گنجشک خاکستری (نقد و بررسی فیلم Red Sparrow)

16 July 2018 - 13:00

پیشینه‌ی دشمنی و خصومت بین دو قطب ابرقدرت جهان که هرکدام به دلیل ایدئولوژی مخصوص به خود در مقابل یکدیگر قرار گرفته‌اند در گذر زمان در سینما نیز به یک موضوع رایج و گاهاً کلیشه‌ای تبدیل شده است امروزه می‌توانیم در آثار زیادی به ویژه سینمای هالیوودی خصومت دو جناح روسی و آمریکایی را شاهد باشیم. «گنجشک قرمز» فیلمی جاسوسی با درونمایه اکشن است که براساس رمانی به همین اسم توسط یکی از مامورین بازنشسته‌ی CIA به نام «جیسون متیوز» تالیف شده‌است. کارگردانی اثر به «فرانسیس لارنس» واگذار شده‌است که در فیلمهای گذشته خود نیز به مانند «گنجشک قرمز» از «جنیفر لارنس» در نقش اصلی فیلم‌هایش استفاده کرده بود (البته که آنها باهم نسبتی ندارند). در ادامه قصد بررسی این اثر را داریم. با سینماگیمفا همراه باشید.

داستان فیلم درباره‌ی یک رقاص بالرین به نام «دومینیکا» به هنرمندی «جنیفر لارنس» است که علاوه بر اداره‌ی زندگی خودش مسئولیت نگهداری از مادر مریضش را نیز برعهده دارد. بنابراین باله که حرفه و راه کسب درآمد او محسوب می‌شود برای او اهمیت زیادی دارد اما وقتی به دلیل آسیب جسمی از انجام آن ناتوان می‌شود و در تنگنا قرار می‌گیرد از عموی خود «وانیا» که از عوامل مهم سازمان اطلاعات روسیه است پیشنهادی دریافت می‌کند. «وانیا» به او پیشنهاد می‌دهد تا در ازای کمک کوچکی از او، پاداش بزرگی به وی دهد هرچند که این ماجرا به درستی پیش نمی‌رود و در این ماموریت «دومینیکا» چیزهایی را مشاهده می‌کند که مانع بازگشت وی به زندگی قبلی‌اش می‌شود اما وانیا تصمیم می‌گیرد به جای کشتن دومینیکا اورا به یک مدرسه فوق سری جاسوسی به نام «گنجشک‌‌ها» بفرستد که در آن افراد جوان و زیبا تعلیم می‌بینند تا در ماموریت‌های خود با استفاده از نقاط ضعف طرف مقابل و قوه‌ی اغواگری به اهداف خود برسند.

پس از اتفاقات مختلف و درگیری‌هایی که برای دومینیکا در آنجا اتفاق می‌افتد سرانجام او به عنوان یک گنجشک یا مامور برای انجام ماموریتی که هدف آن اغفال یک مامور آمریکایی به هنرمندی «جوئل ادگرتون» است انتخاب می‌شود. در تمام این مدت او خشم بسیار زیادی نسبت به عموی خود دارد زیرا او را مقصر اصلی اتفاقاتی که برایش افتاده‌است می‌داند.

تم اصلی و نیروی محرکه‌ی فیلم خشم است؛ خشمی که آن‌را از همان ابتدای فیلم در وجود دومینیکا مشاهده میکنیم و این موضوع منحصر به زمان ورود «وانیا» به زندگی‌اش نیست و در صحنه‌ای که او رقیبان باله‌ی خود را به طرز منزجرانه‌ای تنبیه می‌کند می‌توانیم خشم بی اندازه‌ی او را مشاهده کنیم.

در زمینه‌ی کارگردانی، گویا «فرانسیس لارنس» قصد تهیه‌ی یک معجون مخصوص و مطابق میل اکثریت مشتریان داشته‌است اما محصول خروجی با طرح‌های اولیه آن تفاوت داشته و باعث شده معجون چهره‌ی آشفته‌ای به خود بگیرد. البته که هنوز هم محتویات معجون را دارد و تناول آن می‌تواند لذت‌بخش باشد. در طول فیلم ترکیب عجیبی از صحنه‌های جنسی خشن و پیوند خوردن آن با عناصر اکشن را میبینیم که باعث می‌شود روایت گاهاً عجیب به نظر برسد. ممکن است یکی از اهداف لارنس از به تصویر کشیدن اینگونه صحنه‌های باز و خشن در این اثر تم داستانی حاکم بر آن باشد و یا جذب مخاطب بیشتر اما کثرت اینگونه سکانس‌های اروتیک در چنین اثری اندکی جالب توجه به نظر می‌رسد هرچند که فیلم محافظ کاری‌های خاص خود را نیز دارا می‌باشد.

روایت فیلمنامه کم و بیش شلخته به‌ نظر می‌رسد و ممکن است در لحظاتی باعث گیج شدن مخاطبان خود شود. به ویژه در ربع پایانی فیلم که وقایع به سرعت در حال تکامل نهایی خود هستند همه‌چیز بیش از حد سریع اتفاق می‌افتد و در نهایت دچار سردرگمی می‌شود. اما این موضوع باعث نمیشود که بیننده در طول فیلم مدام به ساعت خود نگاه کند و علاقه‌ای به دنبال کردن آن نداشته باشد بلکه فیلم نیروی جاذبه خودرا از انواع شیوه‌های موجود تامین می‌کند.

همانطور که پیش‌تر گفته شد تیم بازیگری فیلم یکی از نقاط قوت اصلی آن محسوب می‌شود. حضور «جنیفر لارنس» که پس از سه‌گانه بازی‌های عطش به کارگردانی خود «فرانسیس لارنس» دوباره‌ در نقش اصلی یکی از آثار وی ظاهر شده است نوید یک همکاری پخته‌تر را می‌داد که شاید نتوانست همه‌ی انتظارات را فراهم کند اما لارنس وظیفه‌ی خودرا به نحو احسن انجام داد و بازی بی‌نقصی را ارائه کرد. از سوی دیگر نقش آفرینی «جوئل ادگرتون» که به چهره‌ای آشنا در سال‌های اخیر هالیوود بدل شده است؛ در نقش جاسوس آمریکایی «ناتانیل نش» باعث میشد تا ضربان قلب فیلم در اواسط آن افت نکند و یک زوج بسیار مناسب را با توجه به تم داستانی در کنار لارنس تشکیل داده بود.

اگر بخواهم تک جمله‌ای راجع‌به «گنجشک سرخ» بگویم این است که با اثری ضد و نقیض روبه‌رو هستیم. حتی بین منتقدان نیز اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد و یکی از آن‌ها اعتقاد دارد که فیلم شیوه‌ی عجیبی برای ترکیب پیچیدگی‌های داستانی با عناصر برهنگی دارد و آغاز یک فرنچایز موفق است، دیگری آن‌را اثری سرگرم کننده به همراه بازی چشم‌نواز «جنیفر لارنس» تلقی می‌کند و منتقد دیگری مشاهده‌ی فیلم‌را مانند پوست کندن از یک انسان سخت و طاقت‌فرسا می‌داند. در حقیقت قضاوت درباره‌ی فیلم تا حدی مشکل است و با یک اثر جاسوسی و اکشن (که البته خیلی به ژانر اکشن وفادار نیست) به همراه درصد بالایی از صحنه‌های جنسی طرف هستیم و برخورد مخاطبان با آن متفاوت خواهد بود.

مطالب مرتبط



مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.