محمد کارت را با دو مستند مشهورترش یعنی آوانتاژ و بچه خور به خاطر میآوریم. کارگردانی که از همان ابتدا نشان داده دغدغهاش چیست و ترجیح میدهد حول چه موضوعاتی فیلم بسازد. فیلمهایی که خبر از نزدیکی وی به مضمون و زیست اجتماعی موضوعات مطرح شده میدهد.
حالا او در اولین فیلم بلند سینماییاش یعنی شنای پروانه در ادامه این مسیر گام برداشته است و داستانی را از دل مناطق پایین شهر انتخاب کرده است. فیلمی با ساختار کلاسیک که فیلمنامهاش را بر پایه یکی از کهن الگوهای پیرنگ، یعنی پیرنگِ جست و جو استوار کرده است. پیرنگ جست و جو همانطور که از نامش پیداست، جست و جوی قهرمان به دنبال یک شخص، مکان یا چیزی ملموس و ناملموس است. در واقع شخصیت اصلی به شکل دقیقی دنبال چیزی میگردد که امیدوار است یا انتظار دارد آن را پیدا کند و زندگیاش را تغییر دهد. پیرنگی که سابقه تاریخی آن به داستان گیلگمش و جست و جوی او به دنبال جاودانگی که حدود چهار هزار سال پیش نوشته شده برمیگردد و سپس به دون کیشوت و بعد از آن به خوشههای خشم میرسد.
کارت پیرنگ جست و جوی موجود در فیلمنامه را به خوبی به کارگردانی انتقال میدهد و دوربین خود را در کلوز و مدیوم کلوز عزتی قرار میدهد. این کار باعث میشود در طول فیلم ضمن برقراری سمپات بین شخصیت اول و مخاطب، بیننده حس کند همراه با بازیگر در حال کشف راز است.
حجت (جواد عزتی) باید برای نجات برادرش از اعدام، شخصی که فیلم زن برادرش را پخش کرده پیدا کند تا با تحویل دادن آن به پدر زن برادرش یعنی شخصیت احمد (علیرضا داوودنژاد) رضایت او را گرفته و هاشم (امیر آقایی) را از مرگ نجات دهد. شخصیت هاشم ابتدا از طریق گفت و گوی میان پروانه (طناز طباطبایی) و حجت تا حدودی شناخته میشود و در صحنه بعد که مربوط به استخر است، تیپ یک فرد قلدر و گردن کلفت با شمایلی که از او میبینیم ساخته میشود. این نوع تیپسازی که به سرعت به مخاطب القا میشود، موجب میشود تا قبل از موقعیت اولیه فیلم که در آن هاشم همسرش را به قتل میرساند ما نسبت به او آگاهی پیدا کنیم و این عملاش را درک کنیم.
موقعیت اولیه به دلیل اجرای درست و پرداخت دقیقی که دارد به خوبی ادامه ماجرا را به حجت پاس میدهد. او که خود را در مرگ پروانه مقصر میداند در نقطه عطف اول فیلم تصمیم میگیرد شخصی که فیلم را پخش کرده پیدا کند. دیدار با احمد و پیدا کردن یک اسم، سرنخی میشود برای گام برداشتن او در این مسیر. زمانی که برای پیدا کردن رضا زارع به همراه مصیب (مهدی حسینی نیا که بازی خوبی هم دارد) به دروازه غار میرود برای اولین بار متوجه فراست و زیرکی او میشویم و او با یکی دو سوال درست از حقیقت مرگ رضا زارع اطمینان کسب میکند و شخصیت حجت کم کم در طی این مسیر ساخته میشود. ملاقات حجت با هاشم در زندان که در طول فیلم به یک موتیف تصویری تبدیل میشود برای اولین بار زمانی به کار میرود که حجت برای ادامه مسیر جست و جوی خود به راهنمایی هاشم نیاز دارد. این نماهای دو نفره بسیار مهم هستند و با تکرارشان در فیلم نقش به سزایی در پیش برد درام ایفا میکنند.
حجت به سراغ علی شادمان و پانتهآ بهرام میرود که بازی کوتاه شادمان در همین چند دقیقه بسیار چشمگیر است. اعمال و کنش حجت در این دو برخورد در ادامه روند شخصیتپردازی او، که یک قلدری همراه با انصاف دارد، است. این دو نفر حجت را قانع میکنند فیلم گرفتن به آنها ربطی ندارد و در نتیجه حجت بیخیال آنها میشود اما همین قضیه در فیلم ایجاد بحران میکند و تنش در این بحران در نقطهای که درب خانه پدری با یک وانت آبی شکسته میشود به بیشترین میزان خود میرسد. با ورود مصیب قائله موقتا ختم به خیر میشود و حجت و همسرش آسیب دیده به بیمارستان میروند. بحران ایجاد شده در قسمت میانی فیلم قوت آن را دارد که در ادامه باعث شود حجت تصمیم بگیرد شخصی را که خواسته او را بدنام کند پیدا کند. اگر چنین شخصی را بیابد احتمالا گره اصلی نیز گشوده میشود و او پخشکننده آن فیلم را پیدا میکند.
از این جا به بعد ویژگی بارز فیلم خود را نشان میدهد. تعلیقی در پس تعلیق دیگر. حتی در لحظهای که حجت، خبرچین را پیدا میکند این تعلیق جان بیشتری گرفته و ما برای چند دقیقه نسبت به او بدبین میشویم. عزتی در ادامه تلاشهایش با زنی روبرو میشود که همه چیز را لو میهد و در اینجا نقطه عطف دوم فیلم رقم میخورد. رسیدن حجت به مصیب قصه فیلم را وارد پرده سوماش میکند. تمهید مهم در نقطه اوج داستان، باعث میشود تا فیلمنامه در پرده سوم از نفس نیفتد و آن هنگامی است که حجت میفهمد بازی خورده هاشم بوده و او در حقش نامردی کرده است. نقطه اوج این چنینی باید هم با یک پایان پرخون همراه باشد. پرخون نه از لحاظ زد و خورد و کشت و کشتار بلکه از جنبه تصمیمی که حجت در قبال آینده هاشم و مصیب میگیرد.
در ادامه به بررسی دو سکانس مهم فیلم میپردازم:
در سکانسی که حجت مصیب را کَت بسته در چاله مکانیکی میاندازد شاهد بگومگوی او با مصیب هستیم. جای درست دوربین با نماهایی که حالا کمی از حجت دورتر شده ما را آماده میکند تا بعد از فهمیدن این قضیه که او ناخواسته برای برادرش مواد جا به جا میکرده دوباره به او نزدیک شویم. جایگاه دوربین که بالاتر از مصیب قرار میگیرد نیز کاملا صحیح است. او در این صحنه در موضع ضعف قرار دارد و دست و پایش به عنوان یک خطاکار بسته است، پس باید مخاطب نسبت به او تسلط لازم را داشته باشد. تا قبل از این سکانس با اشاراتی که به زندگی شخصی حجت شده بود متوجه بچهدار نشدن او شده بودیم اما درست در این زمان است که این بخش شخصی به روند اصلی فیلمنامه تزریق میشود و استحکام بیشتری به کلیت کار میدهد. بحثی بین مصیب و حجت که مصیب را موقتا برنده این بازی میکند.
سکانس مهم دیگر که به نظر در اجرا کمی ضعف دارد سکانس پایانی و سفره شام خانواده حجت است. او کار را به پایان رسانده و مصیب را تحویل پلیس داده است. او در این موقعیت از همه آگاهتر است. چیزی میداند که بقیه نمیدانند، پس طبیعی است دوربین در نزدیکی او قرار داشته باشد. نماهای زاویه دید حجت نیز در این صحنه کاربرد درستی دارند. اما اگر بخواهیم اصولی ساختار صحنه را باز کنیم در نماهای بیطرف، کلوز بازیگران دیگر سر سفره میتواند درست نباشد. چرا که آنها آگاهی دهنده نیستند. بلکه مخاطب باید از طریق حجت ضربه آخر را ببیند. این قرار دادن تمام اعضای خانواده در موقعیتی مشابه مانع از برقراری هر چه بهتر ارتباط حسی با شخصیت اول میشود.
فیلمبرداری سامان لطفیان در این فیلم بسیار کنترل شده است. کار او در این جا زیر نظر یک کارگردان کاربلد فرم بهتری پیدا میکند و دیگر خبری از آن دوربین سرگردان فیلمهای شبی که ماه کامل شد و ابلق نیست. مثلا در صحنهای که حجت و دامادشان (ایمان صفا) دارند دنبال یکی از خبرچینها که لباس زرد پوشیده میدوند دوربین در فاصلهای مناسب در حال ترکینگ است. حال این صحنه را با دویدن هوتن شکیبا در فیلم ابلق مقایسه کنید که در آن جا لطفیان با یک دوربین روی دست بیمنطق تمام پلهها را دنبال شخصیت میدود و به جای ایجاد حس التهاب، نمایی مهوع و عذابآور میآفریند.
مصطفی علیزاده در نقش تدوینگر نقش مهمی در ضرباهنگ تصویری فیلم دارد. او با رعایت اصولی اندازه نماها، کوتاه کردن آنها نسبت به اندازه اصلیشان، برش به قسمتهای مهم صحنه و همچنین رعایت درست و اصولی نمای زاویه دید و عکس آن به یاری میزانسن آمده و در خلق یک تصویر مطلوب نقش مهمی ایفا میکند. اینها را بگذارید کنار ریتم جذابی که در خلال نماهای کوتاه مخصوصا در سکانسهای مربوط به دعوا خلق میشود.
از دیگر بخشهای فیلم لازم است به موسیقی و صداگذاری فیلم اشاره کرد. موسیقی هم در خدمت التهاب شخصیتها و صدای درون آنهاست و هم همراه با فراز و فرود داستان، اوج و گذار مناسبی دارد و به دراماتیزه شدن سکانس مورد نظر خود کمک شایانی میکند. صداگذاری نیز هر جا لازم باشد پر سر و صدا و شلوغ برگزار میشود و یا در جایی دیگر در یک لحظه به سکوت میرسد. سکوتی که در موقعیت اولیه و در ماشین حجت، بعد از کشته شدن پروانه باعث به فرم رسیدن آن صحنه مهم میشود.
نکتهی پایانی در زمینه فرم فیلم که باید به آن اشاره کنم مسئله زمان است. کارت خیلی خوب زمان میفهمد و با نمایش تدریجی چند شبانه روز، به دور از هر گونه ادا و اطوار مدت زمان تقریبی این پروسه را از ابتدا تا انتها نشان میدهد.
اگر بخواهم یک جمعبندی کلی نسبت به فیلم داشته باشم باید بگویم فیلم در انجام دو عمل مهم موفق میشود؛ اول این که به خوبی از پس مناسبات جعلی جماعت گنده لات که خفقان به وجود میآورند برمیآید؛ یعنی با قرار دادن نفر دوم (مصیب) در مقابل نفر اول (هاشم) به خوبی نشان میدهد جو حاکم ایجاد شده از طرف آنها تا چه اندازه سست است و این قمه و قمهکشیها راهی جز تباهی با خود به همراه ندارد و دوم این که حساب مردم عادی پایین شهر را از این جماعت، که زور در بازوهایشان خشک شده، جدا میکند و این خیلی خوب است. در نمایی که مصیب توسط پلیس دستگیر میشود، هم محلهایهای او را به یاد آورید که خوشحال میشوند و از این صحنه فیلم میگیرند.
در پایان باید یادآور شوم که اگر شنای پروانه زمانی روی پرده میرفت که شرایط اکران مساعد بود قطعا یکی از پرفروشترین آثار چند سال اخیر سینمای ایران میشد اما حالا و در شرایط فعلی به نظر میرسد با مدیریت و برنامهریزی غلط، به حقاش نرسیده است. به امید روزی که دوباره سینمای ایران روزهای خوبی را سپری کند.
[poll id=”145″]
نظرات
فیلم قابل قبولیه… دیدنش رو پیشنهاد میگنم… فقط من یه مشکلی که واسم پیش اومد اینه که شخصیت هاشم همش برام وحید مرادی رو تداعی میکرد… یعنی کل فیلم زمانی که هاشم رو نشون میداد چهره وحید مرادی میومد جلو چشمام… خیلی شبیه به این شخصیته…
نویسنده عزیز مرسی خسته نباشین بابت نقد و بررسی
سپاس از شما خواننده گرامی. ممنونم که این نقد رو خوندید. بله گاهی ممکنه نویسنده و کارگردان در پرداخت شخصیتها یه شخصیت واقعی رو مد نظر قرار بده. ممنونم از نظرتون و اشتراکاش با ما
ببخشید دستم خورد رو ارسال.
در مورد بازی جناب شادمان، بیشتر دادزدن و هوچیگری است تا بازی درست و به اندازه ولی باز برای من از خانم بهرام درستتر و بجاتر هست. (هر چند به فیلمنامه و کارگردانی هم هست.)
جایگاه زن حجت هم خوب نیست و بنظرم تو فیلمنامه اشکال دارد، همچنین مثل همیشه پدرومادر هم چندان خوب نیستند و خواهر حجت هم زائد بنظر میاد. اون سکانس سر سفره هم همانطور که گفتید خوب نیست.
تشکر
ممنونم از نقطه نظرات شما.
خوب بودن بازی علی شادمان اول از فیلمنامه میاد، شادمان از همان ابتدای برخورد با حجت عصبیه و این رو تو تیکهای ریز رفتاری نشان میده. بعد رفته رفته و وقتی میرن زیرزمین این عصبیت به اوج خودش میرسه و حتی شادمان رفقای خودش رو میزنه. بعد در پایان این سکانس خشماش رو روی دیوار خالی میکنه. بازی شادمان در این سکانس خیلی خوبه هر چند فکر میکنم دوربین باید فاصلهاش رو کمی باهاش بیشتر میکرد.
زن حجت اتفاقا منفعل نیست و اعمال و رفتارش بر اساس انگیزههای درونیاش میاد. اتفاقا این مسئله با مشکل شخصی بچه دار شدن همراه میشه و یهکشخصیت خوب که در روند داستان موثر هم هست میسازه
ببینید این که میگید پدر و مادر خوب نیستن قابل قبول نیست میدونید چرا؟ اگر پدر و مادر آرمانی باشن پس آن وقت این بچهها نمیشن افرادی مثل هاشم. پس پدر و مادر در شخصیت پردازی باید تا حدودی ضعیف از منظر قدرت تربیتی باشن. که همین طور هم هست. یعنی پدر به مادر میگه این بچه زیر دست برادر تو اینجوری قلدر شده. و این همان نقش ترتبیتی است که بهش اشاره کردم. اگر از نظر بازی مدنظرتون باشه که باید بگم بازیهای اندازه و خوبی داشتن.
خواهر حجت زائد نیست، یک شخصیت فرعیه که خانواده رو میسازه، در صورتی میشد واژه زائد رو بهش اطلاق کرد که تا یه جایی پیش برنده درام باشه و بعد رها شه، در صورتی که در حال حاضر یک شخصیت فرعیه در حد سنگ صبور مادره و حضورش ایرادی نداره
خیلی خیلی ممنونم از دقت نظر و بازخورد خوب شما. موفق باشید
موافقم کاملا
سلام، خسته نباشید.
چند تا سوال داشتم، ممنون میشم جواب بدید:
۱٫بنظرتون فیلمنامه کار از کارگردانی قویتر نیست؟ واقعا کارگردانی کار چه جایگاهی دارد؟
۲٫دوربین روی دست فیلم چه معنایی دارد و چرا کل فیلم دوربین روی دست هست؟
۳٫بنظرتون فیلم از نظر طراحی صحنه حرفی برای گفتن دارد، بهعلاوه اینکه فیلم دیالوگ خوب داره یا بیشتر حرف جذاب؟
۴٫ منطق فیلمنامه چقدر قویه؟ مثلا جنون هاشم قابل قبوله؟ تصمیم نهایی حجت؟ شرط پدر پروانه؟ بیشتر خیلی یهویی و نقطهای اند تا پرداختشده و خطی.
در مورد بازی جناب شادمان،
سلام بر شما دوست عزیز. بسیار ممنونم از دقت نظر شما
جواب سوال یک: خیر من معتقد نیستم فیلمنامه جلوتر از کارگردانیه، فیلمنامه درخشانه و کارگردانی پا به پاش میاد. به این هم اشاره کردم تو نقد که چطور این پیرنگ رو وارد کارگردانیاش میکنه.
جواب سوال دو: بیشتر نماها دوربین ثابته ولی در جایی معمولا از دوربین روی دست استفاده میکنه که دوربین پشت سر جواد عزتی راه میفته و حالتی رو القا میکنه که انگار میخواد مخاطب را به درون ذهن عزتی ببره و ما رو با قهرمان همراه کنه
جواب سوال سه: برخی صحنهها طراحی صحنه درخشانه مثل آن انبار سگها، دیالوگها پرخون و پر انرژیان و خیلی در راستای بافت اجتماعی فیلم و شخصیت پردازی هستن.
جواب سوال چهار: اما در مورد منطق فیلمنامه باید بگم که بله قابل درکه، اتفاقا از آن دست فیلمنامههاییه که خیلی ایرانیه. ببینید جنون هاشم میتونه یه بهانه باشه، حتی مصیب وقتی تو گوداله داره میگه که این جنون صرفا بهانهای برای اینه که هر کاری خواست بکنه. / تصمیم نهایی حجت بر اساس جایگاه اخلاق پیامدگرایانه و یه اصل اثبات شده است. در بحث درباره چنین منظری، قهرمان منفعت اجتماعی را بر منفعت شخصی ترجیح میده و تصمیم نهایی رو میگیره.
شرط پدر پروانه هم قابل قبوله، احمد داماد خودش هاشم رو میشناسه، اخلاق و روحیاتاش رو میدونه، به خاطر همین شاید این رفتار هاشم براش دور از انتظار نبود. از طرفی هاشم از شخصیت پدر پروانه طلب عفو کرد و احمد شرطی گذاشت که کسی که فیلم گرفته رو پیدا کن. در واقع میشه این طور بهش نگاه کرد که احمد مقصر اصلی مرگ دخترش رو پخش آن فیلم میدونه نه هاشم
نه پرداخت نقطهای نیست و کاملا در راستا و هدف فیلمنامه است
ممنونم از نظر شما و اشتراکاش با ما
سلام، خسته نباشید.
ممنونم از شما و فهمیدم اشتباه میکنم، کارگردانی خیلی هم عقبتر از فیلمنامه نیست و شاید یکم هم سرتر باشد. من فکر میکنم دوربین در کل فیلم روی دست هست و خبری از پایه و دوربین ایستا و ثابت نیست، فقط تکانش کمه و مثل ابلق نیست. ولی باز کلا دوربین روی دست هست و سعیشده تکان اضافی نخورد. بنظرم دوربین بیشازحد هم نمای نزدیک میگیرد، من اصلا لانگشات خاصی ندیدم و فقط مدیوم و کلوز دیدم؛ برای اینکه اون جغرافیا رو به خوبی دربیاره، میتونست (یا شاید باید) از لانگشات هم استفاده میکرد و بهعلاوه اینقدر نمای نزدیک، کمی اذیتکننده است.
مسلما فیلمنامه نسبت به خیلی از آثار اخیر سینمای ایران، سرتر است. کپی فلانجا هم نیست و بله، ایرانیه ایرانیه ولی بازم میگم که جغرافیا به خوبی در نمییاد، منظورم اینهه من نادان نمیفهمم اونجا دقیقا کجای ایرانه، کدوم استانه، کدوم شهره. روابط و مناسک رو تماموکمال نمیبینم، یعنی اون محله یا شهر، همه چیزش به نحو احسن در نمیاد.
درسته، منطق روایی داره ولی باز من تماموکمال باور نمیکنم، بنظرم هم بخاطر حجت است. بنطرم تو برنامه هفت هم به درستی به این موضوع اشاره شد و من بعد از تماشای اون نقد فهمیدم؛ حجت جایگاهش سفتومحکم نیست. شخصیت اصلی داستان هست ولی باز از ما خیلی دور هست، حتی مکملها هم گاهی از حجت باورپذیرتر هستند. چون حجت (حداقل برای من) کاملا درست پرداخت نمیشه و تکلیفم باهاش معلوم نمیشه، پس رابطهاش با زنش رو نمیفهمم (نقاط اصلی نقشش هم دونفره بودن با حجت و کنار او بودن است.)ذبرای همین هم میگم جایگاه همسرش چیه، اینکه چرا اینقدر عذاب وجدان پروانه رو داره (مثلا بخاطر اینکه خودش رو مقصر مرگ فرزندش میدونه و حالا هم در نتیجه اون احساس، مقصر در مرگ پروانه. در حد حرف میمونه و من این رو بصورت سینمایی نمیبینم.)
شایدم من اشتباه میکنم ولی تا اینجا، بنظرم، چون حجت خودش گنگ هست پس روابط و هرچی که به اون مربوط هست هم، تا حدودی گنگ میشود چون پای حجت میلنگد. برای همین هم تصمیمش رو دقیق نمیفهمم.
شما درست میفرمائید، پرداخت هم مسیری است که همینم درسته، فکر کنم بخاطر گنگ بودن حجت و نفهمیدن تصمیماتش به این نتیجه رسیده بودم که ایراد از روایت هم هست.
در مورد اون یکی پیام….
علی شادمان بازی خوبی دارند ولی باز جای کار داره، امّا اینکه گفتم پدرومادر خوب نیستند؛ منظورم در پرداخت و شخصیتپردازی بود نه آدم خوب و بد بودن. فوقش در حد یه تیپ میمونند و بیشتر منظورم این بود، که چرا با وجود این همه پدرومادر زحمتکش و دلسوز در جامعه، سینمای ما هیچ پدرومادر درستوحسابیای ندارد.
لغت زائد اشتباه بود، منظورم هم این نبود که برداشته شود. کلا خواهر و پدرومادر اگر بهتر روشون کار میشد؛ میتوانستند بیشتر به فیلم کمک کنند. خواهر رو فقط چند جا میبینیم و چندان هم قصه رو جلو نمیبرد و کمکی نمیکند و بیشتر در پسزمینه است. داماد خانواده در عوض، نقشی در قصه دارد. (حداقل یه کمی)
تشکر از شما
ممنونم