نقد فیلم If Beale Street Could Talk به همراه نقد ویدئویی

27 March 2019 - 22:00

ساخته جدید بری جنکینز (Barry Jenkins) با وجود تمام نماهایی که در مورد ناامیدی و بی‌عدالتی دارد، در نهایت در مورد نیروی قدرتمند و خوشبین عشق است که باعث می‌شود انسان، با وجود تمام فشار‌ها و سختی‌ها بتواند روزی خود را خوشبخت و رها از بند ببیند. در ادامه و بررسی این اثر با سینماگیمفا همراه باشید.

«اگر خیابان بیل می‌توانست حرف بزند» را احتمالا باید نسخه شخصی‌تر «مهتاب»، ساخته پیشین بری جنکینز دانست. هر چقدر در آن فیلم، جنکینز با دوربینش قصد روایت داستان یک پسر آفریقایی-آمریکایی در محله‌‍‌ای فقیرنشین از زاویه‌ای پرجزئیات اما بی‌طرف را داشت، اینجا طوری از دوربین خود و میزانسن استفاده می‌کند که به مخاطب، این مفهوم را القا کند که فقط با حضور عشق و خوشبینی و امید وابسته به آن، می‌شود از پس شرایط سخت برآمد. خیابان بیل که در واقع خیابانی در شهر نیواورلینز (New Orleans) آمریکا است، در اینجا نماد هر خیابانی است که یک آفریقایی‌تبار در آمریکا در آنجا بزرگ می‌شود و متحمل سختی‌ها و بی‌عدالتی‌ها می‌شود.

جنکینز می‌خواهد بگوید که تحمل این سختی‌ها فقط با داشتن زنجیری امکان‌پذیر است که انسان را به سرانجامی خوش امیدوار کند و آن زنجیر، عشق است. اولا باید گفت که «اگر خیابان بیل می‌توانست حرف بزند» به خوبی از میزانسن برای القای این مفهوم به مخاطب استفاده می‌کند. خانواده سیاه‌پوست حاضر در فیلم مجبور هستند در دهه هفتاد با مسائل مرتبط به نژادپرستی زیادی کنار بیایند، با این حال یک نوع حس صمیمیت حاضر در خانه آنها وجود دارد. این حس صمیمیت در زیرزمین اجاره‌ای تیش و فانی هم ملموس است. چرا که نحوه چینش صحنه، طراحی لباس و رنگبندی‌های حاضر در محیط آنقدر گرم و سرزنده است که این دو لوکیشن فیلم را به نوعی قلعه محافظ برای این افراد تبدیل می‌کند. تیش (Tish) و فانی (Fonny) ممکن است در بیرون توسط اجتماع افراد سفیدپوست طرد شده باشند اما، در خانه‌شان عشقی جاری است که آنها را سرپا نگه می‌دارد. دوما فیلم با تعداد زیادی نمای مدیوم از دو کاراکتر اصلی‌اش در یک قاب و ترکیب آنها با موسیقی دلنشین، به یک نوع شیمی دوست‌داشتنی و باورپذیر بین آنها می‌رسد.

در فیلم با سکانسی طرف هستیم که تایری، دوست فانی، از خاطرات تلخ و سختی‌هایی که در زندان کشیده است، می‌گوید. این نما تنها نمایی است که جنکینز در آن از یک کلوزآپ ممتد استفاده می‌کند و آن حس صمیمیت، جای خود را به حسی شوم و ناخشنود می‌دهد. نمایی که مفهوم مذکور را به خوبی به مخاطب القا می‌کند و نشان می‌دهد که از تایری، فقط یک پوسته قشنگ مانده و این مرد به دلیل تنهایی که مجبور به تحمل شده، از درون شکسته است.

خوشبختانه، «اگر خیابان بیل می‌توانست حرف بزند» از یکی از دام‌های مرسوم فیلم‌های ضدنژادپرستی این روزهای هالیوود گریخته است. منظورم منفی‌سازی مصنوعی کاراکترهای سفیدپوست و نشان دادن آنها به عنوان افرادی ذاتا بد، است. این همان مشکلی بود که فیلم «کتاب سبز» امسال به شدت به آن دچار شده بود. با این حال ساخته جنکینز موفق می‌شود تا شخصیت‌های اطراف تیش و فانی و خانواده آنها را، فارغ از رنگ پوستشان، واقعی جلوه دهد. شخصیت‌های فرعی این فیلم در فیلمنامه، بافته شده‌اند و غالب‌شده و زورکی احساس نمی‌شوند. نکته جالب توجه دیگر در مورد شخصیت‌پردازی کاراکترهای حاضر در فیلم این است که همگی، فقط تعدادی آدم عادی هستند که حالا باید با شرایط سخت تحمیل شده، مبارزه کنند. «اگر خیابان بیل می‌توانست حرف بزند» هم درست مانند «مهتاب» در حال نشان دادن یک مورد از هزاران مورد دیگری است که در حال وقوع در دنیای واقعی هستند.

متاسفانه، نقش‌آفرینی‌های حاضر در فیلم به اندازه شخصیت‌هایش واقعی و باورپذیر نیستند. رجینا کینگ (Regina King) که به خاطر بازی در این فیلم، موفق به دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن شده است، با وجود حضور کم در دقایق فیلم، بهترین بازیگر آن است و در یک کلام، بی‌نقص ظاهر می‌شود. در مورد کیکی لین (Kiki Layne) باید گفت که او در نقش تیش، نه فراتر از شخصیتش می‌رود و نه کم می‌آورد و صرفا خوب است. وضعیت در مورد استفان جیمز (Stephan James) بدتر از این است. او در بسیاری از سکانس‌هایی که در نقش فانی ظاهر می‌شود، مصنوعی و فارغ از احساس جلوه می‌کند. این مسئله به خصوص در سکانس‌های خارج از زندان، مشهود است.

انتقادی که بر فیلم دارم، این است که چرا دقت و وسواس مثال‌زدنی جنکینز که در به تصویر کشیدن سکانس‌های خارج از زندان وجود دارد در سکانس‌‌های مربوط به ملاقات‌های تیش و فانی در زندان وجود ندارد. این طور نیست که این بخش از فیلم کلا روی هوا باشد. اتفاقا، مونولوگ احساسی فانی در انتهای فیلم از پشت شیشه، به نحوی بازگوکننده مفهوم اصلی فیلم به طرزی احساسی است که منجر به خلق ماندگارترین سکانس «اگر خیابان بیل می‌توانست حرف بزند» می‌شود. با این حال اکثر دقایق این سکانس‌ها پرشده از برش‌هایی بی‌هدف و معلق و دیالوگ‌هایی است که مخاطب را بعضا به یاد فیلم‌فارسی می‌اندازد. به همین سبب این سکانس‌ها موفق نمی‌شوند به خوبی زنجیری که تیش و فانی را از دو طرف شیشه به هم متصل کرده است، نشان دهند.

«اگر خیابان بیل می‌توانست حرف بزند» به هیچ عنوان تکرار دوباره «مهتاب» نیست. جنکینز با اینکه باز هم موفق به خلق اثری با کیفیت می‌شود، اما پله‌ها با شاهکار پیشین خود فاصله دارد. این نکته هم نباید فراموش شود که «اگر خیابان بیل می‌توانست حرف بزند» هم مانند «مهتاب»، اثری است که بیشتر برای دنبال‌کنندگان جدی‌تر سینما ساخته شده و مخاطب عامی که به هدف سرگرمی به پای تماشای این اثر بنشیند، لذت چندانی نخواهد برد. با همه این اوصاف، اقتباس سینمایی جنکینز از روی رمان محبوب جیمز بالدوین (James Baldwin)، اثر ارزشمندی است.

نظر شما چیست؟ آیا از تماشای این فیلم لذت برده‌اید؟ با ما به اشتراک بگذارید.

دریافت ویدئو

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.