ی سریال اینست که فیلیپ الیزابت را بسیار دوست دارد، انگار که انتظار نداشته، ناخواسته همچین کادویی به او بدهند. فیلیپ ترکیبی از هوش، دقت و خوش‌شانسی محض است.

الیزابت: الیزابت اما (با بازی خیلی خوب کری راسل) یک زن چغر و سرسخت است، دیر اعتماد می‌کند، و حتی در فصلهای اول سریال برای مافوقش چغولی فلیپ را می‌کند. الیزابت یک کمونیست دو آتیشه‌ی متعصب و آرمانگراست. به راحتی و در مواقع حساس با خونسردی می‌کشد. و عالیترین مدل‌های مو و کلاه گیس‌ها را در سریال بر سر دارد. او چیزی بین اغواگری محض و مرگ آنی است. سالهاست از روسیه دور بوده ولی هنوز ذره‌ای از عشق و علاقه‌اش به وطنش کم نشده است. یکی از بهترین صحنه‌های سریال لحظاتی است که الیزابت نوارهایی از مادرش را در انباری خانه‌اش بارها و بارها گوش می‌کند و گریه می‌کند. ولی در برخورد با دشمنان، احساساتش به اندازه‌ی یک صندلی است. الیزابت هم مثل فیلیپ زندگی را در سختی و تنگ‌دستی گذرانده و به یاد ندارد که دوران کودکی‌اش چه زمان سپری شده است. زنی که بسیار مدرن می‌پوشد ولی ذهنیتی سنتی و نوستالژیک دارد.

پیج: فیلیپ و الیزابت هیچ مشکلی نداشتند تا زمانی که دوران نوجوانی پیج تمام می‌شود. دو مشکل از همین‌جا شروع می‌شود، پیج از آن دخترهای باهوش، حساس و مشاهده‌گر است که نسبت به وقایع اطرافش بی‌تفاوت نیست. یک روز به خودش می‌آید و دنبال قوم و خویشهایی که همه دارند و خانواده‌ی او ندارد می‌گردد، به جهان ایزوله‌ای که پدر و مادرش سالهاست برای خود و خانواده ساخته‌اند شک می‌کند. به شغل پدر و مادرش و همه‌ی آن پنهان کاری‌هایی که در حال وقوع است مظنون می‌شود. پیج و حوادث مربوط به او در فصل‌های میانه تا پایانی نیروی محرکه‌ی و جلوبرنده‌ی سریال است. وضعیت پیج شبیه به تمثیل غار افلاطون است، وتازه فهمیده در اطرافش چه چیز در حال وقوع است، ودنبال خیر و شر ، وظیفه و تعهد، و از دست ندادن معصومیت دوران جوانی است.

مارتا: مارتا چیزی بین ساده لوحی، عشق اشتباهی و یک اغوا شده‌ی رها شده است. مارتا خودش هم نمی‌داند که در این بازی بزرگ فقط یک مهره‌ی پیاده است. مارتا زمانی همه چیز را می‌فهمد که دیگر چاره‌ای نیست و باید به خاطر یک جاسوس از همه زندگی، خاطرات و داشته‌های عاطفی‌اش بگذرد. صحنه‌ی وداع در سپیده دم و سوار شدنش در فرودگاه به قصد رفتن به روسیه، یکی از غم‌انگیزترین قسمت‌های سریال است.

نینا: نینا یا نینوچکا، برای موفقیت و نجات از مهلکه هر کاری می‌کند. یک جاسوسه‌ی سیاه مو، که به کشورش خیانت می‌کند، و دو باره باز می‌گردد. ولی نمی‌داند کسی که داغ خیانت بر پیشانیش حک شد، دیگر برای همیشه یک خائن باقی می‌ماند. صحنه‌ی مرگ نینا یکی از غافلگیرکننده‌ترین سکانس‌های فیلم است. ناغافل، بی‌خبر و سریع، درست مثل یک رویا. صحنه‌ی رویای پیش از مرگ نینا دقیقا مصداق خیال محال نینا برای نجات و یافتن یک زندگی دوباره است. وقتی که نجات در واقعیت میسر نیست با خیال از سد حرمان، تقدیر و استیصال بگذر.

شاید تنها نکته‌ای که موقع تماشای سریال شما را آزار بدهد، نمایش و تبلیغ سرزمین آمریکا به عنوان یک یوتوپیا و بهشت گمشده است. روس‌ها در این مجموعه بسیار خشن، متعصب و غیرقابل انعطاف نشان داده می‌شوند. تلویحا به ما گفته می‌شود در آمریکا غذا، فراوانی، خانواده، ثروت و آسودگی است، و بیخود وقتتان را بر سر عقاید مارکسیستی و کمونیستی هدر نداده‌اید چرا که نیازموده محکوم به شکست و فنا است.

برچسب‌ها:

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.