نقد و بررسی Insomnia؛ بی‌خوابی نولان

13 March 2020 - 22:00

اشتباه. اشتباهی در هاله‌ای از ابهام. چگونه باید یک اشتباه را قضاوت نمود؟ آن اشتباه درست همان چیزی است که آسایشِ روایتِ زندگی را دچار اختلال می‌کند. ارتکاب اشتباه در باب چه موردی؟ آن اشتباه ممکن است به پایان دادن جان یک نفر ختم شود. اشتباهی که از ضعف نشات می‌گیرد؛ ضعفی گسترده به دلیل کمبود توان قوای جسمانی بدن؛ توانی که در اثر “بی خوابی” –برهانی بر توجیه امر صورت گرفته- تحلیل رفته است و آن فرد دچار اشتباه شده است، آن هم اشتباهی بر یک قتل مرموز و ابهام آمیز. این بار به سراغ سومین اثر از کریستوفر نولان کارگردان بریتانیایی هالیوود خواهیم رفت. چندی پیش دومین اثر بلند این کارگردان را مورد نقد و تحلیل قرار دادم (نقد و تحلیل فیلم «Memento») و اکنون به سراغ سومین اثر بلند این کارگردان نام آشنای هالیوود، به نام «بی خوابی» یا «Insomnia» می‌رویم. «بی خوابی» از بازیگران معروف هالیوود با نام‌های آل پاچینو و رابین ویلیامز فقید و هیلاری سوانک بهره می‌برد و نام کریستوفر نولان نیز بر خلاف «Memento»، فقط در جایگاه کارگردان خود نمایی می‌کند و نویسندگی به عهده او و برادرش جاناتن نمی‌باشد. «بی خوابی» با وقفه دو سال از «ممنتو» وارد میدان شد و با توجه به استقبال مثبت مخاطبان و منتقدان و حتی فروش مناسب، باز هم «بی خوابی»  از تَگ آندرریتد بر بدنه خود بهره می‌برد و دلیل آن هم به خاطر مساعد بودن تمام پارامترهای سینمایی در وجه معروفیت عام اثر –نام کارگردان و از آن مهمتر نام بازیگران معروفی که در فیلم هنرنمایی می‌کنند- کاملا نامشخص است. با نقد «بی خوابی» همراه با سینما فارس باشید.

سومین اثر بلند نولان، «بی خوابی» میباشد که از بازیگران معروف هالیوود با نام‌های آل پاچینو و رابین ویلیامز فقید و هیلاری سوانک بهره می‌برد و نام کریستوفر نولان نیز بر خلاف «Memento»، فقط در جایگاه کارگردان خود نمایی می‌کند و نویسندگی به عهده او و برادرش جاناتن نمی‌باشد

مدت زیادی است که کریستوفر نولان را در جایگاه کارگردان می‌شناسیم و جزو معدود کارگردان‌های زنده جهان است که تقریبا تمام فیلم‌هایش توسط موج وسیعی از بینندگان عام مشاهده می‌شود. کارگردانی که در هر اثرش با سِیلی از ری اکشن‌های مثبت و منفی و با جهت گیری‌های چپ و راست گرایانه به ضمن افکار رادیکالی و آریستوکراسی فوران می‌کنند و به باد تنقید و یا تمجید می‌گیرند. نولان همان کارگردانی است که باید ارزیابی شود، آن هم از سوی تعداد زیادی از طرفداران و مخالفانش. همین امر دلیلی بر عملکرد مشکلی است که این فیلمساز در جایگاه کارگردانی باید متحمل شود ولی در نگاه مخاطب، این موارد توجیه پذیر است؟ خیر، مخاطب یک اثر سینمایی می‌خواهد، نه بیشتر نه کمتر. عملی که نولان در تعدادی از آثار اخیرش نتوانسته است به آن برسد و با ضعف و مشکلات زیادی هم جنب با روایت ناقص و پوشالی ادامه داده است. ولی باید در تاریخ به عقب برگردیم تا نولان را بهتر بشناسیم. کارگردانی که بهترین فیلم‌هایش به دورانی برمی‌گردد که اولین آثار این کارگردان محسوب می‌شدند و او نتوانست شیوه مساعدی که با فوکوس بر آن معنی پیدا می‌کرد، به سطح مورد نظر برسد. کارگردانی که از استاد استنلی کوبریک فقید حرفی به میان می‌آورد و الگوی خود را نیز کوبریک می‌داند ولی حتی بویی از آن هم نبرده است. هنوز نمی‌توان باور کرد شخصی که فیلمی به نام «ممنتو» را به سینما تقدیم کرده است، با آثاری بغرنجی پس از «ممنتو»، سینمای خود را تخریب کرده است. حتی نولان را با “سینمای خاصی” مورد هدف کلام خود قرار می‌دهم ولی نقصان او مانع بر بهره برداری من از مفهوم “سینمای خاص” شده است. حتی جهش ناگهانی سطح کیفی فیلم‌های این کارگردان نیز موجب خدشه دار کردن تالیف او در آثارش شده است. مولف بودن نولان نیز با این جهش، نیمه تمام می‌ماند و نقص مهیبی در خود پرورش داده است. باز هم مقایسه و حتی کنار هم آوردن نام نولان در کنار کوبریک موجب لغزش در سخن می‌شود چون ترازوی تالیف نولان در مقایسه با کوبریک بسیار مشمول بر کاستی می‌شود. مورد دیگری که باید در شیوه فیلمسازی نولان ذکر کنم مربوط به استفاده مکرر و واضح این فیلمساز از تکنیک‌های شخصی خودش است. تکنیک‌هایی که با کوتاهی و عدم هدفمندی به خصوصی، با «فرم» اثر بیگانه است و نولان دقیقا همان کارگردانی تکنیکالی است که متبلور شدن «فرم» را نفهمیده است. تکنیک‌های نولان را می‌توان بارها و بارها مورد بررسی و مطالعه قرار داد که تعدادشان کم هم نمی‌باشد ولی در همین حد پایان می‌یابند. بگذارید با مثال برایتان مسئله را باز کنم. وقتی نام کارگردانی به اسم نولان می آید، ناخودآگاه اسم آثاری چون سه گانه «شوالیه تاریکی» و «تلقین» به پشت آن ردیف می‌شود. به عنوان مثال یکی از آنها، «تلقین»، یک اثر به شدت تکنیک زده و با ساختاری هدفمند و استفاده از تدوین تداومی‌هایی موثر و بازی با میزانسن و چندین و چند مورد دیگر به مانند خلق در جهت مثبت فیلمنامه سببی و روایت گری‌های دوگانه ولی یک چیز گم شده است، آن هم نولانیزه شدن اثر است! نولانیزه را می‌توان کلمه‌ای برای تعریفِ فرم خاص نولان نسبت داد که اثری به اسم «تلقین» فقدان آن را در خود می‌بیند و چون در حال نقد و بررسی «بی خوابی» از نولان هستیم، بیش از آن، آثار دیگر این کارگردان را تفحص نمی‌کنم و صرفا با چند پیشنهاد جملات خود را خاتمه می‌دهم. اکنون برای فهمیدن بیشتر موارد گفته شده، پیشنهاد می‌کنم آثار دیگری از سینمای استاد کوبریک را مشاهده کنید که حکم تصدیقی بر مفاهیم به قلم آمده باشید. آثاری چون «دکتر استرنجلاو» و «پرتقال کوکی» و «چشمان تماما بسته» را برای مشاهده “سینمای کوبریک” به شما معرفی میکنم و بتوانید تفاوت ها را با بینش عمیقی درک کنید. با این شرایط هنوز امیدوارم به برگشت این کارگردان به دورانی که جایگاه سینمایی‌اش –تاکید بر جایگاه سینمایی و نه جایگاه رضایت مردمی و از دید مخاطب عامه پسند- بالاتر از اکنون بوده و بتواند اصل خود را کندوکاو کند.

وقتی نام کارگردانی به اسم نولان می آید، ناخودآگاه اسم آثاری چون سه گانه «شوالیه تاریکی» و «تلقین» به پشت آن ردیف می‌شود. به عنوان مثال یکی از آنها، «تلقین»، یک اثر به شدت تکنیک زده و با ساختاری هدفمند و استفاده از تدوین تداومی‌هایی موثر و بازی با میزانسن و چندین و چند مورد دیگر به مانند خلق در جهت مثبت فیلمنامه سببی و روایت گری‌های دوگانه ولی یک چیز گم شده است، آن هم نولانیزه شدن اثر است!

«بی خوابی» سومین اثر بلند کریستوفر نولان است که در سال ۲۰۰۲ در آمریکا اکران شد و در حال حاضر جزو فیلم‌هایی لقب گرفته است که کمتر از دیگر آثار شناخته شده است. این اثر نیز می‌تواند مهر تاییدی بر علاقه بسیار زیاد کارگردانان هالیوودی به بازسازی آثار اروپایی باشد که سینمادوستان آثارشان را دنبال می‌کنند. از «دختری با تتوی اژدها» دیوید فینچر گرفته تا «بوی خوش زن» از مارتین برست و «بی خوابی» کریستوفر نولان (نسخه‌های اصلی این فیلم‌ها به ترتیب با همین نام در کشورهای دانمارک، ایتالیا و نروژ و با اختلاف چندین ساله از آثار بازسازی شده هالیوودی اکران شده بودند) فیلمی درام جنایی معمایی –درست همانند دومین اثر این کارگردان به نام «ممنتو»- که روایت نامعمولی را –همانند تمام آثار نولان- در بک گرند داستانی رشد می‌دهد که دلیلی است بر تمایزی بین این اثر و آثار مشابه. این درست همان چیزی است که نولان از فیلم‌هایش می‌خواهد، “فراموش نشدنی”. فیلمساز این عنصر را در قوانین نامعمول روایت آثارش حفظ کرده است که تمام بینندگان همیشه به یاد ساخته‌های او باشند. اگر بگوییم فیلمی در ژانر جنایی درام، این فیلم همانند دیگر آثار مشابه ساخته شده نباشد و قطعا «بی خوابی» چیزی متفاوت‌تر از دیگر رقبا باشد. این تفاوت دقیقا به دیدگاه مخاطب سینمادوست، امضای کاری نولان برداشت می‌شود ولی استراتژی محض و خاص بودن در سینما به معنای تکنیک نمی‌باشد و بلکه با یک رشته افکار مواجه هستیم که فیلمساز نمی‌خواهد به این سادگی فراموش شود، تعدادی از آنان وارد حیطه خلق و آفرینش آثار منحصر به خودشان می‌شوند و تعدادی دیگر نیز با تفکر به چگونگی خلق تفاوت با دیگر آثار –جایگزینی تفاوت در قدمگاه امضای کاری که نولان فقدان آن را حس می‌کند و راز موفقیت خود را در تفاوت قائل شدن اثر خویش با اثر فلان کارگردان ژانر مربوطه می‌داند ولی سعی نمی‌کند قدمگاه ثابت خودش را تاسیس کند- می‌پندارد و با این شیوه به مسیر خود ادامه می‌دهد.

خلاصه داستان «بی خوابی» مربوط به کارآگاهی حرفه‌ای می‌باشد که برای رازگشایی پرونده قتلی مشکوک، که مقتول نیز دختر جوانی است- وارد آلاسکا می‌شود. آلاسکایی که آب و هوای متفاوتی دارد و از همه مهم‌تر ۶ ماه شب است و ۶ ماه روز. باز هم تکنیک زمان و بازی با زمان به کار نولان می‌آید و مخاطب نیز در اثر تخلیط تایم ها، به هیپنوتیزم این کارگردان در می‌آید و راهی برای فرار نیز برایش مقدور نمی‌باشد. در اولین دید اجمالی بر «بی خوابی»، به تکراری بودن و داستان همیشگی قتل و جنایت و یافتن قاتل روایت نظر خود را می‌رانیم ولی باید بدانید داستان فقط به یک قتل محدود نمی‌شود و اشتباهات جبران ناپذیری در پرونده قتل به وجود می‌آید که در ادامه به نقد و بررسی و تحلیل «بی خوابی» می‌پردازم.

خلاصه داستان «بی خوابی» مربوط به افسری حرفه‌ای می‌باشد که برای رازگشایی پرونده قتلی مشکوک، که مقتول نیز دختر جوانی است- وارد آلاسکا می‌شود. آلاسکایی که آب و هوای متفاوتی دارد و از همه مهم‌تر ۶ ماه شب است و ۶ ماه روز

نکته: اگر فیلم را مشاهده نکرده‌اید، ادامه متن ممکن است داستان را برای شما اسپویل کند.

اکنون باید از تیتراژ فیلم به سراغ «بی خوابی» نولان برویم. تیتراژ این اثر یک مورد قابل تامل دارد. آن هم مربوط می‌شود به نام اثر. اگر مشاهده کنید خواهید دید که نام فیلم، «بی خوابی» در ابتدا با فونتی مبهم و کوچک‌تر از حالت نهایی در بک گرندی از یک بافت پاک که همزمان با واضح شدن واژه «Insomnia» در ثقل تصویر، خونی در بین این بافت همه گیر می‌شود و تمام بافت را آلوده می‌کند. اولین تطابق داستان با تیتراژ را در همین لحظه می‌یابیم. نولان با این روش، در حال نخ دادن به مخاطب در باب ترادف کلمه «بی ‌خوابی» و بک گرند پاکی که در اثر این کلمه خون آلود می‌شود، است. کم خوابی دلیلی بر یک عمل خون آلود مانند قتل. مورد دیگری که باید آن را ذکر کنم معنای مجاز گونه واژه «بی خوابی» در نام بکار رفته در اثر است. مجاز از یک نقص فنی انسانی، یک بیماری روانشناسانه و یک افسار گسیختگی تدریجی. پس از چند نمای توصیفی و نمایش فردی که در حال پاک کردن خونی بر دستمالی است (در ادامه به هویت آن فرد که آل پاچینو می‌باشد، پی می‌بریم و هدف او برای به دام انداختن متهم لایق مجازات را درک می‌کنیم)، که نمایشی از یک قتل صورت گرفته و تعیین قاتل و مقتولی در بک گرند آن نما است، به اولین نمای راستین اثر می‌رسیم. یک نمای اکستریم کلوز آپ از چشمان خسته و خواب آلود کارآگاه ویل دُرمر. حالت خواب آلود تلقین واری که توسط چشمان کاربلد آل پاچینو رقم می‌خورد. به تمام پارامترهای اولیه فیلم رسیده‌ایم. کم خوابی به همراه قتل، قتلی دیگر و هدف اصلی و کم خوابی یک کارآگاه. موقعیت قرارگیری هواپیمای شخصی پلیس در آلاسکا است. در همان ابتدا با تیم پلیس محلی آلاسکا و فرمانده حوزه و مسئولان آن آشنا می‌شویم. خب دلیل آمدن ویل دورمر کارآگاه پُر آوازه آمریکایی و دستیارش هَپ اکارت به آلاسکا چه بوده؟ قضیه مربوط به قتلی هوشمندانه می‌باشد که مقتول یک دختر تین ایجری بوده و به دلیل درخواست پلیس محلی آلاسکا برای کمک از پلیس لس آنجلس، دو کارآگاه عازم آلاسکا می‌شوند.

مورد مهمی که باید ذکر کنم معنای مجاز گونه واژه «بی خوابی» در نام بکار رفته در اثر است. مجاز از یک نقص فنی انسانی، یک بیماری روانشناسانه و یک افسار گسیختگی تدریجی

در «بی خوابی» با صراحت بیانی مواجه هستیم که با وجود شباهت ژانری با اثری دیگری از نولان، «ممنتو»، تفاوت های زیادی را بین دو اثر به وجود آورده است. «بی خوابی» به سرعت به سراغ پرونده قتل می‌رود و با تجربه و بنابر گفته‌های تحلیلی کارآگاه دورمر از بررسی جسد مقتول، به هوشمندانه و حساب شده بودن قتل پی می‌بریم که خبر از قاتلی حرفه‌ای را می‌دهد. طبق معمول و مانند تمام آثار جنایی پلیسی، در «بی خوابی» نیز به سراغ چندین و چند مظنون و متهم می‌رویم که هر کدام علاوه بر نزدیک شدن هر چه بیشتر بیننده به قاتل اصلی، به همان اندازه بیننده را از قاتل اصلی دور می‌کنند و این همان تناقض موجود در آثار جنایی است که مخاطب را در چالش‌هایی بیندازد و در نتیجه لذت یک کارآگاه بازی درست و حسابی را برای بیننده به ارمغان بیاورد. تقریبا می‌توان گف کریستوفر نولان در اوج سادگی –سادگی را می‌توان در مقابل پیچیدگی افراطی این کارگردان در اثری چون «تلقین» به حساب آورد- به سراغ پرونده جنایی بازسازی شده‌اش رفته است. تمام قوانین علت و معلولی را با آشکاری تمام به تصویر می‌کشد و بیننده صرفا با توجه به اتفاقات پیش آمده در فیلمنامه می‌تواند به تمام سناریو پی ریزی شده غالب شود. یکی دیگر از این موارد مربوط به اختلافی است که بین کارآگاه دورمر و همکارش اکارت ختم می‌شود که بیننده نباید دعوا و نزاع آنان بر سر میز شام را بیهوده و صرفا موقعیتی برای سپردن اثر به زمان به حساب آورد و در ادامه به ربط روانشناسانه این سکانس با سکانس دومین قتلی که به وقوع می‌پیوند بیان کرده و راهکار نولان و پیشبرد این خرده پی رنگ داستانی را تحلیل می‌کنم.

طبق معمول و مانند تمام آثار جنایی-پلیسی، در «بی خوابی» نیز به سراغ چندین و چند مظنون و متهم می‌رویم که هر کدام علاوه بر نزدیک شدن هر چه بیشتر بیننده به قاتل اصلی، به همان اندازه بیننده را از قاتل اصلی دور می‌کنند

کارآگاه‌ها قدم به قدم به مظنون حقیقی نزدیکتر می‌شوند. هوشمندی بالای کارآگاه دورمر را در حین بازجویی پسری که مدتی دوستِ مقتول بوده را مشاهده می‌کنیم و با توجه به قاطعیت و ذکاوت بالای ویل دورمر، به راحتی حق را به او می‌دهیم. پس لرزه‌های اولین تغییر ناگهانی جهت طی شده توسط فیلمنامه با پیدا شدن کیفی که متعلق به دختر کشته شده بود کلیک می‌خورد و از همه مهمتر لوکیشنی است که کیف از آنجا ضبط شده است و اکنون به عنوان یکی از راه حل‌های کشف قاتل، از آن استفاده می‌شود. یک تیم از پلیس‌های محلی و دو کارآگاه زبده برای رمز گشایی از قتل مشکوک راهی مکانی می‌شوند که کیف را پیدا کرده بودند. قرار پلیس و فرد مظنون به خوبی پیش می‌رود و در یک آن، به دلیل سر و صدایی که بلندگوی پلیس به راه می‌اندازد، ملاقات پلیس و مظنون به مشکل بر می‌خورد. تعقیب و گریز پلیس و متهم، در اصل مقوله‌ای کاملا به حاشیه رفته و به شدت عنصری اضافی و مازاد است ولی همین عنصر ما را به لحظه‌ای از فروپاشی درونی می‌فرستد که مطمیناً از بهترین سکانس‌های «بی خوابی» به حساب می‌آید. ما به عنوان بیننده در چند راهی عذاب آوری قرار می‌گیریم. اول باید موقعیت پیش آمده را تشریح کنیم. متهم با شنیدن صدای تیز بلندگوی پلیس که به صورت ناخواسته به بانگی نامشروع بدل می‌گردد، پا به فرار می‌گذارد و به دنبال آن گروهی از پلیس که در کمین او بودند نیز به دنبال آن؛ متهم به تنهاترین چاره‌اش که کلبه‌ای در میانه رودخانه است، متوسل می‌شود و سپس از یک راه مخفی به کناره رودخانه راه پیدا می‌کند؛ در همین حال تیم پلیس نیز پا به پایش حرکت می‌کنند و جز دستگیری او، هدف دیگری ندارند؛ کناره رودخانه به شدت مه آلود است و به تبع شعاع دید بسیار پایینی را برای افرادی که در مه هستند به ارمغان می‌آورد؛ در یک رویارویی در مه، درست در موقعیتی که کارآگاه دورمر و یکی از اعضای پلیس محلی بودند، متهم با تیراندازی مستقیم، پلیس محلی را از ناحیه پا مصدوم می‌کند. در همین لحظه عنصر دلهره و ترس از مه در دل مخاطب جا خوش می‌کند و مخاطب هیچ کجای دیوارهای سه گانه فیلمبرداری (قاب ضمنی آثار سینمایی و دنیای تئاتر) را امن نمی‌داند. همگام با چشم ناکارآمد کارآگاه ویل دورمر و پلک زدن‌های مکرر او، لحظات را خفقان آورتر حس می‌کند. همه چیز سریع می‌گذرد و در تم کِدر اتمسفر، ناگهان شخصی در تیرراس دورمر قرار می‌گیرد و دورمر نیز چون می‌دانست اگر عجله نکند ممکن است جان خود را از دست دهد، بدون کوچکترین مکثی تیراندازی می‌کند و با پیش رفتن به سوی مقتول، به اشتباهی که مرتکب شده است پیوند می‌خورد و همکار نیمه جان خود را مشاهده می‌کند و در نهایت مرگ او. اکنون به ترتیب تمام جهات این قتل را بررسی می‌کنیم. اولین آنها مربوط به فضای مه آلود کنار رودخانه است که بینایی کارآگاه دورمر را با مشکلی جدی مواجه کرده است (یک عامل غیر انسانی و غیر عمدی)؛ مورد دیگر مربوط به “کم خوابی” و با معنایی دقیقتر، “بی خوابی” کارآگاه دورمر است که به دلیل آب و هوای آبنرمال آلاسکا، این مشکل انسانی برایش پیش آمده است (یک مورد انسانی و به طور نسبی غیر عمدی)؛ عامل سوم به اختلافات دورمر و اکارت متصل می‌گردد. اگر یادتان باشد گفته بودم دعوا و نزاع به وجود آمده بر سر میز شام که بین دورمر و اکارت رخ داده بود، نباید سهل انگاری فیلمنامه و صرفا سکانس‌هایی گذرا و پوچ تلقی کرد. پس با اختلافات بین این دو همکار، احتمال به قتل رسیدن او آن هم به صورت عمدی توسط دورمر محتمل است (یک مورد انسانی و قتل عمدی)؛ عامل چهارم و آخرین آنها نیز به قاتلی برمی‌گردد که با عکس العملی که از خود در تعقیب و گریز نشان داده بود، ترس دورمر را برانگیخته و در نتیجه تیراندازی دورمر را باید عملی برای دفاع از جان خود در نظر گرفت (یک مورد انسانی و قتل عمدی). این تحلیل دقیقا همان هدفی است که نولان به فکر عملی کردن آن بود و مخاطب در چالش تشخیص عامل قتل دوم، حتی قتل اول را به دست فراموشی بسپارد. برای بیان بهتر باید سبکی از استاد هیچکاک و حتی دیوید لینچ را بیان کنم که من آن را به عنوان عنصری به نام “موتورِ روایت” می‌نامم. خب منظور از موتور روایت چیست؟ موتور روایت یعنی قطعه و تکه‌ای از فیلمنامه که با کمک ابزارِ موجود در روایت، به سمت و سوی مورد نظر هدایت می‌گردد و به معنای دقیقتر، “روشن” می‌شود. روشن کردن موتور روایت نیز با چندین و چند روش صورت می‌گیرد که به عنوان مثال می‌توان به انواع تکنیک‌های ساختاری و روایی اشاره کرد که هر کدام می‌توانند استارت زننده موتور روایت باشند و وقتی هم که موتور شروع به کار کند، آنگاه فیلمنامه به حیطه اصلی خود یعنی پی ریزی سناریوی داستانی ورود پیدا می‌کند. یکی از آن تکنیک‌ها که در فیلم‌هایی چون «روانی» یا «Psycho» آلفرد هیچکاک و تعدادی از آثار دیوید لینچ مشاهده می‌شود، تکنیکی به نام «مک‌گافین» است. این همان تکنیکی است که کریستوفر نولان در «بی خوابی» دست به اجرای آن زده است. این تکنیک به معنای استفاده از سوژه و یا ابزاری در طول روایت است که کارگردان با استفاده از آن، فیلمنامه داستان را وارد زمینه‌‌ای می‌کند که هدف نهایی‌اش رقم بخورد. در باب «بی خوابی» باید قتل اولی را که مربوط به قتل دختر نوجوانی می‌باشد را کِیس مورد نظر تکنیک “مک‌گافین” بدانیم و قتل دوم را هدف نهایی کارگردان که با استفاده از تکنیک نام برده، به ثمر رسیده است.

باید برای فهماندن بهتر سبک به کار گرفته شده توسط نولان، سبکی از استاد هیچکاک و حتی دیوید لینچ را بیان کنم که من آن را به عنوان عنصری به نام “موتورِ روایت” می‌نامم. خب منظور از موتور روایت چیست؟ موتور روایت یعنی قطعه و تکه‌ای از فیلمنامه که با کمک ابزارِ موجود در روایت، به سمت و سوی مورد نظر هدایت می‌گردد و به معنای دقیقتر، “روشن” می‌شود

مورد قابل تاملی که در رابطه با اثری چون «بی خوابی» وجود دارد، احراز هویت ژانر به کار رفته در آن می‌باشد. اگر به دید یک فیلم جنایی-معمایی هدفمند و کنش گر به آن نگاه کنیم، قطعا چیزی جز پشیمانی برای دیدن همچین اثری برایمان حاصل نمی‌شود. به عنوان مثال مقایسه «بی خوابی» با اثری چون «هفت» یا «Se7en» از دیوید فینچر عملی در ظاهر درست ولی در باطن بسیار اشتباه است. کافی است به شیوه نگارش فیلمنامه دو اثر مشاهده کنید که ببینید در عین حال که از یک سبک و سیاق بهره می‌برند، در همان حال با یکدیگر متفاوت‌اند. دیوید فینچر به وضوح در «هفت» به تکنیکی به نام کارآگاه بازی دامن زده است و با فن روایتیِ دانای محدود حق مطلب را ادا کرده است و توانسته اثری به غایت حرفه‌ای و متمرکز در ژانر فینچری بسازد ولی نولان درست در جایگاه مقابل فینچر قرار می‌گیرد، آن هم به قصد و از عمد. این همان درک لازم از «بی خوابی» در قدم اول می‌باشد که نباید به عنوان فیلمی با ضرب آهنگ سرنخ بازی و همراه با ته مایه چهره خشن و بی رحم قتل و روحیات یک قاتل به حساب آورد و از آن سو نیز نباید انتظار هرکول پوآروی آگاتا کریستی-طور را مترادف با فردی به نام ویل دورمر در «بی خوابی» تلقی کرد. همانطور که پیشتر نیز به آن اشاره کردم، باید «بی خوابی» را دقیقا با معیارهای شخصی خودش مقایسه کرد و کارگردانی که در پشت آن ایستاده است، نمی‌خواهد آثارش در یک‌رنگی آثار سینمایی محو و ناپدید شوند و همیشه خاص بودن اثرش را در تیتر اول فیلمسازی خود لحاظ کرده است و نتیجه این اعمال نیز در بعضی از موارد موفقیت آمیز و در بسیاری از مواقع ناموفق و حامل شکستی به معنای حقیقی “سینِما”. «بی خوابی» نیز جزو آثاری است که فیلمساز به هدف نسبتا موفقیت آمیز خود رسیده است و به دنبال آن انتظار مناسبی را هم از بیننده می‌خواهد.

اگر «بی خوابی» را با دید یک فیلم جنایی-معمایی هدفمند و کنش گر نگاه کنیم، قطعا چیزی جز پشیمانی برای دیدن همچین اثری برایمان حاصل نمی‌شود

در ادامه داستان از یک پرونده قتل به دو پرونده پیشرفت می‌کنیم. بدلیل آن که بیننده در طول فیلمنامه همراه با کارآگاه دورمر بوده، اضطراب قتلی که او مرتکب شده بود را هم در وجود خود حس می‌کند و با توجه به وضع ناخوش روحی و روانی دورمر، این تنش به سطوح بالاتری رخنه کرده و در نتیجه مخاطب را در پرونده‌های جنایی غرق می‌کند. رونمایی از اولین قاتل داستان با شِم کارآگاه بازی ویل دورمر به دشواری ولی شدنی صورت می‌گیرد. دو قاتلی که به گفته‌های تلفنی قاتل اول، از اکنون با هم همکار اند و باید هوای یکدیگر را برای پرونده های جنایی که به بار آوردند داشته باشند. در تعقیب و گریزی که ویل دورمر از آپارتمان والتر فینچ –قاتل دختر نوجوان با هنرنمایی رابین ویلیامز- داشته است نیز ارجاع دقیقی به تعقیب و گریز کارآگاه میلز (برد پیت) و جان دو (کوین اسپیسی) در فیلم «هفت» بوده و می‌توان نیم نگاهی که نولان به بهترین‌های این سبک داشته است را بفهمیم. یکی از مشکلاتی که «بی خوابی» از آن رنج می‌برد دقیقا برعکس نام فیلم به حقیقت تبدیل می‌شود. قتل، پرونده جنایی، معمای طرح شده و سرگردانی تیم کارآگاهان پلیس، همه و همه نوید یک داستان جدی را می‌د‌هند که حتی باید توسط کارگردان توسط اتمسفر سازی‌های چندگانه –اکت بازیگران، کم رنگ و روح بودن لوکیشن های فیلمنامه و غیره- به وقوع بپیوندد و به نوعی به بیننده شرایط حاصله را تلقین کند ولی اگر اندکی “کم‌نمکی” فیلم را زیاد کنیم، از قالب سینمایی عامه به بیان بهتر جذب مخاطب عام در حد و اندازه مدیوم سینما، میوفتد و مخاطب نیز نمی‌تواند به پای دیدن فیلم دوام بیاورد. تمام تکه اجزای فیلم به خودی خود طراحی نسبتا قابل قبولی دارند ولی در ترکیب با هم و رسیدن به سطح بالای مفهوم بصری، عاجز اند. نتیجه نیز به سمتی ختم می‌شود که کم روح بودن اثر و کشش کم فیلمنامه را به دنبال دارد. بنابراین در تماشای اثری چون «بی خوابی»، امکان خواب ‌آلودگی به سرتان می‌زند و شاید از دیدن ادامه آن منصرف شوید.

تمام تکه اجزای فیلم به خودی خود طراحی نسبتا قابل قبولی دارند ولی در ترکیب با هم و رسیدن به سطح بالای مفهوم بصری، عاجز اند. نتیجه نیز به سمتی ختم می‌شود که کم روح بودن اثر و کشش کم فیلمنامه را به دنبال دارد

ورود رابین ویلیامز به فیلمنامه هم از نقاط مثبتی است که تا حد نسبی توانسته است جان تازه‌ای به اثر بدهد. تقابل میان ویل دورمر و والتر فینچ در کشتی مسافربری و دیالوگ‌های رد و بدل شده آنها نیز از موارد قابل ذکر می‌باشد و همزمان با آن، ضرب آهنگ فیلم نیز سرعت بیشتری به خود گرفته و کمی از حالت کُند و کِدر خود فاصله می‌گیرد. بازجویی پلیس که در ظاهر هماهنگ شده بین دورمر و فینچ به نظر می‌آمد، با فروپاشی درونی کارآگاه دورمر وارد خطوط قرمزی می‌شود که تعلیق لو رفتن هر دوی آنها را پیش از بیش پُر رنگ می‌کرد و نقش آفرینی بسیار زیبا آل پاچینو نیز در این سکانس چشم نواز و هنرمندانه صورت می‌گیرد. با دیالوگ الی بور (هیلاری سوانک)، مسئول پرونده قتل هَپ اکارت همکار ویل دورمر، به درون آشفته دورمر با سابقه پی می‌بریم. “یک پلیس خوب به این دلیل نمیتونه بخوابه که هنوز یه قسمتی از معما براش حل نشده (بی خوابی مفرط ولی مثمر ثمر) و یه پلیس بد، عذاب وجدانش نمیزاره بخوابه (بی خوابی مفرط ولی پوچ)” که همین دیالوگ بی خوابی‌های چندگانه دورمر را توجیه می‌کند. آل پاچینو درست همان پلیس بدی است که عذاب وجدان مرگ همکارش و از همه مهمتر مختومه شدن پرونده قتل دختر نوجوان با دروغ و حیله‌ای که سرِ هم شده بود، که در پی آن زندگی یک پسر جوان تا ابد به خاموشی می‌گرایید، مانع خوابیدن او می‌شود و این امر در حالتی رقم خورده که ویل دورمر به تنها چیزی که نیاز داشت، فقط خواب بود. به برداشت پایانی «بی خوابی» می‌رسیم. ویل دورمر را غرق در عذاب وجدانی ابدی می‌یابیم که با تمام وجود، نمی‌خواهد همه چیز به نفع والتر فینچ و حتی خودش رقم بخورد. که نتیجه این رشته افکار به تیراندازی خونین بین دورمر و فینچ ختم می‌شود و در نهایت دورمر به آرزوی قلبی‌اش، خوابی طولانی، می‌رسد و در آلاسکایی که ساده‌ترین نیاز، خوابیدن یک انسان را از دورمر دریغ کرده بود، خوابی به همراه آرامش درونی و بدون عذاب وجدان به او هدیه می‌دهد و دورمر تا ابد چشمانش را می‌بندد.

در کارنامه کاری نولان، سومین اثر او که به نوعی مهجورترین اثرش می‌باشد، فیلمی در بهترین حالت متوسط است و ارزش یک بار دیدن را دارد. فیلمنامه با خطاهای کم و بازیگران با اَکت‌های مناسب در فیلم جلوه می‌کنند

در کارنامه کاری نولان، سومین اثر او که به نوعی مهجورترین اثرش می‌باشد، فیلمی در بهترین حالت متوسط است و ارزش یک بار دیدن را دارد. فیلمنامه با خطاهای کم و بازیگران با اَکت‌های مناسب در فیلم جلوه می‌کنند. نولان در صدد موفقیت فیلم قبلی خود، «ممنتو»، بر می‌آید ولی نمی‌تواند به سطح بالای خود برسد که دلایل متعددی از اورجینال نبودن فیلمنامه تا محدودیت‌های کارگردانی او در این فیلم به حساب آوریم. نقش آفرینی افرادی چون آل پاچینو و رابین ویلیامز از نقاط قوت فیلم به حساب می‌آید و «بی خوابی» نیز همان تراز کاری بالا (به نسبتی کمتر در نقش آفرینی ویلیامز) مشاهده خواهید کرد. در دیدن «بی خوابی» انتظارات خود را پایین آوردید و خود را برای دیدن فیلمی راضی کنید که بعد از مشاهده، از خاطرتان محو می‌شود و دیگر چیزی از آن به یادتان نمی‌آید. اگر هم از طرفدار‌ان آل پاچینو و نولان هستید و علاقه‌مندید که همکاری آن دو را در یک اثر سینمایی مشاهده کنید، «بی خوابی» گزینه مناسبی است.

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.