جهنم سقوط | نقد و بررسی فیلم Antichrist

24 February 2020 - 22:00

“ضد مسیح” اثری عجیب و پیچیده از فیلمساز دانمارکی، لارس فون تریه است. فیلمی که اولین قسمت از سه گانه چهارم فون تریه بنام افسردگی بوده و می‌توان ارتباط آن را به صورت زنجیروار با سه اثر قبلی او هم مرتبط دانست. این رابطه‌ی همگن در مورد فردیت زن بوده و از “رقصنده در تاریکی”، محوریت مرکزی مادینگی در آثار او نقش داشته تا اینکه این مسیر با “داگویل” و “مندرلی” ادامه پیدا کرده و سپس به “ضد مسیح” و “مالیخولیا” و “نیمفومانیاک” می‌رسد. نقطه‌ی مشترک در این شش فیلم تحلیل امر وجود و فردیت زنان می‌باشد که درگیر و دار محیط بسیط خود گرفتارند و به شکل‌های گوناگون، مورد هجمه و تعرض و تسلسل و پوچی قرار می‌گیرند. با اینکه نوع بیان این پارامترها در هر اثر مختص به جهان خود است اما در کلیت سوار بر یک مضمون ثابت می‌باشند. زنی تنها که با ضعف‌های جسمی‌اش باید در “رقصنده در تاریکی” نقش مادرانگی‌اش را به شکل بلقوه ارائه بدهد و یا این زنانگی پیچیده همچون در “داگویل” و “مندرلی” وارد فضایی گمشده می‌شود و به دنبال هویت جدید است. اما در سه گانه‌ی افسردگی مسئله کمی فرق دارد. در این سه فیلم فون تریه به دنبال امر مادینگی و رابطه‌ای دیالیکتیک بین زن و جهان اطرافش است و بیشتر به سمت موتیف‌های روانکاوی پیش می‌رود. از دل چنین پرداختی، ذات پیچیده‌ی پارانویک زن در «ضد مسیح» به وجود می‌آید و سپس وضعیت بغرنج‌تر گشته و به تسلسل مادینگیِ زمین و پایان هستی گره خورده (مالیخولیا) و در پایانِ این سه گانه همه چیز به ابتذال ابژه و نمادین شدن ساحت وجود می‌رسد(نیمفومانیاک)


«ضد مسیح» در ظاهر پیرنگ ساده‌ای دارد. یک زوج کودکشان را بر اثر یک حادثه از دست می‌دهند و سپس باید در این بحران ایجاد شده دست و پنجه نرم کنند تا جایی که محوریت درام بر دور پرسناژ زن می‌چرخد. فیلم به صورت بخش‌بندی شده در شش قسمت روایت می‌گردد. یعنی مقدمه، فصل اول: “اندوه”، فصل دوم: “درد”، فصل سوم: “یاس”، فصل چهارم: “سه گدا” و در نهایت خاتمه.
فیلمساز با این فاصله گذاری می‌خواهد روند درامش را به طور تقطیع وار تئوریزه نماید اما فیلم با این وجود اپیزودیک نیست، بلکه فون تریه یک آگاهی از پیش تعیین شده به مخاطبش داده و سپس با طی کردن روند تکاملی به منزلگاه پایانی‌اش دست میابد. سکانس اول فیلم با حالتی اسلوموشن شروع گشته و با تقابلی دراماتیک بین تصویری اروتیک و کشته شدن کودک، با آن ضرباهنگ آهسته‌اش و موسیقی کلاسیک Lascia Ch'io Pianga  اثر فردریش هندل، گویی می‌خواهد یک نوستالژی شیرین بسازد اما بطن جریانی که در تصویر می‌بینیم اتفاقا بسیار تلخ است. چنین موتیف‌های پارادوکسیکالی همیشه در فرم بیانی سینمای فون تریه به کرار جریان دارد و این نگرش پر از تضاد این فیلمسازِ ساختارگریز و پست‌مدرن، یک نگاه تالیفی موجز را به وجود می‌آورد. زن و مرد که تا پایان اثر بدون نام باقی می‌مانند داخل حمام و زیر دوش آب در حال معاشقه هستند و در تدوینی موازی کودک آنها از تختش جدا شده و به شوق بارش فریبنده‌ی برف، از پنجره به خیابان سقوط می‌کند. همین قسمت ابتدایی فیلم را می‌توان مثال بارزی برای فاصله گذاری میان نمایش پورنوگرافی و امر اروتیسیسم دانست. فیلمساز در پس تصویر برهنگی خود به جای اینکه روایتش همچون یک پلان پورن، دکوراتیو باشد از دل آن یک چالش می‌آفریند و این همان حجت هنر اروتیک است، با اینکه حتی در مدار نمایش عریانگری‌اش دست به پرده گشایی و برهنگی تمام عیار بزند. قسمت‌های مختلف فیلم روایت را با ضرباهنگی هماهنگ رو به جلو برده و فیلمساز در فرم منحصر به فرد خود با استفاده از لرزش‌های دوربین روی دستش، هم از دیدگاه بصری دفرم شده بحره می‌برد و هم منطق درامش با آن سبک دوربین، نامتعارف بودن و ناممکن شدن سوژه را می‌رساند. «ضد مسیح» اساساً درباره‌ی امر ناممکن بودن سوژه‌ای است که در اختلاط ابژکتیو گیر کرده و اتمسفر پارانویایی و خشنش، برآیندی می‌شود برای عدم قطعیت زمان. در پایان فیلم بر روی تصویر می‌بینیم که اثر به آندری تارکوفسکی تقدیم شده است. مخاطب با رویت این نوشته این سئوال برایش پیش می‌آید که این فیلم با آن رویکرد عجیب و اروتیکش چه ربطی به تارکوفسکی عرفان‌گرا دارد؟!! در این نکته فون تریه جدا از علاقه‌ی شخصی‌اش به این فیلمساز روس با یک حرکت هوشمندانه نگرش جهانش را به موازات دنیای تلویحی تارکوفسکی قرار می‌دهد. در ضد مسیح ابژه وارد فازی از گسست زمان شده و سوژه‌اش همانطور که اشاره کردیم درگیر امری ناممکن می‌گردد. این موتیف به طور دقیق ستون‌های اصلی سینمای تارکوفسکی به حساب می‌آید. در جهان این فیلمساز زمان بوسیله‌ی رویکردی فرمالیستی و واگرا، ارتباطش بین ابژه و سوژه در نوسان قرار دارد؛ دقیقاً مانند اتفاقی که در «ضد مسیح» می‌افتد. پارامتر دیگری که فون تریه در این فیلمش به المان‌های دغدغه‌مدار تارکوفسکی نزدیک کرده، رویکرد ناتورالیستی و رابطه‌ی دیالیکتیکی بین انسان و طبیعت است.


در طول اثر شخصیت زن به دلیل بحران ایجاد شده برایش، از یک سیر الیناسیون به پارانویا و سپس پارافیلیایی سادومازوخیستی می‌رسد. این فرآیند از سمت فیلمساز با یک روند بشدت هماهنگ شده و فرمیک به ساحت درام رسیده و فاصله گذاری‌های شبه اپیزودیک اثر، اولاً برای تخلیه‌ی درام موضعی است و سپس برای تکمیل مواضع پرسناژ اصلی. می‌توان اینطور گفت که زن در مرکزیت درام قرار داشته و بحران، حول کنش‌های او می‌چرخد و مرد با کاراکتری خطی، مکمل جهان چند وجهی زن می‌شود. فیلم در ساحت قصه گویی‌اش با اینکه گویی یک مسیر کلاسیک را پیش می‌گیرد اما انگیختگی کنش‌هایش سوبژکتیو می‌شود. مانند سکانسی که زن در ناخودآگاه و خیالش در داخل جنگل قدم می‌زند و راه رفتنش اسلوموشن است. کلیت این سکانس و ایدئولوژی فیلم در پس نگرش سوبژکتیوش بسیار بر مبنای پارامترهای ژاک لاکان روانکاو فرانسوی است. زن در میان امر خیال و امر نمادین گیر کرده و ابتذال ابژه از پس میل مادینگی هموار می‌شود. از قسمت سوم به بعد (یاس: خشونت علیه زنان) اشاراتی به قتل زنان در قرون وسطی شده و در چند پلان پیاپی جسدهای عریان زنهایی را می‌بینیم که در حین ساختار برونگرا به عنوان موتیف‌هایی نمادین به تصویر کشیده می‌شوند. حال سرگشتگی پرسناژ زن در جهان مازاد نمادین که مکمل مایه‌های دیگر گشته توسط فیلمساز به شکلی بحث برانگیز و جدید مطرح می‌گردد. البته این رویکرد در لایه‌ی ظاهری، مخاطب را به این اشتباه می‌اندازد که فیلم یک اثر ضد زن است اما فون تریه با قرار دادن مکمل مرد و تاثیر بالقوه‌ی او در انگیختگی فردیت زن در امر نمادین، یک رابطه‌ی غیرخطی و دیالیکتیکی را پدید می‌آورد. روش‌های مسامحه برانگیز و دکترمابانه‌ی مرد باعث شده که دجال یا همان نیروی پلید ضد مسیح در فردیت زن بیدار شود. همانطور که از داستان‌های تورات و مکاشفه‌ی یوحنا سراغ داریم، ضد مسیح نیروی شیطانی‌ای است که در آخرالزمان در مقابل مسیح موعود می‌ایستد. حال فون تریه با استفاده از این مایه‌ی مذهبی آن را به شکل یک نیروی دریافتگر فردی تبدیل کرده و دجال را به شخصیت پلیدِ زن پیوند می‌زند. در دیالوگ‌های فیلم این موضوع بیان می‌شود که طبیعت، شیطان است و رویکرد عجیب زن مانند عقیده‌اش به اینکه انسان به طبیعت بر می‌گردد و ضمناً زنها به دلیل خباثت ذاتیشان مورد هجوم قرون وسطایی قرار  می‌گرفتند؛ این موضع او حتی با مخالفت و بهت مرد روبرو شده اما در روایت اثر تا پایان می‌بینیم که گمگشتگی در امر نمادین، زن را از حالت سوبژکتیو به ابژه‌ی ضد مسیح در آورده و با حرکتی انتقام جویانه در پس سادومازوخیسم جنسی، قوه‌ی نرینگی مرد را اخته می‌کند. حتی این عمل سایکوپاتیک در حیطه‌ی حذف دیگری بزرگ (لاکان) بسنده نکرده و به تخطئه‌ی خودویرانگری می‌رسد. حال آخرین مرحله حذف ابژه‌ی مازاد دیگری (مرد) است که این مرحله در حضور سه گدا یعنی گوزن(اندوه مادینگی)، روباه (درد) و کلاغ (درماندگی) رخ می‌دهد که هر سه در مقام ناظر قرار دارند.


«ضد مسیح» در مورد سقوط انسان در جهنم خودانگیختگی و برزخ جدایی است. این جدایی از ارتباط دیالیکتیکی بین دو زوج شروع شده و سپس به ابلیس درون رسیده و در نهایت این مرگ می‌باشد که اسلوبی ماتریالیستی را در کنشی تاریخی – متافیزیکی به تصویر می‌کشد. این فیلم با نگرش نسبتا رادیکالش نسبت به اختگی نرینگی و تخطئه‌ی مادینگی به سمتی می‌رود که از تمام موتیف‌هایی که به صورت مفروضانه در ذهن داریم، یک پارادوکس وجودین ایجاد می‌کند که این فرآیند قائم به اتکاهای فرمیک سینماگرش است. فون تریه با خلق چنین اتمسفری یک دفرماسیون ابژکتیو و اختلال سوبژکتیو در امر خیرگی مخاطب ایجاد نموده و حتی در برخی از مووان‌ها سرگشتگی پرسناژ چند وجهی‌اش(زن) را در ساحت انتقال قرار می‌دهد.

مطالب مرتبط



مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.

  • Nel0Angelo says:

    خسته نباشید… با احترام ولی…
    واقعا نمیدونم این چطور نقدیه… انقد توی نوشتن اظهار فضل کردید و کلمات قلمبه سلمبه ی به اصطلاح تخصصی استفاده کردید که آدم در عین عصبی بودن واقعا خندش میگیره… چندتا نقده دیگه هم دیدم به همین شکل بودن… آخه برادر من همه که کارشناسو منتقدو فیلمساز که نیستن که شما این اصطلاحاتو بکار میبری… یجوری بنویسید که عامه و مخاطبینه عادی هم متوجه شن نه اینکه واسه هر اصطلاح سرچ کنیم که معنی فلان کلمه چیه!
    شما فقط پاراگراف آخرو داشته باشید : دیالیکتیکی_اسلوبی ماتریالیستی_کنشی تاریخی – متافیزیکی_رادیکال_اختگی نرینگی و تخطئه‌ی مادینگی:))_موتیف‌_پارادوکس_قائم به اتکاهای فرمیک_دفرماسیون ابژکتیو و اختلال سوبژکتیو:|_مووان‌ها_سرگشتگی پرسناژ چند وجهی‌…
    ینی این متنو گوگل ترانسلیتم بدین کفو خون بالا میاره-_-….
    البته نقد هاتون دقیقه و بنده فقط به نحوه نگارشتون اعتراض دارم امیدوارم اصلاح شه تا ما هم بتونیم از مقاله های مفیدتون استفاده کنیم.
    تشکر.

  • صمد چینی فروشان says:

    این نوع نقد درهر زمینه ای چه سینما و چه تیاتر و چه …….با ادبیات بغرنج و وشواریاب و غبرقابل فهم خود برسر مخاطبان حرفه ای و غیر حرفه ای و متخصص و غبر متخصص همان بلایی را می اورد طی سالیان اخیر، ترجمه های مغلق و دشوار فهم و حتی بغرنج تر از ادبیات آثار مرجع بر سر متون فلسفی و جامعه شناختی و هنری و ادبی و روانشناختی در ایران آورده اند و دانش و فهم را به موضوعی فردی و بی ارتباط باجامعه ی مخاطبان تبدیل کرده است بطوریکه حتی خواننده کتاب های ترجمه شده نسبت به فهم و درک شخص مترجم درمورد موضوعات مورد بحث آثار ترجمه شده نیز دچار تردید جدی می شود.

  • HS says:

    این فیلم یک شاهکار واقعی هست که در عین زیبا بودن خیلی از شات های داخل فیلم و فضای سورئال اون و همچنین موسیقی متن خارق‌العاده اش.
    به شدت هم رابطه ی دردناکه رو به تصویر میکشه.
    کاش فون تریه کمی بیشتر فیلم می‌ساخت

  • عادل نسیم says:

    میتوانستید نقد ساده تری بنویسید هر چند فیلم ساختار پیچیده ای نسبت به انسان دارد.

  • عادل نسیم says:

    به نظر من شما فقط اظهار فضل کرده اید اینگونه نوشتن نقد فیلم نیست. دیدگاه قبلی من را بدون علت رد کردید این قدر خود بزرگ بین نباشید.

  • samefaraz says:

    در جای‌جای فیلم قسمت‌های نمادینه نشده رو میشه، یا به اصطلاح لکان امر واقعی رو که همین درک فیلم رو سخت می‌کنه.

  • آرش نظری says:

    نقد بسیار عالی نوشتید که نتونستم بی تفاوت از کنارش رد بشم.خواستم تشکر کنم و بگم که با خوندن این نقد که بسیار باهاش موافقم بعضی نکات فیلم رد که درک نمیکردم برام روشن شد.

  • بی‌نام و نشون says:

    فقط خواستم بگم مطمئنا کسانی که به سمت این مدل از فیلما میرن،حداقل اطلاعات از واژه‌ها و کلمات روانشناختی رو دارن😅(درجواب کامنت دوستان)