یادداشتی بر فیلم Vox Lux؛ تلالو ترانه‌ای ناقص

دومین ساخته‌ی بلند بردی کوربت یعنی “واکس لاکس” درام موزیکالی پرزرق و برق است که گاهی به شکلی خودخواسته زننده و تهوع‌آور، و گاهی به طرز آرامی لطیف و مسرت‌بخش است. فیلم مذکور جزو دسته‌ای از آثار است که علی رغم ظاهر و جلوه‌‌ی خوش‌رنگ و لعاب‌شان به نوعی ارایه‌دهنده‌ی تجربه‌ای متوسط هستند. اما بر کسی پوشیده نیست که این فیلم علی رغم نقایص ریز و درشتش، در برخی لحظات از منظر مخاطبش به تجربه‌ای سزاوار تقدیر و ستایش تبدیل می‌شود. در سینمافارس بخوانید.

درام موزیکال “واکس لاکس” (Vox Lux) ساخته‌ی بردی کوربت (Brady Corbet) فیلمی است که داستانش حول محور دختری به نام سلست (Celeste) می‌چرخد که از قضا، روزی تحت‌الشعاع یک واقعه‌ی تروریستی دردآور قرار می‌گیرد و دچار آسیب می‌شود. او می‌کوشد تا با بهره‌گیری از استعداد ذاتی‌اش در زمینه‌ی موسیقی و به کمک خواهرش، برای درددیدگان این فاجعه از تجربه‌ی غم‌ناک خود درباره‌ی مرگ دوستانش آوازی بخواند و احساس دردناکش را با بهره‌گیری از موسیقی به آنها ابراز کند. اما به قول راوی داستان، وی پس از این با تغییر ضمیر “من” به “ما” در یکی از ابیات ترانه‌اش ملتی را در غمش شریک می‌کند و با برانگیختن حس همدلی و همذات‌پنداری در آنها، به ناگاه مسیر را برای موفقیت و دیده شدن خود در صنعت موسیقی هموار می‌سازد. از اینجا به بعد سیر روایی فیلم از سمت واقعه‌ی تروریستی منحرف شده و بر روی استعداد موسیقیایی و خوانندگی سلست و در ادامه، نحوه‌ی به شهرت رسیدنش می‌پردازد. هرچند که شیوه‌ی فضاسازی فیلم در سکانس‌های متفاوت بسته به شرایط، گاهی آرامش و لطافت خاصی را یدک کشیده و گاهی از تلاطم و هیجان خاصی برخوردار است که به واقع‌بینی فیلم کمک بسیاری می‌کند. زیرا بدون شک راهی که هر شخص مشهور پیش و پس از رسیدن به شهرت طی می‌کند لبریز از این برون‌ریزی‌ها و درون‌ریزی‌های احساسی است. اگرچه که “واکس لاکس” در نهایت با تحلیل حادثه‌ی تروریستی دیگری، دوباره بر روی این مسئله متمرکز می‌شود. آنچه که باعث می‌شود میان “واکس لاکس” و دیگر درام‌موزیکال‌های هم‌جوار او تمایز قائل شویم، روند داستان‌سرایی و پیش‌روی زمانی آن است. چراکه فیلم در عوض اثبات شهرت ستاره‌ی قصه‌اش و شرح چرایی موفقیت او پس از آن، نخست نحوه‌ی محبوب شدن او را از آغاز کار بررسی کرده و در نهایت احتیاجی به اثبات آن پیدا نمی‌کند؛ که این امر بدون شک به انسجام‌بخشی و نظم دادن به ساختار داستانی فیلم کمک به‌سزایی می‌کند.

قبولاندن استعداد و مهارتی که سلست یدک می‌کشد به مخاطب، خوشبختانه به واسطه‌ی نقش‌آفرینی قابل ملاحضه‌ی رافی کسدی (Raffey Cassidy) برای دوران نوجوانی سلست، ایفای نقش فوق‌العلاده‌ی ناتالی پورتمن (Natalie Portman) برای برهه‌ی بزرگسالی او و البته پرزرق و برق جلوه کردن اثر در زمینه‌های فنی و موسیقیایی، چندان دشوار نخواهد بود. هرچند که ای کاش در فیلمنامه‌ی اثر اشارات بیشتری برای توجیح این استعداد به مخاطب می‌شد و می‌توان اظهار کرد که تنها عامل ثابت‌کننده‌ی مهارت موسیقیایی سلست به گونه‌ای فقط ناتالی پورتمن است. اینکه پورتمن تا چه اندازه عالی درگیری‌های عصبی یک خواننده‌ی پاپ با خود و دیگران را با جزئی‌نگری و زیبایی تمام به تصویر می‌کشد و از حیث آوایی نیز به واسطه‌ی بهره‌جویی از توانایی‌هایش، ابهامی در چرایی موفقیت سلست برای مخاطب باقی نمی‌گذارد، برای اثر به شدت مفید است. ولی سبب ایجاد وابستگی به وجه بازیگری می‌شود و اثر در پردازش فیلمنامه و داستان‌سرایی به استقلال دست نیافته و همین منجر به زمین خوردن “واکس لاکس” از ابعاد بسیاری می‌شود که در ادامه به بررسی آنها خواهیم پرداخت.

آنچه که به خوبی ضعف شایع هالیوود حال حاضر در ارایه‌ی آثار گرانبها و باکیفیت را نمایان می‌کند، عجز و ناتوانی بسیاری از فیلمسازان آن در فسلفه‌بافی و سرایش استعاره‌های سینمایی در جای‌جای آثارشان است. چراکه اگر قرار باشد مفهوم و مسئله‌ای در تار و پود سکانس‌های فیلمی بافته شود تا رنگ جو و فضای آنرا به خود بگیرد و در نتیجه از کلیشه‌زدگی و تکرار‌زدگی دوری بجوید؛ بهترین عنصری در سینما که می‌تواند در این حیطه کمک‌یار فیلمساز باشد، استعاره و مصداقی است که به شکلی خاص خود را لا به لای سکانس‌های اثر نشان داده و به انتقال هر چه بهتر پیام فیلم به مخاطب کمک می‌کند. هرچند که اینطور استعاره‌پردازی‌ها، غالبا توسط مخاطبان تیزبین‌تر و با تجربه‌تر شناسایی می‌شوند. “واکس لاکس” بی‌تردید سرشار از استعاره‌هایی است که می‌کوشند مسیر انتقال پیام به مخاطب را هموار کنند؛ اما حتی این خصوصیت “واکس لاکس” نیز مانع ضربه خوردن و به نوعی شکست فیلم نمی‌شود و نمی‌تواند اشکالات اساسی و بنیادین اثر را از چشمان تماشاگرانش پنهان کند. زیرا زمانی که چنین فیلمی نتواند مقصد حقیقی خود را تعیین کند، نمی‌تواند مسیر صحیحی را برگزیده و از پس سر و سامان دادن به اوضاع آشفته‌ی فلسفه‌پردازی برنخواهد آمد.

“واکس لاکس” مفهوم بنیادینی ندارد که حول محور آن گام‌ها و قدم‌هایش را بردارد، و همین است که به ضررش تمام می‌شود. علی رغم اینکه سیر داستانی آن به خوبی مسیر خود را پیش می‌برد و به نظر روند پیش‌روی چندان تند و عجول نمی‌آید، اما فیلمنامه‌ی بردی کوربت در پردازش مقاصد و مفاهیم اثر مدام از شاخه‌ای به شاخه‌ی دیگر می‌پرد و در پردازش نکته‌ای واحد شکست می‌خورد. مسئله‌ی اساسی داستان “واکس لاکس” به ظاهر پیرامون تاثیر حوادث دنیای بیرون (وقایع تروریستی آغاز و پایان فیلم) بر نحوه‌ی شهرت یک سلبریتی می‌چرخد. فیلم حداعظمی از زمانی که در اختیار دارد را صرف جزئیات و پر و پال دادن به قصه‌اش می‌کند، در صورتی که اصل مسئله را از یاد می‌برد و نکته‌ی اصلی در بهبوهه‌ی فرعیات گم می‌شود. چراکه تا زمانی که پا در جای صحیحی ننهاده شود و پایه‌ی کار دچار اشکال باشد، هرچند که با استعاره‌ها و نقش‌آفرینی‌های زیبا مزین شده باشد فیلم نتیجه‌ی مطلوبی نخواهد گرفت و ثمره‌ی کار، ناقص خواهد بود. البته خوشبختانه فیلم در گریزی به مسائل مرتبط با جامعه‌ی سلبریتی‌ها می‌زند، اقلا تصویر ذهنی جذابی را در ذهن مخاطبش شکل می‌دهد و می‌تواند تا حدودی لایق “واقع‌گرا” خطاب شدن باشد.

“واکس لاکس” هر چند که در داستان‌سرایی و اساس کارش، ابتکار و خلاقیت خاصی به خرج نداده و خروجی و ثمره‌ی تلاش‌های سازندگانش به اندازه‌ای که انتظار می‌رفت مطلوب نیست؛ اما فیلم به خوبی موجب تشکیل نیم‌نگاهی مفید و جذاب به جامعه‌ی سلبریتی‌ها در ذهن مخاطبش می‌شود و با کاغذ‌کادویی پرزرق و برق و جلوه‌های بصری و موزیکال زیبا تزیین شده است. اگر از دنبال‌کنندگان آثار ناتالی پورتمن هستید و طرفدار موسیقی پاپ، برق “واکس لاکس” احتمالا چشمان‌تان را خواهد گرفت؛ چراکه بردی کوربت اقلا فرصت داشتن این دو را به خوبی غنیمت می‌شمارد و از آنها در لحظه‌لحظه‌ی اثرش بهترین بهره را می‌گیرد.

شما چه فکر می‌کنید؟ آیا از تماشای اثر مذکور لذت بردید؟ آیا مطالعه‌ی مقاله برای شما مسرت‌بخش بوده است؟

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

پاسخ به دیدگاه امیرعلی محمدیان پور لغو

Your email address will not be published.

  • Amin_Kubrick says:

    اصلا از این فیلم لذت نبردم و تنها چیزی که من رو پای فیلم نگه می‌داشت حضور ناتالی پورتمن بود. با نقدتون هم موافقم، کاملا قابل قبول بود.