طرفداران دنیای جادویی هری پاتر در چند هفته اخیر شایعات زیادی در مورد یک فیلم احتمالی براساس دنباله قسمت هفتم «هری پاتر و یادگاران مرگ» که هماکنون با نام «هری پاتر و فرزنده نفرین شده» شناخته میشود شنیده اند اما تمامی این گزارشات بیاساس هستند و تا وقتی که برادران وارنر با قاطعیت مهر تاییدی برروی این همه گمانه نزند، نمیتوانیم از هیچ چیز اطمینان داشته باشیم. توجه داشته باشید که تصمیمگیری برادران وارنر تنها یک بخش از مشکل است؛ راضی کردن جی. کی. رولینگ نویسنده و خالق معروف این مجموعه هم برای آنها کار سختی خواهد بود. با سینماگیمفا برای بررسی موفقیت و استقبال از این فیلم احتمالی همراه باشید.
Harry Potter and the Cursed Child «هری پاتر و فرزنده نفرین شده» در ابتدا یک نمایشنامه ساده بود. بعد از اینکه یکی از نویسندگان نزدیک به رولینگ آن را در همان حالت نمایش به کتاب تبدیل کرد و خبرهای جنجالی مبنی بر فروش و استقبال بی حد و اندازه طرفداران منتشر شد، برادران وارنر هم شروع به ایدهپردازی کردند تا ببینند که میتوانند این دنبالهی داستانی را برروی پرده نقرهای بیاورند یا خیر. در ابتدا شما را با هشتمین داستان مجموعه هری پاتر بیشتر آشنا میکنیم.
هری پاتر هرگز نمیمیرد! – بررسی نمایش «هری پاتر و فرزنده نفرین شده»
همانطور که در ابتدا گفته شد، هری پاتر و فرزنده نفرین شده دنبالهای بر کتاب هفتم این مجموعه یعنی یادگاران مرگ است. داستان اصلی از ذهن خلاق خود جی. کی. رولینگ (J.K. Rowling)، جک تورن (Jack Thorne) و جان تیفانی (John Tiffany) نشات میگیرد اما نگارش متن نمایشنامه و کتاب براساس آن کاملاً بر عهده جک تورن بوده است. این نمایشنامه در دو بخش و ۴ قسمت (هر بخش شامل ۲ قسمت) از ۷ ژوئن برنامه خود را آغاز کرد و در ۳۱ جولای هم یک کتاب که حاوی همین نمایشنامه در ۳۳۰ صفحه به انتشار رسید و فروش استثنایی داشت.
ساخت و تولید
در دسامبر ۲۰۱۳ اعلام شد که نمایشنامهای بر اساس دنیای هری پاتر در دست ساخت قرار دارد و قرار است کارهای آن برای نمایش در سال ۲۰۱۶ تکمیل شود. اینکه دنیای هری پاتر حداقل از طریق یک مجموعه فرعی ادامه پیدا کند به هیچوجه برای ما تعجبآور نبود و میدانیم که سهگانه جدید Fantastic Beasts and Where to Find Them «هیولاهای شگفتانگیز و زیستگاه آنها» قرار است در چند سال آینده مارا به دنیای جادوگران در آمریکای شمالی ببرد. هفت کتاب رولینگ تاکنون ۴۵۰ میلیون نسخه فروش داشتهاند و جای خود را در پرفروشترین کتابهای تاریخ همچنان به راحتی حفظ میکنند. هشت فیلم ساخته شده براساس این هفت کتاب ۷/۷۲۳ میلیارد دلار در باکس آفیس فروش داشتند که در نهایت باعث افزایش ارزش کلی این برند شد.
در ابتدا قرار بود نمایشنامه جدید مربوط به دوران طفولیت هری پاتر باشد. در هجدمین سالگرد انتشار اولین کتاب مجموعه هری پاتر یعنی «هری پاتر و سنگ جادوگر» اعلام شد که باید در اواسط ۲۰۱۶ منتظر افتتاحیه این نمایش باشیم. در ۲۳ اکتبر ۲۰۱۵ اعلام شد که این نمایش ۱۹ سال پس از اتفاقات آخرین کتاب و با داستان شخصیتهای قبلی ما شروع خواهد شد. در ابتدا بسیاری از سایتها هر سه فرد (رولینگ، تورن و تیفانی) را به عنوان نویسنده اعلام کردند اما بعدها مشخص شد که فقط جک تورن مسئول نگارش آن بوده است و رولینگ و تیفانی تنها داستانپردازی کردهاند.
کارگردان این نمایش جان تیفانی، کوریوگراف استیون هاگت و طراحی صحنه بر عهده کریستی جونز است. همچنین شایان ذکر است که موسیقی آن بر عهده اموجن هیپ معروف خواهد بود. در اینجا میتوانید لیست کامل بازیگران را مشاهده کنید:
- جیمی پارکر در نقش هری پاتر
- پاول تورنلی در نقش ران ویزلی
- نرما دومزونی در نقش هرماینی گرینجر
- پاپی میلر در نقش جینی پاتر
- الکس پرایس در نقش دریکو ملفوی
- سم کلمت در نقش آلبوس سوروس پاتر
- انتونی بویل در نقش اسکورپیوس ملفوی
- شرل اسکیت در نقش رز گرینجر-ویزلی (و هرماینی جوان)
- جرمی جونز در نقش کریگ بوکر جونیور
- آنابل بالدوین در نقش میرتل گریان و لیلی پاتر
- پاول بنتان در نقش عمو ورنون، سوروس اسنیپ و لرد ولدمورت
- کلاودیا گرنت در نقش پالی چپمن
- کریس جرمان در نقش هاگرید (و کلاه انتخابگر)
- جیمز لیلاشر در نقش یان فردریکس
- هلنا لیمبری در نقش عمه پتونیا، مادام هوچ و دلورس آمبریج
- بری مککارتی در نقش آموس دیگوری و آلبوس دامبلدور
- سندی مکدید در نقش ترولی ویچ و پروفسور مکگانگل
- آدام مکنامارا در نقش مسئول ایستگاه قطار
- تام میلیگان در نقش سدریک دیگوری، جیمز پاتر (پدر هری) و جیمز سیریوس پاتر (پسر بزرگ هری)
- جک نورث در نقش ویکتور کرام، دادلی دورسلی و کارل جنکینز
- زو برو در نقش لیلی لونا پاتر (دختر هری) و کریستینا فری و کریستیانا هاچینگز
لیست بازیگران برای آنهایی که از داستان مطلع نیستند میتواند بسیار عجیب باشد؛ چرا که خیلی از این شخصیتهای لیست شده در هفت کتاب اول مردند و دیگر حضور ندارند. همچنین فهمیدیم دلورس آمبریج لعنتی در این نمایش حضور دارد که کمی ناامیدکننده بود! جی. کی. رولینگ خیال طرفداران را از همان ابتدا راحت کرد و در مصاحبهای گفت که این نمایشنامه داستانی کاملاً جدید خواهد بود و در مورد محتوای از پیش گفته شده چیزی ساخته نمیشود. فروش بلیط های این نمایش با سرعت هرچه بیشتر انجام گرفت و باورنکردنی بود و کتاب بر اساس نمایشنامه هم در دو روز اول عرضه در آمریکا و کانادا بیش از ۲ میلیون نسخه فروش داشت! ۸۴۷/۸۸۵ نسخه از کتاب در انگلستان و فقط در روز اول به فروش رفت. بله، هری پاتر و فرزنده نفرین شده به راحتی تبدیل به پرفروشترین کتاب سال ۲۰۱۶ شد.
آیا امکان ساخت فیلم سینمایی بر اساس فرزنده نفرین شده وجود دارد؟
وقتی این سوال را از جی. کی. رولینگ بپرسید، به شما پاسخ میدهد که یک نمایش بهترین قالب و حالت ممکن برای این داستان است. با توجه به نقدها و بازخوردهای اولیه میتوان گفت که داستان هری پاتر و فرزنده نفرین شده بسیار پیچیده و در خیلی مواقع غیرقابلباور و عجیب است. همچنین به وعده خود خوب عمل میکند و ادامه داستان هری پاتر، هرماینی گرینجر و ران ویزلی را به عنوان انسانهای بالغ به نمایش میگذارد.
هری پاتر و جامعه طرفداران آن نه تنها نمرده و خاموش نشده، بلکه در چندسال اخیر هیجان بیشتری از خود نشان داده است و چشمه کوچکی از آن را میتوانیم بر سر انتظار فیلم «هیولاهای شگفتانگیز و زیستگاه آنها» ببینیم. هری پاتر و فرزند نفرین شده به قلم خود رولینگ نیست اما اعتبار و داستانش را میتوانیم به او نسبت دهیم. بازخورد این داستان جدید به طوری گسترده و عظیم بوده است که هماکنون حتی اگر در انگلستان باشید به راحتی نمیتوانید بلیط آن را بدست آورید. حتی بلیط هایی که دوباره و با قیمت فضایی ۱۰۰۰ پوند فروخته میشوند را هم نمیتوان به راحتی بدست آورد. ما در حال حاضر به حرف جی. کی. رولینگ اطمینان میکنیم که نوشتن هری پاتر و فرزند نفرین شده به عنوان یک رمان کار عاقلانهای نیست و این بهترین حالت نمایش این داستان است، اما توجه داشته باشید که اگر یک داستان را بتوان به صورت نمایش درآورد، پس چرا تبدیل کردن آن به یک فیلم سینمایی نمیتواند ایده خوبی باشد؟! اگر بخواهیم دشواریهای ساخت فیلم براساس این نمایش را درک کنیم در ابتدا باید داستان را برای شما شرح دهیم.
داستان هری پاتر و فرزنده نفرین شده
داستان هری پاتر و فرزنده نفرین شده پیچیدگیهای خود را دارد. در اینجا میتوانید خلاصهای که برای معرفی نمایشنامه استفاده میشود را مطالعه کنید:
هری پاتر بودن همیشه برای او کار دشواری بود و حالا که در وزارت جادو کار میکند و شوهر و پدر سه فرزند مدرسهای است، شرایط به هیچ وجه برای هری آسانتر نشده است.
در حالی که هری همچنان با گذشته تاریک ماجرای خود تقلا میکند، فرزندش آلبوس سوروس پاتر هم باید وزن میراث بزرگ خانوادهاش را به دوش بکشد و با آن کنار بیاید. با ترکیب شدن زمان حال و گذشته و خاطرات آنها، هر دو پدر و فرزند با حقیقت تلخ روبهرو میشوند: گاهی اوقات تاریکی از مکانهای غیرمنتظره سر در میآورد.
در ادامه داستان کامل این نمایشنامه را مینویسیم و در صورتی که میخواهید بخش داستانی برایتان لوث نشود، از خواندن آن اجتناب ورزید. البته این را هم باید در نظر داشت که بسیاری از شما مثل ما هرگز دستتان به نمایش هری پاتر و فرزند نفرین شده نمیرسد و ما فقط میتوانیم این نمایشنامه ۳۰۰ صفحهای را مطالعه کنیم، پس دانستن داستان خالی از لطف نیست.
هری پاتر و فرزند نفرین شده – بخش اول
قسمت ۱
۱۹ سال از شکست لرد ولدمورت در نبرد هاگوارتز گذشته است. هری پاتر مدیر اجرای قانون جادو در وزارتخانه است و سه فرزند با جینی ویزلی با نامهای جیمز سیریوس، آلبوس سوروس و لیلی لونا دارد. هرماینی گرینجر هماکنون وزیر جادو است و با ران ویزلی ازدواج کرده و دو فرزند به نام هیوگو و رز دارند. خود ران هم فروشگاه برادرانش را در خیابان دیاگان میچرخاند. داستان از همانجایی شروع میشود که کتاب هفتم پایان یافت؛ آلبوس سوروس پاتر و رز گرینجر-ویزلی با پدر و مادرهای خود خداحافظی میکنند و سوار قطار هاگوارتز میشوند. هری، جینی، هرماینی و ران در مورد فرزندهایشان و ماجرایی که قرار است با هم شروع کنند صحبت میکنند.
در همین حین، آلبوس و رز در قطار به دنبال کوپهای میگردند. رز به آلبوس میگوید که پیدا کردن یک کوپه خوب بسیار مهم است چرا که خانوادههای آنها هم که با هم دوست هستند، دوستیِ عمری خود را از همین کوپه قطار هاگوارتز آغاز کرده اند. آلبوس و رز کوپهای پیدا میکنند که در آن اسکورپیوس ملفوی (پسر دریکو ملفوی) نشسته است. آنها با هم آشنا میشوند و اسکورپیوس در مورد رقابت پاترها و ملفویها شوخی میکند. رز خیلی زود کوپه را با نارضایتی ترک میکند (که جلوهگر اتفاقی است که در کتاب اول بین هری، ران و هرماینی افتاد) اما آلبوس و اسکورپیوس در طی این سفر با هم صمیمی میشوند و صحبتهای زیادی انجام میدهند. وقتی قطار به هاگوارتز میرسد، در مراسم انتخاب گروه رز برای گریفیندور انتخاب میشود اما کلاه انتخابگر آلبوس و اسکورپیوس را به اسلیترین میفرستد! آلبوس سر میز در کنار اسکورپیوس مینشیند، آن هم در حالی که توسط دیگر دانشآموزان به عنوان پاتری که در اسلیترین انتخاب شده مسخره میشود.
آلبوس مانند پدرش هری از موهبت جادویی طبیعی برخوردار نیست و در اولین درسهای هاگوارتز خود تقلا میکند. سه سال اول برای آلبوس در هاگوارتز بسیار سخت است چرا که همه دائما به عنوان فرزند هری پاتر او را مسخره میکنند و از او انتظارات و توقع بالایی دارند. او تصمیم میگیرد که باید از پدرش فاصله بگیرد و رابطه نزدیکی با او نداشته باشد تا این توقعات و انتظارات از او هم پایین بیاید. بااینحال رز بسیار در مدرسه معروف است و حتی به عنوان یک دنبالکننده در تیم کوییدیچ انتخاب میشود. شایعههای مربوط به تولدش اسکورپیو را آزار میدهند. این شایعهها میگویند که دریکو ملفوی و همسرش توانایی باردار شدن و تولید مثل نداشتند و برای همین از یک زمانبرگردان (Time-Turner) استفاده کردند و از لرد ولدمورت برای اینکار کمک گرفتند؛ که این یعنی اسکورپیوس فرزند لرد ولدمورت است. وقتی آلبوس برای سومین سال خود میخواهد سوار قطار هاگوارتز بشود، به پدرش میگوید که او را تنها بگذارد و هری هم از این واکنش ناراحت میشود و فکر میکند اسکورپیوس و دوستی او با پسرش عامل این جدایی و فاصله گرفتن هستند. دریکو ملفوی همانجا به سراغ هری میآید و از او در پایان دادن به این شایعات که او و پسرش را اذیت میکنند کمک میخواهد. هری بااینحال درخواست کمک او را رد میکند و میگوید کاری از دستش بر نمیآید. اسکورپیوس علاقه زیادی به رز دارد اما او و آلبوس از پیدا کردن دوستان زیادی عاجز هستند و رابطه رز و آلبوس هم کم کم خراب میشود.
هری در تابستان بعدی یک زمانبرگردان ساخته شده توسط تئودور نات (از دانشآموزان اسلیترین در همان سالی که هری به هاگوارتز رفت و از مرگخواران سابق است) را توقیف میکند. هرماینی به عنوان وزیر جادو هری را ملاقات میکند و از او میخواهد به کارهای جدیدش رسیدگی کند و هری در مورد زمانبرگردان به او میگوید. آن دو موافقت میکنند که این زمانبرگردان باید نابود شود و فعلاً آن را مخفی نگه میدارند. وقتی آلبوس و اسکورپیوس یکدیگر را بعد از تابستان ملاقات میکنند، آلبوس متوجه میشود که اسکورپیوس ناراحت است و خیلی زود میفهمد که مادرش در آن تابستان فوت شده. اسکورپیوس از آلبوس میخواهد که در مراسم خاکسپاری مادرش حضور داشته باشد و او هم قبول میکند.
یک سال میگذرد و آموس دیگوری (پدر سدریک دیگوری که در پایان قسمت چهارم کشته شد) هنگامی که هارماینی و هری در حال بررسی فعالیتهای اخیر متحدان قدیمی ولدمورت هستند، به سراغ آنها میآید و میخواهد که از زمانبرگردان برای نجات دادن فرزندش استفاده کنند. هری درخواست او را رد میکند و میگوید که نمیتوان زمان را دستکاری کرد. در همین حین آلبوس به صورت مخفی به این مکالمه گوش میدهد و در همینجاست که با دلفی که میگوید خواهرزاده و سرایدار آموس دیگوری است، ملاقات میکند. وقتی آموس خشمگین میشود و هری پاتر را سنگدل صدا میزند، دلفی از آلبوس بخاطر این رفتار عذرخواهی میکند و سپس با ندای آموس به همراه او از آنجا خارج میشود. روز بعد هری به سراغ آلبوس میرود تا با یکدیگر صحبت کنند و او را متقاعد کند که کمی معقولانه مسائل را ببیند. هری به آلبوس پتوی دوران کودکیاش را که همیشه همراهش است هدیه میدهد اما آلبوس آن را به خوبی قبول نمیکند و در مورد شرایط سختش در هاگوارتز میگوید. او میگوید که گاهی اوقات آرزو داشت فرزند هری نبود. هری عصبانی میشود و میگوید او هم گاهی اوقات آرزو دارد آلبوس فرزندش نباشد. در حین این نزاع پدر و پسر، یک معجون عشق که در آن نزدیکی بود برروی پتو ریخته میشود. هری خیلی زود از حرفش پشیمان میشود اما میبیند که دیگر خیلی دیر است. جینی به او قوت قلب میدهد و میگوید که شرایط بین او و پسرش بهتر خواهد شد اما هری هنوز خود را برای حرفی که زده سرزنش میکند.
وقتی آلبوس برای چهارمین سال سوار قطار هاگوارتز میشود، رز به سراغ او میآید تا دوستیشان را التیام بخشد و در همین حین وجود زمانبرگردان را برای آلبوس تایید میکند. آلبوس در سر دارد از زمانبرگردان برای نجات دادن سدریک دیگوری استفاده کند. او در قطار با اسکورپیوس صحبت میکند و او را متقاعد میکند که از آنجا فرار کنند و با دزدیدن زمانبرگردان به گذشته بروند و سدریک را نجات دهند و اشتباه هری را درست کنند. رز اعتراف میکند که به درخواست پدر و مادرش هرماینی و ران سعی دارد دوباره دوستی خود را با آلبوس قدرتمند کند و آلبوس هم از این قضیه ناراحت میشود و او را طرد میکند. آلبوس و اسکورپیوس با موفقیت از قطار فرار میکنند و به خانه آموس و دلفی میروند. آموس در نهایت موافقت میکند و با کمک دلفی و مجعون پالیجوس (معجونی که ظاهر افراد را عوض میکند) آنها ظاهر خود را عوض میکنند. آلبوس خود را شبیه ران میکند و اسکورپیوس هم نقش هری را میپذیرد و دلفی هم شبیه هرماینی میشود. وقتی این سه به دفتر هرماینی واقعی در وزارتخانه نفوذ میکنند، او از راه میرسد اما آلبوس (ران) به بیرون از اتاق میرود تا او را معطل کند. آلبوس به هارماینی میگوید که وقتش رسیده آنها فرزند دیگری داشته باشند یا به تعطیلات بروند. هرماینی رفتار او را عجیب میبیند اما به هرحال آلبوس به اندازه کافی وقت برای آنها میخرد تا زمانبرگردان را پیدا و اتاق را ترک کنند. هری و جینی متوجه میشوند که پسرشان به هاگوارتز نرفته و در همین حین دریکو هم به خانه آنها میآید و با هری درگیر میشود. در نهایت آنها درگیری خود را کنار میگذارند تا به دنبال فرزندان خود بگردند.
قسمت ۲
آلبوس میگوید که بهترین راه برای نجات سدریک این است که از پیروزی و پیشرفت او در مسابقه ترایویزرد جلوگیری شود. آنها تصمیم میگیرند که بهتر است دلفی به دنبال آنها نیاید چرا که سنش برای یک دانشآموز هاگوارتز بسیار زیاد است. آلبوس و اسکورپیوس با ظاهر دانشآموزان درماسترنگ به اولین مسابقه میروند و سدریک را خلع سلاح میکنند که باعث میشود نتواند تخم طلایی اژدها را بدست آورد. آنها متوجه میشوند که تنها ۵ دقیقه میتوانند در زمان گذشته باشند و نمیتوانند بازگشت خود را کنترل کنند که باعث زخمی شدن آلبوس میشود.
در همین حین هری در رویای خود میبیند که آلبوس و اسکورپیوس در جنگل ممنوعه هستند. هری و جینی به کمک ران جنگل را برای پیدا کردن فرزندانشان میگردند و در همانجا با یک سنتار (بدن بالایی انسان را دارند ولی قسمت پایینیشان ۴ پا و شبیه اسب است. این موجودات دانش ماورایی نسبت به انسانها دارند) به نام بین ملاقات میکنند که به آنها میگوید ابری تاریک دوروبر آلبوس را فراگرفته است. آنها فرزندان را در جنگل بعد از اینکه به زمان حال برمیگردند پیدا میکنند و آلبوس را سریع به بیمارستان هاگوارتز میفرستند. هری با نقاشی دامبلدور صحبت میکند و دامبلدور به او میگوید که انتظاراتش از آلبوس بسیار بالاست و بهتر است او را آنطوری که هست ببیند. وقتی آلبوس دوباره به هوش میآید، متوجه میشود که با مداخلهاش یک خط زمانی دیگری را برای زندگیهای خودشان بوجود آورده است، اما در آن سدریک دیگوری بازهم توسط ولدمورت کشته شده است.
او در حال حاضر در گریفیندور است و متوجه میشود که هرماینی و ران هرگز با هم ازدواج نکردند که در نتیجه وجود رز را غیرممکن میکند. گویا وقتی به عنوان دانشآموزان درماسترنگ در مراسم حضور پیدا کردند، هرماینی نسبت به آنها مشکوک شد و در مراسم رقص با ویکتور کرام نرفت. اگر یادتان باشد در این مراسم رقص در کتاب چهارم ران حسادت زیادی نسبت به هرماینی و ویکتور کرام به خرج داد که سرچشمه و شالوده رابطه عاشقانه آنها بود. وقتی هارماینی در خط زمانی متفاوتی که آلبوس خلق کرده است نسبت به دانشآموزان این مدرسه مشکوک میشود، درخواست ویکتور کرام را رد و با ران در این مراسم شرکت میکند. ران با پادما پتیل ازدواج میکند و هرماینی هم در زمان حال شخصیتی چون پروفسور اسنیپ دارد و در هاگوارتز دفاع در برابر جادوی تاریک درس میدهد. هری با فرزندش صحبت میکند و باری دیگر از او میخواهد که از اسکورپیوس فاصله بگیرد.
هری حتی با پروفسور مینروا مکگانگل – که هماکنون بجای دامبلدور مدیرکل هاگوارتز است – وارد بحث میشود و او را وادار میکند که با استفاده از نقشه مارادور فرزندش و اسکورپیوس را از یکدیگر دور نگه دارد. آلبوس بااینحال خود از اسکورپیوس فاصله میگیرد اما دلفی به هاگوارتز میآید و از اسکورپیوس میخواهد که رابطهاش را با آلبوس خوب کند. تلاش او با موفقیت همراه میشود و دوستی این دو ادامه پیدا میکند. آلبوس باری دیگر اسکورپیوس را قانع میکند که دوباره برای نجات سدریک دیگوری تلاش کنند تا اشتباهشان جبران شود. اسکورپیوس که عاشق رز است، با این مسئله موافقت میکند (چرا که مداخله آنها باعث نیست شدن رز شد) و آنها به سراغ دومین چالش مسابقه ترایویزرد میروند. این دو با دلفی تصمیم میگیرند که با استفاده از یک ورد کاری کنند که سدریک دیگوری برروی آب شناور بماند و نتواند کار خود را انجام دهد که تبدیل به یک حقارت عظیم برای او در چشمان تمامی مدرسه میشود.
در زمان حال دریکو و هری باری دیگر درگیر میشوند و یکدیگر را به دوئل دعوت میکنند. جینی و دریکو این بار بر سر یک موضوع موافقت میکنند. دریکو حتی تا حدی پیش میرود که به هری میگوید نسبت به او و دوستانش حسادت داشته چون در حالی که هری دوستانی به این خوبی داشت، دریکو با افراد بیشعوری چون کرب و گویل سر و کله زده است. هری درک میکند که آلبوس را در انزوای بدی قرار داده و آنها با هم به هاگوارتز میروند. هری از پروفسور مکگانگل عذرخواهی میکند و سپس آنها به دنبال فرزندانشان میگردند و در نهایت میفهمند که این دو دستگاه زمانبرگردان را در اختیار دارند.
وقتی آلبوس و اسکورپیوس به آینده برمیگردند، اسکورپیوس خود را تنها پیدا میکند. در این دنیای جدید لرد ولدموردت بر دنیای جادوگران حکمفرمایی میکند و هری پاتر و متحدانش همگی در «نبرد هاگوارتز» (که در کتاب هفتم بود) کشته شدند. به همین خاطر هم آلبوس دیگر در این خط زمانی جدید حضور ندارد چرا که پدر و مادرش قبل از اینکه حتی به دنیا بیاید کشته شدند و وجودیتش را نقض کردند. در واقع مشخص میشود که حقارت سدریک دیگوری او را تبدیل به یک جوان ظالم و بیرحم کرد که خیلی زود به مرگخوارانِ ولدمورت پیوست و در نبردهای بعدی نویل لانگباتم را کشت. با کشته شدن نویل لانگباتم، کسی نبود تا با شمشیر گریفیندور (نویل شخصی بود که شمشیر را دوباره پیدا کرد و در نهایت ناگینی را کشت) ناگینی، مار ولدمورت و آخرین جانپیچ، را از بین ببرد. هری در نبرد شکست میخورد و کشته میشود و پس از آن متحدین او یکی پس از دیگری کشته میشوند و سقوط میکنند. هماکنون دلورس آمبریج مدیرکل هاگوارتز است و در این مدرسه جادوی تاریک تدریس میشود. تمام مکالمات با «زنده باد ولدمورت و دلاوریاش» ختم میشوند.
هری پاتر و فرزند نفرین شده – بخش دوم
قسمت ۳
اسکورپیوس متوجه میشود که در هاگوارتز بسیار محبوب است و همه به او احترام میگذارند و به او «پادشاه عقرب» میگویند و همه دختران در رویای او هستند. اسکورپیوس تصمیم میگیرد که باید خیلی سریع زمان را عوض کند. او دلورس آمبریج را میبیند و دلورس از او میپرسد که چرا انقدر عجیب رفتار میکند. دلورس میگوید که امروز، «روز ولدمورت» است و به عنوان جادوگری که خون پاک و اصیل دارد، باید خوشحال باشد. اسکورپیوس به سراغ پدرش که مانند هری در خط زمانی اصلی مدیر اجرای قانون در وزارتخانه است میرود اما میبیند که صحبت با او فایدهای ندارد. او پروفسور اسنیپ را پیدا میکند که در این خط زمانی زنده است و همچنان در هاگوارتز درس میدهد. اسنیپ به صورت مخفی از اعضای بازمانده ارتش مخفی دامبلدور است. اسنیپ او را به مکان مخفی این بازماندهها میبرد و اسکورپیوس در آنجا با ران و هارماینی روبهرو میشود که از نبرد هاگوارتز جان سالم به در برده و به عنوان فراریها در این سالها در حال فرار بوده اند.
اسکورپیوس موفق به متقاعد کردن آنها نسبت به حقیقت خط زمانی خودش میشود و آنها تصمیم میگیرند که به او کمک کنند. اسنیپ هم بااینکه میفهمد که قرار است بمیرد باز هم تصمیم میگیرد که به او کمک کند. آنها میگویند که اگر اسکورپیوس دوباره در زمان به عقب برگردد و دو تلاش متفاوت خودش و آلبوس را با وردی متوقف کند (خودش را که از آینده به گذشته سفر کرده تا جلوی سدریک را بگیرد) خط زمانی به حالت عادی خود برمیگردد. زمانی که اسکورپیوس میخواهد به گذشته برگردد، دیمنتورها (دیوانهسازها) بر سر آنها میرسند و به آنها حمله میکنند. دیمنتورها با بوسه خود روح ران و هارماینی و اسنیپ را از کالبدشان جدا میکنند. بااینکه آنها در این خط زمانی با هم ازدواج نکرده بودند، باری دیگر عشق خود به یکدیگر را اعتراف میکنند و قبل از مرگ دست هم را میگیرند. اسنیپ هم از اسکورپیوس میخواهد که به هری بگوید به او افتخار میکند و همچنین افتخار میکند که آلبوس سوروس پاتر نام اسنیپ را با خود دارد.
خط زمانی اصلی بازمیگردد و آلبوس هم دوباره پیدایش میشود. آلبوس و اسکورپیوس با پروفسور مکگانگل صحبت میکنند و به او در مورد خط زمانی متفاوت میگویند. مکگانگل بسیار از دست آنها عصبانی و ناراحت میشود و اشاره میکند که چقدر کار آنها خطرناک بوده است. او میگوید که برای ساختن دنیای که هماکنون در آن هستند خیلیها زندگیشان را از دست داده اند و همه آنها برای تک تک بازماندگان عزیز هستند اما دنیایی که اسکورپیوس در مورد آن به مکگانگل گفت، آخرین چیزی است که این رفتگان آرزویش را دارند! هری فرزندش را باری دیگر در بیمارستان ملاقات میکند و بااینکه به سختی میتواند عصبانیتش را نگه دارد، کم کم آرام میشود و بذر آشتی بین پدر و فرزند کاشته میشود.
اسکورپیوس سپس به آلبوس میگوید که به پدر و مادرشان در مورد از دست دادن زمانبرگردان دروغ گفته است و هنوز آن را در اختیار دارد؛ چرا که ممکن است بزرگترها دوباره آن را به صورت مخفیان نگه دارند. آن دو تصمیم میگیرند آن را نابود کنند و به بلندترین برج هاگوارتز میروند. آلبوس دلفی را دعوت میکند چرا که به او علاقهمند است. وقتی میخواهند زمانبرگردان را نابود کنند، دلفی سهواً علامت تتوی روی دست خود را مشخص میکند؛ علامتی که اسکورپیوس برروی دست یکی از افراد نزدیک به ولدمورت در خط زمانی متفاوت دیده بود. او میگوید که از همان اول یک نقشه متفاوت داشته است و چوبدستی آلبوس و اسکورپیوس را نابود میکند و دست آنها را میبندد. دلفی حتی یکی از نگهبانهای هاگوارتز را که به دنبال آنها بوده را میکشد. دلفی سپس آنها را مجبور میکند که به سومین گردهمایی در مسابقه ترایویزرد بروند که در آن باید در یک هزارتوی با موجودات عجیب دست و پنجه نرم کنند. با توجه به اینکه میدانند تنها ۵ دقیقه در آن دنیا هستند، تلاش میکنند تا دلفی را معطل نگه دارند. در نهایت آنها با خود سدریک دیگوری روبهرو میشوند و سدریک فکر میکند که آنها مانعی دیگر در برابرش هستند. سدریک به آنها کمک میکند که دلفی را خلع سلاح کنند و زمانبرگردان را پس بگیرند زیرا فکر میکند که وجود چنین چیزی میتواند نظم مسابقه را برهم بزند. وقتی سدریک مسیر خود را ادامه میدهد و از آنها جدا میشود، دلفی باری دیگر موفق میشود زمانبرگردان را پس بگیرد و هرسهتایشان را دوباره در زمان به عقب برمیگرداند.
وقتی دوباره در زمان سفر میکنند، دلفی زمانبرگردان را نابود و آن دو را رها میکند.
قسمت ۴
در زمان حال هری، دریکو و جینی متوجه میشوند که فرزندانشان باری دیگر گم شدهاند و وقتی به دنبال آنها میگردند، متوجه میشوند که این دو آخرین بار با دلفی دیده شده اند. وقتی به سراغ آموس دیگوری میروند، او میگوید که دلفی او را با وردی فریب داده است و او و همسرش هرگز بستگانی نداشتهاند و دلفی خود را در نقش خواهرزاده او جا زده است. وقتی هری و دریکو و جینی اتاق دلفی را میگردند، متوجه میشوند که او در واقع دختر پنهانی ولدمورت بوده است و همچنین از پیشگوییای باخبر میشوند که امکان ظهور دوباره ولدمورت را فراهم میکند. با توجه به اینکه نمیدانند آلبوس و اسکورپیوس در چه زمان و مکانی حضور دارند، مجبور به صبر کردن میشوند.
در یک ایستگاه قطار اسکورپیوس و آلبوس میفهمند که به ۳۰ اکتبر ۱۹۸۱ سفر کرده اند؛ یک روز قبل از هالووین سال ۱۹۸۱ و یک روز قبل از روزی که ولدمورت برای کشتن هری پاتر و پدر و مادرش به گادریک هالو میرود. آنها حدس میزنند که دلفی میخواهد خودش هری پاتر را بکشد تا ولدمورت در تلاش برای کشتن او یک جانپیچ نسازد که در نهایت باعث نابودیاش بشود. در واقع اگر هری همان موقع کشته شود، دیگر شخصی برای به چالش کشیدن ولدمورت وجود نخواهد داشت. آلبوس به این فکر میکند که آن دو چطور میتوانند با آینده ارتباط برقرار کنند و همینجاست که به یاد پتوی کودکی پدرش میافتد؛ وقتی هری آن را به آلبوس هدیه داد و آن مشاجره شکل گرفت، آلبوس آن را به آن طرف اتاق پرت کرد و کمی معجون عشق برروی آن ریخت. اسکورپیوس و آلبوس به این نتیجه میرسند که اگر یک پیام مخفی برروی آن پتو بنویسند، در آینده واکنش خاک مروارید معجون عشق باعث مشخص شدن پیام میشود و آن وقت هری میتواند آن را بخواند و به مکان و زمان آنها پی ببرد؛ چرا که خود قبلاً گفته بود ۳۱ اکتبر هرسال آن پتو را به عنوان آخرین باقیمانده از زندگی با پدر و مادرش بغل میکند. هری و جینی این پیام را پیدا میکنند و به هرماینی و ران خبر میدهند. دریکو هم به آنها میپیوندد و اعلام میکند که خانواده او یک نسخه آزمایشی زمانبرگردان دارند که بسیار قدرتمندتر از آن چیزی است که وزارتخانه جادو بدست آورده.
آنها به گذشته سفر و آلبوس و اسکورپیوس را پیدا میکنند. جینی میفهمد که دلفی نمیخواهد هری پاتر را بکشد بلکه میخواهد او را معطل کند تا پاترها کشته نشوند که در این صورت ولدمورت به خکمفرمایی ظالمانه خود بدون مشکل ادامه خواهد داد. آنها در یک کلیسا نزدیک خانه پاترها قایم میشوند و به این نتیجه میرسند که با استفاده از معجون پالیجوس هری باید خود را تبدیل به ولدمورت کند و با دختر او حرف بزند؛ در واقع اینکه هری پاتر و ولدمورت با هم ارتباط ذهنی داشتهاند باعث میشود که هری بهترین گزینه برای بازی کردن نقش ولدمورت باشد. در اینجا متوجه میشویم که دلفی دختر ولدمورت و بلاتریکس لسترینج است و در امارت ملفویها و در زمان اقامت ولدمورت در بخش اول «یادگاران مرگ» به دنیا آمده است. دلفی به پدرش ولدمورت (که در واقع هری است) التماس میکند که حرف او را قبول کند و هری هم که دیگر زمانی ندارد و اثرات معجون در حال از بین رفتن هستند حرف او را قبول میکند. دلفی که میبیند فریب خورده وارد دوئلی خشن با هری میشود. دوستان هری خود را نشان میدهند و در نهایت بر او غلبه میکنند. دلفی میگوید که فقط میخواهد پدرش را بشناسد و قصد دیگری ندارد. هری که متعجب است میگوید که آنها نمیتوانند گذشته را عوض کنند.
وقتی ولدمورت واقعی از راه میرسد، دلفی سعی میکند که او را صدا بزند اما هرماینی و ران او را ساکت میکنند و به زمان حال برمیگردانند. هری باری دیگر مرگ پدر و مادرش را میبیند، آن هم در حالی که پسرش آلبوس در کنارش ایستاده تا یک بار و برای همیشه گذشته را در گذشته رها کنند و از اتفاقات آن فاصله بگیرند. وقتی ولدمورت پدر و مادر هری را میکشد، هاگریدی خشمگین و شکسته و ناراحت از راه میرسد و هریِ نوزاد را از آنجا به خانه دورسلیها میبرد که شروعی بر ماجراهای «هری پاتر و سنگ جادوگر» است. همه آنها به زمان حال بازمیگردند. اسکورپیوس بالاخره شجاعت این را پیدا میکند که برای شروع رابطه عاشقانه خود با رز اقدام کند. آلبوس و هری بعد از ظهری را با پیاده روی میگذرانند و از تپهای بالا میروند.
هری به آلبوس میگوید که او را به قبر سدریک دیگوری آورده است و معمولاً به اینجا میآید تا برای نقشی که در مرگش داشته از او عذرخواهی کند. هری میگوید:«فکر کنم امروز روز خوبی باشد.»
و آلبوس در پاسخ میگوید:«من هم همینطور.»
چه مشکلاتی بر سر راه فیلم «هری پاتر و فرزند نفرین شده» هستند؟
الان که دیگر داستان را میدانید، بیش از پیش میخواهید که فیلمی بر اساس هری پاتر و فرزند نفرین شده ساخته شود. این داستان به قدری قدرتمند و پیچیده است که یک فیلم سینمایی بر اساس آن حتی میتواند از یادگاران مرگ ۲ هم بهتر شود. اما خب مشکلات زیادی بر سر راه این فیلم قرار میگیرند و بااینکه هماکنون خیلیها مثل ما طرفداران به سختی در تلاشند تا فیلمی بر اساس این داستان بسازند، نباید این موانع سر راه را نادیده گرفت. بله دلایل زیادی وجود دارد که هری پاتر و فرزند نفرین شده را به سمت فیلم شدن میبرد اما اگر نکات منفی را بدانید، شاید نظرتان عوض شود.
بازیگران و عوامل
حتی اگر در نظر بگیریم که تا چند سال دیگر برادران وارنر مقدمهچینیهای لازم را برای ساخت نهمین فیلم هری پاتر انجام دهد، یکی از مشکلاتی که با آن روبهرو میشویم بازیگران هستند. در مرحله اول این را در نظر بگیرید که اکثر شخصیتها در هری پاتر و فرزند نفرین شده هم حضور دارند و نقش هرکدام برای داستان کلیدی است پس برادران وارنر باید با تمامی آنها ارتباط برقرار کند و همه آنها مایل به نقشآفرینی دوباره در دنیای جادوگری باشند. مثلاً در نظر بگیرید که بعد از این همه مدت شخص دیگری بجای دنیل درکلیف در نقش هری پاتر بازی کند! (که البته این اتفاق نمیافتد چرا که ردکلیف اعلام کرده که برای بازگشت به نقش هری پاتر مشتاق است.)
دومین مشکلی که با آن مواجه هستیم سن بازیگرهاست. زمانی که اما واتسون، روپرت گرینت و دنیل ردکلیف در نقشهای هرماینی و ران و هری حضور پیدا کردند تقریباً هم سن این شخصیتها بودند. اما در هری پاتر و فرزند نفرین شده با یک هری پاتر ۳۷ ساله روبهرو هستیم، آن هم در حالی که دنیل ردکلیف ۲۷ سال سن دارد. مسلماً این بازیگر توانایی لازم برای بازی کردن در نقش هری پاتر آسیب دیده و بالغ را دارد اما آیا میتواند به راحتی نقش پدر سه فرزند را بازی کند؟ این قضیه برای تمامی بازیگران دیگر هم صادق است.
حال در نظر بگیرید که حتی شرکت برادران وارنر بعد از ۱۰ سال به سراغ این فیلم برود که سن بازیگرها هم برای آن مناسب باشد، آیا بقیه بازیگران تا آن زمان در دسترس خواهند بود؟ همانطور که در داستان خواندید هری پاتر و فرزند نفرین شده دائماً در طول داستان به عقب حرکت میکند و شخصیتهای قدیمی را میبینیم. مثلاً پروفسور مکگانگل، دامبلدور و هاگرید همه در فیلم حضور دارند و بیایید الن ریکمن مرحوم را فراموش نکنیم که در زمان حیاتش پروفسور اسنیپ را به بهترین شکل ممکن بازی کرد. آیا میتوانیم شخص دیگری را بجای او در این نقش در نظر بگیریم؟ واقعا کار سختی است! مشکل اینجاست که او را نمیتوانند از فیلم حذف کنند، چرا که یکی از احساسیترین و تاثیرگذارترین صحنههای این داستان مربوط به خط زمانی متفاوت اسنیپ میشود که در پایان آن باری دیگر به همراه هرماینی و ران کشته میشوند. در واقع اگر بگوییم که خط زمانی متفاوت که در آن ولدمورت پیروز شده تاثیرگذارترین و زیباترین سکانس این داستان است، اغراق نکردهایم.
این را هم در نظر داشته باشید که ما در داستان هری پاتر جوان را هم ملاقات میکنیم که اگر بازیگران ۱۰ سال پیرتر شوند، به تصویر کشیدن آن کاری دشوار خواهد بود. شاید حق با جی. کی. رولینگ باشد و فرزند نفرین شده در بهترین حالت خود به عنوان نمایش بدرخشد. شاید برادران وارنر بتوانند بازیگران نمایش را استخدام کنند (که با توجه به نقدها کار خود را به خوبی هرچه تمامتر انجام دادهاند) و این یکی از گزینههای خوب آنها است. حال حتی اگر در نظر بگیریم که ۱۰ سال بعد این فیلم ساخته شود، آیا کسی هنوز برای آن اشتیاق خواهد داشت؟ هیچ چیز در این مرحله مشخص نیست اما نمیتوانیم این حقایق را نادیده بگیریم.
فعلاً که طرفداران از سراسر جهان مشتاقانه به انگلستان میروند تا این نمایش را ببینند و با توجه به موفقیت آن، شاید تا مدتی طولانی همچنان به اجرا در آید. اعتراف میکنیم که اگر «هری پاتر و فرزند نفرین شده» به فیلم سینمایی تبدیل نشود، یکی از بزرگترین حسرتهای طرفداران این دنیای جادویی خواهد بود.
از این به بعد با پرونده کامل فرنچایز هری پاتر همراه ما باشید.
نظرات
من کتاب رو تقریباً همون هفته اول خوندم (البته صاحب کتاب که دیوانه هرى پاتر هست کل کتاب رو توى روز اول انتشار خوند) ولى حقیقتاً از کتاب خوشم نیومد. داشتان بسیار ساده (البته از نمایشنامه انتظار بیشترى نمى ره) و تخت بود، علاوه بر اینکه پلات داستان هم با تمام کششى که داشت، اصلاً عمق و پیچیدگى کتاب هاى اصلى رو نداشت و بیشتر به نظر مى یومد، رولینگ کتاب رو نوشته تا عدم موفقیت کتاب قبل (غیر مربط به دنیاى جادوگرى) رو حداقل از ذهن خودش پاک کنه و البته برندش رو زنده نگه داره. این داستان خیلى بعیده توى سینما جوابگو باشه (با اونهمه رفت و برگشت زمان کلا وحدت قصه از هم مى پاشه و فرصت تمرکز روى اجزا رو از کارگردان مى گیره) ولى از اونجاییکه پیشتر از این یک کتاب مرجع رو تبدیل به سه فیلم کردن (که اولیش نوامبر مى یاد)، در مورد این هم باید صبر کرد و دید که چه اتفاقى میافته.