ایستاده مُردن | نقد و بررسی فیلم Papillon

9 November 2018 - 13:00

ساخت یک اثر بازسازی‌ شده از فیلم کلاسیک و به‌غایت شُکوهمند پاپیون ـ پروانه ـ محصول ۱۹۷۳ میلادی، یکی از بزرگ‌ترین و افسارگسیخته‌ترین مُخاطره‌ها، جسارت‌ها و خطرپذیری‌های مُتهوّرانه و ماجراجویانه در طول تاریخ پُرفرازونشیب فیلم‌سازی هالیوود است؛ سینمای هالیوودی که عمدتاً به دلیل مسائل مالی و هزینه‌های تولید، بیشتر به مُحافظه‌کاری افراطی و دوراندیشی مُحتاطانه شناخته‌شده است و ساخت یک فیلم مُدرن و احتمالاً بی‌سروته امروزی از یک شاهکار تمام‌عیار کلاسیک، حقیقتاً نیازمند بی‌پروایی مذبوحانه و شاید گستاخی ابلهانه‌ای است که کمتر استودیوی ـ عاقل و خردمند ـ هالیوودی مایل و راغب به انجام دیوانه‌وار آن است. البته این حرف‌های ستایش‌آمیز من به معنای تقدیس چشم‌بسته‌ی فیلم کلاسیک پاپیون نیست بلکه چنانچه قبلاً در نقد و بررسی مُختصری که برای این اثر نگاشته‌ام اشاره نموده‌ام که پاپیون چندان اثر شُسته‌ورُفته، فاقد نقص و بی‌اشکالی هم محسوب نمی‌شود اما بدون لحظه‌ای تردید و درنگ، به‌عنوان یکی از آثار کالت و شُکوهمند تاریخ سینما، از ارزش و احترام غیرقابل‌تصور و نوستالژیکی در میان سینما دوستان ـ و احتمالاً مُنتقدان بی‌رحم ـ برخوردار است و این واقعیّت مُبرهن و صریح، نشان‌دهنده‌ی یک اثر به‌غایت هُنرمندانه و ساختارمند است که باگذشت بیش از چهل سال، هنوز روایت پرداخت‌شده‌ی دراماتیک و مالیخولیایی آن، بوی مشمئزکننده‌ی کُهنگی و ازهم‌گسیختگی مُستهلک‌کننده به خود نگرفته است.

اکنون در زمان حاضر، مایکل نوئر به پشتوانه‌ی حمایت‌های همه‌جانبه‌ی استودیوی یونیورسال دست به ساخت یک نسخه‌ی بازسازی‌شده از فیلم پاپیون زده است و بعد از اکران ـ هرچند محدود ـ این فیلم، الآن پاپیون در دسترس علاقه‌مندان قرارگرفته است و اینجا همان تنگنای نفس‌گیر، مُلتهب و پُرپیچ‌وخم و دوراهی به‌غایت هولناک و مُتفکّرانه‌ای است که باید آرام‌آرام و هوشیارانه وارد آن شد و کورمال‌کورمال در ژرفای تاریکی‌ها و سایه‌روشن‌ها، به دنبال یافتن پاسخی قاطع، دندان‌شکن و نهایی برای این پُرسش اساسی و بُنیادین بود که آیا پاپیون محصول ۲۰۱۷ میلادی، یک اثر قابل‌توجه، نظام‌مند و خوش‌ساخت ‌است و یا مجدداً سینمای سردرگم هالیوود دسته‌گل جدیدی به آب‌داده است و با یک افتضاح و رُسوایی تاریخی فراموش‌نشدنی روبه‌رو هستیم؟

به گمانم به‌اندازه‌ی کافی مُقدمه‌چینی، حاشیه‌نگاری و یا پرت‌وپلاگویی کرده‌ام تا خواننده یا تماشاگر کُنجکاو، طاقت روبه‌رو شدن با واقعیت فرساینده‌ی این نوشتار را داشته باشد و اکنون مستقیماً به سر اصل مطلب می‌روم و با صراحت تمام و احتمالاً افراط‌گرایانه‌ای می‌گویم که فیلم پاپیون اثر مایکل نوئر برخلاف بیشتر انتقادها، نکوهش‌ها و سرزنش‌های تلخناک و گزنده‌ای که مظلومانه و در هجوم بی‌دروپیکر رسانه‌ها مُتحمل می‌شود، در بدبینانه‌ترین حالت ممکن، فیلمی ساختارمند، قابل‌احترام و تأثّربرانگیز است که اگر کمی هم با چاشنی تُندوتیز خوش‌بینی، انصاف و خیال‌پردازی ژرف به آن نگریسته شود، احتمالاً بتوان چنین ادعای مبالغه‌آمیزی را نیز مطرح کرد که بازسازی جذّاب و اغواگر پاپیون توانسته است خودش را از حیث محتوا و ساختار تا چند قدمی نُسخه‌ی کلاسیک هم برساند اما احتمالاً یک چشم‌انداز واقع‌گرایانه و عقلانی به این مسئله، این نُکته‌ی اساسی را در برمی‌گیرد که پاپیون در مقام قیاس مفهومی با شاهکار کلاسیک پیش از خود، شاید اندکی مهجور، بی‌دست‌وپا و نچسب به نظر برسد و کشش روان‌شناختی و هیجانی لازم، روایت پُرفرازونشیب و پُرجزئیات و شورانگیزی خلسه‌وارِ تراژیک نسخه‌ی اصلی ـ کلاسیک ـ را به همراه نداشته باشد اما آن‌قدری در جریان روایت خوش‌آهنگ و هوشمندانه‌ی داستان‌پردازی و شخصیت‌پردازی بی‌شیله‌وپیله و باورپذیر کاراکترها، مُوفق و سربلند ظاهرشده است که می‌توان چشم‌ها را بر روی بدی‌ها، نقایص و کژی‌های آن بست و صرفاً برای لحظات و دقایقی هرچند اندک، با عینک زواردررفته‌ی خوش‌بینی به شالوده‌ی محتوایی ـ بافتاری آن نگاه کرد و فیلم را مورد قضاوت مُنصفانه و داوری اندیشمندانه قرار داد.

من به‌عُنوان یک نویسنده ـ و شاید مُنتقد ـ جسارت ژرف، شجاعت پایدار و روحیه‌ی عجیب‌وغریب و مثال‌زدنی عوامل تولید این بازسازی را درنهایت خُرسندی و شعف خودانگیخته‌ای می‌ستایم و حتّی به احترام آنان از جای برمی‌خیزم که در این زمانه‌ی بی‌رحم و سرشار از بی‌پروایی‌ها، عیب‌جویی‌ها و قضاوت‌گری‌های سخت‌گیرانه، دست به ساخت چنین اثری زده‌اند و ریسک چنین کار هلاک‌کننده‌ای را با جان‌ودل پذیرفته‌اند و شاید اثر نهایی از حیث خلاقیّت و نوآوری، مُستأصل و کج‌وکوله و حتّی عقیم به نظر برسد ـ که من کاملاً مُخالف این دیدگاه هستم ـ اما این موضوع هیچی از ارزش‌ها و زیبایی‌های بازسازی پاپیون نمی‌کاهد و ساخته‌ی مایکل نوئر، هرچند ازلحاظ مُحتوا چیزی بیشتر از نُشخوار مُزمن فیلم قبلی ارائه نمی‌دهد و این نُشخوار گاه کسل‌کننده به شکل عجیبی به سایر ارکان محتوایی و ساختاری فیلم نیز نفوذ کرده است اما به گمانم بازسازی پاپیون پتانسیل و توانمندی بالقوه‌ی آن را داشت که به یک شاهکار کمابیش دست‌وپابسته و ناشناخته تبدیل شود اما این رویداد در صورتی اتفاق می‌اُفتاد که فیلم کلاسیک پاپیون اثر فرانکلین جی.شافنر، هیچ‌گاه و هرگز متولد نمی‌شد.

فیلم پاپیون مایکل نوئر، چنانچه اثر فرانکلین جی.شافنر نیز به همین منوال بوده است، نمایانگر داستانی واقعی و افسرده‌وار از زندگینامه‌ی پُرفرازونشیب آنری شاریر است که پس از مُتهم شدن به ارتکاب قتل با حکم دادگاه فرانسه به تبعید به زندان قرون‌وسطایی گویان ـ مستعمره‌ی فرانسه ـ در آمریکای جنوبی، محکوم می‌شود و فیلم پاپیون، روایت این بُرهه‌ی جان‌فرسا و زهرآگین از زندگی او است ولی تفاوت مهم پاپیون نوئر با پاپیون شافنر، به نوع نگاه و چشم‌انداز کارگردان به مؤلفه‌های بُنیادین داستان‌پردازی و مفهوم‌پردازی زیروبم روایت کاراکترها بازمی‌گردد. پاپیون شافنر، عمدتاً پیرامون فرارهای پی‌درپی آنری، نمایش ذات آزادی‌خواه او و چالش‌ها و کشمکش‌های روان‌شناختی‌اش دور می‌زند درحالی‌که پاپیون نوئر، بیشتر به روابط پُرپیچ‌وخم بین شاریر و دگا می‌پردازد و کمتر روی فرارها و گُریزهای ناکام او از اسارت زوم می‌کند. همچنین پاپیون نوئر ازلحاظ رعایت چگونگی فُرم ساختاری در شروع و پایان‌بندی فیلم، مُتفاوت و خوش‌ساخت و درعین‌حال تحسین‌برانگیز عمل کرده است درحالی‌که پاپیون شافنر، شاید از حیث پرداخت عاطفی و هیجانی و برخورداری از موسیقی شورانگیز مالیخولیایی، دست بالاتری نسبت به فیلم نوئر داشته باشد اما روایت داستان، اندکی گیج‌کننده و مُبهم به اتمام می‌رسد و به گمانم باوجود ماهیّت تراژیک و شُکوهمند پایان‌بندی پاپیون شافنر، پاپیون نوئر از حیث بی‌شیله‌وپیلگی روایت و نظم‌بندی ساختاری کلیشه‌های معمول سینما، اندکی موفق‌تر و نظام‌مند‌تر ظاهرشده است.

نُکته‌ی غم‌انگیز و غیرقابل‌بخششی که در مورد نسخه‌ی بازسازی پاپیون وجود دارد این است که فقدان خلاقیت و ابتکار کارگردان و چسبیدن او به طرح‌واره‌ها و الگوهای از پیش تعیین‌شده‌ی فیلم قبلی، بدجور به ذوق و کنجکاوی هُنری تماشاگر می‌زند. به‌جز تفاوت‌های هوشمندانه‌ای که در آغاز و پایان‌بندی فیلم و نیز برخی تمایزها در شیوه‌ی قصه‌پردازی داستان وجود دارد در بقیه‌ی موارد، اصولاً مفهوم و بسط روایی جدیدی به چشم نمی‌خورد و حتّی گاهی اوقات چنین به نظر می‌رسد که شخصیت‌پردازی و حالت‌های رفتاری و روان‌شناختی بازیگران ـ به‌خصوص دگا ـ تقلیدی موبه‌مو و کسل‌کننده از کاراکترهای نسخه‌ی کلاسیک است و بازیگران نتوانسته‌اند به هُویتی مُستقل، باورپذیر و درعین‌حال پُخته و منحصربه‌فرد برسند و چنین احساس می‌گردد که تک‌تک برداشت‌ها، صحنه‌ها و سکانس‌های فیلم و نیز هُنرنمایی شخصیت‌ها، زیر سنگینی سایه‌ی پُرشکوه پاپیون شافنر، کمر خم کرده و نتوانسته‌اند خودی نشان دهند. البته این اتفاق، آن‌قدری اعصاب‌خُردکن و آزاردهنده نیست که لذّت تماشای فیلم را خراب و مُضمحل سازد و اندیشه‌ی تماشاگر را به مسلخ جانکاهی ببرد و صرفاً نُکته‌ای است که احتمالاً برای لحظات و ثانیه‌هایی هرچند اندک، سمع و نظر تماشاگر را به خود جلب می‌نماید و این نُکته را نیز باید در نظر گرفت که احتمالاً دلیل اصلی فقدان نوآوری در بستر روایت، دست‌بسته بودن و محدودیت ضمنی کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس در سازمان‌دهی یک داستان پُرفروغ، مُتفاوت و کم‌نظیر به منبع مورد اقتباس و استخراج فیلم بازمی‌گردد که صرفاً یک کتاب یکسان بوده است و بنابراین با اندکی اغماض و چشم‌پوشی، می‌توان بی‌خیال مفهوم‌پردازی ساختاری ـ محتوایی تکراری و گاه کسل‌کننده‌ی بازسازی پاپیون شد و با بُردباری و شکیبایی از آن عبور کرد.

درنهایت این‌که فیلم پاپیون محصول ۲۰۱۷ میلادی، اثری خوش‌ساخت، قابل‌قبول و مورداحترام است و به نظرم برخلاف بیشتر انتقادها و نکوهش‌های نامُنصفانه و گاه چشم‌بسته، پاپیون مایکل نوئر توانسته است در انجام رسالت ژرف خویش در پرداخت نظام‌مند و موزون روایت و شخصیت‌پردازی خوش‌فُرم و هدفمند که قبلاً در قالب اثر کلاسیک فرانکلین جی.شافنر جواب پس داده است، مُوفق و مُستحکم ظاهر شود. هرچند نقایص و ایرادات ریزودرشت این فیلم، غیرقابل‌انکار و گاه نابخشودنی است اما به گمانم گاهی اوقات لازم است علاوه بر خُرده‌ای انصاف، باید مقداری واقع‌بین و اندیشناک نیز بود و در این زمانه‌ی درهم‌برهم و شلخته‌واری که فلسفه‌ی مُبهم سینما و شالوده‌ی فروپاشیده‌ی آن، به سمت تباهی مُشمئزکننده و زوال تهوّع‌آوری پیش می‌رود، چنین فیلم‌هایی شُسته‌ورُفته، ساختارمند و پیش‌پااُفتاده‌ای که به کلیشه‌های مرسوم ـ به شکل لزج و بیمارگونه‌ای ـ می‌چسبند و کاملاً قالبی و یکنواخت عمل می‌کنند، به‌مثابه‌ی گوهری گران‌بها و کمیاب هستند که حضور هرچند ناقص و کج‌وکوله‌شان، بسیار مُهم‌تر، اثرگذارتر و حیاتی‌تر از نبودنشان است؛ بنابراین فیلم پاپیون و آثاری ازاین‌دست، به گمانم همانند تخته‌سنگ‌های بدترکیب و زُمُختی هستند که هیچ‌گاه چندان جدّی گرفته نمی‌شوند، شاید مورد سرزنش و تمسخُر قرار گیرند و حتّی نفرین و دشنام هم بشوند اما هنگامی‌که سیلاب ازهم‌گُسسته‌وار و طُغیان زوال سینما از راه می‌رسد، تنها آنان ـ با تمام ایرادات و نقایصشان ـ با سینه‌ای ستبر جلوی این هجوم افسارگسیخته و هجمه‌ی مُستهلک‌کننده می‌ایستند. هرچند که کسی آن‌ها را در ژرفای این منجلاب ویرانگر نمی‌بیند و از نقش تراژیکِ بُنیادین آنان ـ در نجات فلسفه‌ی سینما ـ خبری ندارد امّا وقتی سیلاب می‌آید و همه‌چیز را ویران و معدوم می‌سازد، آن‌وقت است که قدر این سنگ‌های به‌ظاهر به‌دردنخور و بی‌قواره‌ی اعماق مُرداب را می‌دانیم؛ سنگ‌هایی که ایستاده می‌میرند، تکه‌تکه می‌شوند اما هرگز شکست‌خورده و سرافکنده، زانو نمی‌زنند و تسلیم نمی‌شوند.

برچسب‌ها: ،

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.