رامبد جوان در جدیدترین مصاحبه خود از «قانون مورفی» می‌گوید تا «پول‌شویی» در سینما

18 February 2019 - 12:30

رامبد جوان می‌گوید درباره «پول‌شویی» در سینمای ایران شک ندارد اما حجم این تخلف در سینما را در قیاس با حوزه‌های مالی دیگر «شوخی» توصیف می‌کند.

«قانون مورفی» تازه‌ترین فیلم رامبد جوان همچنان بر پرده سینماها است و فروش آن به تازگی از مرز ۸ میلیارد تومان عبور کرده است.

کارگردان «قانون مورفی» در بخش دوم این گفتگو ضمن انتقاد از رویکرد برخی منتقدان نسبت به فیلم تازه‌اش با اتکا بر تجربه‌های اخیر خود در عرصه تهیه‌کنندگی به تشریح نظراتش در حوزه ورود «پول‌های مشکوک» به سینما پرداخت.

بخش دوم و پایانی گفتگوی صریح خبرگزاری مهر با رامبد جوان را در ادامه می‌خوانید؛

 در راستای نکته‌ای که درباره پررنگ بودن وجوه فنی فیلم «قانون مورفی» نسبت به جنبه‌های محتوایی آن طرح می‌شود؛ اساساً چقدر «قصه» در این فیلم برایتان دغدغه بود؟

جالب است بدانید قبل از ساخت فیلم‌نامه «قانون مورفی» را به پیمان قاسم‌خانی (که به جهت رفاقتی که با او دارم و اینکه آدم موجهی در زمینه فیلم‌نامه‌نویسی محسوب می‌شود نامش را می‌آورم) دادم تا بخواند. وقتی نظرش را خواستم گفت به نظر من این فیلم‌نامه هیچ نقص و ایرادی ندارد. فقط گفت سلیقه من در مواردی با تو متفاوت است که وقتی درباره مصداق این موارد از او پرسیدم دیدم واقعاً نظرم با او متفاوت است. بعد هم که فیلم را دید، ‌خیلی آن را دوست داشت. پیمان قاسم‌خانی می‌گفت «از نظر من شاید قصه می‌توانست کلاسیک‌تر روایت شود و مثلاً صحنه دزدیده شدن بچه را در فیلم نشان می‌دادم، اما در نسخه فعلی یک دیوانگی وجود دارد که خاص خود فیلم است»

این‌ها را گفتم که بگویم مگر قصه چیست؟ قصه فضایی است برای تعریف کردن یک سری رابطه، کشمکش، معضل، تلاش، شوخی، هیجان، ‌ رسیدن، نرسیدن، جنگیدن و غیره. هر قصه‌ای مجموعه‌ای از همین موارد است. وقتی صحبت از ژانری مانند «کمدی-اکشن» می‌کنیم، باید طبق قواعد و تعاریفی حرکت کنیم و بازهم در چارچوب این قواعد برای هر معلق‌بازی دستمان باز است. مثلاً شنیده‌ام برخی می‌گویند «قانون مورفی» یک فیلم فانتزی است، در حالی که فیلم کاملاً رئال است و اصلاً فانتزی نیست. آن سکانس‌هایی که حس فانتزی به شما می‌دهد، صرفاً توهم یکی از کاراکترها است.

 اتفاقاً رفت‌وبرگشت به این فضای ذهنی و وهم‌آمیز از شوخی‌های خوب فیلم است!

همه این‌ها در فیلم کارکرد خودش را دارد. قصه فیلم مگر قرار است چیزی غیر از این جزئیات باشد؟ یک آدمی بچه‌اش دزدیده شده و برای پیدا کردن او است به دامن یک آدم چلمن همه‌چیز از دست داده می‌شود! آن آدم چلمن هم هر کاری از دستش بر می‌آید می‌کند تا به دوستش کمک کند…

موقعیت‌هایی که در روند داستان می‌بینیم، چقدر برآمده از منطق داستان است و چقدر در راستای همان شیطنت‌های تکنیکی و وسوسه برای تجربه‌های تازه در کارگردانی؟

طبیعتاً همه این اجزا به هم مرتبط است. اساساً چه ایرادی دارد که براساس خلق یک فضا موقعیتی را در قصه بگنجانیم؟

 ایراد که نه اما شاید این رویکرد باعث می‌شود مخاطب در پایان احساس کند آن‌قدر که به روی کارگردانی برخی سکانس‌ها وسواس به خرج داده شده برای رسیدن به یک داستان محکم وسواسی نداشته‌اید!

اتفاقاً قصه فیلم خیلی محکم است. من اساساً متوجه اینکه برخی‌ها می‌گویند «قانون مورفی» قصه ندارد نمی‌شوم. اصلاً قصه محکم چیست و قصه شل چیست؟ یک آدمی سراغ دوستش می‌رود تا فرزندش را پیدا کنند، موفق هم می‌شوند. در طول مسیر هم کاراکتر اصلی نگاهش نسبت به دنیا و مقوله شانس و قوانین مورفی که به آن‌ها باور داشته تغییر می‌کند. از یک قصه کمدی چه انتظار دیگری می‌تواند داشت؟

بگذارید از زاویه دیگری بپرسم؛ ‌ شما پیش از «قانون مورفی»، فیلم پیچیده «نگار» را با فیلم‌نامه‌ای واقعاً سخت از نظر داستان‌پردازی در کارنامه داشته‌اید. واقعاً آن‌قدر که بر سر چفت‌وبست‌های داستانی در فیلم قبلی وسواس داشتید، ‌ برای این فیلم هم داشتید؟

بله! همین را می‌خواستی! روی‌ات کم شد! (می‌خندد!)

(باخنده) این پاسخ را به حساب شیطنت گذاشتم! پاسخ واقعی؟

واقعیت این است که اصلاً این مقوله اهمیتی ندارد؛ من فیلم‌نامه‌ای داشته‌ام و شرایط ساخت آن را فراهم آورده‌ام و آن را هم ساخته‌ام. حالا از نظر شما این فیلم‌نامه قصه‌اش کم است، من می‌گویم نیست! تا فردا صبح هم حرف بزنیم نظرم همین است. می‌توانی ایرادهایی به آن بگیری اما درباره قصه نظرم همین است. نهایتش این است که من از شما دعوت می‌کنم برای همکاری؛ خیلی هم جدی می‌خواهم که در فیلم‌نامه بعدی کمکم کنید…

و طبیعتاً من هم نمی‌پذیرم، چون تخصص‌ من این نیست.

ایرادی ندارد. فقط فیلم‌نامه بعدی‌ام را بخوان و نظر بده. در این اندازه که می‌توانی کمک کنی؟

* آن‌وقت مثل امروز به‌عنوان یک مخاطب می‌توانم نظر و سلیقه شخصی‌ام را با شما به اشتراک بگذارم.

آفرین. نکته دقیقاً همین است. سلیقه شمای نوعی به قصه نگار نزدیک‌تر است و به قانون مورفی دورتر. برای من کننده کار سینما، این تفاوت وجود ندارد.

 فراتر از «سلیقه» جایی که بحث «فن» در میان باشد، چقدر نظر «منتقدان» برایتان اهمیت دارد؟

نقدها را می‌خوانم اما واقعیت این است که اهمیت چندانی برایم ندارد. اصولاً ما هنرمندان و کسانی که در میدان هنر کار می‌کنیم، تا به امروز از نظرات منتقدان چیزی نیاموخته‌ایم اما همچنان مشغول کار هستیم. هنوز دغدغه‌های جدی و مهم داریم و کارمان را هم می‌کنیم. احتمالاً هم طیفی پاسخ می‌دهند چون چیزی نیاموخته‌ایم کارهایتان این‌قدر مزخرف است! در جواب می‌گویم ما کار خودمان را می‌کنیم و شما هم کار خودتان را؛ هرکسی کار خودش‌(می‌خندد)!

وودی آلن می‌گوید من نه به تشویق منتقدان کار دارم و نه به نقدهایشان، راه خودم را می‌روم. برای همین هم هست که حتی جایزه‌های سینمایی را هم نمی‌گیرد. مهم همین است که تو حالت با کاری که می‌کنی خوش باشد. برخی از همین‌ها درباره «قانون مورفی» نوشتند که «این سینما نیست». من حاضر کل گروهم را به یکی از همین‌ها بدهم فقط یکی از پلان‌هایی که گرفته‌ایم را به من تحویل دهند! یعنی چه که این سینما نیست؟ ‌ پس سینما چه هست؟ ‌

بالاخره بخش بزرگی از سینما همین «تصویرسازی» ها و تکنیک است. انتظار اجرا هم ندارم، فقط یکی به من شفاهی بگوید در این سکانس‌ها چه کرده‌ام می‌پذیرم! شک ندارم خیلی از این‌ها اصلاً نمی‌دانند که ما چه کرده‌ایم! من درون این حرفه هستم. برای برخی از همین سکانس‌ها با یک عالمه آدم درجه‌یک و حرفه‌ای جلسه مشورتی گذاشته‌ام.

خیلی از همین حرفه‌ای‌ها برای برخی بخش‌ها پیشنهادی نداشتند. وقتی آدم‌های دست به آچار و درون گود نمی‌دانند، چه انتظاری می‌توان از بیرون گودی‌ها داشت؟ چطور چنین کسی می‌خواهد به من بگوید فیلمت سینما نیست؟ اتفاقاً هم «قانون مورفی» و هم «نگار» به نظر من به‌شدت سینما است. در حدی که حتماً تماشای آن‌ها در سالن سینما متفاوت از درون خانه است.

این نکته واقعاً درست است؛ هر دو تجربه اخیر شما واجد نکات فنی و ویژگی‌های سینمایی است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت اما باید در کنار این نکات مثبت از ای‌کاش‌ها هم بگوییم…

محمود کلاری روزی حرفی می‌زد که به نظرم به‌شدت درست است؛ او می‌گفت هیچ‌کس به اندازه خود فیلم‌ساز نمی‌داند کجای کارش ایراد دارد. این به نظرم بسیار نکته درستی است. پس این کاملاً بدیهی است که برای من هم دانستن این ای‌کاش‌ها اهمیت دارد و می‌خواهم بدانم کار بعدی‌ام را چطور می‌توانم بهتر بسازم.

نزدیک به ۲۰ دفعه تا امروز «قانون مورفی» را با تماشاگر دیده‌ام. حداقل ۱۰ بار هم به‌صورت ناشناس در سالن رفتم. حتماً از واکنش‌ها متوجه شده‌ام که کجا درست رفته‌ام و کجا اشتباه. برای کسی که دغدغه سینما دارد حتماً این بازخوردها اهمیت دارد و من هم عاشق سینما هستم.

در فصل پایانی این گفتگو علاقه‌مندم کمی هم از تجربه‌های تازه خود در مقام تهیه‌کننده بگویید. در این مقام نظرتان درباره بحث داغ این روزها یعنی ورود پول‌های مشکوک به سینما چیست؟ ارزیابی شما از کیفیت ورود بخش خصوصی به چرخه تولید فیلم در سال‌های اخیر چیست؟

در این مورد هم به‌شدت معتقدم که کاش این‌قدر به جان یکدیگر نیفتیم. آنچه اهمیت دارد این است که سینما هم مانند هر حوزه دیگری، باید خصوصی شود و در اصل این نکته نباید تردید کرد. پای ارگان‌های حکومتی و اساساً تفکر دولتی باید از سینما بیرون کشیده شود.

من نوعی باید بلد باشم پول فیلمم را جور کنم، فیلمی که دوست دارم بسازم و آن را عرضه کنم. آن‌وقت می‌فهمم فیلمم بازار دارد یا نه. اگر نتوانم صنعت سینما و قواعد آن را بفهمم، حتماً فیلمی می‌سازم که با سر زمین می‌خورد. طبیعتاً از نظر اقتصادی هم به‌شدت ضرر می‌کنم و ناگزیر باید از این میدان بیرون بروم. در این شرایط دو دسته در میدان باقی می‌مانند؛ یکی افرادی که از نظر صنعتی سینما را بلد هستند و می‌توانند به سود مالی برسند و گروه دیگری که صرفاً به دنبال جنبه شخصی و فکری هستند و از ابتدا هم برنامه‌ای برای جذب مخاطب عام ندارند. این گروه دوم با پول‌های اندک فیلم‌هایی را به جهت دغدغه‌های فکری‌شان می‌سازند.

 همان چیزی که در دنیا به نام «سینمای مستقل» نامیده می‌شود.

دقیقاً. البته این نکته را توجه داشته باشید که ما در سینمای حرفه‌ای جهان، سینما مستقل داریم و سینمای استودیویی. در ایران اما سینمای دولتی داریم و خصوصی. در آنجا استودیوهای بزرگ فیلم‌سازی به جهت پول‌های کلانی که دارند، نقشی شبیه دولت در ایران را دارند.

امروز در سینمای ایران سه گروه حضور دارند. سینمای دولتی، سینمای خصوصی و همان سینمای کم‌هزینه و اندیشه‌ای که به آن «هنروتجربه» می‌گوییم و شخصاً معتقدم خیلی به آن‌ها نیاز داریم. این گروه آخر حکم خوراک فکری برای من سینماگر را دارند. در این مختصات هرچقدر سهم دولت کمتر شود، حتماً اتفاقات بهتری خواهد افتاد. در مقابل اما با پدیده‌ای مواجهیم به نام «پول‌شویی» در سینما. واقعیت این است که سینما، تلویزیون و اساساً هنرهای نمایشی همواره در معرض توجه هستند. اگر اتفاقی در جامعه بازیگری رخ بدهد، همه از آن آگاه می‌شوند اما همین اتفاق اگر در میان پزشکان یا مهندسان رخ بدهد، احتمالاً کسی اصلاً از آن باخبر هم نمی‌شود! در این شرایط سؤالم این است آیا پول‌شویی در دیگر بخش‌های کشور رخ نمی‌دهد؟

 اینکه شد جواب سؤال را با سؤال دادن! ما درباره سینما صحبت می‌کنیم…

من شک ندارم در سینما پول‌شویی اتفاق افتاده و بازهم می‌افتاد.

 این شد جواب!

در این زمینه که شک ندارم، همه هم می‌دانیم این واقعیت است و حتی می‌دانیم چه کسانی هستند و در کدام پروژه‌ها مشغول‌اند…

(با خنده) خب این‌قدر دقیق اطلاع دارید چرا به قوه قضاییه خبر نمی‌دهید!

(می‌خندد) مگر من پلیسم! حرفم هم چیز دیگری است. اساساً گردش مالی سینما مگر چقدر است که بخواهیم این‌قدر روی آن حساس شویم. به نسبت خیلی از صنایع دیگر، گردش مالی سینما شوخی است.

فارغ از این قیاس‌ها، پذیرفتیم که سینما باید خصوصی شود؛ مسیر درست برای مصون ماندن از این عوارض تحقق شفافیت است…

شفافیت یعنی چه؟ این چه منطقی است که برخی فکر می‌کنند من باید درآمدم را به همه اطلاع بدهم تا شفاف‌سازی کرده باشم!

منبع: مهر

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.