نقد فیلم A Cure for Wellness | درمانی برای سلامتی

19 August 2019 - 22:00

با دیدن نام کارگردان فیلم A Cure for Wellness به یاد سابقه کاری او می‌افتید و ناخودآگاه دست به مقایسه با آثار پیشین آن می‌زنید. باید همین اول معلوم کنم که قطعا به دنبال خلق و تکرار آثاری چون سه گانه دزدان دریایی کاراییب و رنگو و حلقه (نسخه اول) نباشید و فقط به عنوان یک اثر سرگرم کننده به فیلم درمانی برای سلامتی (A Cure for Wellness) نگاه کنید. سرگرم کنندگی که از فیلم دزدان دریایی کاراییب و رنگو به ارث برده است و موفق ظاهر می‌شود. در عین حال اگر کارگردان همانند فیلم حلقه، در زمینه ژانر ترسناک و دلهره‌آور آن برمی‌آمد، اکنون با یک اثر قابل احترام و راضی کننده مواجه بودیم و جایگاه بالاتری نسبت به الان برای خودش رقم می‌زد.

گور وربینسکی با سه گانه دزدان دریایی کاراییب، گام بلندی در راستای اهداف کارگردانی خود برداشت و با خلق چند شخصیت به خصوص (کارکتر جک اسپارو با بازی جانی دپ) در تاریخ سینما ماندگار ماند و بعد از آن با خلق چند اثر دیگر از قبیل رنجر تنها با بازی جانی دپ که دوباره قصدش تکرار سرنوشت دزدان دریایی کاراییب بود ولی این اثر هم شکست تجاری محسوب می‌شد و هم از دیدگاه منتقدان اثر ضعیفی به حساب می‌آمد و فیلم رنگو که با آن به اوج رسید و هم به موفقیت مالی دست پیدا کرد و دوباره خود را وارد عرصه رقابت کرد. سپس وارد حیطه فیلم‌های ترسناک (تقریبا با ۱۴ سال اختلاف با آخرین اثر ترسناک او یعنی حلقه) شد. حلقه (با بازی نائومی واتس) به عقیده بسیاری از طرفداران این سبک، فیلمی رضایت بخش و راضی کننده به حساب می‌آمد و چیزی از نسخه اصلی ژاپنی‌اش کم نداشت و گور وربینسکی دوباره در پی خلق آن موفقیت با فیلم درمانی برای سلامتی برآمد ولی آیا موفق به تکرار آن شد؟ با نقد این فیلم همراه ما باشید.

نماهای زیبا و کار شده فیلم که در اکثر سکانس‌ها به شدت گیرا و جذاب و هنرمندانه طراحی شده‌اند و مخاطب از دیدن آنها لذت می‌برد

درمانی برای سلامتی در سال ۲۰۱۶ اکران شد. دقیقا در سالی که به عقیده من، سال فیلم‌های دلهره‌آور و ترسناک لقب می‌گیرد. آثاری چون نفس نکش (don’t breathe)، هاش (hush)، کانجورینگ ۲، قطاری به بوسان و شماره ۱۰ جاده کلاورفیلد و شکاف و دیگر فیلم‌ها، عرصه را بیش از پیش دشوارتر و رقابتی‌تر کردند. تقریبا، هم از نوع فیلم‌های ترسناک ترکیب با جن و روح (ماورایی) همانند فیلم کانجورینگ ۲ وجود داشت و هم ترسناک‌هایی با روایت‌های دلهره‌آور و یک داستان عالی همانند فیلم نفس نکش و شماره ۱۰ جاده کلاورفیلد. درمانی برای سلامتی اگرچه در مقابل آثار قوی‌تر این سال، حرفی برای گفتن ندارد ولی یک نکته بسیار مهم را نباید نادیده گرفت، این فیلم تا آخرین سکانسش، شما را پای خود نگه می‌دارد. فیلمی سرگرم کننده و همراه با موضوعی عجیب و غریب و غیر‌قابل درک. این فیلم با اطلاعات کمی که در جریان فیلم به صورت قطره چکانی به مخاطب می‌دهد، باعث می‌شود که بیننده برای پایان آن انتظار بکشد و به دنبال جواب معماهای آن باشد. معمایی که شاید لایق اینقدر انتظار کشیدن را نداشته باشد و فیلم نسبت به مدتش، نتواند از تمام ویژگی‌ها و زمینه‌های خود بهره کافی را ببرد.

در تصویر بالا خیره شدن خدمتکار آسایشگاه در فیلم درمانی برای سلامتی و تصویر پایین خدمتکار تیمارستان معروف فیلم جزیره شاتر از مارتین اسکورسیزی. در این تصویر تقلید کارگردان از فیلم یاد شده مشخص است

در نگاه اول باید بگویم که فیلم درمانی برای سلامتی، به نوعی روایت دیگری از آثاری چون جزیره شاتر از مارتین اسکورسیزی و با بازی لئوناردو دیکپریو و مارک روفالو می‌باشد. فیلمی که به شدت از المان‌های فیلم جزیره شاتر بهره می‌برد و سعی در تکمیل داستان نیمه کاره خود دارد. گور وربینسکی با استفاده از اتمسفر فیلم شاتر آیلند، روایت ناقص خود را به سرانجام می‌رساند. انگار فیلم از تکه‌های به هم چسبیده ساخته شده است و تکه‌هایی که عدم هماهنگی در آنها موج می‌زند و بعضی از آن‌ها متناسب با هم نیستند و عدم درک مناسب را برای مخاطب به ارمغان می‌آورند. تعلیق موجود در فیلم با معما و رازهای داستانی فیلم همخوانی ندارد. گاهی بیش از حد رخ می‌دهد و گاهی هم خبری از آن نمی‌باشد. این همان عدم سینک (sync) بودن اجزای فیلم و بهره‌وری از آن‌ها است. نماسازی‌ها و دکوپاژ‌های فیلم، از درون و ریشه فیلم نشات نمی‌گیرند و همه و همه آنها تحت تاثیر تقلید از آثار مشابه می‌باشند. تقلید ادبی از یک اثر معنا و مفهوم بدی ندارد و این جمله از آلفرد هیچکاک در این زمینه که می‌گوید “تقلید ادبی نیز خودش یک سبک است”، بیانگر ماهیت این آثار است ولی باید درست استفاده شود. وربینسکی به جای تقلید و خلق داستان خود با ایده و سبک و سیاق فیلم سازی‌اش، ترجیح داد تا با تقلید موبه‌مو از آثار مشابه، زحمت کار خود را کمتر کند و فقط فیلمی بسازد و به مخاطب تحویل دهد. فیلمی که از ریشه پوسیده است و فقط به آن رنگی می‌زنند تا جلوه تازه‌ای بگیرد و در درجه اول با توجه به اسم فیلم، درمان اولیه نیازمند خود فیلم می‌باشد تا بیماران آن آسایشگاه.

جدا از نکات منفی گفته شده، درمانی برای سلامتی همچنان هم حرفی برای گفتن دارد و شما با یک اثر سرگرم کننده طرف هستید. اثری که شما را خسته نمی‌کند و در همان حال که اگر انتظار زیادی هم از آن دارید، برآورده نمی‌کند. پس بهتر است اگر می‌خواهید این فیلم را ببینید، ابتدا سطح انتظار خود را پایین بیاورید (اصلا به فکر فیلم شاتر آیلند نباشید) سپس به دیدن آن بپردازید. حالا لذت می‌برید.

فیلم در تلقین گمراهی و سردرگمی به مخاطب شکست می‌خورد و فقط روایت به ظاهر پیچیده خود را سر می‌گیرد

شات‌های فیلم به شدت جذاب و گیرا هستند و فوکوس‌های غیر ضروری ولی چشم نواز بر روی اجزای محیط، گیرایی خاصی به محیط و اتمسفر روایی فیلم داده است و شما در همان شروع فیلم درگیر نماهای منحصر به فرد فیلم می‌شوید که به شدت با فیلم تناسب لازم را دارند و همچنین لانگ شات‌های فیلم در بسیاری از مواقع آن حس تعلیق لازم را در بیننده پرورش می‌دهند. به عنوان مثال در سکانس‌های آغازی به شات دوربین در پنجره بیرونی قطار در حال حرکت، که انعکاس محیط در شیشه آن جلوه‌ی فوق العاده‌ای داده است و لانگ شات اولین حضور لاک هارت در آن مکان مخوف در کوه‌های آلپ که با نمایی وسیع و نشان دادن آرامشی که در پس آن جنجالی است، می‌توان اشاره کرد.

نوبتی هم باشد باید سراغ داستان فیلم برویم. آب شفابخش، کل فیلم در پی استفاده از این عنصر عمل می‌کند. داستانی که در اغلب موارد توجیه کننده نیست ولی روایت آن قابل توجه است. داستان فیلم برمی‌گردد به یک مدیر جوانی به اسم لاک هارت (با بازی قابل قبول دین دِهان) که مدیر عامل شرکتش در مکانی در کوه‌های آلپ ناپدید می‌گردد و دیگر مدیران شرکت، انتظار برگرداندن و پیدا کردن آن را دارند و طبق این امر، لاک هارت برای پیدا کردن مدیر گمشده شرکتش، راهی کوه‌های آلپ می‌شود. آن مکان به شدت مرموز و پر رمز و رازی است که تمام جزییات آن، شباهت‌های غیرقابل انکاری با بیمارستان معروف فیلم شاتر آیلند دارد. در تمام نماها و محل قرارگیری‌های دوربین، حس منفی و پر از شک و تردید را به بیننده القا می‌کند و در همان ابتدا مخاطب را درون دنیایی مرموز رها می‌کند. لاک هارت در آن مکان مرموز، گیر می‌افتد و به دنبال آن به شکل مستقیم، داستان طی می‌شود. در اولین سکانس ورود لاک هارت به آن مکان آسایشگاه مانند، ما با افرادی مواجه می‌شویم که از حق نگذریم، کوچکترین خلاقیتی از کارگردان برای یک نوآوری و اثر بدیع نمی‌بینیم و انگار دوباره نشسته‌ایم و فیلم شاتر آیلند را شروع به دیدن می‌کنیم. صحنه ورود لاک هارت به آسایشگاه دقیقا همان صحنه ورود تدی دنیلز به بیمارستان و تعریف آسایشگاه از سالمندان و پرستاران آن مرکز هم شباهت زیادی با فیلم شاتر آیلند دارد. از آدم‌های اطراف گرفته تا پرستاران این مرکز درمانی، تمامی آن‌ها مرموز‌اند. فیلم ما کلیک شروع خود را بعد از تصادفی مهیبی که برای لاک هارت رخ می‌دهد، می‌زند. او چه بخواهد چه نه فعلا باید مهمان این مرکز درمانی به شدت عجیب و غریب باشد. مدیر این آسایشگاه به اسم هنریچ ولمر (با بازی جسیون آیزاک) هم لقب مرموزترین فرد این روایت را دریافت می‌کند. شخصی مرموز ولی با آرامش خاصی که او را بیش از پیش غیر قابل اعتماد کرده است. در طول داستان که لاک هارت زمان خود را در این آسایشگاه فوق عجیب می‌گذراند، با دختری به اسم هانا (با بازی میا گوت) مواجه می‌شویم. دختری که به نظر می‌رسد دختر رییس آسایشگاه یعنی هنریچ ولمر می‌باشد و فیلم با ایجاد یک رابطه احساسی پدر و دختری نابالغ سعی در مخفی کردن هدف نهایی خود کرده است که غیر منتظره مانند در پرده پایانی فیلم از آن رونمایی کند، که قطعا در طول داستان شک ما به حدی به واقعیت تبدیل می‌شود که پیش از سکانس‌های پایانی فیلم، خودمان می‌توانیم حدس بزنیم که چه پیش می‌آید. این دختر طبق محدوده‌ای که برایش در نظر گرفتن، زندگی می‌کند و به ظاهر شخصیتی می‌باشد که ماهیت خود را نمی‌داند. شیمی بین لاک هارت و هانا قابل قبول طراحی شده است ولی بیننده نمی‌تواند با آن دو همزاد پنداری کند و رابطه آن دو نیز می‌لنگد. معمایی در طول فیلم جریان دارد و در پس این معما، داستانی شیطانی در جریان است. داستانی که به سالیان قبل برمی‌گردد و انگار این کنجکاوی لاک هارت می‌باشد که باعث باز شدن این راز مخوف قدیمی شود. وربینسکی در خلق شخصیت لاک هارت نیز کوتاهی زیادی کرد و ما این شخصیت را وام دار کارکتر‌های شبیه آن در فیلم‌های مشابه می‌بینیم.

مکان مخوف یاد شده در فیلم که پر از رمز و راز است و باز هم شباهت غیر قابل انکاری با فیلم‌های مشابه دارد

حرف راز شد بد نیست به چگونگی فاش کردن آن به مخاطب بپردازیم. لاک هارت انگار در نقش یک کارآگاه برمی‌آید و ما با کمک چندی از سالمندان آن مرکز، به تکه های پازل این راز پی می‌بریم. یکی از آن سالمندان، پیرزن باهوشی به اسم ویکتوریا واتکینز است. کسی که در طول داستان کمک حال مدیر جوان ما است و شاخه‌های معما را با یکدیگر تا حدودی حرص می‌کنند. معمای ما بیشتر حول یک واقعه دیرینه و قدیمی رخ داده است. یک داستان کلیشه‌ای از یک بارون (به نوعی می‌توان گفت که به شخصی می‌گویند که پادشاه یک منطقه باشد) و یک کشیش و مشکلاتی که در بین این دو جبهه وجود داشت. خلق یک میدان مبارزه دو طرفه خوبی و بدی و آن هم به سبک و سیاق نمادین و سمبلیک. فیلم در تضادی از ژانرها و اصول ساختاری پر تکرار بی‌نهایتی گیر افتاده است (حلقه ی لوپ (loop) مانند).

نمی‌داند که چه زمانی باید ترس را به مخاطب القا کند و چه زمانی تعلیق را در طول داستان، بارور. فیلم در زمان‌های غیر معمول از المان‌های ترس بهره می‌برد و برای اشاره به آن می‌توانم به خدمتکار مرموز و خطرناکی که شب‌ها به کاری مشغول است و به عنوان یک راز داستانی دیگر قد علم می‌کند.

شما را نمیدانم ولی من وقتی با این صحنه روبه رو شدم، به یاد سکانس معروف فیلم پرتقال کوکی از استنلی کوبریک افتادم!

رفتار‌های عجیب و دستور گرفته شده پرستاران و دیگر خدمتکاران این آسایشگاه نیز به این اتفاق دامن می‌زند. لاک هارت همانند تدی دنیلز (لئوناردو دیکپریو) در فیلم شاتر آیلند، دچار اختلالات فکری و ذهنی است. کارگردان نیز با تقلید موبه‌مو از فیلم یاد شده، برای این جنبه از این شخصیت تلاش می‌کند و دست و پا می‌زند ولی بی هدف و بی ثمر نتیجه می‌دهد. لاک هارت دچار این مشکلات و چالش‌های فکری می‌شود ولی بیننده فقط به عنوان یک تماشاگر به آن‌ها برخورد می‌کند و به شدت بی‌رغبتانه خواهان گذشتن از این لحظات و باز شدن رموز این واقعه بر‌می‌آید. این اختلالات باید به طریقی در تار و پود ذهنی شخصیت اصلی این ماجرا رسوخ کند که بیننده نیز دچار این اختلالات شود و خود را در درگیری فکری آن شخصیت، گم کند و همان سردرگمی که کارکتر ما حس می‌کند به مخاطب ما هم القا شود. این همان چیزی است که در فیلم شاتر آیلند در درجه اول نصیب مخاطب می‌شود و مخاطب اولین طمعه‌ی این امر لقب می‌گیرد و همزمان با کارکتر اول فیلم به آزمون و خطا می‌پردازد و سعی در رهایی از چالش‌ها و خفقان موجود در آن دارد. که طبق نکات گفته شده، عدم وجود این فرمول در این فیلم، به شدت احساس می‌شود. خب اکنون به راز فیلم که ما را تا پایان حداقل درگیر خود می‌کند بپردازیم. همانطور که گفتم طبق فرمول کلیشه زده همیشگی این آثار، مبارزه بین دو جبهه کاملا مجزا و ثابت است. در چندی از این روایت و در پی کشف راز این معما، مشاهده می‌کنیم که بدی بر خوبی غلبه می‌کند و دلیل آن هم چیزی نیست جز ایجاد اختلال در مسیر موفقیت سریالی کارکتر و به نوعی چالشی است برای بیننده تا فکر کند اکنون دیگر باید شکست را قبول کرد و تسلیم شد. به عنوان مثال برای این می‌توانم به داستان قدیمی از این آسایشگاه گریزی داشته باشم. روایت بارون، که کشیش را در کنار کلیسا دار می‌زند و در قدم بعد می‌توان به شستشوی فکری لاک هارت اشاره کرد که دستور آن از رییس آسایشگاه که نقش منفی فیلم را بازی می‌کند گرفته می‌شود و این دلیلی است که بیننده فکر کند لاک هارت نیز همانند دیگر بیماران این مرکز، خام درمان‌های به اصطلاح شفابخش آن شده است و مسیر بدون سنگلاخی در ادامه داستان، برای آنتاگونیست فیلم رقم خورده است و اکنون ناجی بیماران این آسایشگاه نیز ازبین رفته است.

این همان آنتاگونیست داستان به شدت متظاهر که با وجود نقص‌هایی که دارد ولی باز هم با دیگر عناصر فیلم ترادف دارد و برای این فیلم کافی است و به نوعی انتظار بیشتری از هم آن نمی‌رود

داستان فیلم در پس‌زمینه‌ای از روایت شیطانی و انتقام طی می‌شود. بارونی که دست به آزمایشات دیوانه واری بر روی مردم روستایی نزدیک قصرش می‌زند و روستاییان نیز با آتش زدن همسرش و انداختن جنین او به داخل آب، سعی در پایان دادن به اعمال شیطانی بارون برآمدند ولی بچه‌ی او زنده می‌ماند و در طی سالیان رشد می‌کند و آماده‌ی اهداف شوم بارون می‌شود. در سکانس‌های پایانی نیز ما به صورت سریالی وار تمام زیر و بم راز را در می‌یابیم. بارون یا همان آنتاگونیست داستان به شکل یک فرد شیطانی جلوه پیدا می‌کند و این شخصیت اول داستان فیلم است که در حین گمراهی تمام کسانی که در آن مرکز هستند، نقش یک ابرقهرمان را بازی کند تا بتواند در مقابل شر و بدی ظاهر شود و ناجی بیماران آسایشگاه شود. فیلم برای جلوگیری از بار خسته کنندگی، چالش‌هایی نیز در طول داستان در مقابل مسیر موفقیت لاک هارت قرار می‌دهد تا بیننده در تعلیق‌های نابه‌جای فیلم، اغوا گردد. هر بلایی را بر سر لاک هارت می‌آورد تا بیننده بیش از پیش به ذات خبیث فیلم آگاه شود و در تک تک سکانس‌های فیلم احساس خوبی نداشته باشد و باید بگویم که با وجود ضعف‌های زیاد، بیننده درگیر این آسایشگاه می‌شود و این بار به همراهی لاک هارت می‌شتابد و با آن هم قدم می‌شود. ولمر نیز اهداف شوم و شیطانی‌اش در پایان آشکار می‌شود و چهره واقعی او از پس نقاب چهره انسانی‌اش، لایه‌های تاریک شخصیت او را به بیننده نشان می‌دهد. لاک هارت در نهایت بر این اعمال شیطانی فارغ می‌شود. در پلان پایانی نیز به همراه هانا (دختر رییس آسایشگاه) و با نمایش چهره مخوفی از خود، فضا را برای نسخه‌های بعد باز می‌گذارد و باز هم می‌توانند به این کلیشه دامن بزنند و آن را تکرار کنند و همانند دیگر آثار هالیوود، اگر در فروش موفق ظاهر شد قطعا دنباله آن هم ساخته شود.

دختر مرموزی که اساس داستان در اصل، روایت او می‌باشد و شخصیت اصلی داستان ما به کمک او می‌آید

با اثری سطحی و در عین حال که تقلیدی که لایه‌های داستانی آن پوسیده و بدون رنگ و لعاب هستند مواجه هستیم. سرگرم کنندگی بالایی دارد و گرچه مدت زمان فیلم نسبت به محتوای آن، زیاد است ولی باز هم در دیدن آن خسته نمی‌شوید.

برای دیدن این فیلم باید اول به نکات گفته شده فکر کنید و سپس تصمیم بگیرید. اگر از طرفداران ژانر معمایی و دلهره‌آور هستید و از دوستداران فیلم‌هایی همانند جزیره شاتر می‌باشید، این اثر می‌تواند تا حدودی شما را سرگرم کند و به قدری جذاب باشد که به اندازه مدت زمان فیلم، از آن خسته نشوید و خود را سرگرم داستان رازآلود آن پیدا کنید ولی اگر سلیقه شما غیر از این می‌باشد، پیشنهاد من به شما برای دیدن آن، منفی است و از ندیدن آن ضرری نمی‌کنید.

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.

  • ارشان شاهسونی says:

    نقد و بررسیتون اصلا جالب نبود و دوست نداشتم، فیلم بسیار مزخرفی بود حیف وقت که برای دیدنش گذاشتم، توی نقدتون به نظرم انقدر از این جور فیلم هایی که واقعیت ندارند تعریف نکنید و فیلم و کارگردانش رو بالا نبرید، اینجور صفات رو روی فیلم ها کارگردانی بزارید که واقعا فیلم های منحصر به فرد رو تولید میکنند و امتیازشون بالای ۸ هست از ۱۰، مانند فیلم جوکر، اگر فیلم جوکر رو نقد میکردین مشکلی نداشت انقدر ازش تعریف کنید، ولی آقای محمد حسین بزرگی این فیلم اصلا ارزش اینکه از صفت های مثل جذاب و گیرا و چشم نواز و… رو تو نقد و بررسیتون استفاده کنید رو نداره، سعی کنید اینارو تو فیلم های برتر دنیا به کار ببرید.
    اینجوری که میگید بقیه هم گول میخورند و الکی وقتشونو صرف دیدن این فیلم مزخرف میکنند که امتیاز ۳.۶ اوورده، به نظرم این اشتباهه