وونگ کار وآی؛ قسمت پایانی

12 December 2018 - 13:00

توجه کرده‌اید که فیلم های وونگ کار وآی چقدر سانتی‌مانتال هستند. اگر نوع پرداخت، دکوپاژ، میزانسن و موسیقی متن وبداعت‌ها و آشنازدایی‌هایی که در فرم بصری و روایت داستانی به کار می‌برد نبود؛ می‌رسیدیم به مجموعه فیلمهایی معمولی که تصویرگر یک سلسله روابط عاشقانه هستند، که معمولا در خیل عظیمی از فیلم‌ها به کرات در حال وقوع‌اند، البته از نوع بنجل و بازاری‌اش. اما لطف کار وونگ کار وآی در همین استفاده‌ی خلاقانه از بسیاری دستاوردهای روایی و بصری است. فیلم‌های کار وآی اغلب دو بخشی یا چند بخشی هستند، با روایت‌ها و فیلم‌نامه‌های خرده‌پیرنگی و تعدد در مشارکت چند راویی در بیان قصه‌ی فیلم. البته بهتر است بگوییم: بیان تصورات، ذهنیات و قضاوت‌های خویش، از موقعیت خود و وضعیت دیگران و توصیفات معشوقی که دیگر نیست و عاشق را با انبوهی سوال بی‌جواب تنها گذاشته است.

برخوردهای تصادفی یکی از مولفه‌های فیلم‌های کار وآی و سینمای پست‌مدرن است. نقشه‌ای در کار نیست و فقط اتفاق و تصادف است که حرف اول را می‌زند. مثل بخش اول فیلم که پلیس مرد با زن بلوند برخورد می‌کند. (که یادآور جینا رولندز در «گلوریای» جان کاساویتس است، با همانٍ کلاه‌‌گیس بلوند، عینک، بارانی و سیگاری بر گوشه‌ی لب، و تند مزاجی در رفتار و سکنات و نوع سلاح کشیدن و شلیک کردن)، او پس از یک رابطه‌ی سه ساله، که به جدایی منجر شده؛ تصمیم گرفته است تا فاصله‌ی یک ماه تا جدایی‌اش را به تجدید این رابطه فرصت بدهد، و هنگامی که خسته و کلافه در بار نشسته است؛ تصمیم می‌گیرد تا عاشق اولین زنی شود که وارد بار می‌شود. آن‌ها شبی را در اتاق یک هتل می‌گذرانند، اما زن بلوند از شدت خستگی ناشی از یک روز پرمخاطره خواب‌اش می گیرد، و پلیس تا برآمدن روز، وقت خود را به دیدن فیلم‌های قدیمی و خوردن آناناس تاریخ گذشته می‌گذراند و صبح اتاق را ترک می‌کند، در حالی که از طریق زن بلوند پیام تبریک تولدش را دریافت می‌کند.

دو شخصیت بخش اول آدم‌های تنهایی هستند (اساسا شخصیت‌های فیلم‌های کار وآی تنها هستند، و یا در آستانه‌ی تنها شدن) و کسی را ندارند که با آن‌ها باشند و تنهایی‌شان را با آن‌ها قسمت کنند. و از این روی با یادمان‌های معشوق گذران می‌کنند، که همین امر در آن‌ها نوعی فانتزی محال، یا یک جور عادت امید‌بخش؛ ولی بی‌اثر ایجاد می‌کند، که فکر می‌کنند با انجام آن معشوق رفته دوباره باز می‌گردد. نشان‌ها و یادگارها و یادمان‌هایی چون گوش کردن به یک آهنگ، یا ترانه‌ی خاص، که جنبه‌ی احساسی و عاطفی خاص دارد. گاهی شخصیت‌ها به مکان‌هایی بر می‌گردند تا به خاطر بیاورند. زوج‌های فیلم‌های کار وآی فاقد خانواده و بچه‌اند و گویی پیوسته ایفاگر نقش عشاق‌اند، فارغ از هیاهوی زندگی‌ معمول و مرسوم.

شخصیت‌های کار وآی همواره در حالت و موقعیت انتظار دائم و طولانی برای وصال و رسیدن به مطلوب به ‌سر می‌برند، و و شبیه مسافری هستند که در یک ایستگاه متروکه، انتظار آمدن قطاری را می‌کشند؛ که آمدنی نیست. و این اتفاق با کس دیگریست که غیرمنتظره غافل‌گیرشان می‌کند. آدم‌های فیلم‌هایش در گونه‌ای استیصال و سردرگمی دائمی به سر می‌برند، و جز پرسه‌زنی در خیابا‌نها و بارها و ایستگا‌های غذاخوری کار دیگری ندارند. شاید اصطلاح و مفهوم «فلانور» و پرسه‌زنی به خوبی برازنده‌ی شخصیت‌های فیلم‎‎‎‎‎‎‎‌های اوست. والتر بنیامن در مقاله‌ی «بازگشت پرسه‌زن» به این نکته اشاره می‌کند که «پرسه‌زن فردی است که قادر به بازخوانی گذشته است». کاری که شخصیت‌های آثار کار وآی پیوسته در حال انجام آن هستند.

پارت دوم، ماجرای آشنایی زنی‌ است که در یک رستوران غذاهای آماده مشغول به کار است که دل‌بسته‌ی یک پلیس گشت می‌شود، او پنهانی به روابط و حریم خانه‌ی پلیس (با بازی تونی لونگ) سرک می‌کشد و در نبود او خانه او را تمیز می‌کند، وسایل را جابجا می‌کند، و این کار را تا حد یک‌جور مناسک، و حتی عشق ورزیدن به اثاث و آکساسور خانه مرد پیش می‌برد. قسمت دوم چانگ کینگ اکسپرس یک پایان خوش است در خیل سرانجام‌های ناخوش دیگر فیلم‌های وونگ کار وآی، یک هپی‌اند، درست مثل یک قصه‌ی پریان. نشانه‌ها و کد رمز‌های‌اش، موسیقی و ترانه‌های شادیست که دخترک در حین کار گوش می‌دهد که حین دیدن فیلم گاهی واقعا روی اعصاب می‌رود (او احتمالا شادترین شخصیت وونگ کا وآی است؛ بی‌بروبرگرد).

در خاکستر‌های زمان، ما با ساز و کار پیچیده و بغرنجی از روابط و راویان متعدد روبرو هستیم که همان رنج‌ها و مصائبی را تجربه می‌کنند که دیگر شخصیت‌های فیلم‌های معاصرش. صحنه‌های شمشیربازی به صورت گرین‌دار و سریع، و با ایجاز خاصی گرفته شده‌اند، تا مخاطب به این باور و تلقی برسد که درون‌مایه‌های احساسی و عاطفی فیلم، و روابط جاری بین شخصیت‌ها، مهم‌تر از صحنه‌های پرتحرک و رزمی فیلم است. جنسیت و اروتیسم شاعرانه‌ای زیر پوست و لحظات فیلم جریان دارد که با فضای تاریخی و امیال شخصیت‌ها، هم‌جهت و هم‌راستا است. در این فیلم، باز هم محوریت داستان، نوشگاهی است در ناکجا‌آباد، میان بیابانی که انگار قلفتی از دل نقاشی‌های آب و مرکب چینی در آمده است. که به نظر هوشیارانه توسط کار وآی برای نزدیکی به فضای حماسی و همسانی بصری با نقاشی‌های قدیمی انتخاب شده است. شخصیت‌ها اغلب ملقب هستند به اسمی که نشان از مهارت آن‌ها در شمشیربازی دارد. هم‌چون «بادبداندیش یا تنهای جویای شکست».

فیلم درباره‌ی زمان و حافظه است، دو مقوله‌ای که بیش از هر چیز خیانت‌کار و ویران‌ کننده‌اند. یکی از شخصیت‌ها نوشیدنی یافته که با هر بار نوشیدن آن، تمام خاطرات شخص محو می‌شوند، ولی در پایان می‌فهمیم که عمل‌کرد این نوشیدنی و شراب مخصوص به نوعی بلعکس است؛ و با هربار نوشیدن آن، استمرار خاطرات از سر گرفته می‌شود، و زخم‌های عاطفی شخصیت‌ها از مرد یا زن هرگز التیام نمی‌یابد، و عبور زمان عاطفی میسر نیست؛ و گاه به گاه تلنگر می‌زند و یادآوری می‌شود. چیدمان داستان‌ها بسیار جالب و انتزاعی است. مثل مرد صاحب نوشگاه، که معشوقه‌اش به او خیانت کرده و با برادرش روی‌هم ریخته‌اند، یا داستان مرد در حال نابینا شدن، که آرزو دارد که همسرش را قبل از نابینا شدن دوباره بببیند. هم‌چنین داستان دو خواهر دوقلو، به نام‌های یین ویانگ که در فیلم کارکردی استعاری می‌یابد، دو خواهر که در واقع یک‌نفر هستند با دو وجه از روان یک انسان رنجور و زخم‌خورده از بازی عشق؛ که اولی خواهان مرگ معشوق است و دومی طالب بقا و وصل او.

حسرت‌خواری ومرگ‌اندیشی: شخصیت‌های فیلم، اغلب حسرت‌خوار گذشته عاطفی خویش هستند، و پیوندشان با گذشته ناگسستنی است. شخصت اصلی داستان در میخانه‌اش افکار مالیخولیایی خود را دوره می‌کند، او گذشته‌ای غم‌بار و تلخ دارد؛ پیش‌ترها، در زندگی‌اش زنی بوده که دوست‌اش می‌داشته، اما او نیز ناتوان از ابراز عشق، راه به سوی سرکوب و عذاب خویش می‌برد. اکنون ولی کارچاق‌کنی است در برهوتی زرد رنگ، که آدمکش اجیر می‌کند و دردهای گذشته را با نوشیدن باده تسکین می‌دهد، و همواره اندیشه‌ی مرگ دارد، وتتمه‌ی احساسی‌اش را نیز از دست داده است. خاکسترهای زمان علاوه بر تم حسرت‌خواری، جستجویی مازوخیستی وسوبژکتیو درباره‌ی عشق و زمان است. شاید بی‌راه نباشد که بگویم وونگ کار وآی نوعی نگاه خیام‌وار در پس داستانک‌ها وروایت‌های تودرتوی فیلم‌اش دارد. او نیز چون خیام بر گاه‌شمار عمر و زمان، و سپنجی بودنش و دریافتن دم تاکید دارد. نگاهی که هر دو به انسان، طبیعت و زمان دارند، ستودنی و غمگنامه است. دریافتی که در نهایت منجر به دعوت به خوش‌باشی و گاهی نیز تسلیم محض دارد. کار وآی هم در خاکسترهای زمان و هم در گراندمستر، ازژانر فیلم‌های رزمی و «ووشیا» آشنازدایی می‌کند، و بستر تاریخی و ژانری این دو فیلم، برای او فرصتی است که دغدغه‌های مورد علاقه‌ی خود را دنبال کند. در خاکستر‌های زمان‌گویی شخصیت‌ها به خاطره‌ی ماجرای‌شان بیشتر از اصل ماجرا علاقه دارند.

برچسب‌ها: ،

مطالب مرتبط



مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.