نقد و بررسی فیلم Wild Tales؛ کالبدشکافی انتقام

22 February 2020 - 22:00

با توجه به افتخار آفرینی فیلم کره‌ای «Parasite» در آکادمی اسکار  ۲۰۲۰ و دریافت چهار جایزه اسکار (بهترین فیلم امسال در دو بخش بهترین فیلم خارجی زبان و بهترین فیلم)، بهتر است پهنای دید خود را گسترش دهیم و با دیگر آثار شاخصی که در جهان –به جز آمریکا و اروپا- ساخته شده‌اند، آشنا شویم. همانطور که سالیان سال سینمای ژاپن و فیلمسازان بزرگی که در آن مشغول ساخت رویه جدیدی در سینما بوده‌اند و با ترکیب تکنیک‌های امپرسیونیستی و شبه اکسپرسیونیستی و به نوعی پیشرانه‌های سینمای بدیع لقب می‌گرفتند که در مقابل خیزش آوانگارد گون افرادی چون فورد و هیچکاک سر تعظیم فرود نیاورند و در رقابت با آنان اسم و رسمی را برای خود رقم بزنند. این بار به سراغ فیلمی از آمریکای جنوبی، آرژانتین، خواهیم رفت. اثری که همانند فیلم «Parasite»، نامزد بهترین فیلم خارجی زبان اسکار ۲۰۱۵ شده بود و با استقبال مثبت مخاطبین و منتقدان مواجه شد. فیلمی که روایت داستان‌های کوتاه است که هر کدام مستقلاً، ساز خود را می‌نوازند و روایت خاص خودشان را پیش می‌گیرند. «قصه‌های وحشی» (به نام Wild Tales و به نام لاتین Relatos salvajes) اثری است که به سراغ نقد آن می‌رویم که محصول ۲۰۱۴ آرژانتین است و دَمییِن زیفرن کارگردانی آن را بر عهده دارد و بازیگرانی چون ریکاردو درین و اریکا ریواس در آن نقش آفرینی می‌کنند. «Wild Tales» بیشتر از آن که فیلمی مستقل با یک سناریو داستانی هدفمند و ثابت باشد، مانند ۶ اپیزود از سریالی است که همانند آثار سیت-کام گونه کمدی، رفتار می‌کند و بیننده را در هر اپیزود به صورت مجزا با خود همراه می‌کند. با نقد «Wild Tales» همراه با سینما فارس باشید.

«قصه‌های وحشی» مانند ۶ اپیزود از سریالی است که همانند آثار سیت-کام گونه کمدی، رفتار می‌کند و بیننده را در هر اپیزود به صورت مجزا با خود همراه می‌کند

در مواجهه با اثری چون «Wild Tales» چندین مورد مشابه دیگر را در طول مشاهده اثر، مرور می‌کردم و ناخودآگاه در صدد مقایسه «Wild Tales» با آنها بر می‌آمدم. بگذارید سَر نخ‌هایی که در دستانمان است را یک بار دیگر مرور کنیم؛ یک فیلمی با تکه تکه‌های داستانی کوتاه، تعدد بازیگرانی که در فیلم نقش آفرینی می‌کنند و پیامد و اندرزی که از سوی فیلم و فیلمساز روانه مخاطب می‌شود که تقریبا در تمامی آثار به این سبک و سیاق رعایت می‌شود –درام پند آموزی که به معنای حقیقی کلمه مربوط به خاصیت دراماتیک در هنر هفتم است-. با این سر نخ‌ها اولین موردی که به ذهنمان می‌رسد نام یک کارگردان معروف در این شاخه است، الخاندرو ایناریتو. بله در نگاه اول (Wild Tales) انگار با اثری مشابه آثار الخاندرو ایناریتو مواجه هستیم که روایتی خاص با پیامی منحصر به فرد را شرح می‌دهد. دقیقا اولین ایرادی که به «Wild Tales» می‌توانم بگیرم، کم کاری نویسنده فیلمنامه (جرمن سِرویدیو و دَمییِن زیفرن) در تقاطع داستانی است! اولین فقدان فیلم که به نوعی کم کاری نویسندگان آن هم است، در چسباندن تکه‌های پازل گون فیلم به حساب می‌آید. در این مدل آثار، نکته چالش برانگیز و به یاد ماندنی آن، دقیقا میتواند عنصر وابسته ساز بین تمامی داستان‌های کوتاه فیلم باشد ولی در «Wild Tales» فقدان آن را مشاهده می‌کنیم و کارگردان صرفا ۶ داستان کوتاه و کاملا بی‌ربط به هم را به تصویر می‌کشد –حتی اگر به درون مایه تک تک قسمت‌ها دقت کنیم به مباحث مشابه‌ای می‌رسیم که در هر کدام پرداخته شده است، در یک قسمت انتقام، در قسمت دیگر نیز کینه و … که همه و همه مربوط به مواردی مشابه است- و بیننده با یک مینی سریال درام مواجه است.

در نگاه اول (Wild Tales) انگار با اثری مشابه آثار الخاندرو ایناریتو مواجه هستیم که روایتی خاص با پیامی منحصر به فرد را شرح می‌دهد

برای تشریح بهتر مورد بیان شده، یک اسم را میتوانم نام ببرم که خودش شرح دهنده منظور بنده است. این اسم همان الخاندرو ایناریتو است که با سه گانه مرگ‌اش به ترتیب انتشار: «عشق سگی» (Amores perros) و «۲۱ گرم» (Grams 21) و بابِل (Babel) به این اصل رسیده است. ایناریتو نقاط عطف داستانی خود را دقیقا در لحظاتی کار گذاشته است که دقیقا در سرِ تقاطع فیلمنامه به حساب می‌آید. تقاطعی که «قصه‌های وحشی» فاقد آنها است و در نتیجه نمی‌تواند بیننده را به وجد بیاورد، درست در زمانی که بیننده در شوک خرده پیرنگ‌های داستانی است؛ برای تشریح بهتر باید مسئله را باز کنیم. همانطور که گفتم فیلم‌هایی مشابه «بابل» و «۲۱ گرم»، دو اصول روایی را به عهده دارند، اولینِ آنها مربوط به داستان تک تک قطعه‌های فیلمنامه است که در هر اپیزود سناریو داستانی خود را دارند و به بیان بهتر، بیننده نظاره گر یک فیلم کامل –فراز و نشیب یک فیلمنامه و نقاط عطف و داستان گویی خاص خود- است که به خودی خود نیز برایش جذابیت دارد و این از اولین اصولی است که در این گونه آثار رعایت می‌شود. دومینِ آنها برمی‌گردد به تقاطع‌های فیلمنامه و به نوعی اجتماع تمام خرده پیرنگ‌های داستانی که باز هم همانند یک اثر کامل –که پیشتر ذکر شده است- جلوه می‌کند و از همه مهم‌تر باعث شگفتی بیننده از اتصال هنرمندانه چندین روایتِ فیلم می‌شود. «قصه‌های وحشی» همان انسجام لازم (علت) را برای اجتماع ملزم (معلول) در خود رشد نمی‌دهد و بیننده صرفا با چند داستان کوتاه و کاملا مجزا –تنها موردی که در درون مایه تک تک اپیزودهای فیلم به چشم می‌آید، دقیقا همان رذایل اخلاقی است که در هر قطعه به آن پرداخته شده است- مواجه است و به راحتی می‌تواند با دیدن هر ایپزود، فیلم را نگه دارد و هر مدتی که دوست دارد وقفه بیندازد و به دیدن اپیزود بعدی بنشیند و یا حتی تمام اپیزودها را بدون اولویت مشاهده کند. در این لحظه حتما پیش خود می‌گویید که بنده فقط آثار الخاندرو ایناریتو را مرجع خود قرار داده و دیگر آثاری که در این سبک به سینما عرضه شده‌اند را از زیر تیغ مقایسه با آنها عبور می‌دهم و هر کدام متفاوت با فیلم مرجع من باشد –به عنوان مثال فیلمی مانند «بابل»- آنگاه آن فیلم برچسب منقضی شدن را باید بر دوش بکشد. ولی خیر، آنطور نیست و من جواب چنین سوالی را با سوالی دیگر می‌دهم؛ اگر اثری بهتر و با کیفیت‌تر از فیلم مشابهی که دیده‌‌اید، در ذهن دارید، سپردنِ دستِ بالاتر به آن و دادن افسار مقایسه را باید از آن دریغ کنیم؟ خب قطعا قرار دادن آن به عنوان موردی که در جایگاه یک فیلم شبه مرجع است، کمک شایانی به بینایی آشکار ما اهدا می‌کند؛ البته که مشکلاتی هم در آثار ایناریتو به چشم می‌آید.

«قصه‌های وحشی» همان انسجام لازم (علت) برای اجتماع ملزم (معلول) را در خود رشد نمی‌دهد و بیننده صرفا با چند داستان کوتاه و کاملا مجزا مواجه است و به راحتی می‌تواند با دیدن هر ایپزود، فیلم را نگه دارد و هر مدتی که دوست دارد وقفه بیندازد

نکته: اگر فیلم را مشاهده نکرده‌اید، ادامه متن ممکن است داستان را برای شما اسپویل کند.

 قبل از مراجعه به نقد فیلم باید چند مورد را ذکر کنم. اولین موردی که باید بیان کنم مربوط به شیوه نام گذاری اپیزودها و نقد جداگانه آنها است –چون هیچ ربطی به یکدیگر ندارند-. نام گذاری آنها به این صورت شکل می‌گیرد که پرُ رنگ‌ترین عنصر فیلمنامه در آن اپیزود به عنوان نام آن محاسبه می‌شود و برای جلوگیری از سردرگمی در داستان روشی موثر است. دومین مورد هم به ترتیب بهترین تا بدترین اپیزودهای سریال ۶ قسمتی «قصه‌های وحشی» که بیننده حتی بدون دیدن کامل فیلم، بتواند در مدتی کمتر بهترین اپیزودهای آن را مشاهده کند. خب به سراغ اولین اپیزود سریال «قصه‌های وحشی» می‌رویم.

در اولین اپیزود تنها عاملی که کارگردان بر روی آن تاکید زیادی می‌کند، صرفا عنصری به اسم غافل گیری و شوکه کردن مخاطب است و هیچ گونه جذابیت سینمایی را برای بیننده ندارد. تنها موردی که به چشم می‌آید، استفاده موثر از زاویه و التهابات دوربین توسط کارگردان برای القای موثر لحظه سقوط هواپیما است

اپیزود اول «کینه دیرینه»:

اولین اپیزود از «قصه‌های وحشی» به شدت اغراق آمیز و خارج از منطق است و جز یک پند ساده هدف دیگری را در سر نمی‌پروراند. اولین لوکشین فیلم در یک فرودگاه نمایش داده می‌شود و به دنبال آن نمایی از مسافران هواپیما مسافرتی را می‌بینیم. مسافرانی که همه به امور خود مشغول‌اند و اولین مکالمه فیلم بین یکی از کارکترهای زن و مرد در اولین اپیزود فیلم رقم می‌خورد. زمانی که مکالمه به سمت و سوی گذشته می‌رود –آشنایی دادن کارکتر زن با کارکتر مردی که استاد موسیقی بوده و نامزد کارکتر زن به دست او رد شده بود-. این مکالمه زمانی رویه عجیبی به خود می‌گیرد که تمام مسافران هواپیما از یک فرد واحد سخن می‌گویند. همه آنها از فردی به نام گابریل پاسترناک سخن می‌گویند؛ مسافری دوست قدیمی و صمیمی او بوده و مسافر دیگری مسئول هیات داورانی بوده که در دوره‌ای، موجب سرافکندی گابریل شده بود و دیگر مسافران که هر کدام شیمی خاصی با گابریل پاسترناک داستان ما داشته‌اند. آنها قربانی کینه دیرینه گابریل شده اند و گابریل با انتقامی که هم آتشی بر جان خود است و هم کسانی که موجب آزار و اذیت او شده‌اند، آن کینه دیرینه را صاف می‌کند. اولین موردی که در این اپیزود به چشم می‌آید، غیر منطقی بودن آن است که با اغراق زیادی همراه شده است. اولینِ آنها مربوط به نا آشنا بودن تمام افرادی که با گابریل در ارتباط بوده‌اند جز یکی دو نفر! هماهنگی و تدبیر گابریل برای تدارک دادن چنین انتقامی خونین و در نهایت خودکشی به همراه نقشه منحصر به فردش، با عقل جور در نمی‌آید و در اولین اپیزود تنها عاملی که کارگردان بر روی آن تاکید زیادی می‌کند، صرفا عنصری به اسم غافلگیری و شوکه کردن مخاطب است و هیچ گونه جذابیت سینمایی را برای بیننده ندارد. تنها موردی که به چشم می‌آید، استفاده موثر از زاویه و التهابات دوربین توسط کارگردان برای القای موثر لحظه سقوط هواپیما است که در دیگر اپیزودها به اوج هنرمندی کارگردان در استفاده از فیلمبرداری به بهترین نحو می‌رسیم.

قبل از شروع شدن اپیزود دوم، تیتراژ فیلم به نمایش در می‌آید و نکته‌ی قابل ذکر آن نیز مربوط به تناسب نام فیلم «قصه‌های وحشی» با تصاویری از حیات وحش و حیوانات وحشی همراه شده است که کارگردان از همان اول نوید قصه‌هایی از جنایت و خشونت و قتل و خون و خونریزی را به مخاطب می‌دهد که به نوعی انسان‌ها را خطرناک‌تر از وحشی گری‌ها و خوی حیوان گری و هوس غریزی و درندگی حیوانات نشان می‌دهد. پس در تیتراژ نیز میفهمیم که با چه اثری مواجه هستیم و مقصود کارگردان از نام گذاری «قصه‌های وحشی» چه بوده است.

اپیزود دوم به مراتب با کیفیت‌تر از اپیزود اول است که رویه غافل گیری را به درستی و معقولانه مورد هدف قرار داده است و با دختری مواجه می‌شویم که از فردی که باعث نابود شدن خانواده‌اش –خودکشی پدرش که مسبب بدبختی آنان همان مشتری رستوران توراهی بوده است

اپیزود دوم «مرگ موش»:

اپیزود دوم به مراتب با کیفیت‌تر از اپیزود اول است که رویه غافل گیری را به درستی و معقولانه مورد هدف قرار داده است و با دختری مواجه می‌شویم که از فردی که باعث نابود شدن خانواده‌اش –خودکشی پدرش که مسبب بدبختی آنان همان مشتری رستوران توراهی بوده است- شده بود که اکنون در شبی بارانی و خاص به ملاقات هم در آمده‌اند، آن هم کاملا به صورت اتفاقی. اولین موردی که با دیدن این اپیزود به یاد شما می‌آید، غافل گیری ترنتینو گون دَمییِن زیفرن در پایان بندی اپیزود دوم است که بیننده را بر خلاف موردی که پیش بینی کرده بود می‌راند و دقیقا همان چیزی که احتمال وقوع پایین‌تری را دارد بسط می‌دهد. با یک سناریو درست و حسابی، تعلیق جان تازه‌ای در این اپیزود به خود می‌گیرد ولی باز هم در ادامه و بررسی دیگر اپیزودها، بهترین آنها را در چند شاخه –فیلمنامه، تعلیق و خاصیت پند آموز اجتماعی- لیست می‌کنیم. خب داستان این اپیزود درست در زمانی نگرانی را بر دامن خود می‌بندد که بیننده از انتقامی قدیمی نوایی می‌شنود و زنی را می‌بیند که می‌خواهد به دختر رنج کشیده رستوران کمکی کند –پیشنهاد قتل توسط مرگ موش توسط فرد دیگری در رستوران که همکار دختر سناریو داستانی ما بوده-. کوئنکا همان فرد خاطی و آنتاگونیست اپیزود این قسمت از «قصه‌های وحشی» است که باید به سزای اعمالش برسد. در همین قسمت می‌توانیم به اعتقاد بسیار شدید کارگردان به کارما و برگشت اعمال افراد به خودشان را پی برد که حتی پایه و بنیان همه اپیزودهای این اثر به این شکل طرح ریزی شده است که باید همه ی انسان ها در مدت محدود دنیای مادی، به سزای اعمالشان برسند و دیدگاه یک طرفه و تاکید بر این شیوه نقطه نظر، نمی‌تواند به راحتی مورد درستی به حساب آید و نمیشود به عنوان یک پوینت مرجع آن را نظاره کرد. خب به کوئنکا و اعمال شیطانی او برمی‌گردیم. درست در زمانی که کوئنکا باید جواب اعمال لوپ* گونه (حلقه‌ای تکرار شونده) خود را با جان و دل پذیرد، پسر او از نا کجا آباد به رستوران سر در می‌آورد. غذایی که در پیش کوئنکا سرو شده است، سمی است و فرزند او نیز بر سر میز از آن غذای سرو شده مصرف می‌کند؛ کارگردان با استفاده از ترس مخاطب از غذای سمی که هم در مقابل پدر گناهکار و هم در مقابل پسر بی گناه قرار دارد، تعلیقی نسبی را به وجود می‌آورد و استرس بیننده از به قتل رسیدن فردی بی گناه در جوار فردی گناهکار که مستحق مرگ است، ادامه می‌یابد. تا این که ورق برمی‌گردد؛ سناریو قتل از مسموم کردن به حالت قتل با سلاح سرد سوییچ می‌شود. بیننده دقیقا به دنبال مرگ خاموشی برای پدر و پسر بوده ولی خلاف آن را فیلمساز تدارک می‌بیند. کوئنکا با ضرب چاقو توسط همکار دختر گارسون چی، می‌میرد و پسرش بر خلاف او زنده می‌ماند.

اپیزود سوم «قصه‌های وحشی» دقیقا اوج کاری فیلمساز جهت بهره برداری‌های صحیح از زوایای دوربین و داستان گویی از زاویه دیوار چهارم قاب دنیای سینمایی است

اپیزود سوم «یک جادهِ دو طبقه»:

اپیزود سوم «قصه‌های وحشی» دقیقا اوج کاری فیلمساز جهت بهره برداری‌های صحیح از زوایای دوربین و داستان گویی از زاویه دیوار چهارم قاب دنیای سینمایی است. اپیزود دوم دقیقا در لحظه‌ای به پایان می‌رسد که خودرو پلیس در حال دور شدن دوربین و حرکت کردن به سوی جاده است. اپیزود سوم انگار به عنوان دنباله آن، اولین نمای خود را از جاده‌ای پر پیچ و خم می‌گیرد که دوربین بر کاپوت جلویی خودرو مورد نظر قرار گرفته است و نمایی واید از جاده مقابل به بیننده می‌دهد. این اپیزود از همان شروع خبر از قدرت بالای فیلمبرداری را می‌دهد. نمای بعدی به نمای جلویی خودرو ختم میشود که کارگردان برای نمایش مدل بالا بودن خودرو، از این نما بهره میبرد و نمای بعد دقیقا یک حالت لو انگل به خود می‌گیرد و در راس آن راننده خودروی گران قیمت را با تیپ و سَر و شکلی رسمی مشاهده می‌کنیم و فیلمساز از این زاویه نیز ابهت و برتری و غالب بودن راننده خودروی گران قیمت را به رخ تصویر می‌کشد. اما مانعی در راه است، یک خودروی قراضه و اسقاطی. ارتباط توام با خشونتی بین راننده متشخص و راننده بی سر و پا رخ می‌دهد. اکنون به شیوه بهره وری از دوربین برای معرفی راننده خودروی قراضه متصل می‌شویم. او –کارگردان- در نمایی آی لول از زاویه دید راننده ثروت‌مند و با نمایش سر و وضع خودروی اسقاطی فرد بی سر و پا، افسار قضاوت را به بیننده تقدیم می‌کند و در همان لحظه می‌توان خفت و خواری راننده بی چیز را مشاهده کنیم. اما داستان تمام نشده است، جاده هنوز ادامه دارد و همانند تایم لاین زندگی که تا پایان ادامه پیدا می‌کند، می‌رود. به بیان بهتر تا جاده باشد زندگی هم جلوه پیدا می‌کند (تشبیه جاده به زندگی). اکنون قانون احتمالات داخل می‌شود و خودروی گران قیمت فرد متشخص سناریو داستانی ایپزود سوم ما، پنچر می‌شود. پنچر شدنِ خودرو همانا و رسیدن آن فرد بی سر و پا با خودروی اسقاطی‌اش هم همانا. در نمایی لانگ شات از رودخانه ای که در پایین پل روگذر قرار دارد مواجه می‌شویم که باز هم کارگردان از زوایه دوربین به مخاطب خود نخ می‌دهد. جایگاه کرکتر فرد ثروتمند و قدرتمند داستان ما به خطر می‌افتد و او دلش نمی‌خواهد با فرد لاتی که به پیشتر در جاده باعث آزاد و اذیت او شده بود، درگیر شود ولی آن شخص اوباش از درگیری و انتقام بدش نمی‌آید. نماهای لو انگل از کرکتر ثروتمند جای خود را به نماهای های* انگلی (high angle) می‌دهند که در خور فیلمنامه سراییده شده است. قیام آنارشیستی سوسیالیستی کارِگری کرکتر اوباش شروع کننده دوئلی از نوع حرص و کینه است. دوئلی که باید حتما یک سوی رزم با به قتل رساندن دشمن‌اش، پیروز از میدان بیرون بیاید. بالاخره باید یک سو پیروز شود یا نه؟ سرانجام کاسه صبر کرکتر ثروتمند لبریز می‌شود و او نمی‌تواند تمام بی‌احترامی و حمله‌هایی که کرکتر اوباش به او کرده است را فراموش کند. هر دوی آنها در اوج کینه و عداوت با یکدیگر رفتار می‌کنند. لحظات نفس گیر درگیری معلق وار آنان در فاصله جاده و رودخانه و فیلمبرداری درون خودرو که طراحی صحنه فیزیکی بسیار منطقی و طبق اصولی را رعایت می‌کند که بر هیجان نزاع دو کرکتر خاکستری اپیزود سوم کمک می‌کند. آتش خشم آنان دامن هر دو را می‌چسبد و هر دو را می‌سوزاند. نام این اپیزود بهبود یافته‌تر از دو اپیزود اول را «یک جادهِ دو طبقه» قرار دادم. جاده را می‌توان به زندگی دو انسان که در خطوط هم موازی شده بود، به حساب آوریم و “دو طبقه” را فاصله نابود کننده طبقاتی آنان را نیز عنصری بر کینه توزی و خشم اندوزی طبقه‌ای بر طبقه دیگر.

در این قسمت با موردی ساده و پیش پا افتاده از مواجه می‌شویم که از ضعیف‌ترین و وقت گیرترین اپیزودهای کل سریال-فیلم «قصه‌های وحشی» قرار دهیم. داستان به برخورد تقاطع گونه مشکلات اجتماعی و کاری و خانوادگی اشاره می‌کند که منجر به دیوانگی سرپرست یک خانواده می‌شود

اپیزود چهارم «مهندس دینامیت»:

در این قسمت با موردی ساده و پیش پا افتاده از مواجه می‌شویم که از ضعیف‌ترین و وقت گیرترین اپیزودهای کل سریال-فیلم «قصه‌های وحشی» قرار دهیم. داستان به برخورد تقاطع گونه مشکلات اجتماعی و کاری و خانوادگی اشاره می‌کند که منجر به دیوانگی سرپرست یک خانواده می‌شود. داستان از پارکینگ خوابیدن خودروی آقای مهندس آن هم برای پارک در جایگاه حمل با جرثقیل که به دلیل کم کاری شهرداری و کمرنگ بودن رد و علامت حمل با جرثقیل صورت گرفته است و آقای مهندس زیر بار ظلم نمی‌رود و اعتراض را از جامعه افسار گسیخته و اعصاب خورد کن شروع می‌کند و تششعات آن را به خانواده خود نسبت می‌دهد و باعث از بین رفتن دو سوی زندگی اش در جامعه و خانواده می‌شود. کارگردان در این اپیزود سعی می‌کند آشفتگی اجتماعی و تاثیرات مخرب آن بر فردی همانند مهندس دینامیت به تصویر بکشد. خیابان‌هایی را می‌بینیم که خودروهای زیادی مدت زیادی را در آن می‌گذرانند. –سرایت کردنِ شوریدگی و پریشان حالی که در طولانی مدت فشارهای روانی را دامن می‌زند- فیلمساز در اپیزود چهارم خود نیز به خروش درونی انسانی و آنارشیست گونه رجوع می‌کند و در ادامه معنوی داستان اپیزود سوم قرار می‌گیرد. تنها فرق مهندس دینامیت با فرد اوباشی که در اپیزود سوم نشان داده شده بود، انگیزه‌های جوش و خروش درونی‌شان بود. مهندس برای اثبات حرف خود –که با شیوه‌ای که فیلم به تصویر می‌کشد، حق نیز با او است- و بدست آوردن حق خورده‌اش، قیام می‌کند ولی فرد اوباش در اپیزود سوم از حالتی سادومازوخیسم سرچشمه می‌گیرد و باعث آزار و اذیت کرکتر دیگر می‌شود. اما نکته مشترک مهندس و ولگرد، انتقام و رضایت خاطرشان بود، رضایتی که برای هردوی آنان یک ری‌اکشن طبیعی در مقابل ارضای غریزه انسانی‌شان بوده و جوابی منطقی از اوضاع پیش آمده به حساب می‌آید.

در این اپیزود نیز به راحتی می‌توانیم به فیلم «Parasite» گریزی داشته باشیم؛ وکیل و دادستان و کارگر همانند چهار تن از اعضای خانواده انگل در فیلم بونگ جون هو به افراد ثروتمند دور و اطرافشان می‌چسبند و می‌چاپند؛ افرادی که پله‌های موفقیت خود را خاک خورده و ناتوان می‌بینند

اپیزود پنجم «ثروت و قانون»:

اولین موردی که از اولین اپیزود «قصه‌های وحشی» اذیت کننده است، اغراق در روایت رئالیسمی است که فیلم نوید آن را می‌دهد ولی به آن عمل نمی‌کند و در غیر منطقی‌ترین حالت به فیلمنامه خود می‌پردازد که با گذشت از دقایق ابتدایی و رفتن به سوی اپیزودهایی که در ادامه فیلم روایت می‌شوند، این مشکل بسیار تقلیل پیدا می‌کند و رضایت بیننده را از واقعه‌ای حقیقی که احتمال اتفاق آن بسیار بالا است، هُل می‌دهد. اپیزود پنجم نیز دقیقا مربوط به یک حادثه واقعی و با احتمال وقوع بالا کلیک می‌خورد. پسر یک خانواده ثروتمند، با خودرویی که برای پدرش است، با زنی باردار تصادف می‌کند و در یک لحظه و در طول ثانیه‌ای اندک، جان دو انسان را به راحتی می‌رُباید. پسر سراسیمه به خانه برگشته و اکنون نوبت به ثروت و مال و منال پدر گرامی او است که بتواند فرزندش را از منجلاب مصیبتی که به بار آورده است رهایی دهد. اما پارت بسیار مهم و پوینت اصلی قابل توجه در این اپیزود مربوط به چپاول کردن ثروت مرد پولدار داستان ما توسط اطرافیان او است که در این حین که او نیازمند کمک و استعانت اطرافیانش است ولی آنها نیز باید به نان و روزی خود برسند، آن هم از غارت کردن فردی درمانده و در تنگنا. در این اپیزود به معنای حقیقی کلمه به مفهوم خانواده و دوست و کسانی که در همه حال همراه یکدیگر هستند می‌رسیم. نگرانی پدر خانواده از مشکلی که برای پسرش پیش آمده است و از آن سو نیز نگرانی مالی سه تن نان خوران دولت (وکیل و دادستان و کارگر خانوادگی‌شان). در این اپیزود نیز به راحتی می‌توانیم به فیلم «Parasite» گریزی داشته باشیم؛ وکیل و دادستان و کارگر همانند چهار تن از اعضای خانواده انگل در فیلم بونگ جون هو به افراد ثروتمند دور و اطرافشان می‌چسبند و می‌چاپند؛ افرادی که پله‌های موفقیت خود را خاک خورده و ناتوان می‌بینند و پله‌های نردبان افرادی چون خانواده ثروتمند در «Parasite» و «Wild Tales» همانند فولادی مرغوب می‌پندارند و با بی‌رحمی تمام بر آن قدم رو می‌کنند. به بیان بهتر پله‌های نردبانی موفقیت آنان، کَله‌هایی از افرادی است که از آنان در زمینه‌هایی پیشی گرفته‌اند و راز موفقیت خود را در لگدمال کردن سر و صورت افراد موفق تلقی می‌کنند.

. آخرین اپیزود دقیقا تکامل یافته‌ترین و کامل‌ترین آنها نیز است. اپیزودی که به طور کامل با فیلمی کوتاه و کامل (با پرولوگ و سناریو جذاب داستانی و اکت بسیار عالی بازیگران) بیننده را مواجه می‌کند

اپیزود ششم «عروسی خونین»:

خب به آخرین ایپزود «قصه‌های وحشی» رسیدیم و یکی از طولانی‌ترین اپیزودهای فیلم نیز به حساب می‌آید. آخرین اپیزود دقیقا تکامل یافته‌ترین و کامل‌ترین آنها نیز است. اپیزودی که به طور کامل با فیلمی کوتاه و کامل (با پرولوگ و سناریو جذاب داستانی و اکت بسیار عالی بازیگران) بیننده را مواجه می‌کند. شب عروسیِ رومینا (کرکتر عروس با بازی بسیار خوب اریکا ریواس) و آریل (کرکتر داماد با بازی دیگو جِنتایل) است و باید در خیال عوام شبی با خوشی و سرحالی رقم بخورد ولی آن طور که باید رقم نمی‌خورد. عروس و داماد در محوطه‌ای شامل دود و تاریکیِ خاص مرسوم در مراسم عروسی وارد مجلس می‌شوند. فضا مه آلود و تاریک است ولی یک عنصر به شدت می‌درخشد و گرمی زیبایی را به عروسی دو جوان داده است؛ آن روشنایی همان رومینا و آریل هستند که با شور و هیجانی غیر قابل توصیف با وصلتی که بینشان رخ داده است به حضار تقدیم کرده‌اند و آنها را نیز در شادی خود سهیم می‌کنند و پایکوبی و شادی مهمانان جلوه زیبایی به این شب می‌دهد. همه چیز در بهترین حالت طی می‌شود تا این که رومینا، آریل را به دلیل شواهدی که هم به چشم خود می‌بیند (در مراسم عروسی و ارتباط او با زنی دیگر) و هم در طول دوره دوستی دیده است، با بدترین چیزی که برای یک دختر در شب عروسی‌اش رخ می‌دهد مواجه می‌شود و راهکار او چیست؟ چگونه می‌توان فردی را با این اعمال بخشید؟ گفتگوی مربوط به وضعیت دیوانه وار پیش آمده در رقص تانگوی رومینا و آریل به حقیقت تلخی ختم می‌شود؛ رومینا جواب سوال های مطرح شده مان را با سوال های دیگری میدهد؛ او نیز تصمیم به مقابله به مثل کرده و وضیعت نابه سامان را بدتر از پیش می‌کند. جشن عروسی رویه طبیعی خود را به روان پریشی جنون آمیز از سوی رومینا تقدیم میکند و با هر لحظه احتمال انفجار این جنون را میتوان به صورت کامل احساس کرد. روابط خانوادگی به راحتی نابود می‌شوند و تنها چیزی که می‌ماند شرمساری طرفین و در نهایت نابود شدن بهترین شب زندگی عروس و داماد.

اگر بخوایم اپیزودهای «قصه‌های وحشی» را رتبه بندی کنیم، باید بیشتر به سراغ اپیزودهای موجود در نیمه دوم فیلم برویم ولی به طور دقیق، لقب بهترین اپیزود را به اپیزود ششم (عروسی خونین) می‌دهم و که چالش برانگیزترین روایت را به شکلی صعودی و نزولی با فراز و فرودهای بسیار زیاد روایت می‌کند و بیننده را در سناریو خود غرق می‌کند. دومین اپیزودی که رتبه دوم را به خود اختصاص می‌دهد مربوط به اپیزود سوم (یک جادهِ دو طبقه) است که به نوعی شکوفایی کارگردان در داستان گویی از زاویه دوربین و هنرنمایی‌اش در تصویر کشیدن دکوپاژی فیزیکی بسیار عالی رقم می‌خورد. رتبه سوم نیز مربوط به اپیزود پنجمی (ثروت و قانون) است که با روایت متعادل و منطقی خود، تجربه‌ای دیگر از اوضاع در هم برهم می‌دهد و جزو بهترین اپیزودهای «قصه‌های وحشی» قرار می‌گیرد. مورد قابل ذکر در باب «قصه‌های وحشی» دقیقا مربوط به یک کلمه است؛ انتقام. انتقامی که می‌تواند برای سفید کردن دفتر سیاهی از کینه توزی‌های قدیمی باشد ( اپیزود اول کینه دیرینه) و یا مربوط فردی باشد که از بیماری روحی روانی خاصی رنج می‌برد (اپیزود سوم یک جادهِ دو طبقه) و یا داستانی از یک خیانت و مقابله به مثل و برگرداندن حق و حقوق خود (اپیزودهای ششم و چهارم).

مورد قابل ذکر در باب «قصه‌های وحشی» دقیقا مربوط به یک کلمه است؛ انتقام

همانطور که در نقد بیان کردم، «قصه‌های وحشی» دقیقا یک فیلم ۶ قسمتی از دنیایی است که در آن زندگی می‌کنیم. دنیایی که خشم و نفرت و کینه حرف مهمی را می‌زنند و رذایل اخلاقی اند که اکنون در کورس رقابت قرار دارند. پس اگر به دنبال اثری با ۶ روایت متفاوت که هر کدام دغدغه‌ای از مشکلات جامعه و زندگی اجتماعی و خانوادگی را به تصویر می‌کشند هستید، در دیدن «قصه‌های وحشی» تعلل نکنید. حتی اگر حوصله دیدن کامل آن را نیز ندارید، میتوانید به همان صورت اپیزودی و فردی ببینید و با توجه به رتبه بندی ذکر شده در نقد، فیلم را به پایان برسانید (دیدن سه عدد از بهترین اپیزودها). گرچه ضعف و عواملی غیرمنطقی در تعدادی از اپیزودها بسیار مشهود است ولی اپیزودهای دیگری هستند که مشکل آن را همانند سرپوشی می‌پوشانند. اکنون که بازار فیلمهای خارجی زبان داغ است، از دست دادن فیلمی چون «Wild Tales»، عمل درستی نمی‌باشد و اثر لذت بخشی را از دست خواهید داد.

برچسب‌ها: ، ،

مطالب مرتبط



مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.

  • Zegma says:

    ممنون از نقد خوبتون دیدن این فیلم حتما پیشنهاد میشه با رنک ۱۸۱ در imdb ارزششو داره یک معجون کله پا کنه فوق العاده که میشه چندین بار دیدش و هر بار مجذوب یکی محتویات این مخلوط شد و درضمن یک مشکلم با نقدتون داشتم که سلیقه ایه بنظر من اپیزود دینامیت پر از نکته و درس بود و بهترینش چرا که یه جورایی قشنگ یه ایرانی میتونه همذات پنداری کنه با جنگل اسفالت و قانونی که هزار تا قوس خم میشه دادش و برای گرفتن حقت دینامیت لازمی و جوکری دیدیم در لباس مهندس البته یه جاش حرف قشنگی زدن بهش پولو بده بیخیال باش اسون بگیر و از زندگیت لذت ببر همینی که هس بساز باهاش.

  • حامی says:

    آقا خجالت نکشیدی از این شاهکار سینمایی بد گفتی؟!