Quo Vadis, Aida? «کجا می روی، آیدا؟» با اصالت دادن به حرمت انسان، میخواهد به جنگ نژادپرستی و افراطیگری برود. در این فیلم، ماجرای نسل کشی مسلمانان سربرنیتسا به تصویر کشیده میشود. یاسمیلا ژبانیچ با زبانی ضد جنگ به سراغ سوژه رفته و در خلق جهان ذهنی خود بسیار موفق است.
یاسمیلا ژبانیچ در این فیلم چندان مرثیهسرایی نمیکند و تلاش دارد با اولویت دادن به بازخوانی بیتعصب و معقول حادثه، درامی قدرتمند و انسانی خلق کند.
پلات فیلم به طور کلی تلاش آیدا برای نجات همسر و دو پسرش از فرجام دردناک نسلکشی است. آیدا زنی کاریزماتیک و عملگراست که درد و رنجش را به خوبی در طول فیلم حس میکنیم. او مترجم سازمان ملل است و به دلیل همین موقعیت شغلی شخصیت اصلی میتوانیم کشاکش مردم بوسنی با سربازان صرب را بهتر ببینیم زیرا دفتر سازمان ملل در این ناحیه، تبدیل به مکانی برای مواجهه دو قطب اصلی داستان میشود.
«آیدا کجا می روی» یک فیلم زنانه است. نگاه لطیف یاسمیلا ژبانیچ که از نمایش خشونت عریان پرهیز میکند و بر نقش زنان و مادران سربرنیتسا تاکید میکند، از جمله نمودهای این زنانگی است. از همین نگاه لطیف است که یک مضمون “تقابل مرگ با زندگی” در فیلم میبینیم به طوری که پایانبندی فیلم و نماهای زیادی از فیلم بر ضدیت با جنگ دلالت دارند. مثلا به یاد بیاورید صحنهی گفتگوی آیدا با یکی از دانشآموزان سابقش را که اکنون یک سرباز صرب است و فارغ از جنگطلبی و خشونت حاکم بر آن برهه، با یکدیگر خوش و بش میکنند و فیلمساز نشان میدهد که روابط انسانی مستقل از تنشهای سیاسی و قومیتی است. در جای دیگری از فیلم نیز این فرم کنترل شده و لطیف فیلمساز را میبینیم. بزنگاه حساس کشتار تمام مردان غیر نظامی را به یاد بیاورید که چگونه ژبانیچ با حد نگه داشتن، فقط از لولههای تفنگ اینسرت میگیرد و تصویری از خون و خونریزی نشان نمیدهد.
حضور سازمان ملل در این فیلم ناتوان اما همدلانه است. فیلمساز نشان میدهد که بیعدالتی در جهان به دلیل قدرت نامتوازن ملتها و دنائت ظالمان، با تلاشهای نهادهای بینالمللی جبران نمیشود. اما این موضوع باعث نمیشود که ژبانیچ به کلی اهمیت نهادسازی را نفی کند و رویکردی آنارشیستی به نظم جهانی داشته باشد. او با نگاهی اصلاحطلبانه میخواهد تلنگر بزند که مظلومان در جهان چه قدر بیپناهند.
دادخواهی در فیلم جایگزین انتقام میشود. همچون تجمع مادران دادخواه میدان مایو در بوئنوس آیرس آرژانتین که در تاریخ ماندگار شد و فریادی رسا جهت ترویج گفتمان حقوق بشر بود، آیدا نیز در این فیلم (به طور خاص در فصل پایانی) نقش یک مادر دادخواه را دارد و دیدگاه مطلوب فیلمساز درباره چگونگی مواجهه با جنایت را بازتاب میدهد.
آیدا در این فیلم، نماینده زنان سربرنیتسا است. زنی که منفعل نیست و برای فرار از مشکلات گریه نمی کند. آیدا اهل جنگیدن و ایستادگی است. آیدا شخصیت مستقل و خودساخته ای دارد که عملگراییاش از نیروهای هلندی سازمان ملل بیشتر است. آیدا خودخواه نیست، جان همشهری هایش برایش مهم است و در عین حال یک شخصیت شعارگونه هم ندارد که به خاطر نجات همشهری ها، جان عزیزانش را فدا کند و یا اولویت بالاتر را به مردم همشهری خود بدهد. آیدا آینه واقع بینانه ای از زنان دادخواه سربرنیتسا است.
بار اصلی فیلم بر دوش شخصیت آیدا می باشد که در غیاب اغراق و سانتیمانتالیسم، فیلم را سر پا و دیدنی می کند. آیدا تمام راه های ممکن را امتحان می کند تا جان عزیزانش را نجات دهد، از جعل کارت شناسایی پرسنل سازمان ملل گرفته تا مذاکره و چانه زنی با فرماندهان دو طرف. توفیق فیلم تا حد زیادی به خاطر شخصیت پردازی درخشان یاسمیلا ژبانیچ و بازی قوی یسنا جوریچیچ است که همدلی مخاطب با او و موقعیت خطیر مردم سربرنیتسا را بالا میبرد. در کارگردانی هم ژبانیچ از طریق بولد کردن عنصر “نگاه” توانسته به شخصیت هایش از جمله همین آیدا، تشخص و عمق دهد. برای مثال نگاه کنید به اولین پلانهای فیلم که نگاههای بهت زدهی آیدا، همسرش و فرزندانش را میبینیم و همزمان با حرکت نرم دوربین و موسیقی تاثیرگذار، خبر از التهاب تلخ آینده کسب میکنیم. این تاکید بر نگاه کردن را در سکانسهای دیگری هم می بینیم از جمله در لحظه کشته شدن همسر و فرزندان آیدا که در آخرین لحظات زندگی به یکدیگر نگاه میکنند و امید میدهند، یا نماهای درخشان پایانی فیلم که نگاههای کودکان سربرنیتسا و آیدا رنگ و بوی صلح به فیلم تزریق میکند.
نگاه صلح طلبانه یاسمیلا ژبانیچ در پایان بندی فیلم نیز مشهود است. ژبانیچ، هدف دادخواهی را نه در انتقام و کینه توزی، بلکه در عدم فراموشی جنایت به منظور جلوگیری از تکرار آن می داند. پایان فیلم، جمله ی نلسون ماندلا را به یاد می آورد که «می بخشیم، اما فراموش نمی کنیم.»
در پایان فیلم، کودکان چشمهایشان را باز و بسته میکنند تا زندگی را نوید بدهند و مردان و زنان مسلمان و صرب علیرغم تنشهای دیرین، در کنار هم نشستهاند. حتی آن سرباز خشن صرب که در مقر سازمان ملل به مردم تندی کرده بود هم اینجا حاضر است و گویی فیلمساز میخواهد با رویکردی بخشنده، حتی او را هم جزوی از “مردم سربرنیتسا” قلمداد کند که در صلح و دوستی نشسته و نمایش کودکان را نگاه میکند. انگار یک مدینه فاضلهی اومانیستی داریم که آیدا به عنوان زنی زخم خورده، با لبخند خود، آیندهای سرشار از همزیستی مسالمتآمیز را نوید میدهد.
نظرات
چرا در نقد هاتون به نقد تکنیکال فیلم ها نمی پردازید؟!
من سعی میکنم به فیلم فکر کنم و اون نکاتی که برام برجسته میشه رو بنویسم، معمولا سویههای تماتیک و رهیافتهای ساحت اندیشه پررنگتر تو ذهنم میشینه.
احتمالا به وُسع تئوریکم هم مربوط میشه. تسلطم در تحلیل میزانسن و تدوین کمتره نسبت به تحلیل فیلمنامه