گریفیث شاعر و پدر هنر سینما با تعمیم تکنیک و قلم خودش در هنر مسیر را برای جنبش “موج نو” و “نظریه مولف” هموار کرد. تپش ریشه های هنر او در سینما بخشی از روح خود را به این نظریه دمید. موج نو از منتقدان و مقاله نویسان مجله “کایه دو سینما” نشأت میگیرد. مجله ای که سردبیر اش “آندره بازن” بود. کلود شابرول با فیلم “سرژ زیبا” آغازگر این منش و مکتب بود. پس از او تروفو، رومر، گدار و… آمدند. این فیلمسازان سینما را اثر خود میدیدند.« فیلم همچون فرزندی میماند برای کارگردان. »فیلمساز بخشی از ذات و جان خود را به فیلم اش میبخشد. این تعاریف تداعی گر فیلم “چهارصد ضربه” تروفو است. تروفو در تیتراژ آغازین فیلم، این اثر را به آندره بازن تقدیم میکند که در آن زمان تازه فوت کرده است. «سینما بر اساس خط فکری کارگردان» نظریه ای بود که آستروک آن را به صورت مقاله ای در کایه دو منتشر کرد. “آلن رنه” جز همین فیلمسازانی بود که سینما را نزدیک به هنر های دیگر همچون ادبیات میدانستند. این دسته از کارگردان ها به فرقه “ساحل چپ” تلقی میشدند. آلن رنه پس از ساختن “گرنیکا”، “ونگوگ” و ” تمام خاطرات دنیا” مستند هایی که منش خود را با پرداخت تمیز و شیوایی کلام تحکیم کرده بودند. این مستند ها با مضمونی فراست وار، گزارش حس برانگیز خود را ادا میکردند. به طور کلی سینمای آلن رنه از مضمونی غنی و رمان گونه بهره میبرد. فیلم “هیروشیما عشق من” نیز در زمره منش بدیهی این کارگردان قرار میگیرد.
فیلم در عین مقابله با سیاست و ضد جنگ بودن تعریفی تازه به کلمه عشق و عاشق بودن میبخشد. خود فیلمساز نیز کار بسیار مشکلی در برابر فیلمنامه ای که الگریت دوراس نوشته است دارد، اما به خوبی از پس آن بر میآید. قصه ای پر تلاطم از گذشته ای پرفراز و نشیب که در زمان حال از زبان شخصیت هایی که نصفه نیمه ساخته شده اند بیان میشود. حال با کنکاش واضحی تر به جستار اذعان های گفته شده، وارد فیلم میشویم.
فیلم با تصاویر مستندی و دوربین گزارشی به تعمیم حس ناپاک و خشن جنگ میپردازد، نگاه متمرکزی بر اصابت بمب هسته ای هیروشیما دارد. تدوین موازی، صدای های سوبژکتیو با نطقی شاعرانه دست مایه ای میشود برای بیان احساسات یکی از درون مایه فیلم. رفته رفته نگاه صلح طلبانه و ضد سیاسی رِنه کم رنگ می شود. ادبیات عاشقانه به پرواز در میآید. ذات انسانیت عرصه را برای رشته روابط دو طرف تنگ میکند. این ذات منحط، محرک مناقشه ای است میان عشق و پاکی. آن مرد ژاپنی با این که خانواده دارد در پی جذب این زن فرانسوی است. خواهان دیدار با دوام اوست. جاذبه این زن فرانسوی علاوه بر زیبایی اش دال بر شخصیت گنگ و مبهم اوست. چهره ای غیر معتنابه که شناختن درون او لذتی عمیق به همراه دارد. رفته رفته شناخت کاراکتر زن در راهروی تفکر رنه به دغدغه ای برای مبدل میشود. شناخت او در گیر و دار گذشته ای ملموس در زمان وقت است. این گذشته فیلم را بیشتر از همیشه به ورطه ادبیات میکشد. کمی بع شمایل اثر میپردازیم.
فیلم با بهره گیری از اصل خردگرایی (وجود نماد) دست و پا شکسته حرفی را میخواهد بزند از جنگ و تلفات پس از آن که مقداری حس مخاطب را برمیانگیزد. کارگردانی آلن رنه بسیار ساده است و هیچ خبری از نما های خاص با زاویه دوربین و نورپردازی مفهومی پیچیده به غیر فصل اول دیده نمیشود، پلان ها اغلب مدیوم هستند کاملا واضح است که فیلمساز سعی دارد در فیلم اولش محتاطانه عمل کند و خیلی دست به ابتکار نزند همین کار او یک مزیت به حساب میآید.
با تمام حرفایی که فیلم میزند از جنگ تا دگرگونی شخصیتی که زاییده تاریخ است نمیتواند پرداخت تمیزی بر عشق از دست رفته آن زن در جوانی داشته باشد. خرده پی رنگ هایی با پلان های لانگ شات و رفت و آمد های پرت و معلق نه عشق میسازد نه با روایتی که در حال تعریف است چفت میشود.
تدوین موازی ای که رنه در پیش گرفته است، تماماً متمرکز است بر گذشته ای سیاه. اما انگاری که یک خط از موازات باطل است. تقاطع حرکت رو به جلوی قصه و پرداخت شخصیت آغازی با قدرت دارد، اما در اواسط راه به انحطاط کشیده میشود. پرداخت به گذشته ای که در آن جهانی معضل بر عشقی پرت سایه افکنده است. طبق آن حوادثی که بر سر دخترک آمده میتوان گفت انسان و انسانیت را منش فئودالیسم نازی و خانواده ای سنتی زیر سوال میبرد.
تمرکز در زمان حال و رابطه ای که بین زن و مرد وجود دارد به شکل جستار گونه و سرد است. این جستار برای پیدا کردن شخصیت زن پررنگ تر است. این پیدا کردن در گرو گذشته است. دختری که شهر خود را ترک کرده است تا به خودسازی برسد. دخترک هیچ وقت به زادگاه اش باز نمیگردد تا به تثبیت غم درون اش مهر تاییدی بزند.
اما در آخر پس از پرداخت به پستی و بلندی هایی که ریشه در عشقی نپرداخته دارد، رنه سعی دارد گره گشایی خود را با دستان عشق ای که با آن فیلم راآغاز کرده باز کند.
به هیروشیما باز میگردیم و این دو کاراکتر. شخصیت های فیلم با مایه های خرد حاصل از اندیشه های روشن دوراس، تعمیم گر امیال خود میشوند. تعمیم آنها به گونه ای است که خود آنها نمایانگر شهری میشوند که به احوالات آنها بی شباهت نیست. تحولات شخصیت میتواند تداعی گر ویرانی های هیروشیما باشد. حال هیروشیمای ویران شده عاشقی دارد. که میتواند او را هیروشیما عشق من بنامد.
این عشق زاییده تعلق خاطری است که از شمایل، لحن، منش و گذشته ای پر فراز و نشیب میآید. عشقی که شاید پاک نباشد اما همین پاک نبودن دست مایه ای است که با گره های پیچ خورده در روابط، همراه شدن با آن را خالی از لطف نمیگذارد.
اما آنچه ما از این فیلم میخواهیم اساساً عشق خالص نیست، بلکه همراه شدن با منش تماتیک آلن رنه که در پی بازگو کردن روح مخدوش شخصیت زن است، همین جذابیت با تعمیم خود در فرم، لذت را به همراه دارد.
[poll id=”16″]
نظرات