نقد و بررسی فصل اول سریال Dracula | تنزل سرنوشتِ دراکولا

15 June 2020 - 22:00

شخصیتِ دراکولا یا خون‌آشام‌ها از موجوداتِ مورد علاقه‌ی خیلی از دوست‌داران کتاب‌های فانتزی-ترسناک یا سینما هستند. دراین دو مدیوم بارها شاهد داستان‌های متفاوت و جدید از این موجودات بوده‌ایم؛ همیشه فضاسازیِ قوی (قلعه‌های معروف این سری و قبرستان‌های تاریک) و حتی طراحی‌های وحشتناک در این عناوین استفاده ‌شده‌، که در واقع علاقه‌ی بسیاری از افراد به همین موضوعات به همراه تِم مِلودرام و تاریک و تراژیکشان است، که موجب محبوبیت چنین موجوداتی در مِدیوم‌های مختلف شده. در جدیدترین اثرِ شبکه‌ی “بی‌ بی سی” سریالی سِه قسمتی که درمورد دراکولای معروف که اکثرا با کتابِ بِرم استوکر میشناسیمش، منتشر شده و طرفدارانِ دراکولا هم که هرگز عنوانی از این شخصیت را از دست نخواهند داد! با نقد و بررسی فصلِ اولِ این سریال همراه من و سینما-فارس باشید.

ترکیب رنگ‌های قرمز و سیاه در تیتراژ، که نشان دهنده و نماد همیشگی و سرنوشت کُنت قصه هستند؛ خوشبختانه، سریال دراکولا وقتی تلف نکرده و به سرعت به عمقِ ماجرا پَرتمان می‌کند. با این حال مدت قسمتِ اول زمان نسبتا طولانی و تقریبا ۹۰ دقیقه است، که دلیلی بر آن که به عنوانِ فیلمی مستقل تماشایش کرد، می‌باشد. در ادامه دلیل این موضوع را خواهید فهمید.

از قسمتِ اول شروع می‌کنیم؛ که تصویرگرِ یکی از چند دراکولای خوبِ به نمایش گذاشته شده تا به اکنون است. ما با آثاری بسیار خوب و با کیفیتی مثل فیلم “دراکولایِ بِرم استوکر” اثر کارگردان بزرگ فرانسیس فورد-کاپولا قبلا رو به ‌رو شده‌ایم و بعد از آن چندان فیلم چشم‌گیری درمورد دراکولا منتشر نشده که دقیقا همان چیزی باشد که طرفداران پرشور و شوق انتظارش را دارند (خون‌آشام‌ها بحثشان جداست) اگرعنوان مذکور را مشاهده کرده باشید، حتما می‌دانید که داستان مستقیما از روی کتابی به همین نام به قلمِ بِرم استوکر اقتباس شده است. اما چرا بحثِ فیلمِ “دراکولایِ بِرم استوکر” را پیش کشیدیم؛ این اثر به خوبی توانسته بود انتظاراتی که از یک دراکولای تمام و کمال انتظار داریم را برآورده کند. داستان و فضاسازی به شدت عالی بود و به تمامی جنبه‌های مهم داستانی و شخصیتی دراکولا اهمیت داده شده بود. مطمئنا هر فیلم یا سریالی که بخواهد درمورد شخصیتِ دراکولا، حداقل به موفقیتی کمی و کیفی دست پیدا کند، باید نکاتی که “دراکولای بِرم استوکر” را به موفقیت رسانده‌اند را سرمشق قرار دهند. وقتی اثری این‌چنین در تمامِ مسائل عالی بوده، ویژگی‌های متفاوت و جدیدی که به آن اضافه شده بیش از پیش به چشم می‌آیند و رقابت بر سر این اضافات، که همه‌گی مستقیما توسطِ کارگردان یا نویسنده پیاده شده‌‌اند، رخ خواهد داد. حتما می‌دانید فرانسیس فورد-کاپولا چه کارگردانِ نام‌داری بوده و روح خاص آثارِ (یونیک) این کارگردان که به فیلم‌هایش داده در این اثر هم هویداست. خب برویم سراغ سریال؛ با این حال به صِراحت می‌توان اعلام کرد قسمت اولِ دراکولا ۲۰۲۰ دقیقا همان چیزی است که انتظار می‌رفت، حال با تمامِ کم و کاستی‌هایی که دارد.

کسی که غم همیشه جزئی از وجودشه، کسی به انتظار یک‌بار دیدن خورشید هزاران سال منتظر مونده و در اعماق وجودش، رستگاری رو از این دنیا می‌خواست. ولی سرنوشتش تِراژیک رقم خورد و واقعا سرنوشت، زندگی دیگه‌ای بهش بدهکاره.

اقتباسِ داستانی خوب و وفادار، شخصیت‌های کاملا گیرا، رعایت نکات کاملا حائز اهمیتِ و تاثیر گذارِ دیگر؛ فضاسازی و خلقِ یک اتمُسفر گیرای کلاسیک، حتی قوانین، قدرت‌ها و ضعف‌های دراکولا به درستی پیاده شده و در کنار همه این موارد می‌رسیم به اضافات سازندگانِ این سریال، درست مثل دیگر سازندگان پیشین (جالب است برخی از اضافات “خیلی بد”، برخی دیگر “خیلی خوب” هستند) همان‌طور که گفته شد این یعنی دقیقا همان انتظاری که داشته بودیم، برآورده شده و چیزی بهتر از این برای طرفداران نیست. اما، افسوس که این روند فقط و فقط در قسمتِ اول هویداست! بگذارید تفاوتی درمورد این سریال با دیگران ذکر کنیم؛ این سریال، تقریبا هر قسمتش یک فیلمِ جداگانه هم می‌تواند باشد همین نکته جالبی برای تماشاگر ایجاد کرده. مثلا قسمتِ اول کاملا به مانند یک فیلم جداگانه و مستقل، می‌تواند نظر مخاطبان را جلب کند. این موضوع تفاوت‌های در بررسی سریال و فصل اول ایجاد کرده و شاید نتوان اینجا همه‌ی قسمت‌ها را چه خوب چه بد، یک‌جا کُل در نظر گرفت؛ قضیه برعکس شده و جز نسبت به کُل برایمان مهم‌تر است، با دلایلی که در ادامه توضیح می‌دهیم، متوجه چرایی این امر خواهید شد.

بلاهایی که دراکولا بر سر قربانیانش میاره، خصوصا در مورد کارتر بدین صورت هست که می‌بینید؛ جالب این‌جاست وقتی کارتر از عشقش به مینا صحبت می‌کنه، واکنش دراکولا در یک کلام “اشک‌آوره”. چه قدر این موضوع خوب خلق شده و لایق تحسینه؛ چرا که با این وضعیت دراکولا در در کنارِ این‌که غم گذشته رو یادآور می‌شه، روی بدُ نشون می‌ده و همون چیزی که مد نظر ما هست، اتفاق می‌افته.

اما یک چالش همیشگی برای تقریبا تمامی فیلم‌های که قبلا ساخته‌ شده‌اند، وجود دارد. نه فقط دراکولا بلکه اکثر کاراکترهای کاریزماتیک و محبوب قدیمی. درمورد این چالش برای دراکولا توضیح می‌دهیم (باشد که برای دیگران هم همین است!) اگر بخواهیم در این دوره‌ی زمانی دراکولا را به تصویر بکشیم، مطمئنا کار دشواری در پیش داریم. چرا؟ زمانی که فیلم نوسفِراتوی معروف در سال ۱۹۲۲ منتشر شد و از اولین فیلم‌های ترسناک و اولین خون‌آشام‌های سینما بود، وضعیت کاملا برایش متفاوت بود. یا همان زمانی که فرانسیس فورد-کاپولا “دراکولایِ بِرم استوکر” را ساخت نیز، بدان صورت آن‌چنان که باید و شاید مخاطبان از این موجوداتِ خوفناک اطلاعی نداشتند. با تحقیقی نه چندان طولانی متوجه خواهید شد که در طول تاریخ، به کرات این شخصیت در تئاترها یا سینماهای متفاوت در کُل جهان به نمایش درآمده؛ ولی دلیل این‌که شاید هیچ کدامشان تاثیر گذارتر از تعداد انگشت شماری نبوده‌اند، رفته رفته شناخت مخاطب از ناشناخته‌ها بود! همان مثالِ ناشناخته‌ها و تاثیرِاولیه‌شان؛ در زمان کنونی به همین دلیل رسیدن به این امر بسیار سخت و طاقت فرسا شده است و ریسکی بسیار سنگین به حساب می‌آید. چرا که اگر به مخاطب عام توجه‌ای نشود، سازندگان با شکستی تجاری روبرو خواهند شد. دیگر مخاطب زیر و بمِ دراکولا و خون‌آشام‌ها را از قبل می‌داند و فکرش را کنید تاثیر گذاری اثر چقدری باید باشد که چنین مخاطب‌هایی، تجربه‌ی رضایت بخشی داشته باشند، دقیقا آن‌طور که از دراکولای اصیل انتظارشان می‌رود. (مثالش این افرادم شخصِ نگارنده!)

کُنستانتینِ سریال دارکولا ۲۰۲۰ زن است؛ دیگرهرچیزی شد نباید بگذاریمش زیر سر موضوعات فمنیستی و این صحبتا (البته شاید) مشکل نه نبوغ، نه هوش و زکاوت، نه جنسیت کُنستانتین است؛ بلکه دقیقا کمدیِ تحمل ناپذیر و بذله‌گویی این شخصیت، مشکل اصلیست. کافی بود مقداری این شخصیت جدی وعمیق باشد، واقعا همه‌چی رو به راه می‌شد.

این موضوع نه فقط برای دراکولا، بلکه برای اکثر شخصیت‌های محبوب پیش آمده. با ریسک نکردن سازندگان، شاهد مردمی شدن و عام‌تر بودن هدف خواهیم بود. (خب برویم ادامه‌ی بحثِ خودمان) حتی تعاریف جدیدی برای چنین موجوداتی شده؛ الان از خون‌آشامِ عاشق و شاعر گرفته وجود دارد، تا دراکولاهای عجیب و غریب که صرفا بد نیستند ولی “آن” نیستند. با چنین وضعیتی هم برخی مسائل به خوبی روشن می‌شوند؛ مثلا دلیلِ این‌که چرا خیلی کم فیلمی مختص این شخصیت با خصوصیات قدیمی ساخته می‌شود. یا این‌که چرا دیگر درمورد خون‌آشام‌ها شاهد عناوین متفاوتی هستیم. حتی مثلا چندین سریالِ متفاوت از این موجودات مثل “خاطرات خون‌آشام”، “خون حقیقی” یا حتی مجموعه‌ی پر فروشِ “گرگ و میش” منتشر شده‌اند، که بعضا تعریف متفاوتی از خون‌آشام‌های این دوره است و مخاطبان جدید چنین چیزی می‌بینند. خلاصه کلام و جمع بندی این است؛ اگر که در این وضعیتِ متفاوت و به‌ روز دراکولایی کاملا اصیل ساخته شود، کار سازندگان دیگر به مانند گذشته آسان نیست و چالش‌های بسیاری پیش روی آن‌ها قرار دارد. به همین دلیل مدتِ زیادی از آخرین فیلمی که دراکولا به شکل کامل در آن حضور داشته می‌گذرد، که موضوعات ذکر شده دلایل چنین واقعه‌ایست.

نورپردازی و فضاسازی تاریک با مکان‌های قدیمی ترکیبی عالی رقم می‌زند. آغاز داستان و به دام افتادن جاناتان کارتر در چنین فضایی نسبت به دو قسمت دیگر سریال با اختلاف فاحشی برتر است.

البته سریاِل دراکولا مهم‌ترین و بهترین دراکولای موجود را انتخاب کرده؛ این دراکولا کاملا وجودی اصیل، خشن و فریبکار، بدون احساس درگیری‌های این‌چنینی و البته پیش‌زمینه‌ی داستانی کاملا درست و به‌جا دارد. دقیقا کُنت قصه همانیست که معشوقِ از دست رفته و داستانِ همیشگی و غم‌انگیزش را دارد و در قلعه‌ی معروفش کل خانواده و نزدیکانش را از دم تیغ گذرانده یا زندانی کرده، آن هم به واسطه‌ی معامله با شیطان و از دست دادن انسانیتش و تبدیل شدن به موجودی کَریه که حتی نمی‌تواند خودش را هم در آینه ببیند (این است همان دراکولای وحشت‌آور و ترسناک) ما با شخصیتی ضعیف و روحیه‌ی عاشقانه‌ی امروزی طَرف نیستیم؛ چرا که اصلا چنین موجودی خودش مرکز و روایت‌گر داستان می‌شود. بلکه به همان هیولایِ وحشتناکِ خون‌خوار که انتظارش می‌رود، نیاز است تا دیگر ما دراکولا را به عنوان عامل خطر بشناسیم. ناسلامتی قضیهِ درموردِ یکی از خوفناک‌ترین موجوداتِ ترسناک و وحشت‌آور است، که امروزهِ شاید آن‌چنان طرفدار ندارد، ولی در گذشته بسیار محبوب و مورد توجهِ مردم بود. خب دیگر مابقی ماجرایمان یکی از بهترین نکاتِ سریال است. این عامل وحشتِ مخاطب در نقطه‌ی مقابل است و ما اصلا با دراکولا همراه نخواهیم بود (البته فعلا فقط بحثمان قسمتِ اول است) بلکه داستان از دیدِ دیگر شخصیت‌ها روایت خواهد شد. این اَمر خیلی به داستان و روایتِ مد نظرِ ما کمک کرده و خیلی نکته مثبت و درخشانی است، که متاسفانه در ادامه‌ی سریال ناموفق عمل می‌کند.

مینا معشوقه‌ی جاناتان که برای رسیدن و کمک به عشقش مسیر زیادی آمده. داستان این دو نفر به طور قابل توجه‌ای شبیه به گذشته‌ی دراکولا و معشوقه‌ی از دست رفته‌اش است (اطلاع دارید که این شخصیت‌ها، مختص سریال نیستند و در کتاب‌ها هم وجود دارند)

بازیگرِ دراکولا آقای کِلیس بَنگ خیلی مناسبِ این کاراکتر است؛ از لهجه‌ی بسیار خاصش و ادای کلمات به شکل ظریف گرفته تا میمیکِ صورت، همه‌چی رنگ و بوی دراکولا را داراست. دیگر بازیگرها نیز بسیار قابل قبول هستند، ولی مشکلی در رابطه با کُنستانتینِ داستان وجود دارد. فعلا درمود نکته‌ی داستانی بیشتر بحث کنیم؛ با این‌که گفته شد قسمتِ اول خود به تنهایی به مانند یک فیلم جداگانه می‌باشد، ولی قسمت‌های دوم و سوم ادامه‌ی مستقیم این قسمت هستند و این سریال مرتبطِ با هم است، درست مثل تمامیِ سریال‌های دیگر. ولی موضوع این است اصلا و ابدا هیچ کدام از دو قسمتِ بعد حس و حال تماشای قسمتِ اول را ندارند! و به شدت ضعف و افتِ باورنکردنی دارند. جاناتان هاکر وکیلِ داستان به قلعه کُنت دراکولا می‌رود و برای مسائل حقوقی و دیگر مسائل، پایش به داستان تِراژیکش باز می‌شود. آن‌جا فقط و فقط کُنت دراکولا اقامت دارد و خب به دامِ این هیولای خون‌خوار که اکنون پیر شده می‌افتد و باقی ماجرا. داستانِ جداگانه‌ی هاکر، عِلل و معلول‌های درستی دارد و کاملا متفاوت، بعدِ جدید و مِلودرامی به قصه اضافه می‌کند، که کشش لازم برای همراهی با مخاطب را دارد. جان کُنستانتین را که می‌شناسید؟ همیشه‌ ماجراهایش با دراکولا گره خورده و خاندانِ او به مبارزه با این موجودِ پلید در طول تاریخ مشهور هستند. بحث‌های مهم‌تری نسبت به داستانِ کُنستانتین سریال، در مرکز توجه قرار دارد. در اصل جان کُنستانتین، شخصیتِ اصلی این داستان‌هاست که در اینجا نمی‌دانم به چه دلیل جنسیتش که عوض شده هیچ، حتی به یکی از بدترین کاراکترهای داستان بدل شده. خب چرا؟ واقعا مشکلی نداریم با جنسیتش و کلا او به نوعی از اجدادِ این خانواده است (الکی دلیل تراشی می‌کنیم شاید همه می‌دانیم قضیه چیست، فقط به رویش نمی‌آوریم)

خشم دراکولا به مرور زمان بیشتر و بیشتر می‌شود؛ آخر هم به چنین کشتاری ختم شد و در چنین پِلانی جنبه‌ی تاریک دراکولا را، بیشتر نمایان کرده‌اند.

موضوع درمورد این است؛ به‌هرحال جان کُنستانتین، بسیار با ابهت و قدرتمند بوده و نگاهی که مردم از او داشته‌اند، نمادِ یک مبارزِ قهرمان بوده. ولی با این وضعیت مقداری ضعیف به نظر می‌رسد و گویی واقعا به زور باید به او اعتماد کرد. از همه بدتر از اضافاتِ سازندگانی که قبلا گفته شد دقیقا می‌توان به، کمدی و اضافه گویی این شخصیت اشاره کرد، چه قدر که این مسائله روی مُخ و بی‌جا است. قسمتِ اول، دقیقا مشابه یک کتاب کُهن و داستانی قدمت‌دار روایت می‌شود، که البته خوب و بد دارد، ولی خوبی‌هایش پراهمیت‌تر هستند و در نهایت وزنه‌ی ترازو برروی مثبت نشانده می‌شود. کسانی که تا به حال با دراکولا آشنا نبوده‌اند، فرصت خوبی در اختیارشان قرار گرفته و گویی این قسمت تعریف دوباره‌ی دراکولا برای مخاطبان جدیدتر است؛ چرا که هرچه خصیصه درمورد دراکولای اصلی باید بدانیم، را به بهترین حالت پیاده کرده‌اند. اما باید گفت که سازندگانِ نام‌دار فقط کمدیِ مخصوصِ شرلوک را به داستان اضاف نکرده‌اند (کارگردانان شرلوک، وظیفه‌ی ساخت این عنوان را برعهده گرفته‌اند) پیچیدگی همیشگیِ روایتی این سازندگان به خوبی به چشم می‌آید. از حق نگذریم، کسی به جز آن‌ها نمی‌توانست به این خوبی از پس این وجههِ مثبت بر بیاید (به‌راحتی نمی‌توان از داستان جذابِ آن چشم پوشی کرد، ریتم قسمت اول عالیست) این امر به خودی خود، یک مرتبه (لِول) به سطح این سریال اضافه کرده، اما باور نکردنی است چرا همه‌چی باید مختص این قسمت باشد و در ادامه به سراشیبی عجیبی منتهی شود. مثلا خیلی ضعف‌های عجیب و مختلفی وجود دارد؛ جلوه‌های ویژه برای این عنوان راستش را بخواهید در یک کلام خوب نیست! ما در سال ۲۰۲۰، چنین جلوه‌های ویژه‌ای انتظار نداریم و کاملا قدیمی و کهنه هستند. حتما که ضعف محسوب می‌شوند، موافقید؟ ای کاش بودجه و یا طراحی‌های بهتری شاهد بودیم، چرا که مطمئنا به موفقیت بهتر و بیشتر منجر می‌شد.

قسمتِ دوم هم‌چنان ادامه‌ دهنده راه است؛ حتی بسیار بهتر از قسمت سوم ظاهر شده و با تمام ضعف‌ها، داستان این کشتی و شخصیت‌های جدید به همراه دراکولایش، قابل قبول هستند. نه اینکه دراکولا در بهترین هتل به همراه وکیلش، در اینستاگرام دوست پیدا می‌کند (قسمتِ سوم حتی ارزشی ندارد که عکسی از مقاله به آن اختصاص دهیم!)

خب تا این‌جا که همه چی تقریبا خوب بود و با کمی کاستی‌های موجود راستش را بخواهید، اصلا به آن سخت نگرفتیم. اما می‌رسیم به یکی از عجیب‌ترین (با رعایت ادب مزخرف‌ترین!) چیزهای که در سریال وجود دارد؛ قسمت آخر. ماجرا چنان عجیب و غیر قابل باوراست، که با خودتان فکر می‌کنید و می‌گوید: چه شد اینجا؟ واقعا؟ این قسمت واقعی است یا مسخره‌مان کرده‌اند. عجیب آنجایست که این قسمت به دست سازندگانِ همان قسمت اول ساخته شده؟ وضعیت جوریست انگار قسمت سوم را شخص دیگری ساخته و اصلا در جریان نبوده که چه خبر است. دراکولا، در یک لحظه‌ی بسیارعجیب و بد به زمانِه‌ی امروزی کشیده می‌شود و داستان در ادامه‌ی چنین افتضاحی به انتهایش می‌رسد، در صورتی که یکی از مهم‌ترین کنجکاوی هایمان پایان قصه است. افسوس که به بدترین و تلخ‌ترین حالت ممکن پایان داستان برایمان خراب می‌شود. افتِ شدیدِ همه جانبه و پایین آمدن سطحِ سریال نزدیک به سریال‌های آبکی رده “بی” نامید کننده است. دراکولا در این زمانه نه جایی دارد نه باید باشد. ولی سازندگان، سریال را تبدیل به یک سریال سطح پایین می‌کنند که نمی‌شود روی آن حساب باز کرد و در آینده اصلا به امید ادامه‌ی آن ماند (بعید است ادامه‌ای درکار باشد، ولی منظور کلا پروژه‌ی دراکولای دیگر به دست “بی­ بی سی” است) این کیفیت و داستان واقعا به موضوعی مشکوکمان می‌کند؛ چنین اُفتی مربوط به دخالت بی جای شبکه بوده؟ شما در قسمت اول انگار دارید فیلمی اصیل و وحشتناک از دراکولا می‌بینید، با تمامِ ضعف‌ها این عنوان برای مخاطبان خاص بسیار دیدنی و ارزشمند است.

این قلعه، قصر یا کاخ دراکولا هر بار نامِ متفاوتی داشته است. اگر به داستان مربوطه علاقه‌مندید، اطلاعات جالبی در مورد آن می‌توانید بدست بیاورید، که لذت خاص خودش را دارد.

قسمت سوم شبیه به تغییر سبک و تکیه بر تعاریف امروزی صورت گرفته (هیچ چیزی بهتر از این نیست که بگویم کمدی تحویل می‌گیرید! وغیر قابل تحمل است) حتی قسمت دوم این عنوان، راستش با این که چندان جالب نیست اما به راستی چند برابرِ قسمت سوم ارزشمندتر است. حداقل اگرهمه‌چیز مثل قسمت دوم بود و تمام می‌شد، وضعیت این‌چنین افتضاح نمی‌شد. حال که متوجه‌ی این موضوع شده‌اید پس تکلیفِ قسمتِ سوم این سریال را مشخص کردیم و آن‌را غیر قابل تحمل و ارزشمند، برای بررسی در نظر می‌گیریم. (لاعقل قسمت دوم را می‌توان اندکی بررسی کرد) زجری که دراکولا به طعمه‌های خودش وارد می‌کند، مثال زدنی و همیشه از بخش‌های جذاب و حیرت انگیز تاریچه‌ی او بوده است. در اول داستان و حتی بخش‌های زیادی در قسمت دوم این موضوع آشکاراست. نامه‌ی “مینا” همسرِ کارتر را در ابتدا مشاهده می‌کنیم که به راستی عشق و وفاداری این دونفر را نمایان می‌کند، در بسیاری از بخش‌های قسمت دوم نیز مثال‌های دیگر وجود دارد؛ خب  دارکولا از همین موضوع چنان سواستفاده می‌کند که نفرینش می‌کنید! او طعمه‌های خودش را با بی‌رحمی و زیرکی تمام با زجر فراوانی که برایش مهم نیست، به قتل می‌رساند. همیشه ماجرای دراکولا مد نظر نیست؛ داستان دیگران هم اهمیت دارد. صد در صد با وضعیتی که از کارتر می‌بینیم، امکان ندارد بتواند قلعه را ترک کند. حتی برای اعضای کشتی مرتبط در قسمت دوم هم، دست دراکولا برای پیاده‌ کردن هرچیزی باز است. ریتم سریال و عطش دراکولا به شدت رو به افزایش است و هر لحظه تندتر می‌شود، حتی ۱۰ دقیقه‌ی آخر دیگر به اوج می‌رسد. خشونتِ سریال دقیقا با ریتم هماهنگ بوده و رفته رفته چنان خشمی از دراکولا را مشاهده می‌کنید، که به ذره‌ای انسانیت در او هم شک خواهید کرد.

در آخر کسی می‌تونه بهتر از آقای بَنگ حس و حال دراکولا رو به مخاطب منتقل کنه؟ دقیقا انتظاری که از دراکولا میره رو‌ ایشون به نمایش می‌گذارن، اون‌هم به شکلی درجه یک که از نکات مثبت و پررنگِ سریال محسوب می‌شه. (گفتن نداره که ظاهری هم که کُپ دراکولاست!)

در آخر باید به قسمت دوم هم نگاهی بیندازیم؛ قسمت دوم، دقیقا وِرژن ضعیف شده‌ی قسمتِ اول است. دیگر آن ماجرای معرفی دراکولا و فضاسازی‌های که گفتیم وجود ندارد و کل ماجرا، دیگر از نگاه کاراکترها هم گفته نمی‌شود و انسجامی نمی‌توان پیدا کرد! انگار داستان الکی کِش می‌آورد، نه این‌که همراهی کُنت بد باشد. فضاسازی این قسمت، حرف‌هایی برای گفتن ندارد؛ مقایسه‌ی فضاسازی قسمت اول و دوم کاری اشتباه است. فضاهای داخلی و طراحی قلعه‌ی به واقع بی‌انتها به حس و حال منتقل شده کمک می‌کند، شما واقعا احساس می‌کنید، برای “کارتر” حتی راه فراری از این ماجرا نمی‌تواند وجود داشته باشد، که موجب دقایق استرس‌زا و متفاوتی شده است. نورپردازی، اکثرا تاریک و فضاها کم نور هستند، این موضوع با معماریِ قدیمی و مکان‌های داخلی و تمام قلعه همراه است، که فضا قدیمی‌تر و کهن‌تر به نظر می‌رسد (صد در صد اتمسفر و تم باید این‌گونه باشد) به دلایل مذکور برچسب ضعیف و غیرقابل تحمل را به ترتیب، بر قسمت دوم و سوم می‌نشانیم و به عنوان جمع بندی هم می‌توان این‌گونه اعلام کرد: دراکولا و قسمت اولش ارزش تماشا را دارند؛ به هیچ عنوان این ارزش برای کُل سریال وجود ندارد. باید گفت سریالِ دراکولا به یک شکست و تلاش ناموفق بدل گردیده و به هیچ عنوان نمی‌توان از آن به عنوان یک سریال سطحِ متوسط هم یاد کرد. با این حال فیلمِ! قسمت اول، کاملا جداگانه قابل مشاهده است و ازآن لذت کامل را خواهید برد.

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.