«برخورد کوتاه» اثر دیوید لین خیالگونه، تلخیِ اسارت گرفتهی رویایی را از کلمات زنی به اسم لارا به تصویر میکشد. با سینما فارس برای مذمت رویای این زن از دل تراوش احساسات همراه باشید.
دوید لین بنمایه نمایشنامهای به اسم Still life اثر نوئل کوارد به مدیوم سینما میآورد و پلات بخشگویی شدهای را شیمی یک رابطهی عاشقانه در آن تعبیه شده است به مخاطب ارائه میدهد. برخورد کوتاه فراتر از تعریف ساریس از سینما، جنبهای معضل به آن میبخشد و شخصیت را غرق در امیالش به مصاف تقدیر میبرد و آنگاه است که مخاطب درگیر میشود و با یک اگر جادویی خود را مقابل دوربین لین میبیند. «اگر من جای لارا بودم چه میکردم؟»
کافه تریایی که در اولین سکانس فیلم میبینیم و خداحافظی سرد لارا و الک با سببیتی اعصاب رونده.
در واقع سه پردهی فیلم که بستری مشخص برای پرداخت به شخصیت، موقعیت و تأویل موقعیتهای حساس برانگیز است زبردستانه از بُعدی دیگر دست به دراماتیزه کردن جغرافیا و موقعیت شخصیتها در تک تک پلانها میزند.
این سکانس اول که میبایست سکانس آخر باشد، با طرح کنجکاوی برای ما پیش از پرداخت به هر مولفهای نقطه عطف اول فیلم میشود و مخاطب را با تسلسل فلشبکها به بدنه فیلم میراند. در واقع این این از نوع تأویل ارجاعی فراستوار به عرصهی ناب سینمای امپرسیونیستی دارد که بزرگنمایی رمامنتیسیم در آن به بازی گرفته میشود.
زیست سینمایی برخورد کوتاهِ دوید لین که در سال ۱۹۷۴ یک تله فیلم انگلیسی از آن ساخته شد از مفروضات انتزاعیِ بی حد و حصری برخورد است که به مخاطب اجازهی هر گونه تصوری را میدهد. بستر دیالوگ از کالبد وسیلهی ارتباطی و انتقالِ داده در تارنماهایی به سلب عرف جامعه وسعت میابد.
بر خلاف آنچه دیالوگ عرضه میکند در بُعد عینی و بصری فیلم لارا و الک در ساختاری ایجازگونه از موقعیت و جغرافیاهای محدودتر و در طی زمان ملموستری از یک شهر کوچک آن شیمی مورد نظر در یک رابطه عاشقانه را طراحی میکنند.
فیلم در مظهر فرم به غایت اصول زیبایی شناسی پایند است با این تصور که هر پلان ورای دیالوگ و میمیک چهره در الصاق احساسات پشت میزانسن غنی ظاهر شده است، تعمیم این تفکر در ادامه مطلب ارائه خواهد شد.
پس از سکانس اول فیلم که نقطه اوج فیلم تلقی شد، تمام فریمهای لارا از ورود به شهر تا آشنایی با الک کلوزآپ است، تمام این تمهیدات از دل تکنیک القای تفکرات درونی این انسان و به تصویرکشیدن تنهایی، تفکرخیز بودن-نکته سنج بودن لارا را بیرون میآورد. در واقع تسلسل برنگاههای فیلمنامه در ضرباهنگ ناخودآگاه که واکنشهای این کاراکتر را به دنبال دارد همواره از تکنیک کلوزآپ بهره میبرد.
در ادامه کارکرد تکنیک برای گزارههای رابطهی الک و لارا پس از آشنایی این دو کاراکتر در قابهای کلوزآپ به سری توشاتهای متعدد تغییر یافته و رویکرد دیالوگ به آن انتزاعات گفته شده مبدل میشود.
اما در موازات این آشنایی مولفهی ثابت در شخصیت لارا مانا( تفکرخیز بودن در عنصر سببیت هر علت) و پیوسته به زیست خود در مسیر فیلم ادامه میدهد.
گام دوم فیلم غل و قش برآمده از ایده را در پاکی شهد عشق گم میکند و نگاه عاطفیِ هر مقوله را به صفای ایجاز کلاسیک میبخشد. دوید لین با این رویکرد تضادی معضل برای کاراکتر و بینش مخاطب ایجاد میکند.
تمام سری موقعیتهای رمانتیک فیلم از دل تکنیکهای مسحور کننده لین میآید که بیشتر آنها در ایستگاه قطار رخ میدهد.
دوربین زاویه دار با آمیختگی در محیط، عینی پسند و رخوت گریز آنچه از رویای یک رابطهی پر طراوت بیرون میآید را رج میزند.
سکانس دیدار این دو کاراکتر در خانهی یکی از دوستان الک آنگاه که ضربالاجل فراخوانِ سویههای ترس در ملودی محتوا میشود، انضمامی آمیخته از تفکرات انباشته شده لارا و احساسات بیواهمهی الک از پس و پیش پلانها، سرد و مغموم مسیر این رابطه را پر میکند در واقع از این سکانس به بعد گره خوردن پرسوناژ لارا که نزدیکتر به مخاطب تأویل میشد با میمیک مجسمهوار الک با بنمایهی احساساتمحور دو چندان میشود. همه چیز سخت و میشود.
در واقع آنچه به مذاق مخاطب مینشیند هنجارشکنانه به عنصر مبرم احساسات تبدیل شده و به زندگیای روتین، بیآلایش و پاک میتازد. در عین حال سعی دارد آن زندگی را گرم صمیمی نشان دهد با این که باطناً عشق سر تر رو شده است.
فیلم که بنیه و اساسش بر محور چگونگی میگذرد سعی دارد مسیر رو ادامهدار جلوه دهد به گونهای که سکانس اولی وجود نداشته و همهچیز بر روتین فرار و عشق تا پایان میگذرد.
برخورد کوتاه از دسته فیلمهای عاشقانهی غیر مترقبه است که در جدال نابرابر رئالیسم و رمانتیسیسم قصه خود را از زبان یک زن شوهر دار میگوید. زنی که عاشق شده است، اما این عشق متعلق به شوهرش نیست. برچسبِ زنندهی خیانت ممزوج شده است با عواطف و گریزهای تلگرافی نسبت به زننده بودن این مقوله زیر سیطره تفکروار لارا.
عملکرد دوربین اما ساختاری دو بعد خود را از شکل نمیاندازد. سعی دارد ارتباط تنگاتنگی که با لارا دارد را حفظ کرده و در موقعیتهای عاشقانه خلوت این دو نفر را بر هم نزد و قالبا با لانگ شات سراغشان برود.
در آخر برخورد کوتاه با سوزنزنی بر پردههای همان عرفجامعه سرجایش مینشیند. مرزهای قصه را نمیدرد و از تقابلی که نشان دادن عشق و یک خانواده گرم صمیمی نشان داده است فقط حسرت، مذمت آن خیالهای شیرین و غلط را به جای میگذراد.
لارا و الک در ساحت شخصیتپردازی به موازات رابطه خود شخصیت میدهند اما در پرداخت به الک کوتاهی خودخواستهای نهفته است. الک و احساسات او تنها راوی شناسنامه او هستند زیرا که مرکزیتِ بردوش دانای کل(لارا) این اجازه را به او نمیدهد. تمام مولفهها از دید او برانداز میشود. باید گفت چقدر جای POV خالیست. بسیاری از پلان ها از جمله اولین دیدار یا اولین نگاه معنادار به یک پلان POV کات شود اما نشد.
با این همه نمیتوانیم با قاطعیت از دوید لین بزرگ خالق پل رودخانه کووای، لارنس عربستان و انتخاب هابسن خرده بگیریم چرا که محوریت عاطفهپذیر لارا برای ما باور پذیر و ملموس است و عشقی پر فراز و نشیب، نسبتا کوتاه و ممنوعه در دامنهی زمانیِ کمتر از صد دقیقه برای مخاطب شروع و به پایان رسیده است.
[poll id=”73″]
نظرات