ذهن زیبا | نقد و بررسی انیمیشن «درون بیرون»

31 October 2020 - 22:00

«درون بیرون» یک انیمیشن خاص است. زیرا همان طور که در نامش مشاهده می‌کنیم، دو داستان که یکی درون ذهن شخصیت اصلی می­‌گذرد و دیگری، زندگی بیرونی اوست را نمایش می‌­د‌هد. زمانی این ویژگی در این انیمیشن جالب­‌تر می­‌شود که بفهمیم داستان درون ذهن شخصیت اصلی، قرار است داستان بیرونی را برای ما تحلیل کند. بنابراین برای بسط و بررسی این انیمیشن کافی است که در ابتدا به سادگی داستان آن را بازگویی کنیم.

رایلی دختری یازده ساله است که به همراه پدر و مادرش از مینه­‌سوتا به سانفرانسیسکو مهاجرت می‌­کند. با ورود به محیط جدید زندگی، او دچار دلتنگی نسبت به دوستانش در مینه­‌سوتا و مدرسه و خاطرات شیرینش می‌شود. روایت فیلم قرار است که بالغ شدن و پختگی او را بر مبنای کنار آمدن او با همین دلتنگی و کنترل احساساتش نشان بدهد.

اگر این خلاصه­‌ی داستان که در بالا آمد را به تنهایی می‌­دیدیم، طبیعتا گمان می‌­کردیم که با یک انیمیشن کاملا معمولی مواجه هستیم، اما نکته‌­ی اصلی درباره‌­ی «درون بیرون» آن چیزی است که در ادامه می­نویسم:

درون ذهن رایلی، پنج احساس انتزاعی شادی، غم، خشم، ترس و نفرت تجسم انسانی یافته‌اند و شخصیت رایلی را مدیریت می‌کنند. وظیفه­‌ی این پنج عنصر علاوه بر کنترل احساسات رایلی، ذخیره و ثبت خاطرات خوب و بد او نیز هست. خاطره‌های رایلی به شکل گوی‌های رنگی در بخش حافظه­‌ی اتاق کنترل ذهن او ذخیره می‌شوند و بنابر شرایط ممکن است حتی به انبار حافظه‌­ی بلند مدت فرستاده شوند. مجموعه‌ای از خاطرات اساسی رایلی در ذهن او به شکل جزیره در می‌آیند که هر جزیره جنبه‌ای از شخصیت او را شکل می‌دهد. جزایری مثل دوستی، صداقت، خانواده، هاکی (ورزش مورد علاقه رایلی) و حتی شیطنت‌های او.

در این میان ظاهراً بنا بر اقتضای سن کودکی، این شادی است که رهبری شخصیت رایلی را بر عهده دارد. در این انیمیشن شادی همچنین راوی قصه نیز هست و در واقع می‌توان پنداشت، این علم روانشناسی است که دارد داستان را روایت می‌کند. در این میان مهمترین مشکل شادی، نقش و کارهای غم است که برای او غیر قابل فهم می‌نماید و برای همین همواره سعی دارد غم را از کودک دور کند. به همین دلیل وقتی که رایلی در معرفی خودش به کلاس به یاد گذشته می‌افتد و غم سکان کنترل ذهن رایلی را به دست می‌گیرد تا به او کمک کند، شادی مانع می‌شود، درگیری بین آنها اوج می‌گیرد و هر دو به نقطه­‌ی دوری در ذهن رایلی سقوط می‌کنند و از اتاق کنترل دور می‌شوند.

در غیاب شادی و غم، این خشم است که با همکاری نفرت و ترس کنترل ذهن رایلی را در دست دارد و به همین دلیل، علی­رغم مثبت اندیشی و مقاومت رایلی، تعادل احساساتش به هم می‌خورد، رفتارهای پرخاشگرانه و خارج از تعادل رایلی شدت می‌گیرند و او را به سوی بحران هویت به پیش می‌برند. شادی و غم در صدد بازگشت به اتاق کنترل ذهن رایلی هستند اما راه دور و درازی در پیش دارند. همزمان به دلیل اخلال در کنترل ذهن رایلی، جزایر شخصیت او یکی پس از دیگری فرو می‌ریزند و خاطرات خوب گذشته، حتی دنیای قشنگ خیال او از دست می‌روند. خشم تصمیم می‌گیرد که رایلی از خانه فرار کند و به شهر مینه‌سوتا (شهر محل سکونت قبلی‌اش) برگردد. او فکر می‌کند که این راهی است تا خاطرات او نوسازی شوند و بحران هویت او برطرف شود.

غم و شادی در هنگام مرور خاطرات بلند مدت رایلی (در هزارتوی خاطرات!) با بینگ بانگ، عنصر خیال رایلی آشنا می‌شوند و از او کمک می‌گیرند تا به اتاق کنترل ذهن رایلی برگردند. بینگ بانگ همان موجود خیالی مورد علاقه‌­ی رایلی بوده که در خردسالی تصویرش را بر دیوار اتاق نقاشی می‌کرد. او از قطار خیالی خودش استفاده می‌کند. به دلیل نقص فنی قطار خیالی سقوط می‌کند و آنها در دره­‌ی تخلیه خاطرات فراموش شد­ه‌ی رایلی گیر می‌افتند و در معرض فراموشی قرار می‌گیرند. در بین راه از بخش مدیریت رؤیاهای رایلی عبور می‌کنند که فیلم در اینجا خاستگاه رؤیاهای شیرین و تلخ و ترسناک و حتی خواب­‌های آشفته را به تصویر کشیده‌است. همچنین فیلم در جایی به ضمیر ناخودآگاه اشاره کرده که بزرگترین ترس‌­های رایلی به آنجا منتقل شده‌اند.

در آنجا شادی یک خاطره‌­ی غم‌انگیز از گذشته رایلی پیدا می‌کند که در آن، وقتی تیم رایلی در مسابقات حذفی هاکی شکست خورده بود و او سخت غمگین شده‌ بود، چگونه پدر و مادر و دوستانش پیش او آمده‌ و با او همدردی کرده بودند و موفق شده‌ بودند که او را آرام نمایند. این یافته باعث می‌شود که شادی به اهمیت و کارکرد غم پی‌ببرد و تصمیم می‌گیرد که از دخالت غم بر ذهن رایلی جلوگیری نکند. بلکه این بار نیز به کمک احساس غم برای آرامش بخشیدن به رایلی استفاده کند.

شادی دوباره از تخیل بیگ بانگ استفاده می‌کند و با کمک یک واگن پرنده خود را نجات می‌دهد. شادی و غم زمانی به سکان مدیریت ذهن رایلی برمی‌گردند که دیر شده و خشم، دستگاه مدیریت ذهن رایلی را خراب کرده و رایلی در شرف فروپاشی شخصیت است. شادی به غم اجازه می‌دهد تا سکان مدیریت ذهن رایلی را هدایت کند و در شگفتی همگان، غم با بازخوانی خاطرات اصلی که اکنون برای رایلی بار نوستالژیک یافته‌، شخصیت او را از فروپاشی نجات می‌دهد و جزیره‌های شخصیتی او را دوباره احیا می‌کند و او تصمیم به بازگشت به خانواده می‌گیرد.

در پاره­‌ی پایانی فیلم، یک سال بعد، رایلی تجربیات جدیدی در سانفرانسیسکو کسب کرده و اتاق کنترل ذهن او نیز ارتقا یافته‌است، به گونه‌ای که برای هر پنج احساس او امکان دخل و تصرف در خاطرات فراهم می‌شود. خاطرات اصلی رایلی نیز از این به بعد، به صورت تلفیقی از این احساسات پنجگانه (شادی، غم، خشم، نفرت و ترس) تکامل می‌یابند و جزایر جدیدی نیز در ذهن رایلی برپا می‌شود. مثلاً جزیرۀ بلوغ.

جذاب‌­ترین ویژگی در انیمیشن «درون بیرون» این است که پیت داکتر به خوبی توانسته به پیچیدگی‌­های ذهن تجسم ببخشد و المان‌­های مختلف یک ذهن را به تصویر بکشد. نگاه کنید به هنر اعجاب­‌انگیز او که چگونه خاطرات را به صورت گوی­‌های درون قفسه بازنمایی کرده و فراموشی را همچون دره­‌ای تاریک نمایش داده که خاطرات به درد نخور رایلی را در خود جای می­‌دهد. نگاه کنید به سکانس شیرین کابوس دیدن رایلی که چگونه به ساخته شدن یک فیلم استودیویی درون ذهن تشبیه شده و حاصل کار با تجربیات ما تا چه اندازه هم­خوانی دارد. برای اینکه عمق هنر تجسم بخشیدن به سخت­‌ترین مفاهیم ذهن را در این انیمیشن ببینید، کافی است به آن اتاق اسرارآمیز تفکر انتزاعی عنایت کنید. پیت داکتر به زیبایی و زیرکی نشان می­‌دهد که چگونه واقعیات بیرونی در خلال تفکر انتزاعی از جسم، حجم، طول و عرض تهی می­‌شوند.

پیت داکتر که برای ساختن «درون بیرون» از روانشناسان مشاوره گرفته­‌است، در این اثر به قدرت و روشنی نشان می­‌دهد که زمانی ذهن به بلوغ می­‌رسد که احساسات مختلف به یک میزان بتوانند روان فرد را کنترل کنند و خاطرات از حالت تک بعدی صرفا شاد یا صرفا غمگین به وضعیت تلفیق احساسات مختلف برسند.
این توضیح نسبتا پیچیده، عصاره­‌ی کل حرف حساب این انیمیشن است که به زیبایی با نشان دادن گوی­‌های چند رنگی و سکان مدیریت چند اهرمی پس از بلوغ رایلی به ذهن مخاطب منتقل می­‌شود و چیرگی نویسندگانش را می­‌رساند.

«درون بیرون» به مخاطب کودک خود نشان می­‌دهد که چگونه تمام احساسات ما کاربرد دارند و مفید هستند. ترس در زمان احتیاط به کار می­‌آید، انزجار برای جلوگیری از مسمومیت و خوردن خوراکی­‌های خطرناک، مفید است، غم باعث همدردی و تحکیم روابط افراد می‌­شود و شادی مفرح ذات و امیدبخش است. مهم­ترین چالش رایلی در «درون بیرون» این است که چگونه احساساتش را تنظیم کند و از هر کدام در محل مورد نیاز استفاده کند.

البته در این انیمیشن جای خالی بعضی از عناصر مهم ذهن به چشم می­‌آید. مثلا قوه­‌ی استدلال و عقل در ذهن رایلی وجود ندارد و این خلاء از طریق جان بخشی به احساسات رایلی پر شده در حالی که ما به نیکی می­‌دانیم قوه­‌ی استدلال ما از احساسات‌­مان جداست. در «درون بیرون» این شادی و غم و خشم و ترس و انزجار هستند که تصمیم می­‌گیرند یا موضوعات مختلف را سبک سنگین می­‌کنند، در حالی که در واقعیت، عقل و منطق جدای از احساسات است. البته باید اشاره کنم که فقدان منطق در ذهن رایلی دلیل موجهی دارد و آن تلاش نویسندگان برای شلوغ نشدن بیش از حد فیلم است.

یکی دیگر از عناصری که فیلم نتوانسته به خوبی از پس پرداخت آن­ها بربیاید، ضمیر ناخودآگاه است. ما می­‌بینیم که فلان خاطره بدون اراده­‌ی رایلی فراموش می­‌شود یا در هنگام خواب، کارگران ذهن رایلی بدون اراده­‌ی او، شروع به فیلمبرداری برای رویا دیدن او می­‌کنند، اما منبع و نیرو محرکه­‌ی این امور که از نظر علمی ضمیر ناخودآگاه می­‌باشد را در این انیمیشن نمی­‌بینیم و با آن آشنا نمی­‌شویم. شاید پیت داکتر می­‌توانست با پرداخت بهتر، بدون شلوغ کردن بیهوده و زیاد در شخصیت­‌پردازی، به جایگاه منطق و ضمیر ناخودآگاه نیز بپردازد.

«درون بیرون» از جمله انیمیشن­‌های زیبا و آموزنده­‌ای است که هم می­‌تواند برای مخاطب کودک و نوجوان حرف­‌های مفید بزند و هم می­‌تواند بزرگسالان را حسابی شیفته­‌ی خود کند. تجربه­‌ای است بدیع از همان کسی که پیش از این در انیمیشن «بالا» نیز نبوغ خود را نشان داده بود.

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.