نگاهی به فیلم روز برای شب؛ تروفو، عشق، سینما!

5 February 2019 - 22:00

شاید ملموس‌ترین مراعات نظیر برای سینه‌فیل‌ها سه واژه تروفو، عشق و سینما باشد. تروفو عاشق‌ترین دلباخته سینما‌یی است که تا بحال شناخته‌ام. او که زندگی خود را مدیون سینما می‌داند در یکی از به یاد ماندنی‌ترین مصاحبه‌هایش می گوید:

فکر نکنم هیچ‌وقت عاشق زنی غیر سینمایی می‌شدم، نه، به هیچ‌وجه… آرزو داشتم با دختر آلفرد هیچکاک ازدواج کنم… دیده بودم که در «غریبه‌ها در قطار» بازی میکرد. […] هرچیزی را که در زندگی وجود داشت مانند نوعی رقیب برای سینما می‌دیدم، درنتیجه از تئاتر متنفر بودم، چون رقیبی برای سینما محسوب می‌شد، ولی به همین دلیل به ورزش‌های زمستانی هم نمی‌رفتم، اسکی بلد نیستم، شنا بلد نیستم، هیچ‌کاری بلد نیستم؛ به دیدن مسابقۀ دو، یا یک رقابت، یا هیچ‌چیز دیگری نمی‌روم، چون آن‌وقت احساس می‌کنم دارم به سینما خیانت میکنم. دوست ندارم به شکار، ماهیگیری یا هرچیز دیگری بروم؛… با گذر زمان بردبارتر شده‌ام، مشکلی ندارم که دیگران به ماهیگیری و شکار بروند یا اسکی سواری کنند، ولی خودم از این کارها نمی‌کنم، نه.

فرانسوا تروفو علاقه بی‌حد و حصرش به سینما را ابتدا در نقد و سپس در فیلم‌سازی آزمود. او که از مهم‌ترین فیلمسازان موج نوی فرانسه به شمار می‌رود از همان فیلم اولش – ۴۰۰ ضربه – ارجاعات متعدد به فیلم‌های دیگر و در بسیاری از موارد به خود سینما توانست این عشق را تبدیل به عنصری فرمال در سینمای او کند. تروفو در کنار گدار، شابرول، رومر و ریوت و دیگر فیلمسازان توانست موج نوی فرانسه را به یکی از مهم‌ترین مکاتب و دوره‌های تاریخی در طول عمر سینما تبدیل کند. هر چند بعدها مسیر خود را عوض کرد و به سمت سینمای عامه‌تری – نسبت به آثار رادیکال و مقاله‌ای گدار – روی آورد اما همواره به عنوان یکی از بزرگ‌ترین فیلمسازان تاریخ شناخته می‌شود. روز برای شب (۱۹۷۳) یا شب آمریکایی یکی از بهترین آثار تروفو برای اثبات عشق و علاقه‌اش به هنر هفتم و یکی از بهترین نمونه‌های “فیلم در فیلم” در تاریخ سینماست.

روز برای شب با نمایی از زنی آغاز می‌شود که در خیابانی پر جمعیت قدم می‌زند. سپس دوربین در میانه راه او را رها کرده و توجه خود را به مردی جوان جلب می‌کند. در این هنگام تروفو می‌گوید کات. با همین کات ما وارد دنیای فیلم شده و می‌فهمیم تمام نماهای قبلی در واقع تلاش‌های یک فیلمساز برای خلق فیلم بوده است. از این لحظه به بعد دنیای فیلم برای ما پشت صحنه یک اثر بزرگ می‌شود که توسط یک فیلمساز به نام فراند – با بازی خود تروفو – کارگردانی می‌شود. در واقع روز برای شب فیلمی درباره تمام کشمکش‌ها، درگیری‌ها و مشکلات پیش روی یک فیلمساز برای ساخت اثرش است. اما نکته اساسی در این است که حوادث فیلم دراماتیزه می‌شوند پس در نهایت فیلم یک فیلم داستانی است نه مستندی درباره پشت صحنه ساخت یک فیلم. تروفو به شکلی هنرمندانه تمام جزئیاتی که در سال‌های فیلمسازی خود با آن‌ها درگیر شده است را در روز برای شب به تصویر می‌کشد. او موفق می‌شود یک پشت صحنه شلوغ و در عین حال جذاب را خلق کند که در آن هیچ یک از کارها درست پیش نمی‌روند و هر یک از عوامل دردسر مخصوص به خود را دارند. مشکل اساسی اینجاست که این عوامل در بسیاری از موارد حرفه‌ای عمل نمی‌کنند و مشکلات شخصی آن‌ها، بر روی کار اثر می‌گذارد. برخی از آن‌ها با هم روابط خاصی ایجاد می‌کنند و برخی دیگر نیز از افسردگی رنج می‌برند. در این میان به نظر می‌رسد فراند به تنهایی باید بار تمام مشکلات آن‌ها را نیز بر دوش بکشد. به بیانی دیگر تروفو فیلمساز را شخصیتی تنها در برابر یک جمع – به مانند یک قهرمان وسترن – می‌بیند که باید بجنگد تا پروژه خود را پیش ببرد. در اکثر دقایق فیلم عوامل دوان دوان به سوی فراند می‌آیند تا مطلبی را با وی در میان بگذارند یا چیزی از او بخواهند. او در تمام لحظات با عجله از این سو به آن‌ سو می‌رود و کار می‌کند. حتی زمانی که عوامل فیلم در حال صرف شام و تفریح هستند او دیرتر از همه می‌رسد و باز هم فکر و ذهنش معطوف به ساخت اثر است. از سوی دیگر تهیه کنندگان فیلم او را تحت فشار قرار داده‌اند تا هر چه سریع‌تر فیلمبرداری را به اتمام برساند و زمان محدودی را برای اتمام پروژه تعیین کرده‌اند. فراند در یکی از زیباترین دیالوگ‌هایش در این فیلم می‌گوید: “ساختن فیلم مثه روندن یه دلیجان تو غرب میمونه! اولش انتظار یه سفر لذت بخش رو داری بعدش فقط دعا می‌کنی که زنده برسی!”

آلفونسه – با بازی ژان پیر لئو – قرار است به عنوان هنرپیشه در فیلم فراند ایفای نقش کند. او با لیلیان، دستیار فیلم‌نامه فراند رابطه دارد. آلفونسه مشخصا دچار درگیری‌های شخصی شدیدی است و تمام این مشکلات را سر کار نیز می‌آورد. پس از اینکه لیلیان او را ترک می‌کند آلفونسه با جولی، یکی دیگر از بازیگران فیلم که شوهر دارد رابطه برقرار می‌کند. پس از این کار او با همسر جولی تماس می‌گیرد و خبر را به او می‌دهد. رفتارهای غیرقابل تحمل او و همچنین اختلالات حسی و عاطفی‌اش ضربه شدیدی به پروژه فیلم می‌زند. سورین بازیگر دیگر فیلم به شدت یادآور شخصیت نورما دزموند – گلوریا سوانسون -در فیلم سانست بلوار اثر جاودانه بیلی وایلدر است. ستاره سینمایی از دوره گذشته که دوره درخشانش به پایان رسیده و ستاره اقبالش افول کرده. هنگامی که سورین برای بازی در یکی از سکانس‌های فیلم سر صحنه می‌رود، فراند مجبور می‌شود بارها و بارها به خاطر اشتباهات فاحش او برداشت مجدد بگیرد. الکساندر که قرار است در نقش مقابل سورین ایفای نقش کند، طی یک حادثه رانندگی جان خود را از دست می‌دهد. بسیاری از صحنه‌ها گرفته شده و شرکت بیمه نیز زیر بار نمی‌رود. حال فراند بخاطر مرگ بازیگرش مجبور است بسیاری از صحنه‌ها را حذف کند و یا دوباره از آغاز بگیرد. یکی دیگر از بازیگران فیلم حامله است و مجبورند نماهای او را از سینه به بالا بگیرند. این حجم از مشکل می‌تواند هر پروژه‌ای را کنسل کند اما فراند که نقشش را خود تروفو بازی می‌کند دقیقا مثل خود تروفو “عاشق”‌ سینماست. همین عشق او باعث می‌شود برای ساخت فیلمش بجنگد و کار کردن از صبح تا شب نیز او را خسته نکند. در یکی از سکانس‌های درخشان فیلم ما فراند را می‌بینیم که به خواب رفته است. او در خواب کودکی خود را می‌بینید که در حال حرکت به سمت یک سینماست. به محض این‌که به سینما می‌رسد شروع می‌کند به کندن پوسترهای فیلم همشهری کین و دزدیدن آن‌ها. دقیقا به مانند سکانسی از فیلم چهارصد ضربه که شخصیت اصلی فیلم پوستر‌های فیلم برگمان را از دیوار سینما می‌دزدد. این دزدیدن پوستر تعبیری از همان عشق تروفو به مدیوم سینماست. یا در یکی دیگر از سکانس‌های فیلم یک بسته کتاب برای فراند می‌رسد که پر از کتاب‌هایی درباره فیلمسازان بزرگ تاریخ مثل لوییس بونوئل، کارل تئودور درایر، ارنست لوبیچ، اینگمار برگمان،‌ ژان لوک گدار، آلفرد هیچکاک، روبرتو روسلینی، هاوارد هاکس و روبر برسون است. در واقع فراند فیلمسازی است که به مطالعات سینمایی نیز علاقه شدیدی دارد – مانند خود تروفو – و همین موضوع فرآیند خلق را برای او تبدیل به چیزی بیشتر از ساخت یک اثر می‌کند. به نظر می‌رسد فراند با سینما نفس می‌کشد و با تمام مشکلات اعصاب خردکنش آن را عاشقانه می‌پرستد. فضایی که در روز برای شب از پشت صحنه یک فیلم سینمایی ترسیم می‌شود یک فضای ملتهب اما شاداب و سرزنده است. تروفو در بسیاری از دقایق این فضا را حتی فاسد معرفی می‌کند. در پشت صحنه همه با یکدیگر رابطه دارند و اتفاقا این موضوع از زبان زن یکی از عوامل فیلم مطرح می‌شود. این زن که زنی سنتی به نظر می‌رسد و توانایی هضم اتفاقات پشت صحنه را ندارد در یکی از سکانس‌های درخشان فیلم رو به عوامل دیگر فریاد می‌زند: ” قضیه این کار فیلمسازی چیه؟ همه با هم رابطه دارن، همه دروغ میگن. فک میکنی اینا طبیعیه؟ من فکر می‌کنم دنیای سینمایی شما بوی تعفن میده!” در واقع همان‌گونه که چخوف در یکی از داستان‌های معروف خود به نام ملخ صورتی پلید و فاسد به هنرمندان می‌دهد و شخصیت آرمانی داستانش را یک پزشک معرفی می‌کند، تروفو نیز نه به آن رادیکالی اما به هر حال دنیای هنری را با فساد در هم می‌بیند. در واقع عشق او روانه ذات سینما می‌شود نه افرادی که در پیاده‌سازی آن نقش دارند. تروفو در روز برای شب به طرزی هنرمندانه اجازه نمی‌دهد مخاطب آن چنان به فراند – یا به عبارتی دیگر به خودش – نزدیک شود. نوعی فاصله‌گذاری بین فراند و مخاطب وجود دارد که از عدم احساس گرایی فیلم سرچشمه می‌گیرد. خصوصی‌ترین لحظاتی که از فراند در فیلم به نمایش کشیده شده خواب‌های او هستند و ما تاثیر مشکلات زیاد کار بر روی او و احساس درهم شکستگی احتمالی وی را نمی‌بینیم. تروفو روایتی از سختی‌های کار خود را ارائه می‌دهد اما تلاشی برای جذب سمپاتی در مخاطب انجام نمی‌دهد. فیلم شکلی استادانه از طرح یک مسئله – ساخت فیلم – و رساندن مسئله به پایان – روند ساخت تا اتمام – است که در این میان با انداختن گره‌های بی‌شمار در خلال کار و باز کردن یکی یکی آن‌ها از فراند یک قهرمان می‌سازد. می‌توان گفت روز برای شب فیلمی است از درد و دل یک کارگردان که نوعی حدیث نفس به شمار می‌رود.

از دید فرمیک نیز روز برای شب یکی از کامل‌ترین آثار تروفو به شمار می‌رود. سکانس نخست فیلم را به یاد بیاوریم لحظه‌ای که آلفونسه به الکساندر سیلی می‌زند. بلافاصله به محض این‌که صدایی می‌گوید کات تروفو نیز به چهره فراند کات می‌دهد. در ادامه همان نمای قبلی را به شکل لانگ شات می‌بینیم و در همین لحظه برای مخاطب آشکار می‌شود که او در حال تماشای یک فیلم درون یک فیلم است. از سویی دیگر تروفو تقریبا تمام لحظاتی که فراند مرکز توجه است را با دوربین روی دست می‌گیرد و موفق می‌شود احساس استرس و تشویش او را به خوبی برای مخاطب نمایان کند. اما بسیاری دیگر از صحنه‌ها که به عوامل مربوط است با دوربین روی پایه گرفته می‌شود. این کار یک دلیل هوشمندانه دیگر نیز دارد. گفتیم که در فیلم فراند در لحظات خصوصی نمایش داده نمی‌شود و به بیانی دیگر ما احساسات فراند را نمی‌بینیم. دوربین روی دست اساسا گزینه بسیار خوبی برای فرار از احساسات درونی و لحظات عاطفی و حسی است. در صورتی که ما به احساسات بقیه عوامل مثل آلفونسه، جولی، سورین و دیگران وارد خواهیم شد و در نتیجه دوربین روی پایه که در بسیاری از دقایق کلوزآپ بگیرد انتخابی دقیق برای این هدف خاص تروفو می‌باشد. پس می‌بینیم که تروفو برای هر عمل خود و هر نمایی که می‌گیرد دلیلی فرمیک دارد و هیچگاه نمایی را صرفا بخاطر زیبایی یا بدون دلیل در آثار او نمی‌بینیم. می‌توان اینطور گفت که دوربین تروفو به شدت حامی روایت است و از گرفتن هر‌گونه نمای عجیب خودداری می‌کند. این دوربین چیزی بین مستند و فیلم داستانی است که دقیقا با محتوای اثر نیز قرابت دارد. تروفو به خوبی از فیلمبرداری، موسیقی، بازیگران و تمام عناصری که در دست دارد بهره می‌گیرد تا یکی از شاهکارترین آثار طول دوره هنری‌اش را جلوی دوربین ببرد.

روز برای شب اثری دیدنی، جذاب، تماشایی و استادانه از یک فیلمساز و تئوریسین بزرگ است. با وجود این‌که اغلب چهارصد ضربه را بهترین اثر تروفو می‌دانند اما به عقیده من روز برای شب شاهکارترین فیلم تروفو در کارنامه پربار او است.

مطالب مرتبط



مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.