شاهد احمدلو معتقد است همین که سایه مسعود کیمیایی و ناصر تقوایی بالای سر سینمای ایران است باید خدا را شاکر باشیم. اگر هم هنرمندی مانند ناصر تقوایی فیلم نمیسازد به دو دلیل است؛ یکی بیکفایتی مسئولین و دومی مخالف بودن این استاد با سانسور.
اگر فیلم سینمایی «دندان مار» را دیده باشید، بازی یک پسر نوجوان کاملا محسوس است، او کسی نیست جز شاهد احمدلو که این روزها هم فیلم و سریال میسازد و هم در آنها ایفای نقش میکند. کسی که کار جدی خود را با مسعود کیمیایی آغاز کرد و یکی از طرفداران این کارگردان پیشکسوت است. شاهد احمدلو که این روزها بیش از پیش دغدغه بازیگری دارد، به ایفای نقش در فیلم سینمایی «سیاه باز» با کارگردانی حمید همتی پرداخته و اولین قدم حرفهای خود در زمینه تهیه کنندگی را برداشته است.
به همین دلیل به گفتوگو با او پرداختیم که در ادامه میخوانید.
در حال حاضر به انجام چه کاری مشغولید؟
من اخیراً اولین گام حرفهای خود را در زمینه تهیهکنندگی برداشتم. فیلمی کوتاه به نام «حروفچین»، که تهیه کنندگی ان را برعهده داشتم البته نویسنده و مشاور کارگردان این فیلم هم هستم. «حروفچین» از سالها پیش دغدغه ذهنی من است. فیلم سینمایی «مورچهخوار» هم آماده نمایش است که در صورت بهتر شدن شرایط بهزودی به اکران عمومی درمیآید. سوژه فیلم، داستان این روزهای ما در دنیای مجازی است؛ فیلم مورچهخوار روایتی است از رنگ زرد دنیای مجازی و زندگی پوشالی شاخهای اینستاگرامی.
منتظر بهتر شدن اوضاع باشیم، یعنی شرایط چگونه باشد؟
در هر صورت چراغ سینما باید روشن بماند. در حال حاضر رستوران، مجتمع تجاری، بازار، مترو، اتوبوس و همه مکانها مثل گذشته مملو از جمعیت است. زندگی با رعایت نسبی پروتکلها مثل زدن ماسک و همراه داشتن الکل در جریان است و باید هم اینطور باشد.
عدهای حتی نمیدانند که سینماها باز است. مشکل این عدم اطلاع رسانی در کجاست؟
بخشی از این موضوع به عدم اطلاعرسانی رسانهملی مربوط است. تلویزیون همه اشکال گوناگون زندگی را برای مخاطبان تبلیغ میکند منتهی از سینما حمایت نمیکند. مسئله بعدی شرایطی است که کرونا به وجود آورده و مردم دچار نوعی سردرگمی شدهاند. مخاطبان علاقمند به سینما هنوز نمیدانند که سینماها باز هستند. ولی مهمترین عنصر خود مخاطبان هستند. مخاطبان با توجه به ورود وی.او.دی و سینمای آنلاین به پلتفرمهای ویدئویی برای رفتن به سینما تنبل شدهاند. با توجه به اینکه مردم ما در تاریخ مردم تنبل و تنپروری بوده و هنوز هم هستند؛ مخاطبان سعی میکنند با کمترین هزینه و راحتترین شیوه چیزی که میخواهند را به دست بیاورند.
به نظر من بیشتر رفاهطلب هستند نه تنپرور. آنها ترجیح میدهند به جای اینکه هزینه کنند، در ترافیک بمانند و خسته بشوند در خانههایشان فیلم ببینند.
به نظر من اینها بهانه است. مگر مردم چین، ژاپن و آمریکا رفاهطلب نیستند؟ مگر چندین برابر ما برای رسیدن به معیارهای اولیه زندگیشان تلاش نمیکنند؟ اما به سینما، کافه و موزه هم میروند. من به این تصور مردم انتقاد دارم. ما اصولاً به دنبال بهانه میگردیم تا تنبلیهای خود را توجیه میکنیم. مسئله فقط سینما نیست، حداقل سرانه مطالعه برای هر فرد در روز شصت دقیقه است، اما سرانه مطالعه در کشور ما بسیار کمتر است. کتاب خواندن که دیگر به هزینه و رفتوآمد مربوط نیست. در دنیای امروز کتابهای صوتی الکترونیکی وجود دارد که میتوان آنها گوش کرد.
مهمترین مقصر این ماجرا عدم ثبات اقتصادی و نبود ابتداییترین امکانات رفاهی روزمره مردم جامعه ماست. در سطح کلان مسائل بزرگ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دست به دست هم دادهاند و سطح سلیقه مردم را پایین آورده که متعاقباً نتیجه آن پایین آمدن سطح فرهنگ مردم است.
من با آقای اطیابی صحبت میکردم و ایشان میگفتند که سطح سلیقه مخاطب ما پایین نیامده است. مردم با توجه به بلیط سی هزار تومانی حاضر نیستند هر فیلمی را ببینند و اتفاقاً سلیقه مخاطبان بهتر شده است.
یعنی سلیقه مردمی که فیلم «دینامیت» را میبینند خوب است؟
از این حرف میتوان اینطور برداشت کرد که سلیقه مردم پایین نیامده، «دینامیت» فیلم خوبی است که مردم برای تماشای آن میروند. حالا باتوجه به این استدلال میتوانیم بگوییم «سیاهباز» که به اندازه «دینامیت» فروش نداشته فیلم خوبی نیست؟
نمیشود گفت این فیلمها خوب هستند یا بد. هر فیلمی مخاطب خاص خود را دارد. ویدئویی اخیراً وایرال شده بود که مردم بعد از دیدن فیلم کیارستمی در سینما این فیلم را افتضاح میدانستند. در حالی که این فیلم یکی از پرافتخارترین فیلمهای سینمای دنیا و نه فقط ایران است. ولی این فیلم مخاطب خاص خود را دارد. البته تبلیغات فیلم و هنرپیشههایی که در آن بازی کردهاند هم در فروش فیلم تأثیر دارد.
هنرپیشههای «سیاهباز» کسانی نیستند که در اکثر فیلمها بازی کرده باشند به همین دلیل مردم به دیدن آنها علاقه دارند. بازیگران فیلم سطح سلیقه محدود مردم را تأمین نمیکند. البته این به این معنی نیست که فیلمهایی که همان بازیگرها در آن بازی میکنند دلیل فروش فیلم باشد.
در روحیه خاکستری این روزها در جامعه ما فیلم کمدی و پرانرژی ای مثل «دینامیت» حتماً مورد اقبال قرار میگیرد، برای اینکه بینندگان میتوانند حداقل در طول تماشای فیلم افکار منفی را از ذهن خود بیرون کنند. من در مورد کیفیت فیلم «دینامیت» نظری ندارم چون فیلم را ندیدهام. اما همین که مورد استقبال قرار گرفته و چراغ سالنهای سینما را روشن نگه داشته قابلاحترام است. نه این فیلم، هر فیلمی که بتواند چرخ اقتصاد سینمای ایران را بچرخاند قابلاحترام است. در همه دنیا فیلمهای الف، ب و ج داریم و هرکدام از این رستهها هم وظایف خودشان را دارند. مهم این است که وظایف و مقاصد خود را به نحو احسن انجام بدهند.
«سیاهباز» برای چه هدفی ساخته شده است؟
«سیاهباز» اولین فیلم کارگردانش یعنی حمید همتی است. یکی از نکات مثبت فیلم به عنوان فیلم اول این است که رویکرد سینمای بدنه داشته و نخواسته مثل خیلی از فیلمسازان اول اداهای سانتیمانتال و روشنفکرانه دربیاورد و فیلمی باشد که کسی آن را نبیند و بینندگانش به چند جشنواره خارجی جیم مثل بنگلادش، پاکستان، افغانستان یا بورکینافاسو محدود شود.
این فیلم چنین ادعایی نداشته، فیلمی بیادعا بوده که خواسته داستان بگوید و با توجه به نقاط ضعف فیلمنامه توانسته قصهای را روایت کند که حداقل مخاطب آن با نارضایتی سالن سینما را ترک نمیکند. کسانی که به دنبال داستان هستند میتوانند با این فیلم ارتباط برقرار کنند.
گفتید محال است که مخاطبی ناراضی سالن سینما را ترک کند؟ میدانید که تدوین بد چند سکانس اول و دیالوگها و بازیهای بهشدت ابتدایی و ضعیف در اوایل فیلم را نمیتوان نادیده گرفت. تیم فیلم قوی هستند اما یک ربع اول مخاطب را جذب نمیکند. باید بپذیریم که این فیلم مشکلاتی دارد.
صددرصد. ما خودمان هم این ضعفها را قبول داریم.
ما در تبلیغات «سیاهباز» را به عنوان اولین فیلمی میشناسیم که در مورد بیتکوین ساخته شده و همهجا هم در مورد این فیلم به این نکته اشاره میشود. اما واقعاً بیتکوین در این فیلم هیچ کارکردی ندارد. ضرورت پرداختن به چنین موضوعی چه بود؟
به عنوان یک تبلیغ به موضوع بیت کوین نگاه کنید. به هر حال شخصیت اول فیلم مزرعه بیتکوین دارد و در نهایت به این نتیجه میرسد که از طریق پرداخت بیتکوین به کسانی که با آنها رودررو شده مشکلاتش را از سر راه بردارد. ما خودمان در مورد بیتکوین اطلاعاتی داریم و لزومی ندارد در فیلم به آن پرداخته بشود. ما میدانیم که مزارع بیتکوین و مصرف برق آنها از نظر اجتماعی و شهری چه بلاهایی بر سر ما آورده است. چون ما از مسیر درست نرفتهایم و برای رسیدن به این ارزهای دیجیتال باج میدهیم؛ به قیمت قطعی برق و معضلات مختلفی که این مزارع غیرقانونی به وجود آورده است.
این آدم یکی از همان آدمهاست و ما حتماً نباید به مزارع بیتکوین و مناسباتی که در آنها وجود دارد بپردازیم. این فیلم به هر حال در مورد فردی است که مزرعهی بیت کوین دارد و سعی میکند از بیتکوینهایی که به شکل غیراستاندارد به دست آورده استفاده کند. بسیاری از فیلمهای دنیا با شعارهای تبلیغاتی سعی میکنند مخاطبان را به سالنهای سینما بکشانند، شعارهایی که شاید دقیقاً در آن فیلم وجود نداشته باشد اما از آنها به عنوان شعارهای تبلیغاتی فیلم استفاده میشود. این فیلم هم از این قاعده مستثنا نیست. البته شعار اولین فیلم سینمایی در مورد بیتکوین کمی اغراقآمیز است.
این شعار باعث میشود کسانی با این امید به دیدن فیلم بروند که شاید با یک رویکرد، دیدگاه و نتیجهگیری تازه در مورد بیتکوین مواجه شوند. اما در نهایت مسئله فقط به این ختم میشود که سام قریبیان میخواهد خودش را نجات بدهد و در آخر با یک دکمه تعدادی بیتکوین را منتقل میکند. به نظر میرسد الآن هم کارگردان فیلم میخواهد بگوید کسانی که بیتکوین دارند، آدمهای خوبی نیستند.
سام قریبیان آدم درستی نیست. ما همیشه میبینیم آدمهایی که با موضوعات خارج از چارچوب سروکار دارند آدم های خوبی نیستند و از نظر اجتماعی مضر هستند. خود سام قریبیان کلاهبردار بوده و با زندگی چندین نفر بازی کرده است. چنین رویکردی در فیلم را قبول دارید؟
به نظر من فیلم نمیگوید هرکسی که بیتکوینباز است آدم منفی و شروری است. به طور خاص این شخصیت دارای این ابعاد منفی است. این فرد در گذشته کلاهبرداریهایی انجام داده و باعث شده خانواده آن فرد دچار فروپاشی و شکست بشوند حالا این فرد بیتکوینباز هم شده و اینها را هم تماماً از طریق غیرقانونی به دست آورده است. اگر اینگونه نگاه کنیم قابلباور است، اما اینکه این فیلم میخواهد بگوید همه کسانی که با بیتکوین سروکار دارند افراد بدی هستند، نه اینطور نیست.
مگر ما در ایران چند فیلم درباره بیتکوین داریم؟ در ایران همین یک فیلم را داریم و حالا این فیلم چنین رویکردی را انتخاب میکند. طبیعتاً اینگونه برداشت میشود، اینطور نیست؟
میتواند باشد اما شعار تبلیغاتی فیلم را نادیده بگیرید.
شعار تبلیغاتی را نادیده میگیریم. در داستان روایتی داریم با موضوع بیتکوین و در فیلم نشان داده میشود که فردی که بیتکوین دارد آدم درستی نیست. اگر در فیلم تقابلی بین دو نوع آدم وجود داشت که هر دو بیتکوین داشتند میتوانستیم بگوییم این منفی بودن قابلتعمیم نیست. اما کلاً در مورد این موضوع یک فیلم ساخته شده و شخصیت آن فیلم هم منفی است. اغلب دیدگاهها در جامعهی ما هم نسبت به این رمزارزها منفی است و افراد تصور میکنند هرکسی که بیت کوین دارد یا دزد است یا کلاهبردار. این را چه میتوان کرد؟
این نظر را قبول دارم. فکر میکنید در سطح کلان، نگاه اکثریت جامعه ما به بیت کوین چگونه است؟ غیر از این است که مردم ما این بیبرقیها و مشکلات دیگرشان را بیت کوین میدانند؟
واقعیت این نیست. این موضوع به این دلیل پیش آمده که ساختارهای اولیه لازم برای این کار وجود ندارد. مانند بسیاری از پدیدههایی که در ایران ساختار مناسبی برایشان وجود ندارد.
یک دوگانگی عجیبی در این میان وجود دارد. «سیاه باز» را نه میتوان به عنوان یک فیلم با محوریت بیت کوین دانست نه میتوان منکر ماجرا شد.
شما آن شعار تبلیغاتی را بردارید و فکر کنید چنین چیزی وجود نداشته. در این شرایط میروید و فیلم «سیاهباز» را میبینید. این فیلم راجع به خانوادهای است که سالها پیش از فردی رکب خوردهاند و حالا میخواهند از آن فرد انتقام بگیرند. آن آدم شیاد و کلاهبردار بوده و این خانواده شکست سختی خورده است. حالا این خانواده دست به دست هم دادهاند و میخواهند انتقام بگیرند. حالا اتفاقاً آن آدم مزرعه بیتکوین دارد، همین. قصه فیلم این است و من مطمئنم نویسنده و کارگردان فیلم اصلاً نمیخواستهاند در مورد بیتکوین و عواقب آن فیلم بسازند.
مشکل این است که نام «سیاهباز» با بیت کوین عجین شده است.
شعارهای تبلیغاتی به نویسنده و کارگردان فیلم ربطی ندارد و مربوط به تهیهکننده و پخشکننده فیلم است. در ایران متأسفانه اینطور است و پوستر و آنونس فیلم هم فقط به تهیهکننده و پخشکننده مربوط است. ما نمیتوانیم به خاطر یک شعار تبلیغاتی که کارگردان و عوامل هنری فیلم در آن هیچ دخل و تصرفی نداشتهاند آنها را مواخذه کنیم. «سیاهباز»، از به نام خدای تیتراژ تا پایان فیلم کار کارگردان است.
دغدغه بازیگری باعث شد در «سیاه باز» حاضر شوید یا دغدغه داستان ؟
دغدغه بازیگری موازی با کارگردانی همیشه برای من وجود داشته است. کما اینکه کار حرفهای خودم را با بازیگری در فیلم یکی از کارگردانان نامآور ایران شروع کردم. اما به سمت کارگردانی گرایش پیدا کردم و به خاطر مشغلههای زیاد کارگردانی فرصتی برای بازیگری نداشتم. اما اکنون که شکل کارهای سینمایی من نسبت به قبل تغییر کرده فراغتی پیش آمده و میتوانم نگاه جدیتری به عرصه بازیگری داشته باشم. اولین معیار علاقه خودم بود.
دومین معیار فیلمنامه جذاب کار بود و نقشی که برای من و هر بازیگر دیگری جذاب بود. چند بعدی بودن شخصیت فیلم و شمایل سهراب است. چون این شخصیت یک اراذل و اوباش و لات کوچهبازاری است، برایم جالب بود. دیگر اینکه حضور من در فیلم حمید همتی که کار اولش بود، به عنوان کسی که کارگردانی بلد است و تجربیات موفق یا ناموفقی در کارگردانی دارد میتوانست به این فیلم کمک کند.
عامل دیگر حضور آقای علی قائممقامی به عنوان تهیهکننده بود که در جریان فیلم با هم دوست شدیم. بعد هم حضور سام قریبیان و مهدی کوشکی به عنوان پارتنرهایم در قبول این فیلم مؤثر بود.
وقتی به تماشای آثار شاهد احمدلو مینشینیم میدانیم که از ناصر تقوایی و مسعود کیمیایی تاثیر پذیرفته است. «خون شد» مسعود کیمیایی را دیدهاید؟ مار قابل قبولی از ایشان است؟
بله، دیدهام. ما باید نگاهمان را در این زمینه تغییر دهیم، تاریخ سینما را یک نگاهی کنید، کدام یک از کارگردانان هستند که همه آثارشان بی عیب باشد. حضور برخی نامها مانند مسعود کیمیایی، ناصر تقوایی، بهرام بیضایی و دیگر اساتید، همین که سایهشان بالای سر سینمای ایران باشد برای ما کافیست و چه بهتر که فیلم هم میسازند. ما یک نگاه ملی، یگ نگاه فراملی و یک نگاه شخصی داریم.
مسعود کیمیایی با ساخت فیلمهای بینظیرش کار ملی و فراملی را انجام داده است. الان در حال ساخت فیلمهای شخصی خودشان هستند.
داستان «خون شد» با «قیصر» مقایسه میشود چون رویکرد داستان همین است، یک خانواده از هم گسیخته و سعیدآقاخانی آنها را کنار یکدیگر جمع میکند. این کار خوب است اما به جای اینکه قصه پیشرفت داشته باشد نزول دارد. افت داستان را میپذیرید؟
در هر صورت، به جز آثار خدا، هیچ اثری مطلقا بی عیب و نقص نیست. هر اثر هنری ایرادهای خودش را دارد، اما به این نگاه کنیم که مسعود کیمیایی ۸۰ ساله، که خداوند عمر ۱۲۰ ساله به ایشان بدهد، ۶۰ سال است که مشغول فیلمسازی است و در بزرگ کردن نام سینمای ایران سهیم بوده است و جزو بازوهای محرک موج نویسن سینمای ایران در قبل از انقلاب به حساب میآید. حالا دیگر بس است میخواهد آن چیزی که خودش دوست دارد را بسازد.
درباره فیلم صحبت نمیکنم، درباه جایگاه فردی مانند مسعو کیمیایی صحبت میکنم که نمیتوانیم از او بخواهیم یک جور دیگر فیلم بسازد. هنوز هم بر این عقیده هستم که «خون شد» لحظاتی دارد که به جز آثار خود آقای کیمیایی در سینمای ایران وجود ندارد و نمیتوانیم وجود این لحظات ناب که مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد کتمان کنیم.
همین که مسعود کیمیایی فیلم میسازد و هر فیلمی که بسازد، همه مخاطبان را کنجکاو میکند، کافیست. اجازه دهیم که این اساتید دنیای شخصی خودشان را سپری کنند دیگر نمیتوانیم این فیلمها را «قیصر»، «گوزنها» یا «دندان مار» مقایسه کنیم.
حتی اگر بگوییم«خون شد» مانند «قیصر» است، کسی نباید بگوید چرا این اتفاق افتاده؟ «قیصر» فرزند خودش است. میدانید چرا «خون شد» را انداز «قیصر» دوست ندارند؟ چون الان دیگر قیصر پذیرفته نمیشود، چون که دیگر قیصری وجود ندارد، قهرمانی نمیبینیم. آن زمان باور قهرمانسازی بوده، قهرمان هم وجود داشته است نه مثل الان که همه دنبال یک لقمه نان هستند. آدمی که دنبال یک لقمه نان است که دیگر قهرمان نمیشود، پس دیگر قیصری وجود ندارد، برای همین است که نمیتوانیم آن را باور کنیم.
گذشته از تمام این موارد مهمترین موضوع این است که مسعود کیمیایی همچنان فیلم میسازد و دستآوردهای فیلمش همچنان اثر گذار است. همچنان هم با فیلمهایش جنبههای متفاوت بازیگران را نمایش میدهد. چه کسی میدانست که سعید آقاخانی هم میتواند چنین بازیای از خودش به نمایش بگذارد؟ آثار استاد کیمیایی دستآورد دارد به همین دلیل هم معتقدم باید با یک هنرمند معترضی که تمام عمر خود را در خدمت هنر بوده، مهربانتر برخورد کنیم.
صحبت از معترض بودن مسعود کیمیایی شد، این کارگردان در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر زمانی که با «خون شد» به نشکلات آن زمان اشاره کرد، شهاب حسینی در نشست خبری خطاب به آقای کیمیایی گفت روغن ریخته را نذر امامزاده نکنید. فکر میکنید «خون شد» واقعا روغن ریخته بود یا مسعود کیمیایی بخاطر اخلاق اجتماعی آن رفتار را داشتند؟
حس من نسبت به استاد کیمیایی غیرقابل انکار است. همان زمان هم برای آقای شهاب حسینی نوشتم که پایش را از گلیمش درازتر نکند. آدمها باید اندازه خودشان صحبت کنند، مسعود کیمیایی با فیلمهایش شهاب حسینی و امثال حسینیها را عاشق سینما کرده است. حالا به یک جایگاه و موقعیت ابتدایی رسیدهاند که در مقایسه با استانداردهای جهانی هیچ چیز نیست، بعد به خودشان اجازه میدهند با بی احترامی هرچه که دوست دارند بگویند.
مسعود کیمیایی به تعداد موهای سر شهاب حسینی کتاب خوانده است، آن وقت این آدم پایش را از گلیمش درازتر میکند با استادش اینگونه صحبت میکند. همین بیاخلاقیهاست که جامعه را به اینجا رسانده.
ارادت شما به مسعود کیمیایی که کتمان نشدنی است و اما علاقه شما به ناصر تقوایی هم غیر قابل چشمپوشی است. اخیرا با ایشان در ارتباط بودید؟
کمابیش با خانم وفامهر، همسر استاد تقوایی در ارتباط هستم. به این دلیل که ارتباط برقرار کردن با ایشان کار چندان سادهای نیست چون ارتباطات اجتماعی ایشان فقط کاری است. اما نکته اصلی اینجاست که متاسفم برای سینمایی که ناصر تقوایی در آن فیلم نمیسازد و متاسفم برای بیکفایتی مدیران و مسئولانی که در طول تمام این سالها هیچ کس وجودش را نداشت که کمک کند تا ناصر تقوایی حداقل یک فیلم دیگر بسازد.
این نکته را هم در نظر بگیریم که ناصر تقوایی خودشان افتخار ساخت فیلم را نمیدهند چون ایشان مخالف سانسور هستند. اما اگر مدیری، جنم و غیرت حمایت از این پیشکسوت را داشت، سینما از هنر تقوایی محروم نمیماند. بسیاری از هنرمندان مانند ناصر تقوایی هستند که الان در کنج خانه هستند ارزششان بسیار بالاتر از کارگردانهایی است که با بودجههای هنگفت کارهای بیارزش میسازند.
منبع: خبرانلاین
نظرات