شخصیت مردی را تصور کنید که در روزمرگی زندگی زیست میکند، دوست دختری دارد و شغلی هم برای اینکه پولی تو جیبش داشته باشد دارد، حال با یک اتفاق و یک عامل خارجی این روزمرگی و ایستایی به جنب و جوش میافتد، شغلش را ممکن است از دست بدهد، دوست دخترش در معرض خطر قرار میگیرد، خود دچار فروپاشی ذهنی و استیصال میشود، نمیخواهد از کسی کمک بگیرد و میخواهد خود همهی کارها را درست کند، ماشینها دنبالش میکنند، برای نجات و بقا مجبور به بروز خشونت میشود، با زن جدیدی آشنا میشود و بخشهای برهنگی داستان وارد میشود و همه اینها با یک دلیل و منطق خیلی بیربط حل میشود و شخصیت خیلی خوشحال با از بین بردن عامل خارجی به خانه پیش دوست دخترش بر میگردد و به خوبی و خوشی همه چیز تمام میشود و شخصیت از این اتفاقات این را یاد میگیرد که قدر روزمرگی و آدمهایی که در کنارش هستند را بداند. این طرح داستانی که من برای شما تعریف کردم در واقع طرح داستانیِ محبوب هالیوود است و عصارهای از آنچه فیلمهایی هالیوودی هستند. هالیوود صنعتی است که به فیلمها نه به مثابه هنر بلکه به مثابه کالا نگاه کرده است و این صحبت که «در هر فیلم هالیوود باید بازیگر معروف با سکانس برهنگی وجود داشته باشد» و یا «فیلمها باید دارای پایان خوش باشند» به این معنی است که هالیوود مصرفزدگی را در راستای هدف خود قرار میدهد و اصلا به جهان بینی، واقعیت، تاثیرگذاری فیلمها بر زندگی و استایل زندگی اعتقاد ندارد.
رابرت آلتمن کارگردان مطرح آمریکایی که به «ضد هالیوود» بودن معروف است و همیشه به دغدغههای صنعت هالیوود بیتوجه بوده و همیشه به تمسخر آن پرداخته است. در فیلم «بازیگر» اثری در هجو و نقد هالیوود ساخته است و در آن به آنچه که هالیوود از یک کارگردان میخواهد و اینکه چرا گاهی پایان فیلمها در تضاد با اندیشهی فیلم است پرداخته و با طنز مختص به خود به تمسخر افراد پشت پردهی ساخت فیلمها میپردازد. رابرت آلتمن در دههی نود با این فیلم یک بازگشتی دوباره به اوج داشت، آلتمن که در دههی هفتاد به یک فیلمساز معمولی تبدیل شده بود با این فیلم به سینمای خود جانی دوباره بخشید. به رابرت آلتمن لقب «کارگردان بازیگر» دادهاند، بسیاری از بازیگران عنوان کردهاند که رابرت آلتمن بهترین کارگردانی است که با آن کار کردهاند، تیم رابینز و جویلن موور اذعان داشتهاند بودن سر صحنه فیلمهای آلتمن بهترین و ارزشمندترین ساعات عمرشان بوده است. آلتمن بسیار به بداههپردازی و خلاقیت فردی بازیگر اعتقاد داشت، جرالدین چاپلین گفته است: «به ما گفت که فیلمنامه همراهتان است؟ ما گفتیم بله، رابرت گفت خوبه فیلمنامه را پاره کنید چون نمیخواهم برایم جمله حفظ کنید میخواهم بدانم چه کسی هسنید و چرا در این داستان و بین این آدمها حضور دارید، من نمیخواهم به شما بگویم چه کنید، در واقع میخواهم شما به من کمک کنید که بدانم دارم چیکار میکنم.» آلتمن گفته است که خیلی چیزهایی که باعث شده که فیلم به تکامل برسد دلیلش بازیگران هستند و این چیزی است که هیچ کارگردانی حاضر به عنوان کردنش نیست ولی آلتمن این را عنوان کرده و گقته است: «تنها چیزی که هست این است که من سر صحنه فرمانبردار نیستم بلکه سعی میکنم برای بازیگران ژست پدرانه بگیرم و به آنها فرصت دهم تا کاری که برایش آموزش دیدهاند را انجام دهند، خلق کردن!» آلتمن دلیلی که به بداههپردازی اصرار داشت این بود که آلتمن بر خلاف فیلمهای رایج و هالیوودی از «مکانیکی» بودن و تصنع بیزار بود و سعی میکرد لحن، فضا و اکت ها همگی از واقعیت طراحی شود. واقعیت لحن بازیگر در نقشی که زندگیاش میکند. برای همین آلتمن به بازیگران خیلی فیلمنامه را نشان نمیداد، مثلا به بازیگران نشویل نمیگفت دیالوگ حفظ کنید میگفت سر صحنه به من بگید در نشویل چه نقشی دارید و این به عنوان پروژههای بزرگ که در هالیوود ساخته میشد و تعداد افراد حاضر در پروژه زیاد بودند کار سخت و ریسکی بود. آلتمن در تمام فیلمهایش به نقد هالیوود میپردازد ولی نقد اصلی به هالیوود در فیلم «بازیگر» اوج میگیرد که فیلم در مورد یک مدیر تولید است که توسط یکی از نویسندههایی که فیلمنامهاش را رد کرده تهدید به مرگ میشود و ما با بازی موش و گربه همراه میشویم. این نقد و هجو آلتمن در فیلم نه فقط در مورد سیستم هالیوود بلکه هجو چیزی است که خود هالیوود انتظار دارد آلتمن برایش بسازد است. در فیلم مدام آلتمن بیان میکند که هالیوود چه میخواهد و در آخر فیلم به شکل طنز و عجیبی همان چیزی را اجرا میکند که هالیوود میخواهد: رابطه، خشونت، هیجان، بزن بزن و پایان خوش. آلتمن در فیلم این را با یک لحن خاص که تو ذوق نزند نشان میدهد که این فیلمی که دارید میبیند یک فیلم است، فیلمی که همه چیز در آن دارد به سمت جفنگ میرود و خب مگر شما چیزی جز این از من (کارگردان) میخواهید؟
در فیلمهای آلتمن اگر دقت کرده باشیم شخصیتهایی هستند که هنرمند هستند – بیشتر نقاش- و اینها شخصیتهایی هستند که در رفتارهایشان و واکنشهایشان غالبا احساساتگرایی نمود دارد و در تضاد با وافعیت فکر میکنند و حس لحظهای را بر آن حسی که واقعیت زندگی بر آنها القا میکند ترجیح میدهند، اینها شخصیتهای فرعی داستان هستند که اتفاقا اگر توجه کنیم در آخر سیاهترین اتفاقات برایشان میافتد و آلتمن واکنش آنها را تصویر میکند و آن واکنشها و تقابلها تماما احساسی هستند و در نقابل با واقعیت به شدت مستاصل و فرودست عمل میکنند، ولی در فیلم «بازیگر» شخصیت با اینکه احساسات را ترجیح میدهد و حس لحظهای را عیان میکند ولی آلتمن در راستای هجو داستان او را سرخوش، بیدرد و خیلی جذاب نشان میدهد و او را مهرهی اصلیِ پایان خوش داستان میکند.
اگر به سکانس های افتتاحیه آلتمن توجهی کنیم میبینیم که همیشه با روزمرگی و دیالوگهای واقعگرایانه و بسیار ساده شروع میکند و در واقع در این سکانسها بیشتر اوقات – بر خلاف خداحافظی طولانی که نسبت به دیگر فیلمهای آلتمن تعداد شخصیتها کمتر و داستانیتر است – تمرکز بر شخص وجود ندارد بلکه این فضای کلی، واقعی بودن لحن و رئال بودن شکل زندگی در قاب تصویر مرکزیت دارد. سکانس اول فیلم «بازیگر» با روزمرگی و واقعیت و تقابل آدمها در هنگام «مکالمه» برای یکدیگر آغاز میشود، دوربین آلتمن مدام در حال حرکت است و کات نمیزند، بیرون اتاق شخصیت اصلی که در حال صحبت با نویسنده است و نویسنده دارد داستانی جفنگ از دنبالهی فیلم «فارغ التحصیلی» (ساخته ی مایک نیکولز با بازی داستین هافمن) تعریف میکند و شخصیت اصلی مدام بیحوصله با او مکالمه برقرار میکند را در قاب در قاب تصویر میشود، آلتمن مانند یک چشم چران از بیرون پنجره تصویر میگیرد که این یک شاخصهی سبکی هم در سینمای وی تلقی می شود و میتوان این کادربندیها را در فیلمهایی چون «خداحافظی طولانی» و «مککیب و خانم میلر» هم دید.
فیلم آلتمن مانند آنچه هالیوود میخواهد بازیگر مطرح دارد، خشونت دارد، جنب و جوش دارد، زنان زیبا دارد، برهنگی دارد، رابطه دارد و در آخر پایان خوش تمام میشود، با یک لحن به شدت انتقادی و هجوگرایانه که در نوع خودش استثنایی است!
نظرات