سخت است که بخواهی برای فیلمی از فیلمساز مورد علاقهات نقد منفی بنویسی. نام بهرام بیضایی آنقدر بزرگ است و کارنامهی او (علیرغم تعداد فیلم کم) چنان سنگین و سترگ است که بد نوشتن درباره یک فیلم از بیضایی را مثل یک کابوس تلخ میکند.
باری، اگر به کارنامهی بیضایی بنگریم، بهترین و ماندگارترین آثار او مایههای آئینی/تاریخی/ملی/اساطیری داشتهاند. «مرگ یزدگرد»، «روز واقعه»، «باشو غریبهای کوچک»، «چریکهی تارا» و آثار برتر ساخته نشدهی او عمدتا چنین مؤلفههایی دارند. دلیلش این است که سبک منحصر به فرد بیضایی که بسیار به تئاتر نزدیک است، با دنیای معاصر و فضای شهری مدرن کمتر جور درمیآید. تصنعِ بازیها و دیالوگهای ثقیل، با رئالیسم مورد انتظار در زندگیهای مدرن و تیپشناسی طبقات مختلف مردم، همخوانی ندارد. در سبک بیضایی، آدمها سادهتر و تیپیکالتر از دنیای واقعی هستند و این ویژگی برای فیلمی مثل «مرگ یزدگرد» بسیار عالی جواب میدهد، زیرا تمرکز و تاکید فیلم بیشتر به سمت خلق دنیایی نمادین و پر رمز و راز است و این سادگی شخصیتها بر شیرینی داستان میافزاید. بر همین مبناست که موبد و سردار و سرکرده در «مرگ یزدگرد» انقدر آسان هر ادعایی که آسیابان و زن و دخترش میکنند را علیرغم تناقضهای پیاپی، میپذیرند و باور میکنند. این جنس شخصیت پردازی به خاطر دور بودن از رئالیسم به تئاتر نزدیک است و به خاطر همین به آن دسته از فیلمهای بیضایی که ساختاری مشابه تئاتر دارند، انقدر میآید.
در «وقتی همه خوابیم» اما سادگی شخصیتها، دیالوگهای شدیدا ثقیل آنها و اغراق زیادی که در میزانسنهای اگزجرهی فیلم میبینیم، باورپذیر نیست و اصلا با داستان سر راست و رئال فیلم در یک فضای شهری مدرن همخوانی ندارد. بر همین مبناست که مثلا بلاهت برادران ترنج در انتهای فیلم یعنی جایی که چکامه را به جای نجات شکوندی میکشند و از فرط تعجب، نقابشان را جلوی چشم این همه عابر، از چهره برمیدارند (آن هم کاملا هماهنگ!) به شدت لوث و مضحک از آب در میآید و یا در آن برنامهی تلویزیونی زرد که حواشی سینما را پیگیری میکند، شیوهی تکلم و زبان بدن مجری (افشین هاشمی) به شدت کاریکاتوری و باسمهای است. نگاه کنید به دیالوگهای شایان شبرخ یا تهیهکنندگان فیلم که گویی شاهزادگان قصههای فولکور هستند و به زبان افسانهها سخن میگویند! این نوع عدم تجانس بین تکست و کانسپت البته در فیلم «سگکشی» بیضایی هم بود و به خاطر همین آن فیلم هم مخالفانی داشت که سبک بیضایی را نپسندیده بودند اما دربارهی «وقتی همه خوابیم» تقریبا همه اتفاق نظر داشتند و از فیلم دلزده شدند که به نظرم دلیل اصلیاش مایههای تماتیک و محتوای فیلم است. البته «سگ کشی» به اندازهی «وقتی همه خوابیم» جهان رئال و مضمون سر راست ندارد و پولی شدن تمام مناسبات و عرصههای زندگی آدمها را با پلاتی که تمام شخصیتها در حال توطئه هستند، نشان میدهد. بنابراین در «سگ کشی» باز قابل پذیرشتر است که یک فرم روایی مالیخولیایی و کابوسوار داشته باشیم که مثلا در پایانبندی، سه شخصیت را با نمای هلیشات ببینیم که به طریقی شبه سورئال میخواهند دخل ناصر معاصر را بیاورند!
قبل از آنکه به سراغ تحلیل تماتیک فیلم بروم، لازم است این مقدمه را بگویم که اصولا سینمای بیضایی را به عنوان یک سینمای فاخر میشناسیم که آثارش قلمروی زمان را درمینوردند و همیشه تازگی دارند. «باشو غریبهای کوچک» صرفا فیلمی دربارهی جنگ زدگان دههی شصت نیست، «مرگ یزدگرد» صرفا فیلمی درباره سقوط ساسانیان نیست و حتی «روز واقعه» فقط یک فیلم عاشورایی نیست؛ بلکه این آثار ماندگار چنان دلالت عامی دارند و چنان نگاه نافذی پشتشان است که علیرغم فاصلهی طولانی از زمان ساخت، همچنان شاهکارند و همچنان مخاطب را جذب میکنند و همچنان حرفی تازه دارند. بر همین مبناست که فیلمی مثل «باشو یک غریبهی کوچک» حتی میتواند در مدارس اروپا هم دیده شود و با زبانی جهانی، پیام همدلی بومیان و مهاجران را منتقل کند.
«وقتی همه خوابیم» اما به شدت تاریخ مصرفدار است. یک فیلم شتابزده و هیجانی که بیضایی آن را در جواب بیمهریهایی که همکارانش در حقش روا داشتند، ساخته است. بر همین مبناست که برای تحلیل این فیلم، باید بدانیم پشت پردهی آن چه بوده و چرا بیضایی تصمیم گرفته آن را بسازد.
اتفاقاتی که در «وقتی همه خوابیم» برای نیرم نیستانی کارگردان میافتد، تقریبا همان اتفاقاتی است که برای خود بیضایی در زمان تولید پروژهی ناتمام «لبهی پرتگاه» افتاده است. کدگذاری بیضایی برای نیرم نیستانی هم، ذهن ما را به سمت خود فیلمساز سوق میدهد. از اسم و فامیلی هم جنس این دو، تا پیشینهی تئاتری و عکس با سبیل نیستانی در روزنامه که مشابه خود بیضایی است. همان طور که نام اشتهاریان و پیشینهی شایان شبرخ آشکارا مشابه تهیهکننده و بازیگر تحمیلشدهی «لبهی پرتگاه» است.
به عبارت دیگر، انگار بیضایی دارد جوابیه و انتقامی سینمایی به کسانی که از آنها دلخور شده ارائه میکند. همین فاکتور باعث آشفتگی و عصبیت فیلم شده است. فیلمی که ناگهانی ساخته شده و برخلاف دیگر آثار بیضایی، اصلا نمیتواند ماندگار شود زیرا موقعیتی جهانشمول و زبانی فاخر ندارد. بگذریم که تازه همین جوابیه را هم با اغراق و خشم فزاینده ساخته و مثلا آن پایانبندی مضحک و مبتذل مشابه سریالهای کمدی صدا و سیما را میبینیم که کارگردان تحمیلی فیلم در فیلم آن را میسازد (سکانس عروسی). یا مثلا آن جوان کودن شیفته نیرم نیستانی که به کارگردان تحمیلی فیلم استاد تبدیل میشود، باورپذیر نیست و یا رفتارهای به شدت نازل شایان شبرخ و خاطره مقبول (بازیگران تحمیل شده) را ببینید که سرشار از اور اکت و بلاهت است.
کابوس تلخ این است که بیضایی به دلایل زیادی نمیتواند فیلمهایی که دوست دارد را بسازد و کوهی از فیلمنامههای درخشان ساخته نشده دارد و بارها آثارش قربانی تیغ سانسور و توقیف شده است. اکنون برای ما که به طور متوسط هر هفت سال فقط یک فیلم از بیضایی را میتوانیم ببینیم، خیلی ناراحت کننده است که یکی از آن فیلمها «وقتی همه خوابیم» باشد. ناراحت کننده است که آن همه فیلمنامهی درخشان مثل «طومار شیخ شرزین»، «اتفاق خودش نمیافتد»، «مقصد»، «دیباچهی نوین شاهنامه»، «عیارنامه»، «حقایق درباره لیلا دختر ادریس»، «قصه میر کفنپوش» و … را نمیتوانیم ببینیم. حتی نوک پیکان نقد بیضایی هم در «وقتی همه خوابیم» به جای آنکه به سمت مقصران اصلی باشد که امکان فیلم ساختن را از او سلب کردهاند، به سمت همکاران (ولو بیمهر و غیر متعهد) است. البته این چه انتقادی است که میکنم وقتی بیضایی آنقدر در ساختن فیلم تحت فشار ممیزی است که فیلم «باشو غریبهای کوچک» نیز توقیف میشود و حتی بیضایی را از ساخت فیلمی درباره عاشورا منع کردهاند! به هر حال این کابوس تلخ سالهاست که نه تنها سینما بلکه فرهنگ ایران را آزار میدهد و کاش روزی به فرجام برسد و بتوانیم شاهکارهای جدیدی از بیضایی را بر پردهی نقرهای سینما ببینیم.
نظرات
متن خوبی بود مهران جان خسته نباشی. فقط یه سوال داشتم. تو محدوده تحلیل تماتیک رو چطور مشخص میکنی؟
ممنونم که خوندی و خوشحالم که خوشت اومد. محدوده اش رو اینطور مشخص میکنم که هرگاه میخوام درباره «چه» حرف بزنم، تحلیلم تماتیکه و هرگاه میخوام درباره «چگونه» حرف بزنم، تحلیلم فرمالیستیه. الان مثلا اینجا، وقتی دارم درباره سبک نزدیک به تئاتر بیضایی و اغراق در بازی ها و دیالوگ های ثقیل فیلم حرف میزنم، رویکرد فرمالیستی دارم، وقتی میرم سراغ واکاوی منظور و هدف بیضایی از ساختن فیلم، تحلیلم تماتیک میشه. البته اینم بگم که معمولا در متن صریح نمیگم که کجا تحلیلم تماتیکه و کجا تحلیلم تماتیک نیست.
سلام دوست عزیز نقد شما بشدت دچار نقص است و این هم بدلیل عدم اگاهی از بنیان ها و مطالات فرهنگی سینما ست و قیاسهای شما خیلی سطحی اند و براحتی میشود رویه ی دیگری هم در رد نقد شما آورد.