نقد و بررسی سریال Maniac

31 October 2018 - 10:00

سریال مانیاک محصول جدید شبکه‌ی نتفلکیس معجونی از همه‌ی ژانرهای سینمایی و تم‌های جواب پس داده‌ی هالیوود است. سریال با حال و هوای اثری روانکاوانه شروع می‌شود و در ادامه هر رویایی که شخصیت‌های «آنی» و «اوون» تجربه می‌کنند، ژانری مهیج و دیدنی خلق می‌کند. افتتاحیه سریال، آشنایی ما با شخصیت آنی و اوون است که هر دو یک بک استوری و خاطره‌ی تلخ دارند. ترومای آنی از دست دادن خواهرش در یک تصادف است، که تبعات آن در دوره‌ی نقاهت، اعتیاد آنی به قرص‌های آرام‌بخش یک موسسه‌ی معروف روان درمانی است. شخصیت اوون هم از عدم اعتماد به نفس و اسکیزوفرنی حاد رنج می‌برد، و همیشه‌ی خدا همچون خواب گردها مات و خیره به جایی یا کسی است. و با صدای نجواگونه و مردد با اطرافیانش حرف می‌زند. از محاسن سریال همین تنوع ژانری رویاهای دو شخصیت آنی و اوون است. رویای اول آنها را در دهه‌ی هشتاد نشان می‌دهد، زوجی کمیک که وارد یک ماجراجویی کمدی و جنایی می‌شوند. ماجراجویی که در هر ژانر ارجاعاتی به زندگی خصوصی هر دوی آنها و خاطرات تلخ‌شان دارد. در این رویا حتی اشاراتی به رمان «دون کیشوت» سروانتس، قرابت ذهنی و آشفته حالی دون کیشوت با حال و روز شخصیت‌های داستان ما هم نشان داده می‌شود. قهرمان‌هایی که مرز بین دنیای واقعی و رویاهاشان مخدوش شده است. اوون پس لرزه‌هایی را حس می‌کند که دیگران حسش نمی‌کنند، دانه‌های ذرتی که برای کبوتران پارک می‌پاشد تبدیل به پاپ کورن می‌شوند. در رویایی دیگر، آن دو را در یک برهه‌ی دیگر از زمان و در ژانر فیلمهای نوآر و فیلمهایی با محوریت سرقت می‌بینیم. این جا باز هم اوون شخصیتی آرام ودرون‌گرا دارد و آنی پر جنب و جوش و عمل گراست. ومدام در حال فریب هم و قاپ‌زنی نسخه‌ی خطی دون کیشوت هستند. رویای سوم در ژانر فانتزی و سلحشوری می‌گذرد که آنی در قامت یک بادیگارد با خواهرش، در یک سفر همراه می‌شود، که در پایان حکم یک جور رویارویی با حادثه تلخ و صحنه‌ی تصادف را دارد. و آخرین رویا در ژانر علمی تخیلی و جاسوسی است. که البته همچون رویای اوون که در ژانر گانگستری می‌گذشت، مشحون از صحنه‌های خون و خونریزی و خشونت است.


سریال فضایی یک دست ندارد و بین حال و هوایی کمدی و گاه تیره و تار در نوسان است. و هریک از داستانک‌ها و رویاهایی که شخصیت‌های آنی و اوون پشت سر می‌گذارند، اغلب به درستی پرداخت نشده‌اند، و نیمه کاره رها می‌شوند. سریال بحث اضمحلال خانواده و عدم ارتباط بین انسان‌ها را هم پیش می‌کشد. پدر آنی، خود را در خانه حبس کرده و از طریق یک دستگاه در حیاط خانه، با آنی صحبت می‌کند. اوون هم نمی‌تواند مشکلاتش را با خانواده و برادر عوضیش حل و فصل کند، و رویای فرار و رفتن به شهر دیگری را در ذهن می‌پروراند. غیاب والدین شخصیتها، رویای داشتن یک خانواده‌ی نرمال را نابود کرده، بنابراین هر یک از شخصیت‌ها تنها و به مثابه‌ی یک جزیره هستند. دوران کنونی، دوران رابینسن کروزوهای مشکل‌دار است، که در میان جمعیت و ازدحام گم شده و غریب مانده‌اند. دکتر جیمز مانتلری هم همین عدم ارتباط و جدایی را با مادرش تجربه کرده. ابر کامپیوتری درمان‌گر اختراع کرده، و نام مادرش را بر آن نهاده، مادری که سالهاست او را ندیده و از او متنفر است.

بستر اصلی سریال در جهانی واقعی می‌گذرد و شخصیت‌ها برای خلاصی از رنجها و مصائبی که دارند به رویاهاشان می‌گریزند، تا از طریق مواجهه با نقطه‌ی گسست و حادثه‌ی تلخی که پشت سر گذاشته‌اند، از رهیافت درد و اشک به کاتارسیس و رهایی برسند. البته در پایان، باز این اکسیر و معجزه‌ی مستعمل عشق است که شخصیتهای آنی و اوون را نجات می‌دهد. سریال به موازات قصه‌یی اصلی پیرنگ فرعی رابطه‌ی جیمز مانتلری با دکتر آزومی فوجیتا و همین طور مادرش را با هم پیش می‌برد. مخترعینی که خود مشکلات روحی و احساسی و انحرافات بیشماری دارند؛ و کامپیوتری به نام «گرتی» که توسط دکتر آزومی دستکاری احساسی شده، و نوسانات روحی و عاطفی انسانی به آن تزریق شده. نتیجه اینکه، گرتی افسرده می‌شود و عملکرد اصلی خود را از دست می‌دهد و همه چیز به هم می‌ریزد. در واقع سریال، انسانهایی را نشان می‌دهد که عاجز از کنترل و شناخت خود هستند، و زندگی‌هاشان کمدی اشتباهاتیست که هر باره تکرار می‌شود. شاید واقعا دیوانگی تسلط اکثریت بر اقلیت باشد، نه بلعکس آن، و ما تصور کنیم که در این جهان همه چیز درست و سر جایش است.

از دیگر ویژگی‌های سریال می‌توان به کارگردانی خوب و کار شده‌ی کری فوکوناگا (کارگردان فصل اول مینی سریال کاراگاه واقعی) اشاره کرد، فوکوناگا به خوبی جهان و شخصیت‌های سریال را از منظر و نقطه دید یک انسان مانیاک نشان می‌دهد. اغلب بر میزانسن تاکید می‌کند و روابط بین شخصیت‌ها و و ضرب آهنگ روایی داستان را با حرکت موثر پن تعقیب‌گر نشان می‌دهد، و از این طریق بین فضا و زمان و شخصیتها تداوم روایی ایجاد می‌کند. به خصوص در رویای آخر که آنی و اوون از دست ماموران ناتو می‌گریزند. در کل فیلمنامه‌نویس و کارگردان اثر، به درک درستی از قرابت و تناسب بین آنارشیست و زاویه دید یک انسان مانیاک رسیده‌اند. در بسیاری از صحنه‌های تعقیب و گریز و به خصوص در همین صحنه‌ی درگیری و تیراندازی در راهرو، نوعی از جنون و دیوانگی در رفتار و سکنات شخصیت‌ها وجود دارد. تا جایی که جهان پیرامونشان را به هرج و مرج و آشوب می‌کشانند، و از این دیوانگی لذت می‌برند. یا سکانس رویایی که اوون در هیبت یک خائن و پلیس مخفی، شاهد شکنجه شدن یکی از شخصیت‌ها با مته است. در نهایت سریال مانیاک یک کار خوش ساخت دیگر از شبکه‌ی نتفلیکس است که می‌تواند مخاطبین را کاملا راضی کند، چرا که تلفیقی است از همه‌ی آنچه که مخاطبان می‌خواهند، کمی جنون و دیوانگی، لحظاتی مفرح از کمدی و تعقیب و گریز، کمی خون و خشونت و بزن بزنن، و رمنسی ملایم که در سر تا سر سریال در جریان است.

برچسب‌ها: ،

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.