نقد فیلم Crawl | تقابل انسان و طبیعت وحشی

20 December 2019 - 22:00

فیلم Crawl (خزیدن)، جدیدترین اثر الکساندر آژا با هنرنمایی بازیگرانی همچون کایا اسکودلاریو و بری پپر علیرغم مشکلاتی که دارد، موفق می‌شود تصویری جذاب و سرگرم‌کننده از تقابل انسان و طبیعت وحشی را به مخاطب ارائه دهد.

اصولا یکی از عناصر مهم موفقیت هنری فیلم‌‌های ترسناکی که تمرکز خود را برروی مبارزه‌ی انسان با حیات وحش و یا یک موجود خیالی گذاشته‌‌اند، توجه به پرداخت کافی به رابطه و فعل و انفعال آن با شخصیت‌های داستان است و به نوعی القای حس ترس رابطه‌ی چندانی به رئالیسم یا واقعی بودن آنتاگونیست داستان ندارد. هرچند ترکیب این دو موضوع می‌تواند تاثیرگذاری بیشتری برروی مخاطب داشته باشد. تاثیری که سالیان گذشته توسط اسپیلبرگ پرآوازه با فیلم شاهکار آرواره‌ها، برروی سینما و مخاطبین گذاشته شد. در چند سال گذشته اما فیلم‌هایی با الهام از آرواره ها ساخته شده‌اند که متاسفانه به شکست‌هایی همچون The Meg یا درنهایت به فیلمی متوسط نظیر آب‌های کم عمق (The Shallows) تبدیل شده‌اند. خوشبختانه جدیدترین ساخته‌ی آژا با تهیه کنندگی سم ریمی که هردو علاقه‌ی وافری به سبک وحشت داشته‌اند، در بدترین حالت یک فیلم پاپ کورنی است که به اندازه کافی زیبا و سرگرم کننده ظاهر می شود.

فیلم روایتگر داستان دختری به نام هیلی کلر با هنرنمایی (کایا اسکودلاریو) است که طی تماسی که از خواهر نگران خود دریافت می‌کند به سمت فلوریدا رفته تا از احوال پدر خود، دیو با هنرنمایی (بری پپر)، که گرفتاری طوفانی شدید از درجه پنج شده است، مطلع شود. فیلم از همان ابتدا با شات‌های مختلف به خوبی اتمسفر تنش زا و  نفس‌گیر طوفان را در ذهن مخاطب القا می‌کند و با نخ‌هایی که از همان ابتدا به دست مخاطب می‌دهد، به نوعی آنتاگونیست‌های داستان را یکی پس از دیگری لو می‌دهد. هرچند سطح جلوه‌های ویژه‌‌‌‌ی اثر در سطح عالی نبوده اما با توجه به بودجه‌ی محدود و ۱۳٫۵ میلیون دلاری فیلم رضایت بخش است و به خوبی مخاطب را با فضای فیلم آشنا می‌کند. درنهایت هیلی پدر خود را در وضعیتی نه چندان مطلوب در زیرزمین خانه به همراه دو تمساح غول پیکر می‌یابد. این دو که پس از مدتی طولانی یکدیگر را می‌یابند حال باید با کمک هم خود را از دست طوفان و تمساح‌هایی که آن ها را محاصره کرده‌اند، نجات دهند. تمساح‌هایی که وحشی‌تر از همیشه این بار ظاهر شده‌اند و فیلم هیچ ابایی در نشان دادن خشونت آن‌ها ندارد. البته جلوه‌های ویژه‌ی تمساح‌ها به صورت کلی می‌توانست بسیار بهتر باشد اما بازهم همان مشکل بودجه‌ی محدود فیلم ظاهرا مانع از آن شده است.

متاسفانه فیلنامه‌ی اثر چندان عمیق و یونیک نبوده و شاهد رابطه‌ی کلیشه‌ای دختر و پدری هستیم که حال پس از مدت طولانی جدایی از هم به علت طلاق پدر، درتلاش‌اند با کمک هم از این مخمصه خود را نجات دهند و در این بین رابطه‌ی از دست رفته‌ی خود را دوباره احیا کنند. اما این مورد به این معنی نیست که شاهد فیلنامه‌ی ضعیفی در فیلم هستیم. فیلم از ابتدا تا انتها موفق می‌شود روند دراماتیک خود را به طرز رضایت بخشی طی کند. البته در بعضی مواقع شاهد دیالوگ‌های نه چندان جالب هستیم و شخصیت پردازی دوکاراکتر اصلی فیلم چندان کافی نبوده است. یکی از دلایلی که به شخصیت پردازی فیلم ضربه زده است، زمان بسیار کوتاهی است که به پرداخت کاراکترهای داستان داده می‌شود. بخش‌هایی از فیلم که شاهد دیالوگ‌های تاثیرگذار از سمت پدر و دختر هستیم، بسیار کوتاه بوده و حتی همین بخش‌ها در ادامه سریعا با شات‌های مختلف و جامپ اسکرها جایگزین شده و به نوعی اتمسفر درامی که مدنظر کارگردان بوده در مخاطب شکل نمی‌گیرد. فرض کنید در حال تماشای صحنه‌ای تراژدیک و غم‌انگیز در فیلمی هستید و ناگهان فیلم با تغییر سکانس فضایی شاد را به شما القا کند. طبیعتا در چنین مواردی سکانس قبل تاثیرگذاری خود را تا حدودی از دست می‌دهد. این یکی از مشکلاتی است که گریبان گیر لحظات دراماتیک پدر و دختری این فیلم شده است. از دیگر مشکلات فیلم نیز میتوان به عدم داشتن پیامد منطقی برای تصمیم‌های دیو اشاره کرد که گاها خطرناک بوده و تعداد آن زیاد می‌شود. این مشکل وقتی زیاد به چشم می‌آید که دیو هیلی را بارها به سمت خطر روانه می‌کند اما حتی یک بار هم شاهد یک پیامد و تنبیه واقعی برای کار او نیستیم و این باعث می‌شود استرس و تنش احساسی مخاطب در لحظات آخر از بین برود و به نوعی دیگر احساس نگرانی بابت کارهای هیلی نداشته باشد. البته فیلم خالی از نکات مثبت نیست و یکی از نکات خوبی که در فیلم رعایت شده است عدم انجام کارهای احمقانه از سوی کاراکترهای اصلی است. این مشکل که به یکی از معضلات اعصاب خورد کن فیلم‌های ترسناک امروزه تبدیل شده است و باعث می‌شود بارها حین تماشای فیلم سرتان را به دیوار کوبیده یا تعدادی ناسزا به شخصیت‌های داستان بگویید، خوشبختانه در این فیلم اثری از آن دیده نمی‌شود.

سطح بازیگری بازیگران دو شخصیت اصلی داستان در سطح خوبی قرار دارد و با گذشت زمان بهتر و بهتر می‌شود. کایا اسکودلاریو به خوبی موفق می‌شود احساسات هیلی را بروز دهد و رفته رفته تکامل خود را طی می‌کند. برای مثال می‌توان سکانس افتادن هیلی در آب پس از تلاش برای گرفتن لوستر آشپزخانه را نام برد. در این لحظه اسکودلاریو به خوبی موفق می‌شود با حالت‌های چهره خود ترس فراگرفته توسط هیلی به دلیل گرفتارشدن در دام کوسه‌ها را بروز دهد. شخصیت‌های فرعی داستان که تعداد آنها کم بوده و صرفا به دسری برای تمساح‌ها تبدیل می‌شوند البته به جز شوگر (سگ دیو) که شخصیت بامزه‌ای داشته و درمواقعی به کمک هیلی می‌آید، به صورت کلی رضایت بخش در فیلم ظاهر شده‌اند و عدم پرداخت کافی به آن‌ها ضربه‌ای به فیلم نزده است.

و اما نکته‌ی قوت فیلم را می‌توان فیلم‌برداری این اثردانست که همچنین با توجه به درنظرگرفتن بودجه‌ی فیلم تحسین بیشتری را می‌طلبد. ماکسیم الکساندر که در کارنامه‌ی هنری او فیلم‌هایی چون شزم، آنابل:خلقت و راهبه دیده می‌شود، این بار با این فیلم یکی از برترین کارهای خود را به جا گذاشته است. از شات‌های زیرآب گرفته تا فیلم‌برداری بخش‌هایی که شاهد شنای هیلی و فیلم‌برداری لوکیشن اصلی فیلم یعنی زیرزمین به خوبی کار شده است و مخاطب دچار سردرگمی و بالابردن روشنایی تصویر جهت بهتر دیده شدن المان‌های فیلم در تاریکی نمی شود. اما هرچقدر سینماتوگرافی اثر در سطح خوبی قرار داشته باشد، فیلم از کمبود موسیقی باکیفیت رنج می‌برد و به جز چند بار به صورت محدود در کل فیلم، شاهد موسیقی متناسب با اثر نیستیم و خلاقیت خاصی دیده نمی‌شود.

در نهایت “خزیدن” از آن دسته فیلم‌هایی است که به خوبی نبرد انسان با طبیعت وحشی را به نمایش می‌گذارد و با تیم بازیگری خوب خود، فیلم برداری باکیفیت و داستان قابل قبول علی رغم مشکلات متعددی که دارد می‌تواند شما را در طول مدت زمان ۹۰ دقیقه‌ای خود کاملا سرگرم سازد. اگر علاقه‌مند به سینمای وحشت هستید و از دیدن آرواره‌ها لذت برده‌اید تماشای این اثر تمساح محور به شما پیشنهاد می‌شود.

مطالب مرتبط



مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.