نقد فیلم «شیطان وجود ندارد» | اعدامی‌ها نمی‌سوزند!

3 August 2020 - 22:00

محمد رسول‌اف فیلمسازی است که در سال‌های اخیر وجه سیاسی و اعتراضی فیلم‌هایش پررنگ شده‌است. این مسئله‌ی فرامتنی در قضاوت کارنامه‌ی این روزهای او سایه افکنده و موافقان و مخالفانش در بسیاری مواقع فیلم‌های این فیلمساز را صرف‌نظر از معیار‌های سینمایی ارزیابی می‌کنند. چه‌بسا علت برخی جوایز و ستایش‌ها از او به دلیل محدودیت و ممنوعیت و زندان رفتنِ او باشد، یا علت مخالفت‌ها علیه او نگاه سیاسی نسبتا تند او باشد.
در هر حال من قصد دارم فارغ از این جنجال‌ها، به فیلم آخر رسول‌اف بپردازم.

«شیطان وجود ندارد» در قالب چهار اپیزود به مسئله‌ی اعدام می‌پردازد. البته تأکید و تمرکز فیلمساز بر روی چالش روانی کسانی است که احکام اعدام را اجرا می‌کنند.


با توجه به اینکه رسول‌اف می‌خواهد اعدام را یک پدیده‌ی مذموم نشان دهد که از طرف «سیستم» بر مجریان تحمیل می‌شود و آن‌ها را در یک وضعیت جبری ناتورالیستی قرار می‌دهد، پس در یک تمهید مؤثر دو اپیزود را به افرادی که حاضر به اجرای اعدام‌شده‌اند اختصاص داده و دو اپیزود دیگر را به افرادی که زیر بار چنین کاری نرفته‌اند اختصاص داده‌است. فیلمساز حتی در جزییات نیز تقسیم‌بندی منصفانه‌ای انجام داده و عاقبتِ یکی از کسانی که به اجرای اعدام تن داده‌اند را “خیر” نشان می‌دهد و سرانجامِ دیگری را “شر”. مشابه همین تساوی را درباره کسانی که از اجرای اعدام فرار کرده‌اند نیز می‌بینیم. ترتیب اپیزود‌ها نیز چون یکی در میان به فردِ پذیرفته و نپذیرفته می‌پردازد، جلوی سنگین شدن کفه یک راهکار نسبت به دیگری را در ترازوی قضاوت ما گرفته‌است. این توازن و تساوی در سن و تجربه کاراکتر نیز لحاظ شده یعنی اگر یکی از مجریان مطیع اعدام میانسال است، یکی از فرارکنندگان از اعدام نیز میانسال است و همین شرایط درباره دو کاراکتر جوان در دو اپیزود دیگر حکم‌فرماست. به عبارتی رسول‌اف با چنین تساوی و معادله‌ای به قضاوت منصفانه‌تر مخاطب کمک می‌کند و از پررنگ شدن یک زاویه‌دید جلوگیری به عمل می‌آورد.
ناب‌ترین اپیزود فیلم، همان اپیزود آغازین است. به‌قدری ایده اپیزود اول درخشان است و نتیجه به دل می‌نشیند که گویی رسول‌اف به کمک این اپیزود به‌مثابه دکمه، کتِ داستان سه اپیزود دیگر را دوخته است. شاید به همین دلیل نام این اپیزود، به‌عنوان نام کل فیلم (شیطان وجود ندارد) نیز انتخاب گردیده‌است.

در این اپیزود صحنه هایی از روزمرگی یک پدر و همسر متعهد را می‌بینیم. کسی که از مادرش به خوبی نگهداری می‌کند، دخترش را برای پیتزا خوردن بیرون می‌برد، به دنبال همسرش تا محل کار می‌رود و ازاین‌دست کار های روزمره. فیلمساز برای باورپذیری بیشتر حتی جروبحث‌های معمول زن‌وشوهری بین او و همسرش را نیز نشان می‌دهد و ابدا سراغ تصویری آرمانی نمی‌رود. ناگهان در آخرین لحظات اپیزود متوجه می‌شویم که شغل او اجرای احکام اعدام است! اینجاست که متوجه می‌شویم مقصود فیلمساز از عنوان شیطان وجود ندارد چیست. شر نظام‌مندی که فیلمساز اعدام را مصداق آن می‌داند، نه توسط غول‌های فیلم‌های ابرقهرمانی یا شرورهای سریال‌های صداوسیما، بلکه توسط انسان‌های گوشت و خون‌دار معمولی انجام می‌شود. کسانی که البته در فیلم الزاما با خونسردی چنین کاری انجام نمی‌دهند اما در این اپیزود خاص مرد خونسردی را می‌بینیم که اعدام می‌کند. او حتی موقع انجام اعدام میوه نیز می‌خورد! همزمانی میوه خوردن و اعدام با آن نمای لانگ شات که چندان تأکید بصری‌ای بر خونسردی و میوه برداشتن او ندارد خیره‌کننده است و آن اپیزود را به‌تنهایی به اثری یادماندنی بدل می‌کند. البته نمای جان کندن اعدامی‌ها در دنباله نمای قبل که خیلی کوتاه و در نمای مدیوم شاتی از نیمه پایینی بدن آن‌ها است، به عمق بخشیدن و تاثیر این سکانس می‌افزاید.

رسول‌اف با انتخاب نام «شیطان وجود ندارد» هدف دیگری نیز دارد. او همان‌طور که در کلیت فیلم و در پکیج کلی موقعیت‌های اعدام فیلم متوجه می‌شویم، به دنبال این است که از پدیده اعدام، «فردزدایی» کند. گویی اعدام شر بزرگی‌است که از “بالا” وضع‌شده و افراد چندان تاثیری بر وقوع آن ندارند. به همین دلیل در اپیزود دوم اشاره می‌شود که «اگر می‌خواهی این قانون نباشد، آدم بزرگی شو و به مجلس برو تا قانون را بتوانی لغو کنی!» رسول‌اف با تأکید بر جبری که بر افراد اعمال می‌شود، سیستم را نقد می‌کند چراکه مسبب این پدیده بوده‌است. سیستمی که در هر مرحله وظایفی کوتاه اما تعیین‌کننده به افراد محوّل می‌کند و نقش یکی را بازجو، یکی را قاضی، یکی را زندانبان، یکی را مسئول اجرای احکام، یکی را نگهبان و… قرار می‌دهد.

بااین‌حال رسول‌اف نقش افراد را نادیده نمی‌گیرد. هرکس در مقابل اعمال خود مسئول است. به قول یکی از شخصیت‌ها «قدرت تو در نه گفتن توست.»

دیدگاه قانع‌کننده مرد میانسال در اپیزود آخر که احتمالا باعث می‌شود دخترش با او آشتی کند، در قیاس با شکست سرباز اعدام‌کننده در اپیزود سوم برای قانع کردن نامزدش گویای دیدگاه رسول‌اف درباره اهمیت اختیار “فرد” در تحمیل بی رحمانه “سیستم” می‌باشد. این مفهوم دومین دال اصلی فیلم را تشکیل می‌دهد.

در «شیطان وجود ندارد» تلویحا بین اعدام عادی و اعدام زندانیان سیاسی_عقیدتی تمایز ایجادشده است. در اپیزود دوم موقعی که کاراکتر اصلی می‌خواهد زندانی را آزاد کند، دودل می‌شود و درباره جرم او می‌پرسد. این پرسش یک کدگذاری نامحسوس است که نشان می‌دهد فیلمساز برای اعدام‌های عقیدتی در قیاس با اعدام مجرمان خطرناک تفاوت قائل شده و در اپیزود سوم روی آن تأکید می‌کند. هرچند باید گفت که مسئله فیلم در کلیت آن، صرفا محدود به زندانیان سیاسی نمی‌شود و ذاتا “مجازات اعدام” را موردنقد قرار می‌دهد.

برخی ایده‌ها در این فیلم پیش‌ازاین نیز توسط فیلمساز به‌کار گرفته‌شده بود. مثلا نمای رایج حمام کردن کاراکتر که احساس آسودگی لحظه‌ای به همراه پوچی و اضمحلال همیشگی دارد، در «لرد» و «دست‌نوشته‌ها نمی‌سوزند» وجود داشت. یا اختصاص صحنه‌هایی از فیلم درون ماشین، درحالی‌که صدای رادیو فضاسازی مربوط به زمان روایت را انجام می‌دهد و البته نوعی از یک‌نواختی در زندگی و روزمرگی کاراکتر‌ها را خلق می‌کند. این قبیل موتیف‌ها تبدیل به امضای فیلمساز شده‌است. در اپیزود اول این فیلم، نماهایی از افتادن نور چراغ‌قرمز بر چهره کاراکتر اصلی داریم که با توجه به چهره بی‌احساس و یخی او، تأکید بر همین روزمرگی است.

مشابه صحنه میوه خوردن کاراکتر اصلی در اپیزود اول، در «دست‌نوشته‌ها نمی‌سوزند» وجود داشت. جایی که مأمور امنیتی آن فیلم پس از استعمال شیاف پتاسیم برای نویسنده مظلوم و کشتن او، با خونسردی نان و پنیر از خانه نویسنده برمی‌داشت و می‌خورد! خشونت سرد این دو صحنه یادآور آثار میشاییل هانکه نیز هست.

تمهید دیگری که در فیلم برای جهان‌شمول کردن جهان فیلمساز انجام‌شده، تنوع لوکیشن است. اپیزود اول در شهر می‌گذرد، اپیزود دوم در زندان و شهر خلوت، اپیزود سوم در جنگل های شمال کشور و اپیزود چهارم در روستایی بیابانی. این امر البته امکان مانور دادن فیلمساز درباره مهارت‌های تصویرگری‌اش را فراهم کرده و رسول‌اف خوشبختانه سراغ گرفتن نماهای کارت‌پستالی بی‌ارتباط با هدف فیلم نرفته است.


در کلام آخر هم می‌رسیم به پاشنه آشیل فیلم‌هایی ازاین‌دست، یعنی گفتن متلک‌های سیاسی نه چندان مرتبط با موضوع اصلی که اولا به متمرکز بودن محتوای فیلم آسیب می‌زنند، ثانیا به‌قدر کافی پرداخته نمی‌شوند و ثالثا حکم دستمال بستن بر سری که درد نمی‌کند را دارند و بیهوده برای رسول‌اف دردسر ایجاد می‌کنند. مثلا نگاه کنید به دیالوگ بی‌ربطی درباره حجاب اجباری در اپیزود آخر یا دیالوگ‌های زن داخل ماشین در اپیزود اول. «عصبانی نیستم!» نیز که شباهت زیادی به «لرد» دارد، دچار همین آفت شده بود.

سیاسی بودن یا اعتراضی بودن یک فیلم الزاما ضربه‌ای به اثر نمی‌زند، اما حرف های سیاسی بدون عمق زدن بد است و از ارزش اثر هنری می‌کاهد.

البته «شیطان وجود ندارد» علی‌رغم داشتن اشکال جزئی درباره متلک های سیاسی و اشکال عمده در غنی کردن اپیزود پایانی، فیلمی دیدنی است.

[poll id=”49″]

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.