فیلم The August Virgin «باکره ماه اوت» ساخته یوناس تروبای اسپانیایی به زعم شواهد خود فیلم و میان نوشته اولیه که همراه با تیتراژ روی صفحه حک میشود قرار است درباره زنی باشد که در شرف سی و سه سالگی است. زنی که تصمیم گرفته است بر خلاف مردم شهر مادرید که در تابستان شهر را ترک میکنند، در آنجا بماند و سبک دیگری از زندگی را امتحان کند. روزها از پی هم میگذرند و تقریبا تمام روزهای ماه اوت در کمال روزمرگی سپری میشوند بی آن که اتفاق خاصی در فیلم روی دهد یا بحرانی شکل بگیرد. فیلم به کلی بر روی کشمکش درونی شخصیت مرکزیاش تمرکز کرده و قصد داره جهان خود را بر پایه ذهنیات و تصورات او بنا کند. از این حیث شاید بتوان فیلم را خرده پیرنگی دانست که دو ویژگی این ساختار یعنی کشمکش درونی و قهرمان منفعل را به تصویر میکشد. اما از آن جایی که تصادف امر مهمی در کلیت ساختار اثر است و در بیشتر حوادث و اتفاقات دخیل است میتوان باکره اوت را یک ضدپیرنگ دانست. با این حال فیلم وفادار به هیچ یک از این دو ساختار نمیماند و پیرنگ یک خطیاش با رویکردی که فیلمنامهنویس اتخاذ کرده، میتوانست تا ابد ادامهدار باشد. در واقع نویسنده، فیلمنامه را به سمتی هدایت میکند که مخاطب انتظاری از اینکه وقایع باید به نتیجه مشخصی برسند، نداشته باشد. باکره اوت با اینکه شخصیت اصلی و کشمکشهای درونیاش را نقطه اتکای پیشبرد قصه قرار میدهد، درست از همین نقطه نیز آسیب میبیند و تنشهای اِوا شکل مطلوبی در راستای بزرگترین خواستهاش که تجربهای جدید در زندگی است پیدا نمیکند.
اِوا به خانهای جدید میرود تا تعطیلات را در آنجا بگذراند. صاحبخانه از همان ابتدا قسمتهای مختلف خانه را به او نشان میدهد و توجه به جزئیات عنصر غالب در این صحنه است. اوا باید خانه و تمام جزئیاتش را بشناسد تا بدین ترتیب برای زندگی جدید آماده شود. او طوری به قسمتهای مختلف خانه سرک میکشد که انگار بیشتر در جستوجوی خود است و زمانی که پنجره را باز میکند تا نور روی بدنش بیفتد اولین قدم او برای ورود به دنیای جدید میسر شده است. در پانزده دقیقه ابتدایی، او در تنهایی درصدد کشف خود است و بیشترین تمرکز فیلم بر روی تنش درونی اوست و ردپای روزمرگی به وضوح دیده میشود.
زمانی که اوا در موزه به طور تصادفی با لوئیز ملاقات میکند، مقدمهای در جهت پرورش شخصیت در بطن یک ضدپیرنگ فراهم میشود. از طریق صحبتهای او با لوئیز فیلمنامهنویس دو وجهه شخصیتی اوا را نشان میدهد و آن میل او به کمالگرایی و صراحت در گفتار است. میشود این طور برداشت کرد که اوا به خاطر دورشدن از آن معیارهای آرمانی ذهن خود اکنون بیهدف و منفعل شده است. البته این برداشت از لحاظ بصری و روایی در کلیت فیلم به وضوح قابل درک نیست و در حد حدس باقی میماند، با این حال صحبتهای میان اوا و لوئیز فراتر از خطابههایی فلسفی نمیرود.
ملاقات اوا با سوفی به خاطر مشکلی که برای کلید خانه جدید پیش آمده تنها رویداد فیلم است که از علت خاصی برخوردار است. اوا با دوست قدیمی خود بعد از مدتها دیدار میکند و همین موضوع سبب دلخوری سوفی است. سوفی از این ناراحت است که چرا حالا که اوا کارش گیر کرده یاد رفیق قدیمیاش افتاده است. در این بین توجه دوربین به پسر بچه یک ساله سوفی مهمترین عنصر ملاقات این دو دوست قدیمی است و به سان مقدمهای برای بارداری اوا عمل میکند.
صبح روز بعد وقتی اوا به خانه برمیگردد و زنگ خانه همسایه را بابت بازنشدن در با کلید میزند شاهد یکی دیگر از وقایع تصادفی در جریان فیلمنامه هستیم. او با اولکا روبهرو میشود که شب قبل او را هنگام اجرای یک نمایش خیابانی دیده بود. دوستی او با اولکا شکل میگیرد و شب، آنها با هم به مراسم سنت کاجتان میروند. در دیالوگی که بین آنها برقرار میشود بار دیگر بر روی چرایی انگیزههای اوا تاکید میشود. او در شهر مانده است چون میخواهد خود را پیدا کند و در ضمن درمییابیم که او قبلا بازیگر بوده است و حالا شغل خود را رها کرده است. بازیگر بودن اوا کارکرد دراماتیکی در فیلم ندارد جز اینکه بتوان آن را نقدی بیرمق در خصوص بیکاری بازیگرانی دانست که به دلیل مسائل مالی خانهنشین شدهاند.
در ادامه، ورود دو جوان انگلیسی – ولزی کمکی به روشن شدن ابعاد دیگری از شخصیت اوا نمیکند با این حال سکانس مهم حوضچه آب با حضور این دو خارجی رقم میخورد. در این صحنه اوا در ابتدا برخلاف دیگر دوستانش برای شنا به سمت آب نمیرود و حتی در طرز لباس پوشیدن او میتوان نوعی فاصلهگرفتن از جمعیت را احساس کرد. در اینجا فیلمساز تصمیم اوا بابت پریدن در حوضچه را مساوی با تحول شخصیتی او و انتخاب یک زندگی جدید قرار میدهد. حال، نوع پریدن و چگونگی آن در اتخاذ این تصمیم اوا اهمیت فراوانی دارد. اوا همینطور که در حال فکر درباره شناکردن در آب حوضچه است، یکباره توسط سیمون غافلگیر میشود و سیمون او را به میانه حوضچه میاندازد و بدین ترتیب اوا دیگر مجبور است شنا کند. اهمیت این صحنه را میتوان در این مضمون خلاصه کرد که اوا برای زندگی نیاز به یک شریک دارد و تنهایی انتخاب خوبی برای او نیست. مضمونی که رفته رفته در فیلم خود را عیان میکند و مسیر روایی چنین ساحتی از پرسوناژ را دراماتیزه میکند. با این حال اشکالی که این بخش از روایت دارد این است که بیش از پیش صراحت به خرج میدهد و مضمونی را که مخاطب باید آن را تا پایان دنبال کند به یکباره در قالب کلمات بیان میکند.
در صحنهای که اوا به سینما میرود و هدفش این است که به تنهایی فیلم ببیند به صورت اتفاقی یکی از دوستانش را بعد از سه سال میبیند. در اینجا پنهای آهسته دوربین که مهمترین مشخصهی فرمی و تکنیکی فیلم است نقش مهمی در جهت خلا روانی شخصیت اوا ایفا میکند. در این صحنه دوربین با برهم زدن چند باره و بازیابی مجدد تعادل قاب، حیرانی اوا به خاطر رو در رو شدن با این دو دوست قدیمی را به تصویر میکشد. بیشک در دنیای جدیدی که اوا مشغول ساختن آن برای خودش است جایی برای این دو نفر نیست و کنش کاراکتر ایجاب میکند که قبل از ورود به داخل سالن سینما، آنجا را ترک کند.
روز بعد که اوا مجددا برای دیدن فیلم به سینما میرود با شخصی به نام ماریا آشنا میشود که کارش مراقبه از رحم تا متولد شدن نوزاد است. بخشی از فیلم که به کلی قابل حذف است و جز به کاربردن یک سری کلیشههای فمنیستی که به کلی خارج از روایت فیلم است نکته قابل توجهی ندارد.
اوا هر روز بدون هدفی خاص و روشن، در شهر پرسه میزند. او مانند خیلی از انسانهای دیگر، تکلیفاش با خودش روشن نیست و در این میان با افرادی روبهرو میشود که آنها نیز تقریبا همین ویژگی را دارند. تفاوت اوا با این افراد در صراحت و صداقت با خود است که چنین ویژگیای در او، اوا را تبدیل به شخصیت همدلیبرانگیز فیلم میکند. زمانی که در نیمهشب او با شخصی به نام آغوس آن طرف شیشههای محافظت شده دیدار میکند سیر نشانهای فیلمساز در خصوص تحول شخصیتی او به اوج میشود. از اینجا به بعد میتوان اذعان کرد که اوا بیش از پیش به شناخت درباره خود رسیده است.
اوا روز بعد دوباره و به صورت تصادفی با آغوس دیدار میکند و همین امر موجب دوستی بین آنها میشود. او همزمان که به فکر نزدیکشدن به آغوس است میخواهد عزت نفس خود را نیز حفظ کند، بنابراین برای نزدیکی به او نگرانی بابت خانه را بهانه میکند. در این بخش از فیلم با ویژگی دیگری از شخصیت اوا آشنا میشویم که تا پیش از این شاهد آن نبودیم و آن زیرکی خاص اوا برای رسیدن به خواستهاش است. در ادامه وقتی که اوا به خانه آغوس میرود دوربین ابتدا بر روی نماهای دو نفره و بعد بر روی نماهای تک نفره تاکید میکند. این تمهید در راستای تصمیم اواست. نماها در بدو ورودشان به خانه دو نفره است چرا که آغوس در حال کمک کردن به اواست و باید نوعی همدلی بین دو شخصیت ایجاد شود، بعد این نماهای دو نفره با استفاده از پنهای آهسته در خلال گفتوگو میان این دو شخصیت، هر یک از این دو نفر را به طور جداگانه در قاب میگیرد. فیلمساز این کار را انجام میدهد تا با درخواست اوا، پیوندی جدید میان او و آغوس ایجاد شود. مسئلهای که در ادامه رابطه اوا و آغوس را از مرحله دوستی به مرحلهی عاطفی ارتقا میدهد و این دو کاراکتر را برای یک زندگی دائمی آماده میکند.
در پایان، فیلم با تاکید بر روی بارداری اوا و دختر بچه آغوس، راه بقای بشر و درمان تنهایی و افسردگی را تشکیل خانوادهای میداند که حضور شاداب کودکان در آن امری ضروری است. با این حال ضعف مهمی که فیلم در سراسر اثر با آن روبهروست مردد بودن بین دو مضمون خودشناسی و تنهایی است.
نظرات